در تبدیل خُلق، مسیر اقتضا به نوعی نقش خاص خود را دارد و نباید بخت، اقبال و شانس را سند کندیها دانست؛ همانطور که نباید اثرپذیری حیوانات را در حد رشد آدمی دانست. چه گمراهند کسانی که تربیت حیوانات را پیگیر میشوند؛ ولی از انسان مأیوس میگردند و مسکن یأس خود را شانس و بخت قرار میدهند.
البته قوای انسانی و سجایای باطنی افراد، دارای شدت و ضعف است و نسبت به عوامل فعلی و انفعالی اثرپذیر میباشد. جهتهای انفعالی و باطن افراد بر سه گونه است: سخت و کثیف، نرم و لطیف و متوسط. همانطور که قرآن کریم به سنگ مثال میزند و میفرماید: «ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُکمْ»(۱).
عوامل فعلی بر دو گونه است: عامل وراثت، طبیعت، محیط و نوع تربیت. اثرهای این دو عامل (طبع و تربیت) یا به صورت «ملکه» تحقق مییابد و به موضع ثابت میرسد یا در حال باقی میماند و قابل تغییر است. اثرهای محیط نیز یا به «عادت» است یا به «تکلف» که هریک آثار خاص خود را دارد.
در جامعهٔ ما مرسوم است اگر فرزند عالمی ناخلف شود، میگویند چون غذای حلال نخورده و برای نمونه در تبلیغْ میهمان این و آن شده، فرزند وی چنین شده است. حال، چرا فرزند حضرت آدم علیهالسلام که پدر او به مهمانی نرفته و غذای حرامی نخورده، این چنین به انحطاط رسیده است. پس باید هم در خود و هم در این قضیه، به نیکی اندیشید.