علم فراست همچون برخی از خصوصیات و صفات از امور موهبتی میباشد و دست الهی در آن به وضوح دیده میشود و چندان عمومی و عادی نمیباشد؛ ولی میتوان با پیگیری در جهت زمینههای مختلف آن، جهات اکتسابی را در آن ایجاد، رشد و جلا داد و با تعلیم و تعلم و بازیابی هرچه بیشتر، افراد آن را گسترش داد.
چیستی فراست
علم «فراست» توان برداشتهای فنی و دقیق از ظرایف آفرینش موجودات و اشیاست که خصوصیات و حالتهای مختلف جسمانی و روانی افراد را به دست می دهد.
مهمترین منبع شناخت این علم، قرآن کریم میباشد؛ چنان که در علم تعبیر این گونه بود و برای اثبات اصل این علم و تحقق حقیقی آن میتوان شواهد فراوانی از آیات قرآن کریم را فهرست نمود.
این علم با تمام جهات مختلف و ابعاد گسترده آن از زوایای روح آدمی حکایت میکند و در نفس واقع وجود دارد.
این علم همچون برخی از خصوصیات و صفات از امور موهبتی میباشد و دست الهی در آن به وضوح دیده میشود و چندان عمومی و عادی نمیباشد؛ ولی میتوان با پیگیری در جهت زمینههای مختلف آن، جهات اکتسابی را در آن ایجاد، رشد و جلا داد و با تعلیم و تعلم و بازیابی هرچه بیشتر، افراد آن را گسترش داد.
البته، مردم عادی بهطور نسبی کم و بیش از این علم برخوردارند و گاه داعیه داشتن آن را دارند و برای اثبات آن در خویش به بیان شواهد و مواردی میپردازند که چندان نیز دور از واقع نمیباشد؛ اگرچه ممکن است بیشتر از واقع ادعا داشته باشند و ممکن است عدهای با داشتن چنین دارایی عظیمی بر خود نبالند و یا بهطور کامل از وجود آن در خود اطلاع نداشته باشند و از آن بهرهای نبرند.
آیات فراست در قرآن کریم
آیه یکم
«إنَّ فی ذلک لآیات للمتوسّمین».
این آیه در داستان حضرت لوط؛ آنجا که به تشریح عذاب قوم وی میپردازد آمده است: «فجعلنا عالیها سافلها، وامطرنا علیهم حجاره من سجیل»؛ و شهر و دیار آنان را زیر و رو کردیم و آنان با سنگباران کردیم و بعد از این میفرماید: «إنَّ فی ذلک لآیات للمتوسّمین»، اینها علامتها و نشانههایی گویا برای مردم آگاه و هوشمند است.
این آیه علم فراست را در هوشمندی بر دریافت ظرایف امری شخصی منحصر نمیداند و آن را به جهات کلی و عمومی سرایت میدهد.
این نوع برداشت و درک معرفتی بر جامعه نیز صادق است و تنها محدود به امور فردی و خصوصیات چهره و صورت و یا دیگر اشیا نمیباشد و همچون علم تعبیر میتواند تمام انواع برخورد را در بر داشته باشد، همانطور که زمینههای مختلف صدر و ذیل آیات قبل از آن چنین برداشتی را میرساند.
«متوسمین» برخی از هوشمندان میباشند که اقتداری ویژه و بصیرتی نافذ در دریافت حقایق دارند و به صورت ضعیف این امر در کسانی که افق دیدشان بیشتر و برتر از دیگران است دیده میشود.
