کودک پروری

کودک‌پروری

شيوه تربيت صحيح فرزند

  نقطه شروع زندگي كودك


چنین نیست که تولد یا انعقاد نطفه نقطهٔ شروع زندگی انسان باشد. هم‌چنین عالَم ذر که منشأ ظهور هر یک از افراد است را نباید شروع زندگی انسان دانست، بلکه زندگی از «علم عنایی حق» شروع می‌شود. عالمی که عوامل مادی و برزخی هیچ نقشی در آن ندارد. علم ازلی حق در هر زندگی دخالت دارد و عنایت حق انسان را زندگی می‌دهد و بر مرکبی ناآرام و مداوم به سوی غایت خود سیر و حرکت می‌دهد و وی را به سرمنزل مقصود می‌رساند و در غیر این صورت، می‌توان گفت رسیدن انسان به غایت صغرای ارادی؛ آن هم زمینهٔ بلند آن، کاری است بس دشوار و اگرچه آدمی صدها سال براند و از پای نماند چیزی که نصیب او نمی‌گردد نتیجه است.
شروع زندگی هر پدیده در مقام عین ثابت اوست که تعین علمی پدیده‌ها در حضرت حق است که همواره ثابت و پایدار می‌باشد و امری وجودی با وجود حق است. زندگی با علم عنایی و مقام عین ثابت هر یک از پدیده‌ها شکل می‌گیرد. در عالم ذر به انسان، چگونه زیستن و زندگی را آموزش می‌دهند تا آن که در معرکهٔ معاشقهٔ پدر و مادر، والدین چه نقشی را ایفا کنند.
برای تربیت فرزند باید به هنگام آمیزش، غایت ابدی طفل را در نظر داشت و شرایط لازم فرزند برای چنین زیست جاودان و پایداری را فراهم آورد. اگر والدین عمر ابدی کودک و زندگی دایم و پایدار او را در ناسوت و آخرت ملاحظه نکنند و شرایط لازم را فراهم نکنند، نخستین فرصت سلامت و به‌زیستن را از کودک خود دریغ داشته‌اند و به دلیل کوتاهی در اندیشه و تعلل در عمل و غفلت از مقام بلند خود، کودک که متأثر از افکار و کردار آنان است برای همیشه در کوچه‌های نقص و کمبود سرگردان می‌ماند و غایت بلند و هدف والا را کمال خود قرار نمی‌دهد.

 شخصيت شناسي افراد مبتلا به ضعف نفس

 

هرچه والدین در تکمیل شخصیت و هویت خود بکوشند، فرزندی بهتر خواهند داشت و با تحقق مراحل و عنایت ازلی حق، چهره‌ای گویا از فیض ظهور می‌یابد؛ همان‌طور که کاستی‌ها و کمبودهای آنان به ضعف شخصیت و ناتوانی نفس کودک منجر می‌شود.
مهم آن است که پدر و مادر ضعف‌های شخصیتی و نفسانی نداشته باشند. اختلال ضعف روانی والدین سبب می‌شود آمادگی لازم روحی روانی را برای شکل دادن به کودکی قدرتمند نداشته باشند و به جای کودکی که مایهٔ افتخار باشد طفلی ضعیف خواهند داشت.

نفس‌های ضعیف و ناتوان که نمی‌توانند شخصیت سالمی برای فرزند خود رقم بزنند، قدرت فکر و حرکت ندارند. آنان فقط در پی عافیت و خوشی پشت عافیت هستند و تحمل وارد شدن کم‌ترین فشاری بر خود را ندارند. چنین کسانی سایه را تنها برای خود می‌خواهند و تیغ تیز آفتاب را همیشه برای دیگران می‌گذارند؛ یعنی قدرت ایثار، گذشت، محبت و احترام به دیگران در افراد دارای ضعف نفس مرده است.
فرد ضعیف شروع کنندهٔ ماجراها و نزاع‌ها می‌باشند. در روان‌شناسی افراد ضعیف نیز این نکته به وضوح دیده می‌شود که همیشه آنان درگیری را شروع می‌کنند ولی افراد قوی تمام کنندهٔ آن می‌باشند. دشمن اگر قوت داشته باشد، دشمنی خود را ظاهر نمی‌کند و اظهار عداوت ناشی از کمبود صبر، تحمل و اقتدار و به سبب احساس ضعف است که وی آن را در باطن و از نفس خویش احساس می‌کند.
فردی که دارای ضعف روانی و ضعف نفس است خواری و تحقیر از ناحیه دیگران را می‌پذیرد. اگر فردی دارای شخصیت و قوت نفس باشد، خواری و ذلت را نمی‌پذیرد.
هم‌چنین شخص درگیر ضعف نفس همواره غم‌بار است و خود را با غم‌هایی خو می‌دهد که بسیاری از آن توهم و پندار است و فردی که ضعف نفس دارد به چنین غم‌هایی دامن می‌زند و خود را غمبار و نارحت می‌نماید. کسی که خیلی ناراحت و پریشان می‌گردد، ضعف نفس دارد. چنین کسی نتوانسته است صبر و تحملی برای خود فراهم سازد. ضعف نفس خود را در بسیاری از ناهنجارها نشان می‌دهد. ضعف نفس سبب می‌شود فرد قدرت صبر، شکیبایی، بردباری و گذشت نداشته باشد.
افرادی که دچار ضعف نفس هستند بسیار می‌شود که به حسادت به افراد قوی و توانمند دچار می‌شوند. رشک‌ورزی و حسادت در فردی ایجاد می‌شود که قدرتی ندارد در حالی که آن قدرت را در وجود دیگری می‌بیند، از این رو به خودخوری رو می‌آورد و تا خودخوری خود را به گونه‌ای بر علیه فرد صاحب قدرت اعمال نکند، آرام نمی‌گیرد. بر این اساس باید گفت حسادت در فردی بروز می‌یابد که قدرتی نداشته باشد و فردی ضعیف باشد.
نسبت به افراد ضعیف باید حساس بود که حسد همیشه در چنین افرادی یافت می‌شود. هم‌چنین حسد همواره نسبت به فضایل و کمالات است و نه نسبت به امور معمولی. بر این اساس، اگر صاحب کمالی می‌خواهد مورد حسادت قرار نگیرد، به ضعیفان نزدیک نشود.
ضعف نفس در مردان نسبت به زنان بیش‌تر است. استضعاف، مردان را زودتر در هم می‌شکند. مردها وقتی در استضعاف و سختی قرار می‌گیرند، زودتر از زنان طاقت خود را از دست می‌دهند. زن‌ها بر اساس حس عاطفی که دارند صبوری و بردباری و قدرت تحمل بالاتری دارند.
بر افراد دارای ضعف نفس، ترس غالب است. هم‌چنین به لحاظ روان‌شناسی، چنین افرادی زود مأیوس و خودباخته می‌شوند و در برابر، زود هم مغرور می‌گردند؛ چرا که نفس آنان ضعیف است و با به دست آوردن کم‌ترین قدرتی، دیگر خود را نمی‌شناسند و به خودشیفتگی دچار می‌شوند.
دروغ‌گویی، بدگویی از دیگران و بستن افترا و تهمت به رقیب خود همه از کسانی سر می‌زند که شخصیتی ضعیف دارند. ریا و شرک نیز با افراد ضعیف است که پرسه می‌زند. انسان قوی به هیچ یک از این گناهان که ریشهٔ بسیاری از گناهان دیگر است آلوده نمی‌شود. آدم قوی نمی‌تواند دروغ بگوید حتی اگر ارادهٔ آن را نیز بنماید. او نمی‌تواند غیبت کند و تهمت بزند؛ چرا که به خودش بر می‌خورد و شخصیت قوی و قدرتمند او به وی اجازه نمی‌دهد به کارهای پست و حقیر و آلوده دست بزند.
انسان مبتلا به ضعف نفس، پنهان‌کاری بسیار فراوانی دارد. فرد ضعیف بسیار عذر و بهانه می‌آورد و فراوان دروغ می‌گوید. افزون بر این که قسم هم زیاد می‌خورد و کفر و ایمان در این زمینه بر فرد ضعیف نقشی ندارد.
فرد ضعیف، خشن است. در روان‌شناسی گفته می‌شود افراد قوی و توانا خشن نیستند، بلکه این انسان‌های سست، بی‌عرضه، ضعیف و آنان که حسرت و کمبود شخصیت دارند برای جبران ضعف خود و ترس حاصل از آن به خشونت می‌گرایند و سبک مغزی و تهی درونی خود را در قالب رفتارهای خشن نشان می‌دهند.
برای تقویت نفس و گریز از خودباختگی نخست باید قدرت تفکر و اندیشه و تولید علم را در خود بارور ساخت. این کار نیاز به خلوت و تنهایی و انس با تاریکی شب دارد.

