منزلت نوراني قرآن كريم در عرصه محشر

 

– امام باقر علیه السلام فرمودند: ای سعد، قرآن را فرا گیرید؛ چرا که قرآن کریم در روز قیامت به نیکوترین صورت می‌آید که همهٔ آفریده‌ها آن را نگاه می‌کنند. مردم در صد و بیست هزار صف ایستاده‌اند و هشتاد هزار صف از آن را امت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله تشکیل می‌دهد (الکافی، ج ۲، صص ۵۹۶- ۵۹۸٫)

این فراز می‌رساند امت پیامبر اکرم باید دو برابر تمامی امت‌های پیشین باشد که صد و بیست و چهار هزار پیامبر داشته‌اند. امت پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله چند هزار سال باید عمر نماید تا در صف محشر چنین جمعیتی داشته باشد!

 

بر این اساس ظهور امام زمان (عجل اللَّه تعالی فرجه الشریف) به این زودی محقق نمی‌شود! قرآن کریم در چهره‌ای جوان حاضر می‌شود و به امت سلام می‌کند. این امر ادب بالای قرآن کریم را می‌رساند که با آن که بزرگ‌ترین آفریده‌هاست به دیگر پدیده‌ها سلام می‌کند. همهٔ مسلمانان به او نگاه می‌کنند و می‌گویند گویا این جوان از ما به قرآن نزدیک‌تر بوده و به همین خاطر از ما زیباتر است و خیر قرآن کریم به آن رسیده است. این برداشت و گمانه می‌رساند آنان متوجه نمی‌شوند که صاحب این چهره قرآن کریم است و نه جوانی از مسلمانان.

قرآن کریم سپس از صف مسلمین می‌گذرد و به صف شهیدان می‌آید.

آنان می‌گویند شگفتا، این از کدام شهر است، گویا در منطقهٔ ما نبوده و چنان منزلتی مهم دارد که نورانیت وی بیش از ماست.

قرآن کریم در هر صفی در می‌آید، آنان را به شگفتی وا می‌دارد تا آن که به صف پیامبران می‌رسد و به آنان می‌پیوندد، در آن جا در چهرهٔ پیامبری ظهور می‌یابد و پیامبران می‌گویند این پیغمبری است که ما او را به اوصافش می‌شناسیم اما گویا او از ما نیست، بلکه بالاتر و برتر از ماست. آنان با هم به خدمت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می‌رسند و می‌گویند یا محمّد صلی الله علیه و آله، این نبی کیست؟ باید توجه داشت آنان پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله را به نام ایشان می‌خوانند و این امر قرب و صفای آنان را به دست می‌دهد و همانند این است که با هم همراه صمیمی باشند.

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله رو به پیامبران می‌فرماید: مگر او را نمی‌شناسید؟ آنان می‌گویند نه، اما همین مقدار می‌دانیم که وی از پیامبرانی است که بر آنان غضب نشده است؛ چرا که بسیاری از پیامبران به سبب ترک اولی مورد غضب واقع شده بودند.

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به آنان می‌فرماید: وی حجت خدا بر آفریده‌هاست، چگونه او را نمی‌شناسید؟!

قرآن کریم سپس می‌رود تا به صف فرشتگان می‌رسد و در آن جا به شکل فرشته‌ای مقرب پدیدار می‌شود، فرشتگان با تعجب به وی می‌نگرند و می‌گویند او از ماست، ما او را با اوصافش می‌شناسیم ولی از ما مقرب‌تر است، لباس او با ما تفاوت دارد و مرتبهٔ وی از ما خیلی بالاتر است.

قرآن کریم آنان را نیز پشت سر می‌گذارد و بالا می‌رود تا به پروردگار می‌رسد و بر عرش در می‌آید و آن را چیره می‌سازد.

باید دانست عرش امری مادی نیست و پدیده‌ای است که در مرتبه‌ای قرار دارد که بر اساس این روایت از مرتبهٔ فرشتگان نیز برتر است.