شاهد بر این معنا روایت هلالی؛ امیر مدینه است که گوید: «سالت عن جعفر بن محمد علیهماالسلام ، فقلت له: یابن رسول اللّه صلیاللهعلیهوآله ، فی نفسی مساله ارید ان اسالک عنها، فقال علیهالسلام : إن شئت اخبرتک بمسالتک قبل ان تسالنی، وإن شئت فاسئل؟ قال: قلت له علیهالسلام : یابن رسول اللّه صلیاللهعلیهوآله ، و بای شیء تعرف ما فی نفسی قبل سوالی؟ فقال: بالتوسّم والتفرّس؛ اما سمعت قول اللّه: «إنّ فی ذلک لآیات للمتوسّمین» و قول رسول اللّه صلیاللهعلیهوآله : «اتّقوا فراسه المومن، فإنّه ینظر بنور اللّه»؛
ـ از حضرت امام صادق علیهالسلام پرسیدم: یابن رسول اللّه، در دلم امری است که میخواهم آن را از شما بپرسم. حضرت فرمودند: میخواهی خود بگویی یا آن که من آن موضوع را برایت بگویم؟ هلالی گوید: از حضرت پرسیدم: شما از کجا مییابید که در من چه پرسشی است؟ حضرت فرمودند: به «توسم» و «تفرس» و با هوشمندی و زیرکی، و در ادامه فرمودند: مگر تو این آیه را که میفرماید: «إنّ فی ذلک لآیات للمتوسّمین» و حدیث پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله که میفرماید: مواظب زیرکی و هوشیاری مومن باشید؛ زیرا مومن همیشه با نور الهی و با چشم حق به مسایل و موضوعات نگاه میکند نشنیدهای. ایشان سپس موضوع رفتن جناب امیرمومنان علیهالسلام بر دوش پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله را مطرح میکند.
این حدیث شریف بر موضوع فراست و هوشمندی دلالت واضح دارد، اما باید توجه داشت که آن حضرت با امیر مدینه نوعی جدال احسن داشتهاند؛ زیرا راههای آگاهی و اطلاع امام علیهالسلام بر مغیبات از امور پیچیدهتری به غیر از این طریق و با روشهای برتری در دست اوست او استفاده از این روش برای کسانی است که برای درک حقیقت به دریافت ظواهر مسایل و امور نیاز داشته باشند؛ ولی حضرات معصومین و ائمه هدی علیهمالسلام ، حقایق را بدون نیاز به مراجعه به ظواهر میتوانند به دست آورند؛ اگرچه منافاتی ندارد که حضرت از همین راه ـ فراست ـ مطلب را بیان فرماید؛ زیرا کسی که قدرت بر روشهای برتر را دارد، قدرت بر این طریق را به صورت اولی دارد و با هر دید که بخواهد میتواند امور را مشاهده نماید؛ ولی حضرت در این برخورد میخواهد به امیر مدینه بهطور ملموس یادآوری نماید که فهمیدن پنهانیهای آدمی به شنیدن و حواس ظاهری منحصر نیست، و اگر آدمی دل را صیقل دهد، از شنیدن و گفتار برای دریافت حقایق بینیاز میشود و نمیشود چیزی را از مومن بهحق پنهان داشت و حضرت این مطلب را به شیوه جدال احسن و به بیانی که برای امیر قابل پذیرش باشد عنوان میکند و بر آن با نقل آیه و روایت استدلال مینماید.
روایت نبوی بر این نکته تاکید دارد که مواظب آگاهیها و دقتهای مومن باشید و مومن به حق را کم نبینید و در مقابل وی بیتوجه و بی ملاحظه نباشید؛ زیرا در دل مومن، نور و چشمهساری از رشحات وجودی انوار الهی وجود دارد که از ورای چشمهایش به امور میاندیشد و آن را نظاره میکند و درون بسیاری از پنهانیها را میشکافد و امور را از پس پردهها بر میرسد.
البته همین روایت دلالت دارد که این نوع آگاهی و برداشت و یافت چنین شعوری از درس و مدرسه بر نمیآید و تنها صفای باطن و روشنی دل میخواهد و درس و بحث میتواند در رشد آن دخالت داشته باشد، در صورتی که این امور جهات شناخت و خصوصیات صوری و معنوی این نوع دانش را بیان نماید.
آیه دوم
«سیماهم فی وجوهم من اثر السجود».
قرآن مجید ـ این کتاب آسمانی و لسان ملکوتی حق ـ یکی از ویژگیهای پیروان راستین رسول خاتم صلیاللهعلیهوآله را چنین بر میشمرد: «سیماهم فی وجوهم من اثر السجود»؛ آنان بر اثر سجود و صافی شدن روح و دل به قدری لطافت و پاکی پیدا کردهاند که میشود حقیقت آنان را در چهره و صورتشان مشاهده نمود.