 صاحب نفس ضعیف، در دانش تنها راه تقلید را می‌پیماید و چنان‌چه حافظه‌ای قوی داشته باشد تنها شارحی توانا می‌گردد. او حتی اگر بخواهد نقدی بر دیگران داشته باشد، چنان‌چه موارد نقد وی استقرا و بررسی گردد، اشتباهات وی کم‌تر از نقدهای درست او نیست. اگر دانسته‌های تقلیدی فرد درست نباشد، به معنای تخریب نفس از درون است. چنین نفسی نه تنها با دانش‌های تقلیدی حرکتی ژرفایی برای وصول به لایهٔ قلب انسانی ندارد، بلکه نفس ضعیف خود را تخریب کرده و آن را راکد و جامد ساخته و به جمود انداخته به گونه‌ای که نفس گاه مرده می‌گردد. مرده‌ای که جز تاریکی جهل، آن هم جهل مرکب در آن نیست. یعنی با آموخته‌های تقلیدی کاذب و نادرست نه تنها مرده است، بلکه خود نیز خبردار نمی‌شود که جمود یافته و مرده است. به هر روی، تقلید، پرخوری و اشتغالات فراوان، از بیماری‌های آسیب‌زای نفس و تفکر است. بنا بر آن‌چه گذشت نخستین وظیفه پدر و مادر برای داشتن فرزندی سالم این است که عقاید خود را پالایش نمایند و به باورهای درست اطمینان داشته باشند.

نقش بنيادين مادر در تربيت فرزند
سلامت جامعه در گرو حاکمیت عدالت، محبت صادقانه و ولایت است. جامعه با این سه اصل است که سلامت روانی می‌یابد. مرکز ثقل سلامت روانی جامعه در خانواده است. سلامت روانی خانواده اهمیتی فراوانی در شکل‌دهی سخصیت کودک دارد. اگر محیط خانه سالم نباشد و سه اصل یاد شده در آن برجسته، نمایان و چیره نباشد حتی بازدارنده‌های قانونی هرچند قانونی درست و کامل داشته باشد، نمی‌تواند امنیت و اصلاح جامعه را تضمین کند. جامعهٔ اسلامی و انسانی از خانواده‌های اسلامی و انسانی شکل می‌گیرد. فرهنگ خانواده نیز تابع فرهنگ مادر است و مادر باید مسایل روانی مرتبط با تربیت کودک را بداند تا بتواند محیط خانواده را سالم نگاه دارد. بر این پایه می‌شود گفت سلامت روانی جامعه به سلامت روانی مادران وابستگی تمام دارد. این محیط خانه و مدیریت درست مادر است که می‌تواند بهشتی برای فردای جامعه بسازد و کوتاهی‌های اوست که هیزم آتش دوزخ می‌گردد. مادر باید در عمل خود عواطف روانی فرزند را جریحه‌دار نسازد و روح فرزند را آزاد نگه دارد. بسیار مهم است که مادر به صورت مطلق از خشونت بپرهیزد، از غرور و کم‌صبری دوری کند و با «صداقت» تمام با کودک خویش رفتار کند؛ به طوری که فرزند و کودک، عاشق و شیفتهٔ مادر خود و صداقت او شود. مادر باید از ترس و از خرافات دست بردارد و به خاطر فرزند حرکات و اعمال خود را معتدل جلوه دهد تا کودک به رنج و مشقّت نیفتد و فکر گریز از خانه و مادر را در خود نپروراند.

قدرت انعكاس ناخودآگاه كودك تا پنج سالگي و لزوم پنهان‌داشتن انحرافات از او

 بر اساس قانون انعکاس ناخودآگاه باید گفت ایمان مادر بزرگ‌ترین عامل سعادت فرزند است؛ کودک به‌ویژه در پنج سال نخست زندگی دارای قدرت انعکاس ناخودآگاه است؛ به طوری که می‌تواند دقیق‌ترین رفتارها و حرکت‌های مادر و پدر و حتّی شکل و رنگ محیط خانه را در خود انعکاس دهد و از آن منفعل شود. این قدرت ناخودآگاه به مراتب قوی‌تر از قدرت خودآگاه انسان عاقل و رشدیافته است که اراده وی تصمیم‌های متفاوتی به وی می‌دهد و در شاکله و ساختار انجام کارها دخالت می‌کند. کودک در توان انعکاس روانی، عامل ناخودآگاه دارد؛ یعنی هنگام انعکاس، اراده و تصمیم وی در آن دخالت ندارد و برای تبدیل آن عمل نیز توان ارادی در او پیدا نمی‌شود. ارادی نبودن و دخالت نداشتن اختیار و توان تغییر ویژگی نیروی ناخودآگاه نهاد آدمی است. محیط خانه اگر کم‌ترین انحرافی از ناحیهٔ پدر و مادر داشته باشد همان را به ضمیر ناخودآگاه کودک منتقل می‌سازد و سبب انحراف کوتاه‌مدت یا درازمدت وی می‌گردد. بر اساس قانون انعکاس ناخودآگاه باید گفت ایمان مادر بزرگ‌ترین عامل سعادت فرزند است. اگر مادری وارسته، دارای عاطفه، احساس، اندیشه و اخلاق انسانی باشد، فرزند خود را سلامت و سعادت می‌دهد و چنان‌چه دارای انحرافات اخلاقی و کمبودهای روانی باشد، آیندهٔ کودک را به تباهی می‌کشاند.
کسی می‌تواند وظیفهٔ مادری را در قبال فرزند خود به‌درستی انجام دهد که در کمالات انسانی و اخلاقی و قرب ربوبی تلاش داشته باشد و امور باطل را دوری کند و مادری خودساخته باشد تا بتواند فرزندپروری صحیح داشته باشد. اگر مادری نیز دچار سستی اندیشه و دچار کاستی‌های اخلاقی است، باید به شدت سعی در پنهان نمودن آن‌ها از دید کودک خود داشته باشد و نگذارد کودک از کمبودهای اخلاقی وی اطّلاع یابد، در غیر این صورت، عامل انحراف فرزند خود خواهد شد.

پاسخگويي مناسب مادر به ظرايف احساسات و زيبايي‌هاي عواطف كودك

مادر در مسیر تربیت کودک، افزوده بر ایمان به حق باید صبوری و حوصله پیشه کند و نیز وقت بگذارد تا ظرافت‌های تعبیه شده در کودک را به دست آورد. کودکان ظرافت‌های زیبا، حساسیت‌هایی ویژه و عواطفی مخصوص دارند که باید از آن‌ها آگاه گردید و به تبحری رسید که هم‌چون کودک، ناخودآگاه موارد احساس را تشخیص دهد و با صبر و بردباری و سازگاری ظرافت‌ها، زیبایی‌ها و احساسات و عواطف کودک را پاسخ گوید. مادر برای یافت ظرافت‌های روانی کودک باید خود نیز ظرافت روانی و احساس دقیق بیابد. عنصر حوصله و بردباری سبب می‌شود مادر پر تجربه بتواند عواطف کودک را با زیبایی‌های روانی که دارد پاسخ‌گو باشد و او را مهار کند. کسی می‌تواند عنوان شایستهٔ «مادر» را برای کودک خود داشته باشد که نخست مؤمن باشد، سپس دقّت در شناخت لطافت‌ها و عواطف احساسی و روانی کودک خود به کار برد و از عهدهٔ شناخت آن‌ها بر آید و دیگر آن که بردباری و سازگاری با کودک داشته باشد و با دوری از پرخاشگری و خشونت، احساسات و عواطف زیبای کودک را پاسخ دهد تا بتواند کنترل و مدیریت روانی کودک خود را در مسیر سلامت وی به دست گیرد. مادر باید روش تربیتی تشویقی را برگزیند تا به فرزند خود شخصیت دهد و ارزش احترام و عزت نفس او را بالا برد و فرزند به این باور برسد که دارای احترام، عظمت و شخصیت والایی است. البته تشويق بايد بر كلي خوبي‌ها باشد نه به صورت جزيي و موردي، تا كودك براي انجام خوبي‌ها شرطي نگردد. کودک اگر احساس کند عظمت شخصیتی دارد، خطا نمی‌کند. چنان‌چه کودک مرتکب خطایی شود، باید کودک را واداشت تا شخصیت واقعی خود را باور کند و به نیکی بفهمد که وی با خطای خود، احترام خویش را از دست داده است و باید در جبران آن  بکوشد.

