سالک نباید حتی برای لحظهای بیکار باشد و وقت خود را به اسراف و بیهودگی بگذراند.
وقت را باید حیات دانست نه طلا؛ حیاتی که اگر از دست رفت دیگر به دست آوردنی نیست و با بذل معدنی از طلا نیز باز نمیگردد. از مهمترین عوامل شکست علاقمندان به معرفت، تضییع وقتهایی است که دارند. سالکی که دارای سیر است، در مسیر خود صاحب اطوار میگردد و هر لحظهای برای او طوری است؛ یعنی هر وقتی برای کاری است، که اگر آن را از دست بدهد، از سلوک خود باز مانده است. سالک ابنالوقت است؛ به این معنا که وقتهای خود را لحظه به لحظه نو میکند و هر وقتی در شانی است و کاری تازه دارد. البته غنیمت دانستن وقت، به این معنا نیست که سر خود را برای ساعتها پایین اندازد و ذکر بگوید؛ که چنین چیزی، خود از مصادیق اسراف در وقت است؛ چرا که سالک، دارای تکالیفی است که باید به آن بپردازد و ذکر، کمترینِ آن است که چگونگی آن را در کتاب «دانش ذکردرمانی» آوردهایم. البته اگر ذکر به توصیهٔ استاد باشد؛ وگرنه ذکرِ خودتوصیهای، بلای جان وی میگردد.
انسان، خود نیز نباید به فاسد و خراب کردن وقت خویش بپردازد و از چنین خودی باید دوری و مجانبت داشت. وقت را باید بسیار پاس داشت. اگر سالک، لباسی بر تن نماید که از وی وقت بگیرد یا کتابی داشته باشد که بر آن دل ببندد، از موارد افساد وقت است. سالک به چیزی غیر از حق دل نمیبندد. این برخی زنها هستند که به لباس خود، و بعضی ثروتمندان هستند که به دارایی خود، و برخی عالمان هستند که به علم خود، و برخی نویسندگان هستند که به کتاب خود پُز میدهند، و اگر سالک نیز چنین باشد ـ و حتی معرفت و عشق او را مشغول دارد و وقت او را فاسد نماید ـ در گمراهی است و او نیز پُز عرفان را میدهد و تعزیهٔ معرفت برپا کرده است. عارفْ سخن، حدیث و ادعا ندارد.