نامحدودی خداوند
«محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد، عن الحسن بن محبوب، عن أبی حمزة قال: سأل نافع بن الأزرق أبا جعفر علیهالسلام فقال: أخبرنی عن اللّه متی کان؟ فقال: متی لم یکن حتّی أخبرک متی کان، سبحان من لم یزل ولا یزال فردا صمدا لم یتّخذ صاحبةً ولا ولدا»(۱).
ـ کسی از امام باقر علیهالسلام سوال نمود: مرا از خداوند خبر دهید که چه موقع بوده است؟ حضرت علیهالسلام فرمود: کی نبوده است تا تو را از آمدنش خبر دهم؟ پاک و منزه است خدایی که همواره از ازل تا ابد فرد و بینیاز است و همراهی بر نگزیده و فرزندی ندارد.
بیان: در این حدیث از زمانی بودن خداوند پرسش میشود. پاسخ آن چه زیباست! خدا کی نبوده است تا بگویم کی بوده است؟ گفتیم طهارت که بعد از افعال آن محقق میشود شرط نماز و با آن است در حالی که در آن داخل نیست و از آن نیز خارج نمیباشد. طهارت در صورت و دست و سر و پا یا در قلب نمیباشد و در همهٔ آن است. تو بگو خداوند کی نبوده است تا من بگویم کی بوده است! نمیشود گفت خداوند زمانی نبوده است و در همهٔ زمانها با تمامی ذرات وجود بوده است. خداوند وجود فرا زمانی و چیره بر زمان است. باید روزها و شبها ساعتی را به خدا مشغول شد و با او بود تا خداوند در دل آدمی بنشیند و این بزرگترین عبادت است. باید حقیقتی را که در باطن و فطرت هر کسی هست یافت که در آن صورت تکاپویی در او به وجود میآید که آدمی نمیتواند خود را کنترل کند ؛ چرا که بسیار ذوق زده میشود و به هیجان میافتد. کسی که خدا را نمیشناسد زود خسته میشود، ولی مؤمنان اینگونه نیستند و وقتی نام مبارک خداوند را میشنوند به وجد میآیند و برانگیخته میشوند.
نباید چنین باشد که حال داشت اما از علم و معرفت نسبت به خدا خالی بود. ما همواره طهارت داریم ولی وقتی میخواهیم بیانی علمی از آن داشته باشیم ذهن و فکر به شناخت آن عادت ندارد و دچار مشکل و چالش میشود. دربارهٔ خداوند نیز همین گونه است. اگر آدم متوجه حضور خدا در دل خود شود و بتواند آن را به بیان بیاورد، خیلی شیرینتر و شیواتر میتواند از آن صحبت کند. کسی که صبح تا شب در پی کاسبی است و فضایی خالی برای ذهن خود نگذاشته است چگونه میتواند دربارهٔ شناخت خدا فکر کند؟ درست است درآوردن لقمهای حلال بسیار زحمت دارد بهویژه اگر نیت آن نیز برای خدا باشد، ولی باید دانست خداوند کیست؟ باید کمی را برای خداوند وقت گذاشت و با خداوند همنشینی نمود تا خداوند میهمان دلهای ما گردد. پاسخ این پرسش که خداوند چه زمانی بوده است چه زیباست؟ اگر امام باقر علیهالسلام آن را نفرموده بود کسی نمیتوانست چنین پاسخی را برای ما بیان کند! تو به من بگو خداوند کی نبوده است؛ در واقع به این معناست که خداوند همیشه بوده است و نباید گفت کی بوده است بلکه باید گفت همیشه بوده است. خداوند مثل اشیایی که میبینیم نیست که زمانمند باشد و زمان بخواهد. خداوند وجودی فرا زمانی است که آفرینندهٔ زمانها و مکانهاست.
خداوند مثل چیزی نیست، از این رو اگر بخواهیم خداوند در دل ما جای گیرد باید دل خود را از هر چیزی خالی نماییم. خداوند و دل همانند بطری، آب و هواست و هر مقدار بطری از هوا خالی شود به همان مقدار آب داخل آن میگردد. ما هرچه دل خود را از غیر خداوند خالی کنیم خداوند را به همان مقدار در دل خود مییابیم. هر روز باید مقداری را به خداوند اختصاص داد و فکر و ذهن و دل را از هر چیزی خالی نمود تا بتوان همنشین خداوند گردید. بطری هر مقدار که هوا دارد آب ندارد و هر مقدار که آب دارد هوا ندارد. خداوند و هوای نفس نیز همین گونه است و حضور هر کدام در دل ما قویتر شود حضور دیگری ضعیفتر میگردد. اگر دلی پر از هوا شود جایی برای خدا در آن نمیماند و اگر دلی از خدا پر شود دیگر جایی برای هوا در آن نمیماند. دلی که پر از خدا باشد مشکلی ندارد و هرچه بلا، درد، گرفتاری و پریشانی بر سر او ببارد، او یکسره حمد خداوند را میگوید. درست است که هوای نفس لطیفتر است، ولی در واقع شدیدتر است. هوای موجود در بطری که سبکتر از آب است گاه میتواند یک بطری را بترکاند پس هوایی که در دل آدمی است و تجرد نفسی دارد با آدمی چه کارها که نمیتواند بکند؟ آن هوا که جسم است یک بطری را میشکند، اما این هوا که تجردی است گاه تمامی دین و ایمان را میترکاند و ممکن است با عصبانیتی دین، ایمان، انصاف و مروت کسی را به کناری اندازد. توبه و استغفار بند زدن به این شکستهاست. گاهی دل کسی مثل قوریهای چینی بند خورده است. باید دید در دل انسان چه مقدار خدا وجود دارد و چه مقدار هوا. کجای انسان خداست و کجای او هواست. دل برخی مثل استخوانی است که پوکی گرفته است. کسی که برای نمونه ده درصد پوکی استخوان دارد، ممکن است با زمین خوردنی به شکستگی استخوان دچار شود، ولی استخوانهای بعضی از مردم توپر و بسیار سفت و سخت است.
قلب و روح نیز اگر از ایمان و خدا پوک شود و هوا جای آن را بگیرد بسیار شکننده میگردد.
خداوند ما را از پوکی ایمان دور بگرداند و استخوانهای ایمان ما را از عشق و محبت خویش پر بگرداند و عاقبت ما را به خیر ختم فرماید.
__________________________
۱٫ کافی، ج ۱، ص ۸۸٫