منع و اجبارهای تمرینی سبب فرمان برداری و قدرت کنترل نفس از سوی کودک
کودک برای تربیت نیازمند منع و اجبارهای تمرینی است. کودک را باید از همان اول طفولیت فرمان داد تا فرمان‌بردار شود و این برای آن است تا وی نسبت به نفس خود قدرت کنترل بیابد. کسی که دایم کودک خود را ناز می‌کند، کودک به وی فرمان می‌دهد. از بچه باید تمرین خواست نه تکلیف و این که گفته می‌شود بچه تا شش سالگی هم‌چون سلطان است، یعنی تکلیف از او نخواهید؛ نه آن‌که وی را به تمرین وا ندارید. هویت کودک از پنج سالگی تا ده سالگی به گونه‌ای شکل می‌یابد که دیگر به آسانی قابل تغییر نیست. در تمرین، نفس کودک را باید به نرمی فرمان داد و تمرین‌های آن را گام به گام سخت‌تر کرد. تربیت نفس، خرواری نیست، بلکه مثقالی است و باید اندک اندک تمرین نمود و تغییر کرد. نفس را از ابتدا باید به گونه‌ای تمرین داد که رم نکند و لازم است از جای ملایمی که سخت نباشد شروع کرد.

فرزند و لزوم ديد پدر و مادري به والدين ، نه زن و شوهري

فرزند در خانه باید پدر و مادر خویش را پدر و مادر بیابد نه زن و شوهری که روابط جنسی دارند، وگرنه به خواهر خود به چشم دختر و به برادر خود به چشم پسر می‌نگرد. شادی روابط زن و شوهری كه جنسيت را القا كند نه انسانيت را ، به فرزند القای مسایل جنسی می‌کند و دختر و پسر خانواده را به بلوغ زودرس و بیش‌فعالی و رو آوردن به مسایل جنسی و اندیشه برای داشتن رفیق جنسی می‌کشاند و این فکر با او رشد می‌کند تا در دورهٔ جوانی و در محیط‌های آموزش و کاری، به کرده‌های زشت رو می‌آورد . دختر و پسر چنین خانواده‌ای احساس محیط بسته و فشار رواني  تنگی فضا براي روابط جنسی دارند و  فضاي خلوت ، برای آنان ایجاد محیط گناه یا زحمت می‌کند و خانه را خانهٔ شهوت و شیطان می‌سازد. دلخوری زن و شوهر در امور جنسي اگر براي فرزند محسوس شود و فرزند تیرگی روابط آنان ببيند در حالی که پدر و مادر ، خود را زن و شوهر می‌نمایانند، از لحاظ رواني در فرزند ایجاد روحیهٔ جنگ و ستیز می‌کند و دختر و پسر خانواده را به دشمنی و ستیز با یک‌دیگر و نيز با والدين می‌کشاند.
خانواده اگر از پدر و مادرانی تشکیل شود که وظیفهٔ پدری و مادری را در دید فرزند انجام می‌دهند نه زن و شوهری را، فرزندان را خواهر و برادر انساني و تربیت آنان را اسلامی می‌سازد و آنان ديگر با مشاهده هم به جنسيت خود نمي‌انديشند و  بيماري رواني حساسيت به جنسيت پيدا نمي‌كنند.

 برای ازدواج شایسته، توجه به توانمندی مادری همسر

برای ازدواج شايسته، بايد به توانمندي مادري همسر توجه داشت؛ برای ساخت جامعه‌ای سالم باید خانوادهٔ سالم داشت و خانوادهٔ سالم را مادر سالم می‌سازد. بیش‌تر سختی و زحمت تربیت کودک در زمان طفولیت بر عهدهٔ مادر است. این بسیار مهم است که دختر یا پسری که قصد ازدواج دارند نخست طرف دیگر را ارزیابی کنند تا به دست آورند آیا وی توانایی پدر یا مادر شدن را دارد و می‌تواند پدر یا مادر خوبی برای فرزند آنان گردد. مربی واقعی و مونس شب و روزکودک مادر اوست و پدر تنها می‌تواند سرپرستی کلی او را داشته باشد.

دوران شيردهي و انتقال صفات جسمي و روحي مادر به كودك از طريق شير مادر

 تمامی خصوصیات و صفات مادر در دورهٔ شیردهی به کودک منتقل می‌شود به‌طوری که حتی زیبایی ظاهری و اندامی كودك تابع مادر می‌گردد. هم‌چنین روحیهٔ طفل در این زمان است که حیات می‌یابد و شکل می‌گیرد. وظیفهٔ «مادری» کاری بسیار دشوار و سنگین است و زیربنای شخصیت طفل در دست مادر تعیین می‌گردد. کودک در این سال‌ها قوه‌ای انفعالی دارد و مادر است که قوهٔ فعلی او را تأمین می‌کند. با گذر زمان، فرزند آیینهٔ تمام‌نمای مادر می‌شود و تمام خوبی‌ها و بدی‌های مادر در فرزند اثر مستقیم می‌گذارد.

زبان بدن  / علم مورد نياز براي تشخيص همسر مناسب و مادر آينده

شخصيت‌شناسي باطني افراد از چهره‌ ظاهر

ساختار باطنی هر فردی قابلیت نمود بیرونی دارد. بر این اساس، عمل بیرونی از مراتب ساختار باطنی و نماد آن است و این هویت و حقیقت باطنی است که شکل کردار، گفتار و رفتار به خود می‌گیرد؛ همان‌طور که در مثل گفته می‌شود: «از کوزه همان برون تراود که در اوست». عمل هر کسی چهرهٔ ظاهر حقیقت اوست و هر کار آدمی که به انجام می‌رسد جلوه‌ای از هویت باطنی اوست و با نگاه به عمل خود می‌توان حقیقت خود را یافت. خطَّ نوشته نیز آینهٔ باطن‌نماست و کفش و لباس و مو و رنگ‌های مورد علاقه و دست و پا و خط و عارض و به طور کلی هیکل ظاهری و تن او نمای تماشایی باطن است و چشم‌اندازی بر هویت آدمی است که پنهان او را در افق دید می‌گذارد و به آن پیدایی می‌دهد. همان‌طور که خداوند هم باطن است و هم ظاهر و در فعل خود هویداست، به گونه‌ای که: «فَأَینَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ»( بقره / ۱۱۵)؛ انسان نیز به هر یک از کرده‌های خود که نظر افکند خود و محتوایی را که دارد در آن می‌بیند. توجه به همین کردارها و علایق و سلایق و ویژگی‌های طبیعی و نیز انتخاب فرم و رنگ لباس و دیگر انتخاب‌های خود است که می‌تواند راه‌گشا در یافت اسم رب باشد. عمل آدمی از اندیشه و معرفت وی جدایی ندارد و عملِ هر کسی ظهور خود اوست. همان‌طور که رنگ‌ها و سرما و گرما بر شما و بر امیال و آرزوهای شما اثر می‌گذارد ولی گاه چنان جزیی است که خود را به صورت عادی نشان نمی‌دهد و محسوس شدن آن نیازمند قرار گرفتن در کمین‌گاه و موقعیتی خاص است که به شما حق انتخاب یا پیشنهاد می‌دهند، این سختی‌ها و دردها و فشارهای زندگی است که حقیقت  و باطن هر فردی را به او نشان می‌دهد.

علم مورد نياز براي تشخيص همسر مناسب و مادر آينده

زني مي‌تواند مادري شايسته و همسري نيكو براي مرد باشد كه داراي صفات زنانه باشد و به تعبير ديگر زن باشد . در طرف مرد نيز مردي مرد است كه صفات مردانه داشته باشد. براي شناخت ميزان زن بودن زن ، مي توان به نشانه‌هاي ظاهر وي توجه كرد. يكي از اين نشانه‌ها  “مو” است . مردي كه قصد ازدواج با زني را دارد مي تواند صفات و خصوصيات موي دختر مورد علاقه خود را از طريق مادر يا خواهر خود جويا شود.

مو

نرمی، نازکی، زمختی و درشتی مو و نیز رنگ‌های متفاوت آن، هریک حکایت‌هایی دارد. از طریق مو می‌توان به شناخت انسان‌ها دست یافت. حتی شناخت حیوانات نیز از این طریق ممکن است، بلکه حتی در گیاهان نیز می‌توان به آن دست یافت و بالاتر از آن، در شناخت سنگ‌ها نیز می‌توان از رگه‌های مویی آن استفاده نمود. نرمی و لطافت مو بر صفات زنانه و موهای زبر، خشن و کلفت بر وجود صفاتی مردانه حکایت دارد که صفات متعاکس آن در زن و مرد، مستحسن نیست و هرچه مرد یا زن تناسب و موزونی در مو داشته باشند، ارزش بیش‌تری دارد.

نخستین گام در روان‌شناسی زن و مرد، توجه به خصوصیات اعضا و نیز ویژگی‌های اندامی آنان است و با توجه به آن، می‌توان درصد خصوصیات مردانه یا صفات زنانه را که در هر دو جنس است، به دست آورد و به میزان کمی یا افزونی آن توجه داشت. زن و مرد با آن‌که اندامی متفاوت دارند، اما کم‌تر زن و مردی پیدا می‌شود که اندامی به صورت کامل زنانه یا مردانه داشته باشد. بیش‌تر افراد با آن‌که بدن آنان شکلی زنانه یا مردانه دارد، تنها بخشی از صفات مردان یا زنان را دارند و چه بسیار زنانی که صفات مردی، و چه بسیار مردانی که صفات زنانه با خود دارند.