این آیه، روش کشف باطن از طریق چهره را حکایت میکند. البته این که چه کسی میتواند این کار را انجام دهد و بصیرت بر این امر پیدا کند، مطلب دیگری است که در این مقام درصدد بیان آن نیستیم.
برخی از نکاتی که میتوان از این آیه استفاده کرد چنین است:
یک. ظاهر به تمامی عنوان باطن است و ظاهر و باطن از هم بیگانه نیست و حکم واحدی را دارد؛ اگرچه آنچه در باطن است به ظاهر کشیده نمیشود؛ ولی آنچه در ظاهر است خود از باطن امور است و ظاهر منبع ارتزاقی جز باطن ندارد.
دو. باطن چون بیزبان است و در اختیار مشاهده غیر در نمیآید، ظاهر زبان باطن میگردد و میتوان ظاهر را طریق وصول به باطن قرار داد و گشایشی برای آن دانست و از همین طریق تمام خصوصیات و حقایق باطنی و یا مشکلات روحی و روانی افراد را به دست آورد و از آن باخبر گردید.
هر دانا و هوشمندی میتواند حقایق و یا مشکلات باطنی ناشکفته و پنهان خود را از طریق ظاهر خود به دست آورد و از ویژگیهای باطنی خود خبر بگیرد.
این امر تنها در گرو داشتن بینشی ویژه و زیرکی خاص است و کسی که اقتدار شناخت دیگران را دارد، از خود بیخبر نمیباشد؛ اگرچه عکس آن نیز ممکن است.
سه. باید باور داشت که کردار آدمی بهخوبی بر ظاهر و باطن اثر میگذارد و اعمال در سرنوشت ظاهر و باطن آدمی نقش عمدهای دارد، همانطور که باطن انسان تاثیر تمامی در ظاهر و کردار دارد و هر یک در جهت ظهور و بروز دیگری نقش آفرین است و بهگونهای دارای جهت سببی و یا مسببی میباشد و بر هم اثر متقابل میگذارد و هماهنگی خود را حفظ مینماید.
البته روشن است که بعضی از کردار و کارهای بشر، نقش عمدهای در این جهت دارد و خصوصیات بارزی را ایجاد میکند، همانطور که قرآن مجید به این مطلب اشاره دارد و سجده و خضوع و خشوع در مقابل حق تعالی از این گونه امور است؛ ولی سجده از کردار عبادی و قربی است که با فرض صحت و تمامیت، نقش عمدهای در رشد مومن و بروز صفات ظاهری در او دارد.
مطلب دیگری که باید به آن اشاره نمود این است که در ظواهر بدن آدمی و دیگر اشیا و موجودات نیز این قانون خاص جاری میباشد و میتوان از هر عضوی از اعضای آدمی و خصوصیات رنگ و پوست و نقش و نگار و انواع موهای بدن، برداشتهای متفاوتی داشت و از ظواهر به بسیاری از سجایا و خصوصیات اشیا پی برد؛ اگرچه در میان تمام ظواهر مختلف انسان، چهره و صورت مقام بارز و خاصی دارد و میتواند به تنهایی چگونگی دیگر ظواهر و موی بدن را ارایه دهد و با خیره شدن به آن میتوان پنهانیهای دیگران را بهدست آورد؛ چنان که قرآن مجید به آن اشاره میفرماید: «سیماهم فی وجوهم من اثر سجود»؛ یعنی حقیقتشان در چهرهها و صورتشان دیده میشود. این بیان گذشته از آن که شناسایی صفات پنهان را به صورت منحصر نمیسازد، جایگاه خاص صورت در این زمینه را عنوان مینماید.
براستی این چه نوع برداشت و طریق یافت معرفت است که آدمی بتواند از میان ظواهر بیزبان و با زبان، بیانی برای باطن در سینه فردی پیدا کند، اگرچه درک آن برای همگان چندان آسان نیست و قرآن مجید از این نوع ادراک و هوشمندی پرده بر میدارد و آن را به آدمی توجه میدهد تا برای انسان راهگشا باشد.