قرآن کریم در آن‌جا سر خویش را فرو می‌گیرد و ثابت می‌ایستد.

خداوند تبارک و تعالی او را صدا می‌دهد و می‌فرماید: ای حجت من در روی زمین و ای کلام صادق و ناطقم، سرت را بالا کن. بخواه تا به تو ببخشم و شفاعت نما تا بپذیرم.

بلندای مقام شفاعت قرآن کریم از این فراز دانسته می‌شود. بلندایی به درازا و گستردگی عرش الهی که همهٔ فرشتگان و پیامبران را در بر می‌گیرد اما دل بستن به کتاب‌های بشری با همهٔ زحمتی که در نگارش آن کشیده شده و با همهٔ خوبی‌هایی که دارد نمی‌تواند انسان را در همهٔ مقامات همراهی و رهبری کند و انسان را در جایی رها می‌کند و او را بر زمین می‌نهد.

قرآن کریم سر خود را بالا می‌گیرد و خداوند می‌فرماید بندگانم را چگونه یافتی و در مقامات و مراتب پایین چه خبری بود؟ قرآن کریم می‌فرماید: برخی به‌خوبی از من پذیرایی کردند و مرا ضایع نساختند.

قرآن کریم در پیشگاه خداوند از رفیقان خویش یاد می‌کند، کسانی که توانسته‌اند با او انس بگیرند و با صفا و دوستی با او مواجه شوند.

خداوند بر خود حمد می‌فرستد و از آنان شاد و خرسند می‌شود.

قرآن کریم سپس می‌گوید: برخی نیز مرا ضایع و تکذیب کردند و در پی تخریب من بر آمدند و حال آن که من حجت تو بر همهٔ آفریده‌ها بودم.

خداوند تبارک و تعالی می‌فرماید: به عزت و جلالم سوگند که امروز به خاطر تو بهترین ثواب‌ها و بدترین عقاب‌ها را می‌دهم. در این حال، قرآن کریم صورت خود را بر می‌گرداند؛ چون جلال و غضب خداوند را می‌بیند تحمل آن را ندارد و نمی‌تواند به چهرهٔ جلالی حق بنگرد.

سعد گوید از امام باقر پرسیدم: قرآن کریم به چه صورتی بر می‌گردد؟

حضرت فرمود: به صورت مردی رنگ پریده و سست، او نزد یکی از شیعیان ما که در مقابل مخالفان از ما دفاع کرده است می‌آید و به وی می‌گوید: مرا می‌شناسی؟ و او پاسخ می‌دهد: تو را نمی‌شناسم.

باید گفت در این هنگامهٔ سخت که قرآن کریم جلال الهی را دیده است، با تکلم و سخن گفتن با یکی از شیعیان به آرامش می‌رسد همان‌گونه که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در هنگامهٔ سخت عروج روحی و معنوی که از ناسوت جدا می‌شده؛ چنان که گویی دیگر نمی‌تواند به آن باز گردد از عایشه می‌خواست به او رو آورد و با او سخن گوید و می‌فرمود:

«کلّمینی یا حمیراء»؛ یعنی مرا چنان سنگین کن که نتوانم عروج کنم؛ چرا که عایشه چنان تاریکی داشته و سنگین بوده که تعادل پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله را با آزار خود سبب می‌شده و آن حضرت را از ملکوت به ناسوت می‌کشانده است. در این جا نیز قرآن کریم تنها با سخن گفتن با یکی از دوستان خود به آرامش می‌رسد و نه با شخصی چون عایشه و این امر تفاوت مرتبهٔ پیامبر اکرم و عظمت ایشان با قرآن کریم را می‌رساند و در مثل باید آن را به تفاوت عارفان محبی و محبوبی در بر شدن از ناسوت دانست.