اخلاق و رفتار برخی از زنان به مردان شباهت دارد و زنانه نیست. زنی که صفات مردی در وی غلبه دارد و این صفات در او فراوان است، به هیچ وجه با خریدن ناز و عشوه‌ای که دارد، توجیه و راضی نمی‌گردد. چنین زنانی به هنگام معاشقه با همسر خود، از برخی امور لذت نمی‌برند؛ برخلاف زنانی که حالات زنانه در آن‌ها چیرگی دارد. چنین زنانی حتی از این‌که به هنگام معاشقه، از سوی شوهر آزار ببینند، لذت می‌برند.

پنج سال اول کودکی
پنج سال اول زندگي كودك، شخصيت اصلي او را رقم مي‌زند و اين پنج سال بر تمامي عمر سايه مي‌افكند.
كودك در پنج سال اول كودكي، بيش‌ترين تأثير را از مادر مي‌پذيرد.

دورهٔ تأثیرپذیری هرچه بیش‌تر کودک از مادر تا پنج سالگی وی می‌باشد و حواس ادراکی و نیز هوش و دیگر قوای وی در این دوره فعال می‌شود و تحت تربیت مادر قرار می‌گیرد. پنج سال نخست با آن که محدود است، ولی بر تمامی عمر سایه می‌افکند و می‌شود این پنج سال را نقشهٔ راه آیندهٔ طفل دانست. کودک در این پنج سال در منزل و کنار مادر است و گریز از خانه برای او ممکن نیست و جز از او متأثر نمی‌شود.

تربیت دوره تحصیلات ابتدایی و توان غلبه آن بر طینت و تمامی منشهای کودک

تربيت دوره تحصيلات ابتدايي مي‌تواند بر طينت و  تمامي منش‌هاي كودك غلبه كند؛ مادر بعد از پنج سالگی که شاکله و شخصیت کودک شکل گرفته است و كودك توان بیرون رفتن از خانه دارد ، تنها می‌تواند طفل را کنترل کند &نه اداره. اين موقعیت‌های محیطی است که كودك را به‌راحتي تحت تأثیر قرار می‌دهد و کودک در متن اجتماع قرار می‌گیرد. دورهٔ ابتدایی در حالی که بهترین دوره برای رشد کودک است، خطرناک‌ترین دوره نیز می‌باشد؛ چون کودک پا به اجتماع می‌گذارد؛ در حالی که اجتماع و خوب و بد آن را نمی‌شناسد. این‌جاست که کودک موقعیت انتخاب و گزینش را تجربه می‌کند و معلوم نیست وی خوبی‌ها و زیبایی‌ها را به خود می‌گیرد یا بدی‌ها و زشتی‌ها را. دورهٔ حضور کودک در مدرسه ابتدايي می‌تواند بر طینت و تمامي نهادها و منش‌های پیشین وی غلبه یابد و تربیت محیط به‌ویژه رفیقان بر عامل‌های نهادی وي پیشی گیرد. اگر انسان بتواند دورهٔ اجتماع ابتدایی را به سلامت طی کند و نقش و شخصیت مناسب خود را حفظ کند یا بیابد، می‌شود گفت كودك به «سرمنزل مقصود» و به هدايت و سلامت و سعادت  نزدیک می‌شود، وگرنه ضلالت و تباهی دامنگیر وی می‌گردد. مربیان کودک در این دوره مسؤولیتی عظیم دارند و باید مراقبت کامل از كودك داشته باشند و هیچ گونه کوتاهی در اين زمينه  نداشته باشند ؛ وگرنه چنان‌چه محیط نامناسب باشد، وی تباهی را می‌پذیرد و طبیعت ، مکافات و تاوان آن را به مربیان باز خواهد گرداند، و اين امر غیر از حساب اخروی آن در قبال تربیت کودکی است که او را به امانت نزد خود پذیرفته‌اند. مربیان کودک در این دوره باید سلامت نفس بسیار بالا و آگاهی‌های فراون روانشناسي و مربيگري داشته باشند تا بتوانند سمت مربی‌گری کودک در دورهٔ تحصیل ابتدایی را داشته باشند؛ زیرا این دوره است که شخصیت ابتدايي و نقش‌خورده در پنج سال اول کودک به طور اساسي در باطن او نهادينه و تثبيت مي‌شود و شاكله كودك فعليت مي‌يابد و کودک چهرهٔ واقعی به خود می‌گیرد و آمادهٔ فعلیت نهادی و رشد می‌گردد و در صورت سلامت، بسیاری از کارهای زیربنایی رستگاری را خود بدون نياز به برانگيزاننده انجام می‌دهد. با نقش بستن شخصیت کودک، مشکل می‌شود كودك در سنین بعدی به طور ناگهانی تغییر رویه دهد.

تنبیه فرزند

در جامعهٔ ما، برای لزوم تنبیه دانش‌آموزان یا عدم لزوم آن هم‌چون باب تنبیه همسر، همواره افراط و تفریط حاکم بوده است.
در زمان گذشته، در مدارس و مکتب‌خانه‌ها، دانش‌آموز را با چوب خیس آلبالو می‌زدند یا به چوب و فلک می‌بستند و امروزه کار به جایی رسیده است که دانش‌آموزان، معلّم را تهدید می‌کنند و حتی گاه با وی درگیر می‌شوند، چه رسد به این که معلم بتواند محصل را تنبیه کند. نتیجهٔ وضعیت دیروز، گریز از تحصیل و پی‌آمد وضعیت امروز، روی‌آوردن به دانش‌اندوزی با بی‌تربیتی و درس خواندن تنها برای تأمین زندگی آینده است و هیچ یک از آن افراط و این تفریط، اساس درستی ندارد. نه لازم است که در امر تحصیل و تربیت، چوب و فلک به راه انداخت و نه لازم است تنبیه؛ حتّی کوچک‌ترین تنبیه بدنی را ممنوع کرد؛ چرا که برای تعلیم و تربیت، معلّم افزوده بر همهٔ روش‌های اخلاقی، باید ضامن عملی و اجرایی نیز برای بازدهی زحمات خود داشته باشد.
بنابراین، معلّم می‌تواند در صورت لزوم، هر نوع تنبیه معقول؛ حتّی تنبیه بدنی مناسب و لازم را نسبت به محصّل خود داشته باشد. البته، در صورتی که برای ادب کردن و به‌شیوهٔ معقول باشد؛ نه از روی عصبانیت و غضب. در این زمینه، اجازهٔ ولی دانش‌آموز نیز شرط نیست؛ زیرا فرستادن فرزند به مدرسه یا دیگر مراکز تحصیلی، خود حکایت از اجازهٔ ولی می‌کند و نیز واگذاری امر تعلیم و تربیت فرزند به اولیای مراکز علمی و تحصیلی، خود به معنای اذن و اجازهٔ ولی است و از اذعان ولی نسبت به صحّت برخوردهای مناسب تربیتی آن مراکز حکایت می‌کند.
ولی دانش‌آموز نمی‌تواند فرزند خود را به مدرسه بفرستد و بگوید: با فرزند من آن طور که من می‌خواهم رفتار شود؛ زیرا مسؤولیت تحصیل و شرایط و قوانین آن در حیطهٔ اختیارات ولی دانش‌آموز نیست، بلکه به مرکز تحصیلی دانش‌آموز مربوط می‌گردد. شایان ذکر است نوع زدن و تنبیه بدنی محصّل و دیگر خصوصیات آن، همه باید قانون‌مند باشد تا اثر تربیتی خود را بگذارد؛ چون تنبیه بدنی در غیر این صورت، گذشته از آن که مؤثر نیست، بلکه معصیت نیز می‌باشد و در صورتی که سبب حد را فراهم سازد، معلّم، ضامن است.
تنبیه و تعزیر کودکان ممیز و غیر ممیز تا هنگام بلوغ، بر اساس دو مرحلهٔ کلی از دوران زندگی کودکان انجام می‌گیرد که این دو مرحله به‌طور خلاصه عنوان می‌گردد:
مرحلهٔ نخست: دوران قبل از تمییز؛
تنبیه کودکان در این مرحله، باید با لحاظ آموزشی و تعلیمی ـ و بیش‌تر به صورت تجسمی ـ در جهت دوری از بدی‌ها و گرایش به خوبی‌ها همراه باشد و در موارد مناسب، در صورت احتمال تأثیر، تنبیه‌های غیر بدنی یا بدنی در حدّ بسیار محدود و کم، به‌طور صوری و ساختگی جایز است.
مرحلهٔ دوّم: دوران بعد از تمییز تا قبل از بلوغ.
تنبیه مربوط به این مرحله، گذشته از زمینه‌های آموزشی و تعلیمی به صورت‌های یاد شده در مرحلهٔ قبل، می‌تواند لحاظ و صورت جدی‌تری به خود گیرد و حالت تحریکی نیز داشته باشد. البتّه، در همهٔ این موارد باید جهات اخلاقی و اهرم‌های معنوی بر جهت تنبیهی چیرگی داشته باشد و نباید تنبیه ـ به‌ویژه تنبیه بدنی ـ در تعلیم و آموزش کودک به عنوان اهرمی قهرآمیز برای خشونت قرار گیرد، چه رسد به آن که تنبیه بدنی همراه با ارعاب، تهدید و سر و صدا باشد؛ چرا که جهات تخریبی آن به مراتب بیش‌تر خواهد بود.