پرسشی که در اینجا پیش میآید و باید نسبت به آن توجه کامل داشت این است که آیا به واسطه ظاهر از باطن چهرهگشایی میشود و ظاهر زبان باطن میگردد یا آن که اینطور نیست و شخص باطن است که به ظاهر کشیده میشود و ظاهر، خود چهره و صورتی باطنی است که به ظاهر آمده است؟
باید گفت صورت اخیر از لطافت خاصی برخوردار است و حقیقت این امر میباشد و این واقعیت بیانگر لطف و دقت نظام وجودی انسان و جهان است؛ چنان که قران کریم میفرماید: «إنّ الابرار لفی نعیم، علی الارائک ینظرون» و سپس میفرماید: «تعرف فی وجوهم نضره النعیم»؛ همانا نیکوکاران در بهشت بر روی تختهایی نشستهاند و نشاط و زیبایی باطنی بهشتیان در ظاهر آنان آشکار است و تمامی از کوشش و کنش باطنی آنان حکایت دارد.
بر اساس آنچه گذشت باید گفت: هوشمندی که ظاهر را بهنیکی مییابد، در واقع حقیقت باطنی آن را یافته؛ چرا که این باطن است که صورت ظاهر به خود گرفته است و میتواند هویت موقتی باطنی آن فرد و شیء را به خوبی دریابد و یافت وی تنها جهت حاکی به باطن نیست، بلکه حاکی خود باطنی است که صورت ظاهری یافته است و در این صورت، هوشمندی که میتواند موقعیت شخصی آن فرد را دریابد در واقع خود آن فرد را دریافته است و در طریق فهم وی نمیباشد و ادراک وی تنها جهت حاکی را در بر ندارد.
آیه سوم
«للفقراء الذین احصروا فی سبیل اللّه لا یستطیعون ضربا فی الارض یحسبهم الجاهل اغنیاء من التعفّف، تعرفهم بسیماهم لا یسئلون الناس الحافا».
ـ صدقه مخصوص فقیرانی است که در راه خدا ناتوان و بیچارهاند و توانایی آن که کاری پیش گیرند ندارند و از شدت عفاف چنان احوالشان به مردم مشتبه شود که هر کس از حال آنان آگاه نباشد پندارد وی غنی و توانگر است، باید به فقر آنان از چهرههایشان پی ببرید.
آیه مبارکه در مقام آبرومند فقیر چنین میفرماید که وی کمبود خود را چنان در خود پنهان میدارد که مردم غافل و نادان و سرمست از باده غرور و عشرت، آنها را غنی و متمکن و دارا به حساب میآورند و در ادامه میفرماید: اینان هیچ گاه حاجت و نیازمندی اساسی خود را از کسی درخواست نمیکنند و به قول معروف: با سیلی صبر و بردباری صورت شرف و آبروی خود را سرخ نگاه میدارند.
از آیه مبارکه چنین استفاده میشود که فرد دانا و عاقل میتواند چنین مردمانی شریف و آبرومند را از طریق صورت و نوع نجابت و صلابتشان بشناسد و از این بیان روشن میشود که صورت، اساس مستقلی برای شناخت این موضوع دارد؛ اگرچه این نوع از شناخت را میتوان از صورت بهدست آورد، شناخت آن به صورت منحصر نیست و هر چیزی را میتوان بر آن تطبیق نمود و بسیاری از پنهانیها را از آن بهدست آورد.
با آن که صورت، بهترین منبع و زمینه برای یافت بسیاری از پنهانیها است، میتواند پناهگاهی پیچیده برای بسیاری از پنهانیها باشد؛ البته برای افرادی که بتوانند اقتدار نفسانی خود را در هر صورت حفظ نمایند و هماهنگی کاملی میان دل و صورت خود داشته باشند و رنگ و روی رخسار حال و هوای دل آنان را حکایت نکند و بتواند صورت را با تمام حالات و خصوصیات تحت اراده قرار دهد و انفعالات آن را ارادی سازد.
پس صورت حکم دل را ظاهر میسازد و دل نیز خود را بهصورت میکشاند و این گونه ارتباط و هماهنگی میتواند به دو صورت کلی باشد که نوع بسیار عالی و برجسته آن همان نوع ارادی و نوع دیگر آن وجه انفعالی آن است. وجه نخست را کسانی میتوانند داشته باشند که صاحبان نفوس عالی و دارندگان ارادههای بسیار محکم میباشند و نوع دوم را به مراتب فراوان، افراد ضعیف و سست اراده دارند.
