پدر با شیوههای گوناگون و با تلاش بسیار سخن گفتن را به فرزند خویش میآموزد و فرزند، الفاظ را یاد میگیرد و برای نمونه میگوید: «بابا». فرزند با زحمت بسیار و عشق و تلاش فراوان شروع به گفتن میکند و اگر اشتباه بگوید، پدر لبخند میزند و چنانچه درست بگوید، به یادگیری کلمهٔ دیگری میپردازد.
به تناسب علم و فرهنگ خانواده، فرزند رشد میکند؛ ولی فرزند، مصداق واژگان را در کجا درک میکند؟ آیا مصداق واژگانی که در بیرون از خانه قرار دارد و پدر آن را میگوید، مورد درک کودک قرار میگیرد؟ هرگز! کودک هرگز نمیتواند مصداق را درک کند؛ مگر همان مصداقهایی را که پدر، مادر، خواهر و برادر در ذهن او گذاردهاند و لفظی را برای آن استعمال میکنند.
زمانی که فرزند از خانه به کوچه، خیابان، مسجد و مدرسه پا میگذارد، به الفاظی که خانوادهاش به او آموزش دادهاند پی میبرد. هنگامی که با دوستش شروع به صحبت میکند و کلمهٔ پدر و مادر را به کار میبرد، دوست او نیز همان آموختهها را به ذهن میآورد؛ ولی از آنجا که کمی با هم اختلاف دارند، اگر هردو از دو زبان مختلف استفاده نمایند، سخن یکدیگر را نمیفهمند.
اما پایهگذار وضع الفاظ برای معانی در خانواده کیست؟ به پدر و مادر که مراجعه شود، ما میبینیم آنان الفاظ را از پدران خود آموختهاند، ولی وقتی همین الفاظ را از پدران خود میشنویم، چون آشنایی ذهنی داریم و بارها آن را شنیدهایم، مفهوم آن زود به ذهن میآید؛ وگرنه اگر دویست سال به گذشته برویم و اجداد خود را ببینیم، سخنان آنان برای ما نامفهوم است. همچنین اگر از همسایهٔ خود که سخنش را طی سالیان دراز فهمیدهایم، دور شویم و به شهر یا کشوری دیگر برویم، سخن وی برای ما قابل فهم نیست و مشکل است که لفظ و معنای آن را پیدا کنیم.
ریشهٔ این الفاظ کجاست و معنا و مصداق الفاظ چیست؟ چرا این همه لفظ پدید آمده است؟ چرا حتی چند برادر در خانه، موضوع واحدی را با چند واژهٔ متفاوت میگویند؟ پدر و بابا اینگونه است. آیا قرائت یک مصداق و معنا مختلف است یا خود معنا تفاوت دارد یا مصداق است که جهتهای گوناگونی را داراست؟ حقیقت این ماجرا چیست و در کجا نهان شده است؟
حقیقت مطلب این است که پدری با فرهنگ خود الفاظی را در ذهن کودک خویش نهادینه مینماید و وقتی کودک به فرهنگ مادر، برادر، خواهر و خویشان خود میرسد، الفاظ مختلف را برای معناهای متفاوت میبیند و فرزند، یکییکی آن را فرا میگیرد و آن را به کار میبرد که گاه یک معنا برای چند جهت مختلف است که الفاظی متفاوت را برمیتابد؛ بنابراین، الفاظْ متعدد میشود و گاهی معنا تغییر میکند و به لفظ جدید دست نمییابد و از لفظ قریب آن استفاده میکند.
نیت پدر، مادر و افرادی که لفظ را در زبان کودک میگذارند ـ چه با مزاح و شوخی باشد یا به صورت جدی ـ در انسان تأثیر میگذارد و موجب نوعی فرهنگسازی در کودک میشود. عالَم نیز همینطور است. عالم، خواه به شوخی یا به جدیت آفریده شده باشد، حقیقت دارد. به هر حال، پشت پردهٔ هر لفظی مصداقی وجود دارد.
اگر در وادی دین مبین اسلام و قرآن کریم وارد شویم، قرآن کریم میفرماید: «وَعَلَّمَ آَدَمَ الاْءَسْمَاءَ کلَّهَا»(۱). تلنگر اصلی را خداوند زده است و دیگران بر سر همان سفره نشستهاند و از آن ارتزاق میکنند. برخی در جهان هستند که افعالی دارند و برای آن، الفاظی را قرار میدهند. اینان کسانی هستند که از الفاظ کوچه و بازار خارج شدهاند و همهٔ الفاظ جامعه را میدانند.
بر این پایه، اگر فرزند مدتی زیرِ دست دیگران تربیت شود، هم با فرهنگ آنان آشنا میشود و توسعه مییابد و هم مربیان وی میتوانند نواقص و عیوب وی را بیپرده برای والدین بازگو کنند تا در مسیر اصلاح آنها بکوشند.
___________________________
۱٫ بقره / ۳۱٫