تربيت ناخودآگاه كودك

بايد به نكته‌اي بسيار مهم در تربيت كودك توجه داشت و آن اين‌كه تربيت كودك بايد ناخودآگاه باشد؛ يعني به‌گونه اي باشد كه كودك متوجه نشود والدين در حال تربيت وي هستند. بنابراين تربيت كودك، امر مستقيم به خوبي و نهي آشكار از بدي‌ها و دادن درس اخلاق‌هايي كه هم‌اينك رايج است ، نيست. تربيت كودك يعني نهادينه كردن غير مستقيم و دور از انتظار كودك در وي از طريقي كه كودك به آن به هيچ وجه توجه پيدا نمي‌كند و شكل ظاهري آن را همان كردار كودكانه و آزاد خود مي‌يابد تا زماني كه مي‌يابد رفته رفته صفتي مثبت در وي ثبيت شده يا صفتي مذموم از او رخت بربسته است. اگر به كودك به صورت مستقيم گفته شود بايد بچه خوبي شوي و راه خوبي اين است، كودك نسبت به تربيت مستقيم انعكاس به ضد دارد و طريق لجبازي و عناد پيش مي گيرد و در برابر، به كار بد رو مي‌آورد و به‌جاي خوب شدن و خوبي، به بدي گرايش پيدا مي‌كند و بد مي‌شود. تربيت بايد در محيطي آزاد باشد و به در زير لايه ظاهر آزاد، مسير تربيت ناخودآگاه پنهان باشد؛ از اين رو بايد در ظاهر اين آزادي را به كودك داد كه اگر مي‌خواهد با ديگري دعوا و نزاعي داشته باشد و سخن دل خود را بگويد و يا اظهار عقيده داشته باشد، به صورت مستقيم از آن نهي نشود و روحيه خروس‌جنگي وي يا قدرت اظهار نظر او با برخورد فيزيكي و امر و نهي مستقيم سركوب نشود، بلكه بر اساس اصل لزوم تربيت ناخودآگاه، به وي  محبت، مهربانی، تواضع، خویشتن‌داری و عشق تزريق شود. كودك لازم است بتواند از خود دفاع نمايد و فردي ضعيف و سست نباشد وگرنه سستي و ضعف نفس خواهد داشت و اين امر باعث شكوفا نشدن حواس و مشاعر احساسي وي مي‌گردد و براي همين است كه نبايد روحيه نزاع‌گري و برتري‌طلبي وي سركوب شود ، اما داشتن اقتدار نبايد به زورگويي و انجام كارهاي زشت منجر شود و براي همين، كودك بايد مهرباني نيز بداند و راستي‌ها و درستي‌ها را بداند.  اما هم اقتدار و هم مهرباني، خويشتن‌داري و عطوفت بايد به گونه غير مستقيم و از طريق رفتار خود والدين به‌ويژه مادر به وي منتقل شود نه آنكه مادر، با مشاهده شكسته شدن شيشه، پاره شدن كاغذ و از بين رفتن وسيله‌اي، كودك را به‌طور مستقيم سرزنش كند و او را از اين‌ كار باز دارد؛ چرا كه اين‌كار خود از بين بردن روان كودك است و كودك مي‌بيند كه مادر وي همان كاري را با او مي‌كند كه وي با شيشه و كاغذ كرده است و چنين كودكي در پي عقده‌ها و حسرت‌هاي عاطفي كه براي او پيش آمده است، در بزرگسالي كه ميدان عمل و ازادي پيدا مي‌كند به عقده‌گشايي رو مي‌آورد و جرم‌هاي خطرناكي را مرتكب مي‌گردد. مادر بايد مظهر صداقت، راستي، عطوف و عشق و درستي براي كودك باشد و در كنار آن، اقتدار نيز داشته باشد و از محبـت‌هاي از سر ضعف و سستي كه سبب محبت‌هاي نابه‌جا و افراطي مي‌شود، پرهيز كند و اگر مادر داراي كاستي و ناراستي است، هم آن را تصحيح كند و هم مشكلات رفتاري خود را از كودك پنهان دارد به‌گونه اي كه كودك به هيچ وجه متوجه آن نشود. براي همين والدين نبايد در حضور كودك، مشكلات يك‌ديگر و نقدهايي را كه به هم دارند، بيان كنند. اين‌گونه است كه عطوفت و اقتدار در نهاد كودك با هم مي‌نشيند بدون اين‌كه آزادي‌هاي ظاهري وي سلب شده باشد.  البته پيش از اين هم گفتيم فرزند سالم از پدر و مادر سالم است. صفات مادر اعم از كمالات و ‌نارسايي‌هاي روحي و حتي شكل ظاهري از طريق شير مادر به كودك منتقل مي‌شود. اگر مادري بيمار باشد يا ترس و بزدلي در وي باشد و يا مشكلي روحي و رواني داشته باشد، اين صفت از طريق شير و نيز از طريق انعكاس رفتاري و تقليد كودك از والدين خود، به كودك وارد مي‌شود. براي داشتن فرزند سالم، بايد مادر پيش از بارداري، سالم‌سازي شخصيت رواني خود را اهميت دهد و بعد از بارداري نيز هم در صفاي نفس خود بكوشد و هم ناهنجاري‌هاي خود را از ديد و هوش كودك، كتمان و پنهان دارد.

كودك آفريده  و نازل شده از عوالم بالا ، نه ريزش‌كرده از آن

كودك آفريده  و نازل شده از عوالم بالاست ، نه ريزش‌كرده از آن. نزول كودك به معناي اين است كه او گذشته و عوالم بالاتر را از دست نمي‌دهد و آن را با خود دارد. هر كودكي ، تمامي ماجراي عوالم پيشيني را با خود به ناسوت مي‌آورد ، اما عالم ناسوت خماري دارد و كودك با انس گرفتن به مادر خود، رفته رفته گذشته خويش را فراموش مي‌كند. كودك سرمايه عظيم گذشته را با خود دارد و  اگر به‌درستي تربيت شود، مي‌تواند توانمندي‌ گذشته خود را به فعليت برساند و از آن بهره ببرد و علم و قدرتي فراوان بيابد. اگر مسير تربيت كودك ، سالم باشد، كودك مي‌تواند زير ده سال، استعداد خود را بيابد و مسير طبيعي خويش را بر اساس آفرينش پيشيني خود در عوالم قبل، به دست آورد و آنچه كه بايد بشود، مي‌شود. چنين كودكي چون بر مسير طبيعي خود زندگي مي‌كند از زندگي خود رضايت دارد و با آرامش و اطمينان زندگي مي‌كند.