بهطور کلی، افراد ضعیف و کسانی که از اراده محکم برخوردار نیستند، تمامی امورشان را همگان کم و بیش میتوانند دریابند و دریافت چگونگی آنان چندان کار مشکلی نیست؛ زیرا خود بی هیچ گونه تامل و تحمل و بدون حاجت به پرسشی هرچه هست را برای همه بازگو میکنند و خود را چون ظرفی خالی در میآورند و دلشان را چون مثانهای با اشارهای خالی میکنند.
اما چیزی که قابل اهمیت است و ارزش والایی دارد، نوع دیگری از نفوس است که در خود ارادهای بس محکم دارند و تمام حرکات و سکنات بدن را در حیطه نفس قرار میدهند و هرگز بدون خواست نفس اثری را ظاهر نمیسازند و میتوانند دنیایی از پنهان کاریهای مختلف را در خود حفظ نمایند؛ به طوری که همه مردم عادی او را خالی پندارند و از او مایوس گردند و این گونه نفوس را تنها صاحبان هوش و زیرکی میتوانند مورد استفاده قرار دهند که اقتدار آنان برتر از آنها باشد وگرنه تحت تاثیر اقتدار آنها قرار میگیرند.
بنابراین صاحبان ارادههای محکم یا دارندگان هوش و فراست میتوانند همیشه در رقابت بسیار ظریف و بدون صدایی باشند و در بسیاری از مواقع، بدون آن که اظهار آمادگی یا شناسایی کنند، در رقابت پنهانی قرار میگیرند. این گونه افراد را میتوان شجاع پنداشت و چنین سجایایی دارای ارزش ارتیاض و موقعیت ورزشی و هنری میباشد؛ اگرچه جوامع انسانی هنوز به موقعیت شناخت این امور در سطح وسیع و دقیق نرسیده است و در مدارک اسلامی میتوان فراوانی از چنین اموری را شاهد آورد، چنان که در مورد مومن میفرماید: «سرور مومن در صورت و حزن وی در دل است».
آیه چهارم
«ونادی اصحاب الاعراف رجالاً یعرفونهم بسیماهم، قالوا: ما اغنی عنکم جمعکم، وما کنتم تستکبرون».
ـ و اهل اعراف مردانی را ندا میدهند که آنان را به چهرههایشان میشناسند و گویند: دیدید که جمع کردن مال و آنچه بر آن فخر و تکبر میکردید به شما نفعی نبخشید.
در این آیه مبارکه به عرفان و معرفت از طریق سیما و صورت اشاره میشود و نقش جسمی و روحی آدمی را منشا یافتههای فراوانی معرفی میکند.
اگرچه این آیه درباره اهل اعراف است، خصوصیتی ندارد و در صورت وجود شرایط و حصول خصوصیات از وسعت و عمومیت خود برخوردار میباشد.
صورت میتواند ظهور و بروز بدن و تمام روح و جان آدمی را عنوان سازد و هر هوشمند دانایی میتواند تمام آن پنهانیها را از آن دریابد.
آیه پنجم
«ام حسب الذین فی قلوبهم مرض ان لن یخرج اللّه اضغانهم ولو نشاء لاریناکم فلعرفتهم بسیماهم، ولتعرفنّهم فی لحن القول، واللّه یعلم اعمالکم».
ـ آیا آنان که در دل مرض(نفاق) دارند میپندارند که خدا کینه پنهانی آنان را آشکار نمیسازد. اگر ما میخواستیم بر تو نشان میدادیم تا آنان را به ظاهر و چهره بشناسی و خداوند به کارهای شما آگاه است.
در آیه مبارکه، گذشته از معرفت به طریق سیما و صورت، نوع کلام و تلفظ را عنوان میکند و این بیان همان سخنی است که گفته شد و اگرچه صورت از اهمیت کافی برخوردار است و در این جهات نقش اساسی و عمده را دارد، طریق معرفت منحصر به این جهات نمیباشد و تمام خصوصیات و حالات انسانی در ذات و صفات، قابل ارایه است.
آیه ششم
یعرف المجرمون بسیماهم فیوخذ بالنواصی والاقدام».
ـ بدکاران به چهره شناخته شوند، پس موی پیشانی آنان را با پاهایشان بگیرند.
این آیه، امکان شناخت بدیها را از طریق چهره بازگو میکند و این امر به آخرت منحصر نیست؛ ولی با حصول شرایط و وجود خصوصیات، این نوع از شناخت برای هر هوشمندی به قدر درک و فهم خویش میسر است.
آیه هفتم
وعلی الاعراف رجال یعرفون کلاً بسیماهم».
ـ و بر اعراف مردانی هستند که همه به چهره شناخته شوند.
آیه شریفه امکان شناخت اعرافیان را از طریق سیما میرساند و میفرماید: اعراف، مردانی دارد که یکدیگر را با سیمای خویش میشناسند. البته، ذکر صورت، انحصار آن را نمیرساند ولی اهمیت آن را خاطرنشان مینماید.
آیه هشتم
«وإذا تتلی علیهم آیاتنا بینات تعرف فی وجوه الذین کفروا المنکر».
ـ هرگاه بر کافران معاند آیات روشن ما خوانده شود، در چهره آنان اثر عناد و انکار دیده میشود.
این آیه در رابطه با کفار است و میفرماید آنان چهرهای دارند که بعد از شنیدن آیات الهی حالاتی در آن پیدا میشود که برای مومنان قابل ادراک است؛ البته ظهور حالات مختلف آدمی در برخوردهای مختلف عمومیت دارد و منحصر به کافر نیست.
تفاوت فراست و هوشمندي
افرادی که توجه و دقت کافی به موضوعات و مسایل خود و یا دیگر افراد و اشیا ندارند و در امور مختلف دقیق و ریزبین نمیشوند، توانایی فراست در آنان فعلیت نمییابد، با این تفاوت که چنین افرادی بر دو دسته میباشند: یکی افرادی که استعداد و زمینه آن را ندارند و دو دیگر آنان که بر اثر عوامل مختلف جهل و ناخودآموزی، فعلیت و بروز استعداد خود را از دست دادهاند.
میان این دو دسته، تفاوتهای مختلفی وجود دارد و راههایی برای شناخت آن در دست میباشد. صاحبان فراست و افراد هوشمند، همیشه توجه خاصی به افراد و اشیا و امور مختلف دارند و آنها را بیشتر با تکیه بر ظواهر و از همین راه مورد شناسایی قرار میدهند و ظواهر، زبان گویایی برای آنها میباشد.
افراد هوشمند، بیشتر از چشمهای خود استفاده میکنند تا از زبان و نیز بیشتر آگاهیهای خود را در سکوت بهدست میآورند تا با پرسش و همچنین گفتار و خلوت بیشتر مورد پسندشان است تا انجمن.
گاه میشود که برای یافت موضوعات مختلف از فرد یا چیزی، یک نگاه را مورد بررسی و دقت قرار میدهند و از آن خواستههای خود را فراهم میسازند؛ گاه از یک سکوت و یک حرف و خلاصه گاه میشود که بیچشم و زبان میتوانند مجهول خود را مورد بررسی، دقت و شناسایی قرار دهند.
مطلبی که در اینجا بسیار مهم میباشد این است که یافتن و دانستن امور از این طریق را نباید با پنهانکاری خلط نمود. بسیار میشود که فردی دارای آگاهیهایی است، بدون آن که آن را برای کسی بازگو کند، چون دانستن غیر از گفتن است و فهمیدن با بازگفتن دو امر است و آنچه کمال میباشد امر نخست است و آنچه نقص و عیب به شمار میرود، امر دوم است.
اگر کسی بتواند بدون هیچ گونه انحراف و زیانی چیزی را بداند، وی صاحب کمال است. البته، گفتن و بازگویی آن امر دیگری است که به اذن شرعی نیاز دارد و هرگونه انحراف و بازگویی موجب ایجاد ناملایمات مختلفی میگردد که امری ممنوع است.