چگونگی شكوفايي قوه درك و فهم بهتر کودک

در تربيت فرزند ، بايد براي شكوفايي قوه درك و فهم وي ، از كتاب‌ها و ابزاري كه بيش‌تر تجسمي و تصويري است استفاده نمود. كودك، تصوير را بسيار خوب متوجه مي‌شود. تربيت قوه فهم كودك نيازمند تربيت حافظه هم هست اما در اين زمينه بايد از افراط دوري كرد.  از آسیب‌های حفظ افراطي متون كتاب‌ها ، بسته شدن ذهن و منع خلاقيت آن و مبتلا شدن به جمود فكري و ضعف اعصاب و اختلال در امور روزمره است.
قرآن کریم کتاب وحی است و تمامی نیازهای بشر در آن آمده است، ولی باید به فهم آن نایل شد و كودك را نيز براي فهميدن و استقلال در انديشه تربيت كرد. هم‌اینک خواندن و حفظ قرآن کریم رواج یافته و جنب‌وجوش محافل قرآنی و انس با آن بیش‌تر شده است. البته درست است تمرکز بر حفظ هر چیزی سبب می‌شود ذهن آدمی بسته و تنگ‌نظر گردد، ولی ما این سخن را در مورد قرآن کریم نمی‌گوییم، و خاطرنشان مي‌شويم حفظ قرآن کریم تنها در جهت مقابله به مثل با کفاری که بر فوتبال و شطرنج یا جمع‌آوری و تحقیق نسخهٔ کتاب‌های علمی پر محتوا سرمایه‌گذاری می‌کنند کارگشاست، نه برای پرورش و باز کردن گِرهی از مجهولات توسط این کتاب علمی آسمانی. حفظ و قرائت برای ضبط و غلط‌گیری و تلفظ درست و رفع خش صدا و صوت و لحن و رفع گرفتگی حنجره و مانند آن کاربرد دارد و حال آن‌که این تنها کتاب خدا نیاز به گسترش و بسط مطالب دارد. کتابی که پاسخ‌گو و چاره‌جوی نیازهای اولی و ضروری فکری و مادی مردم است و همتی بسیار بلند را برای استخراج و استنباط می‌طلبد. امروزه روی گوشی‌های موبایل می‌توان از نرم‌افزارهای قرآن کریم استفاده نمود و نیازی نیست فردی این همه وقت برای حفظ بگذارد و برای تداوم آن به خود فشارهای سنگین وارد آورد. آن‌چه در مورد قرآن کریم مهم است فهم و درایت آن است و همین امر، فرهنگ شیعه است و چون اهل سنت توان درایت قرآن کریم را ندارند بر حفظ آن سرمایه‌گذاری می‌کنند. قرآن کریم باید به عنوان مصدر قرار گیرد و در همهٔ امور به آن مراجعه شود؛ همان‌طور که حضرات معصومین علیه‌السلام برای اثبات کلام خود از قرآن کریم دلیل می‌آوردند و به آن تمسک می‌نمودند. فرهنگ شیعه در این زمینه با روش دیگران متفاوت است و شیعه قرآن کریم را کتاب تمامی دانش‌ها، اعم از لغت، عرفان، فلسفه، فقه و کتاب دیگر دانش‌ها می‌داند. قرآن کریم کتابی علمی است ولی نه برای حفظ کردن. حفظ قرآن کریم برای صدر اسلام لازم بود که امکانات نوشتاری اندکی در اختیار مسلمانان بود و قاریان در جنگ‌ها کشته می‌شدند و ترس از بین رفتن آن می‌رفته؛ ولی امروزه به حمد الهی قرآن کریم کتابی عالم‌گیر شده است و در صدر فهرست کتاب‌های منتشر شده از حیث تعداد نسخه قرار دارد. اگر فهم قرآنی نباشد، حفظ آن که فرهنگ اهل تسنن است به کار نمی‌آید. امید است این فرهنگ در مراكز آموزشي و تربيتي تغییر نماید و همه به فهم و درایت قرآن کریم بیش از پیش اهمیت دهند و جوایز مسابقات برای فهم و درایت قرآن کریم گذاشته شود؛ چرا که این انگیزه‌های مادی می‌تواند راه‌گشای راهی وسیع برای پیمودن معنویت و رسیدن به معارف قرآنی باشد. البته اگر چند نفری براي شركت در مسابقات حفظ ، تربیت شوند ایرادی ندارد، اگرچه با این کار، زحمت فراوانی بر خود هموار نموده‌اند. حفظ‌ ‌محوري مطالب در آموزش، فرهنگ ظاهرگرايان و اهل‌سنت است. اهل سنت می‌خواهند خلأ ناشی از دوری از مقام ولایت را با حفظ قرآن کریم پر نمایند.

 لزوم دادن آزادی بیان و آزادی عمل به کودک

بايد به فرزند احترام گذاشت و نيز به او آزادي داد تا نظر خود را بيان دارد. فرزند نياز به آزادي بيان و آزادي عمل دارد تا نظر خود را به صورت صريح و شفاف براي پدر و مادر بيان دارد؛ وگرنه به پنهان‌كاري رو مي‌آورد و از ترس، نفاق را مي‌پذيرد. حضرت ابراهيم (عليه السلام) با آن‌كه از ناحيه خداوند مأمور به ذبح فرزند نوجوان خود ، حضرت اسماعيل مي‌شود، اما حضرت اسماعيل را به آن تكليف نمي‌كند و نظر او را در اين رابطه ميپرسد: ‌ي«َابُنىَ‏َّ إِنىّ‏ِ أَرَى‏ فىِ الْمَنَامِ أَنىّ‏ِ أَذْبَحُكَ فَانظُرْ مَا ذَا تَرَى» . پيغمبر بزرگ الهي در سنين بالای عمر با فرزند نونهال خود چنين با احترام سخن مى‏گويد و نظر او را در اين رابطه جويا مي‌شود و خواست خود را به فرزند تحميل نمي‌كند. در این ماجرا، حضرت ابراهيم با فرزند دلبند خود به سلامت و آزادی رفتار مي‌كند و استبداد، تحكم، امر و قلدري ندارد و نظر او را جويا مي‌شودو از او مي خواهد در اين رابطه فكر، تأمّل و دقت داشته باشد و او را به عجله و ترس نمي‌اندازد  و نظر خود را نیز به نوجوان خود تحمیل نمی‌نماید و با کمال آرامش،  اجازه  فکر، تصمیم و پاسخ را به او می‌دهد . رفتار سالم با فرزند اين‌گونه است. پدر و مادر نبايد خواسته‌هاي ‌خود را به فرزند تحميل كنند؛ هرچند باور آن‌ها حق و حقیقت باشد . اين روش تربيتي صالحان است . حضرت اسماعيل نيز در برابر پدر ، نهايت احترام را دارد و بهترين تصميم را در كمال آزادي مي‌گيرد و مي‌گويد : «يَأَبَتِ افْعَلْ مَا تُؤْمَرُ» [صافات/۱۰۲] . اسماعيل اين خواسته را با آزادي و اختيار و از سر خلوص و بدون زور و ظلم و از روي محبت به پدر و عشق به حق‌تعالي مي‌پذيرد.

داشتن شادی و نشاط در محیط خانه سبب زیبایی فرزندان

پدران و مادران شاد و بانشاط  در محيط خانه، فرزنداني زيبا دارند؛ يكي از مسايلي كه بايد در كودك‌پروري به آن اهميت داد، مسأله زيبايي است. زيبايي چهره حكايت از صفاي باطن دارد. پدر و مادري مي‌توانند فرزنداني زيبا داشته باشند كه نخست، از عنصر شادي، شادماني و نشاط در منزل بهره ببرند. پدر و مادري که در منزل شادی و نشاط ندارند، نمی‏توانند فرزندانی زیبا داشته باشند. البته زیبایی به رنگ و قد نیست، بلکه به تناسب اندام است، حال با هر قد و با هر رنگی که باشد. يكي از بهترين رشته‌هاي ورزشي مناسب براي اوليا و فرزندان، رشته‏ی پرورش و زیبایی اندام است که به‏طور خاص به مسأله‏ی پرورش و ریخت مناسب اندام‏های انسان و تربیت بدن، توجه و عنایت ویژه‏ای دارد. شاید بتوان گفت در میان ورزش‏های متداول، چنان‏چه رشته‏ی پرورش اندام از عوارض جانبی و بدآموزی‏های موجود تهی گردد، از بهترین و سالم‏ترین رشته‏های ورزشی است. در این رشته‏ی ورزشی، مربي  می‏کوشد تا با استفاده از تکنیک‏ها، راه کارها و ابزارهای مختلف ورزشی و نرمشی، شاگردان علاقه‏مند به این رشته را در جهت داشتن اندام‏های زیبا و هماهنگ و نیرومند یاری برساند. زيبايي بدن از آن رو حايز اهميت است كه بدن در نفس و روح تأثير دارد و نازل‌شده آن است. نفس و بدن یا روح و جسم در حیث ظهوری با هم مرتبط هستند و در یک‏دیگر اثر می‏گذارند؛ همان‌طور كه روح صافی و پژمردگی دل، چهره‏ی انسان را متفاوت می‏سازد؛ هرچند در بقا، «بدن« وصف «فنا» را دارد و تمامی اقتدار یا زیبایی خود را زمین می‏گذارد و نفس است که وصف بقا و خلود دارد با تمامی اندیشه‏ها، احساسات و کردار پایداری که داشته است.