همچنین شایان ذکر است که فرد هوشمند در به دست آوردن معرفت و آگاهیهای مختلف باید رعایت احتیاط را بنماید، بهطوری که هوشمندی خود را درگیر خیالات و اوهام و پندارهای بیاساس نسازد و خویش را تا نرسیدن به اطمینان راضی نبیند و اگر در بعضی جهات به اطمینان نرسید، تنها بر احتمال کفایت کند؛ زیرا دل بر غیر جزم و یقین بستن، نوعی جهل و گمراهی است و اندیشه و افکار آدمی را به سراشیبی از انحراف و انحطاط میکشاند و ذهنیت او را از حقایق ملموس دور میسازد.
هر فرد فهیمی تا در مطلبی به اطمینان نرسد، بر دانسته خود پافشاری نمیکند و از آشکار ساختن اسرار دیگران خودداری میورزد؛ جز در موارد کمی که جهات ثانوی داشته و دلیلی بر اظهار آن باشد که این امر نیز محتاج تشخیص درست و دلیل گویایی است و تنها در صورتی صحیح است که شخص هوشمند قدرت اعمال قوانین فقهی را دارا بوده و فقیهی باشد که به فتوای دیگران نیاز نداشته باشد و در غیر این صورت، کار بسیار مشکل میشود؛ زیرا هوشمند، فاقد تشخیص دلیل شرعی و اذن میباشد و فقیه نیز نسبت به آن موضوع خاص آشنایی ندارد تا حکمی در مورد آن داشته باشد و تنها میتواند نسبت به امری کلی حکمی داشته باشد و افزوده بر این تطابق این حکم کلی بر مصادیق جزیی آن خود از مشکلات دیگر این امر میباشد.
شایان ذکر است انسان در طول زندگی خود به یافت آگاهیها و ادراکهایی دقیق و ظریف از دیگران نیازمند میگردد و این امر از این جهت دارای ارزش است که با آن میتوان خود را از بسیاری از اشتباهات دور داشت و با حوادث شوم و گمراهیهای مختلف درگیر نشد؛ البته برخورداری از این گونه امور بهطور گسترده در خور همگان نیست و اندکی از وارستگان و اندیشمندان مومن میتوانند در این سطح از آگاهی قرار بگیرند و بسیاری از این افراد نیز پنهان داشتن کمالات خود را بهترین راه برای دوری از عموم مردم انتخاب میکنند و هرگز دانش و دارایی خود را بر مردم عرضه نمیدارند و بهطور کلی خویش را از محدوده آنان دور میدارند و اگر گاهی چیزی از آنها ظاهر شود، محدودیت آن امور را مورد اهمیت قرار میدهند.
امروزه برای شناخت و به دست آوردن چنین آگاهی و توانمندی در دنیا تلاش فراوانی میشود، بهطوری که حیوانات را نیز مورد مطالعه قرار میدهند و آنها را برای آگاهی از چنین اموری به خدمت میگیرند و برای آن سرمایهگذاریهای کلانی میکنند و به موفقیتهای فراوانی در این راه رسیدهاند.
یادآوری این نکته نیز بایسته است که دریافت چنین دقایقی به دانش دریافت مغیبات ارتباطی ندارد و از باب غیبگویی به شمار نمیرود و تمام آنها از باب آگاهیهای مختلف علمی و به صورت روشمند است؛ هرچند امری جزیی است و از مقوله معرفت میباشد و نه علم کلی و اصطلاحات ویژه آن نیز شاهدی بر این امر است.
نتیجهای که علم فراست به دست میدهد امری کلی و قطعی نمیباشد؛ ولی ممکن است بهواسطه مهارت و تجربه از ارزش صدق بیشتری برخوردار گردد. این امر در اولیای خدا به واقع نزدیکتر و در حضرات معصومین علیهمالسلام دارای قطعی کلی و مطابق با واقع است و هرگز احتمال خطا در آن راه نمییابد؛ چنان که مراتب ادراکی آنان بسیار بیش از آن میباشد و محدودیتی در این گونه امور ندارند.
چگونگی این علم و مسایل آن را باید در جای خود پی گرفت و غرض از ذکر آن این است که داشتن علم فراست یکی از شرایط لازم در معبر است.