اثرات شیر آغوز مادر برای کودک

شیر آغوز مادر براي كودك عاطفه‌برانگيز و بسيار مقوي و انرژي‌بخش و مقاوم‌ساز در برابر بيماري‌هاست؛ یکی از تأثیرگذارترین شیرها بر کودک شیر آغوز است؛ چنان‏که خداوند متعال نخست به جناب یوکابد مادر حضرت موسی علیهاالسلام امر نمود تا وی را شیر دهد و سپس او را به دریا افکند. این شیر که همان شیر آغوز است و اولین شیری است که هنگام تولد فرزند از سينه مادر خارج می‏شود، بسیار مقوی است و عاطفه‏ی زیاد میان مادر و فرزند را موجب می‏شود. در روز قیامت، مادر و فرزند توسط این شیر است که یک‏دیگر را می‏شناسند. البته شیر مادر در صورتی بهترین شیر است که مادر سالم و صالح باشد و بیمار، ضعیف و بد اخلاق نباشد. اهميت شير آغوز افزون بر شكوفا نمودن حس عاطفي در كودك، به  تقويت سيستم ايمني كودك و واكسينه نمودن وي در برابر بيماري‌ها نيز مي‌باشد. مادران بايد در دان اين شير به كودك خود ، اهتمام داشته باشند و آن را ناديده نگيرند. دانشمندان امروز نيز مي گويند : ماده سیاه رنگی در روده های نوزاد در هنگام تولد وجود دارد که مکونیوم نامیده می شود. خوردن آغوز بلافاصله بعد از تولد، سبب دفع آن می‌گردد. هم چنین باعث رشد میکروب های مفید در روده می شود. به همین جهت به آغوز نام «اولین واکسن» را داده اند.

 تربیت کودک با عشق و شیدایی

تربیت کودک، باید عاشقانه و همراه با شیدایی باشد؛ همان‌طور که بندگی حق‌تعالی با عشق و شیدایی است که می‌تواند به مرتبهٔ عبادت وجودی رسد.
خانهٔ و خانواده نیز باید این‌گونه باشد و  بايد فرزندان خود را باز و شاد تربیت کرد و از عوامل خمودی، سستی، رکود و جمود کودکان را كاهش داد و آن را برطرف ساخت تا آنان کارها را به اجبار انجام ندهند. نتیجهٔ تربیت نامناسب و سخت‌گیرانه، پدیدار شدن آسیب‌های روانی در بزرگ‌سالی و عقده‌گشایی حقارتی است که در کودکی دیده‌اند. يكي از شادماني‌هاي مورد نياز كودك، بازي و نيز رقص است. آموزش رقص برای کودکان و به‌ویژه دختران، امری لازم است تا بتوانند در فردای روزگار، شوهر خویش را نگاه دارند و هم‌چون میخ بر دیوار نباشند.
کسی که حیات دارد، دارای شعور و درک است. شعور، ظهور حیات است. کسی که زنده است و نیز آگاهی و شعور دارد، با مشاهدهٔ کمالات موجودِ خود، عاشق می‌شود و برای اظهار و پدیداری آن، حرکت می‌نماید. حرکت و سیر، نتیجهٔ حیات و آگاهی است. کسی که حرکت دارد، باید مسیری طبیعی را به صورت نظام‌مند برود و سیر و حرکت موزون داشته باشد و رقص نیز چیزی غیر از حرکت موزن و نمایش داشته‌ها و کمالات نیست. زن که در رقص بسیار توانمند است، در پی آن است که چرخ و چین اندام و زیبایی‌های بدنی خود را به نمایش بگذارد. رقص، تلاشی است برای آزادی خود و نمایش داشته‌هایی که در هر کسی است. هیچ پدیده‌ای نیست که عاشق داشته‌های کمالی خود نگردد؛ چرا که هر پدیده‌ای در حال حرکت است و حرکت آن نیز موزون است و ایستایی و سکون در عالم نیست. بر این اساس، کسی و چیزی نیست که رقص برای آزادسازی خود نداشته باشد و آن را نخواهد؛ اما هر کسی در رقص خود چیزی را به نمایش می‌نهد که با طبیعت او سازگار است. بنابراین، رقص هر پدیده‌ای، بر مدار طبیعت و کمالاتی است که دارد.
رقص، اقسام بسیار متنوعی دارد و بخشی از آن، جنبهٔ دارویی و درمانی دارد و هم‌چون «موسیقی‌درمانی» است که برای برخی تجویز می‌شود. در «رقص‌درمانی» گفته می‌شود که بسیاری از آرتروزها با رقص قابل درمان است. در فیزیوتراپی نیز انجام برخی از حرکت‌های موزون، سفارش می‌شود. دقت بر چیدمان اسکلت و استخوان‌بندی انسان، می‌رساند که آن را جز با حرکات موزون، نمی‌توان سالم نگاه داشت. طبیعت رقص، در همهٔ این امور وجود دارد. رقص به‌طور کلی بر دو قسم پیوسته و گسسته است.
این تقسیم در نوافل نیز وجود دارد. توصیه شده است نماز نافلهٔ شب، به صورت گسسته انجام گیرد. برخی از دیگر نافله‌ها نیز به صورت پیوسته می‌آید. اگر به دیدهٔ رقص و عاشقی به نافله نگاه شود، اشتباهی در گزاردن نماز رخ نمی‌دهد و تعداد رکعات گزارده شده یا دیگر اذکار نماز، خلط نمی‌شود و در آن، به اشتباه نمی‌افتند. به هر روی، نباید از صفات مثبتی که در نهاد آدمی و در متون دینی است، غافل شد.
رقص در آدمی، جلوه‌های زیبا و ظرایف، لطافت‌ها و شگفتی‌های آفرینش اندام ظاهری او ـ به‌خصوص زن ـ را می‌نمایاند و آدمی را به مطالعهٔ رازهای نهفته و اسرار شگفت‌انگیز آن، در بی‌نهایت پیچ و خم و چرخ و چین موزون فرا می‌خواند.
رقص با اُفت و خیزهای موزونی که دارد، مستی، عشق، حال، شور، شوق و رمز و راز دل را حکایت می‌کند و ناصافی و ناخالصی، یأس، ترس، خشکی و خمودگی دل را از سویدای جان دور می‌سازد و بستری شفاف برای خاطره‌های دل فراهم می‌نماید.
رقص اگر ملایم باشد، بیان‌گر «عشق» و چنان‌چه کشیده باشد، چرخ و چینِ «ناز» را می‌رساند.


استعداد ایجاد صوت خوش و موزون و نیز داشتن حرکات موزون و زیبایی‏ نمایی، در همه نهفته است، اما مشکلات جانبی و زیست‏ محیطی هم‏چون تربیت خانواده، جامعه و نیز فقر امکانات، مانع شکوفایی آن است. باید کودکان را از کودکی تحت تعلیمات خاص برای طبیعی ساختن صدا و رفتارهای حرکتی آنان قرار داد و نیز به آنان آزادی داد تا فریاد برآورند و نیز خود را بجنبانند و به رقص آورند. اگر کودک در محیط خانه آزاد نباشد تا فریاد بزند، آواز بر آورد و به کسی آهنگ دهد و خود را به رقص وادارد، به ضعف اعصاب دچار می‏شود؛ هرچند در میهمانی باشد. کودک باید انرژی متراکم درون خود را آزاد کند تا فردا آن را با انجام کارهای خلاف، رها نسازد و پشت میله‏های زندان قرار نگیرد. جوانی که پس از دوازده سال آموزش، برای ایراد سخنرانی یا منبر یا اقامه‏ی نماز، همواره در حالت تنیدگی و اضطراب به سر می‏برد، مشکل طنین داشته است و خانواده بر او سخت‏گیری نموده‏اند و وی در کودکی نتوانسته است صدای خود را رها سازد و از خود حرکتی موزون و رقص داشته باشد. کودکانی که اجازه‏ی فریاد زدن یا کارهای ناموزون کودکی را ندارند، افزون بر آثار نامناسب روحی و روانی، کیسه‏های هوا و ریه‏های آنان نیز دچار آفت می‏گردد. کودکی که فریاد نمی‏زند و آواز بر نمی‏آورد و نمی‏رقصد، نمی‏تواند از همه‏ی توان ریه‏ها و کیسه‏های هوایی، برای گرفتن اکسیژن بهره ببرد و نفس‏های وی بریده‏بریده می‏گردد که افزون بر مشکلات تنفسی، موجب سفیدی زودهنگام موها نیز می‏شود.
کسی که از همه‏ی گنجایش کیسه‏های هوایی خود استفاده نمی‏کند، نمی‏تواند اکسیژن مناسب و بازدم خود را نگاه دارد و آن را به اندازه هزینه کند. برای نمونه، چنین کسی با خواندن سوره‏ی حمد، به «ولاالضالین» که می‏رسد، با کمبود اکسیژن روبه‏رو می‏گردد یا نفس خود را قطع می‏کند. نفس‏های غیرعمیق برای عروق، گردش خون و اعصاب نیز مشکلاتی را سبب می‏شود. اگر کسی شیوه‏ی تنفس خود را با ورزش‏های لازم و تمرین‏هایی که مراکز متولی آن در اختیار دارند، تصحیح نکند، موزونی صوت وی شکل درست خود را نمی‏یابد. برای داشتن تنفس صحیح باید ورزش را در برنامه‏ی روزانه‏ی خود داشت. از خواص ورزش این است که ریه را باز و تخلیه می‏کند و همه‏ی زواید آن را دور می‏ریزد و صوت را صاف می‏سازد. کسی که ورزش نمی‏کند، به‏طور کلی از زندگی متمدنانه به دور است و زیست وی بدوی است. بدنی که نرمش ندارد، با گذشت زمان، اعتدال خود را نیز از دست می‏دهد. رقص، از هنرهایی  است که کودکان باید داشته باشند.

بازی و لعب اقتضای دوره کودکی

كودك به بازي و لعب نياز دارد . بازي در سال‌های ابتدایی و دوران کودکی و نوجوانی و لهو برای دورهٔ بزرگسالی انسان است . به عبارت دیگر، دوران کودکی بازي، و دوران پدری یا مادری افراد، دورهٔ لهو و اشتغال آنان است. لهو، انسان را از چیزی باز می‌دارد؛ ولی لعب چنین معنایی را به صورت لزومی نمی‌رساند؛ چرا که لعب، اقتضای دورهٔ کودکی است و کودکی که بچگی نمی‌کند، بیمار و نیازمند درمان است و باید به فکر درمان او بود؛ در غیر این صورت، در بزرگسالی به مشکلات اخلاقی گرفتار می‌گردد. بازی به کودک اختصاص دارد و مقتضای کودکی اوست. بايد گذاشت كودك با بازي‌هاي كودكانه خود كودكي نمايد و كودكي كردن از كودك گرفته نشود. از مشکلات کنونی مردم جهان، کوچکی منازل مسکونی و تجمع و تراکم جمعیت در محیط‌های کوچک است که موجب بروز مشکلات روانی برای افراد گردیده است؛ چرا که آنان در اطراف خود تنها دیوارهایی بلند را می‌بینند. دیوارهایی که بسته بودن را تداعی می‌کند و تأثیر روانی بدی بر جای می‌گذارد.  از امور لازم و مناسب براي كودك، لزوم بیرون شدن از چنين خانه‌هايي و تفریح نمودن و بازي در فضاي آزاد و باز و در جايي مانند صحراست.

حیله زدن در بازی و ایجاد تنفر در کودک

اصل ثابتی در روان‌شناسی است به نام حیله زدن در بازی و ایجاد تنفر در کودک؛ به این معنا که اگر فردی به صورت جدی با کودک بازی نکند و تنها ادای بازی را درآورد و کودک نیز متوجه شود که به بازی گرفته شده است، بسیار ناراحت می‌شود؛ از این رو باید در بازی با کودک، بسیار جدی بود و جدی بازی کرد.

عوارض جداسازی فرزند از دیگر کودکان

كودك براي تربيت صحيح نياز دارد  مدتي با ديگر كودكان باشد. نبايد كودك را  از دیگر کودکان جدا نمود؛ بلکه باید گذاشت آنان پيش از سالهاي دبستان، در میان هم و با هم و در فضاهاي مناسب بزرگ شوند اما بر رفتار آنان به صورت نامحسوس كنترل و مديريت داشت. اگر کودکی در میان کودکان نباشد و به طور انزوایی بزرگ شود، در آينده  كه پا به  اجتماع نهد، سادگي مي‌كند و او را فریب می‌دهند.  البته اين بدان معنا نيست كه كودك در كوچه رها شود كه در اين صورت از عوارض نابسامان اجتماع، محفوظ نمي‌ماند و گناه آن بر والدين او خواهد بود.

 روشهای فعال سازی ذهن کودکان

عروسک‌ها، مجسمه‌ها و دیگر اسباب‌بازی‌ها كه بخشي از زندگي را به صورت مجسم به كودك آموزش مي‌دهد، برای فعال نمودن ذهن کودکان بسیار مناسب است. شایسته است کودکان از همان ابتدا به آموزش کامپیوتر تشویق شوند تا ذهن آنان پویایی خود را از دست ندهد و دچار سستی، خمودی و رخوت نگردند.
برای این‌که ذهن فرزندان، تند و فعال تربيت شود و آنان را با امور واقعی آشنا گردند، مي‌توان به كودك  گفت همهٔ وسایل خانه، اسباب بازی است و به آنان اجازه داد تا از قابلمه و گوشت‌کوب گرفته تا بشقاب‌ها را بردارند و با آن بازی کنند. اگر ذهن کودک در بازی سرعت یابد، وقتی که بزرگ می‌شود و به جِدّ به زندگی می‌پردازد، همان‌گونه تند و تیز و اکتیو باقی می‌ماند؛ اما کودکی که با «هیس» و «بنشین» بزرگ شود و در خانه حبس گردد، سست و همراه با رخوت بزرگ می‌شود و در بزرگی نیز با سستی زندگی می‌کند.
از هنرهای مجاز، صنعت مجسمه‌سازی و اسباب‌بازی برای کودکان است که در ایران دست‌کم گرفته می‌شود. باید در این زمینه، بر اساس داده‌های روان‌شناسی کودک، سرمایه‌گذاری نمود.
امروزه گاه در هواپیماها یا برخی از قطارها، به کودکان اسباب‌بازی‌هایی می‌دهند تا آنان را سرگرم دارند؛ چرا که آنان می‌دانند یک کودک، توان آن را ندارد که برای حتی ساعتی در نقطه‌ای ثابت بنشیند و به جلوی خویش نگاه کند. آنان با این کار، حقوق کودکان را پاس می‌دارند، از این رو، کار نیکی را انجام می‌دهند. شایسته است دولت همان‌گونه که شیر مدارس را تأمین می‌نماید، بودجه‌ای را نیز برای تهیهٔ اسباب‌بازی کودکان تخصیص دهد. البته دولت باید بر مراحل طراحی تخصصی و ساخت اسباب‌بازی نیز نظارت علمی داشته باشد. دولت اسلامی با عملیاتی نمودن طرح واکسیناسیون رایگان کودکان و مهار بسیاری از بیماری‌ها، ثابت نموده است که می‌تواند بسیاری از کارها را با سازماندهی بسیار بالا انجام دهد. پیشنهاد می‌شود در زمینهٔ اسباب‌بازی‌ها و نیز بازی‌های رایانه‌ای، برنامه‌ای اجرایی را تدوین و تصویب نماید. در هر حال، سخن ما این است که شایسته است در ردیف بودجهٔ دولت، سهمیه‌ای برای ترویج اسباب‌بازی، ورزش، رایانه و مانند آن برای کودکان قرار داده شود تا کودکان وقتی نمی‌توانند تحرک لازم را در مدرسه یا خانه پیدا نمایند، بتوانند با این امور، ذهنی جویا و پویا و جسمی توانمند داشته باشند.
مجسمه‌سازی و صنعت عروسک‌سازی برای کودکان بسیار کاربرد دارد. زمانی مجسمه بت بود و مورد پرستش قرار می‌گرفت و تا فردی مجسمه‌ای را می‌دید، برای آن به سجده می‌افتاد و بیانی شرک‌آمیز می‌گفت؛ ولی اکنون که موضوع مجسمه تغییر یافته و از موضوع خدایی افتاده و به بازی تبدیل شده است و به عنوان سرگرمی کودکان و برای هوشیاری آنان کارآمد است و کودک پیش از این‌که مدرسه رود، بدین وسیله، حیوانات مختلف را می‌شناسد و با جنگل و اهل آن و نیز با انسان و انواع آن آشنا می‌گردد، استفاده از آن جایز است. البته اکنون نیز ساخت و فروش مجسمه و عروسک در مناطقی که بت‌پرستی رایج است، حرام می‌باشد.

آموزش خوب نگاه کردن به طبیعت و پدیده های طبیعی به فرزندان

به كودك بايد خوب نگاه كردن به طبيعت و پديده‌هاي طبيعي را آموزش داد؛ اگر کسی بخواهد حق را بیابد، و او را تماشا نماید، باید چشمش همه چیز را ببیند؛ از آسمان تا زمین و هر چیزی را با درشتی و ریزی که دارد بنگرد. در عالم حیوانات انواع حیوانات را رصد نماید و آن را به صورت ملموس و واضح داشته باشد که اگر حیوانی او را نیش زد، صدای نالهٔ او در آید. حیوانی که در ذهن او به صورت کامل آمده و در آن نفوذ کرده، نه نفوذ ارادی و جسمی؛ بلکه عشق می‌کند به آن حیوان. این نخستین مرحله در شناخت است که اگر چنین نمایی همان کار خدا را می‌کنی. خدا را در آسمان و زمین می‌یابی و خواهی دید نشانه‌های حق از آسمان تا اعماق زمین چیده شده و به نیکی در می‌یابی رسیدن به او باید از چنین مسیرهایی باشد. در تربيت كودك نيز بايد به كودك، خوب نگاه كردن به طبيعت و پديده‌هاي طبيعي و دقت بر آنها را به صورت تجسمي ، تصويري و نيز از نزديك و به گونه‌ مباشري آموزش داد.

 

مطالب مرتبط