قرآن کریم با مشاهدهٔ جلال الهی گویی چنان پر می‌کشد و بر می‌شود که احساس می‌کند اگر بیش از این عروج بگیرد نمی‌تواند باز گردد و از این رو به حضور یکی از شیعیان می‌آید و با او هم‌سخن می‌شود و به صورت صمیمانه می‌فرماید چطوری؟ مرا می‌شناسی؟ آن شیعه به وی نگاه می‌کند و می‌گوید تو را ای بنده خدا نمی‌شناسم.

خطاب این شیعه به قرآن کریم که با تعبیر «عبد اللَّه» است حایز اهمیت است و علم وی به حی بودن قرآن کریم و صفات دیگر که حیات با خود دارد را می‌رساند. در این جاست که قرآن کریم می‌تواند به حقیقت نخستین خود باز گردد و دوباره از وی می‌پرسد آیا مرا می‌شناسی و آن شیعه، دوست صمیمی خود را می‌شناسد.

صمیمی بودن قرآن کریم با این شیعه از فرازهای بعد دانسته می‌شود.

قرآن کریم می‌فرماید من نیز به تو می‌گویم تا بدانی که من تو را می‌شناسم:

من بودم که شب‌های تو را سحر می‌کردم، تو مشکلات را می‌شنیدی و از من دفاع می‌کردی و در این راه سنگ به تو می‌زدند. حال هر کس هر چه به تو رسانده من بیش از آن را به تو سود و فایده می‌دهم و هیچ کس به اندازهٔ من برای تو سود ندارد. قرآن کریم در این جا رو به خداوند عرض می‌دارد: این بنده برای من زحمت فراوان کشیده و از من مواظبت می‌کرده و به خاطر من دوستی و دشمنی داشته است.

خداوند می‌فرماید: بندهٔ مرا وارد بهشت نمایید و تاج بر سر او گذارید. سپس رو به قرآن کریم می‌فرماید: آیا خشنود شدی؟ به عزت و جلال و بلندی مرتبهٔ خود سوگند، کسانی که با قرآن هستند نمی‌میرند.

سعد گوید به امام عرض داشتم فدایت شوم، آیا قرآن سخن می‌گوید؟! حضرت تبسم نمود و فرمود: خداوند شیعیان ضعیف ما را رحمت کند. خدایا به شیعیان ما رحم کن، آن‌ها اهل تسلیم هستند.

اهل تسلیم در این فراز به این معناست که برخی از شیعیان تنها روایات و گزاره‌های ما را می‌پذیرند و پذیرش آنان تعبدی و از سر صدق است اما به حقیقت آن نمی‌رسند.

در این ماجرا گویا داستان اشعث تکرار می‌شود که چون حضرت امیر مؤمنان بر فراز منبر فرمود از من بپرسید که من به راه‌های آسمان تا به راه‌های زمین داناترم، و او می‌گفت ریش‌های من چند تاست. سعد پس از این همه که از منزلت قرآن کریم می‌شنود و بارها و بارها امام به او می‌فرماید قرآن کریم با شهیدان و پیامبران و فرشتگان سخن می‌گوید از امام می‌پرسد آیا قرآن موجودی است که سخن می‌گوید؟ وی از امام چه می‌شنیده، مَثل وی حکایت لیلی و مجنون است که شنونده بعد از پایان آن می‌پرسد لیلی زن است یا مرد؟!

در این جا حضرت علیه السلام چون دید سعد دچار مشکل شده است، مطلب را نازل فرمود و برای آن که سعد این باور را پیدا نماید و از وی رفع استبعاد شود، فرمود: سعد، همه سخن می‌گویند، نماز نیز سخن می‌گوید، نماز نیز صورت دارد و امر و نهی می‌کند. سعد گوید رنگ از رخساره باختم و عرض کردم آیا نماز هم سخن می‌گوید؟ فرمود: بلی! عرض کردم: این چیزی است که نمی‌توانم آن را در میان مردم بگویم.

امام علیه السلام فرمود: مگر غیر شیعهٔ ما هم ناس هستند. این معنا می‌رساند غیر شیعیان از ناس پایین‌تر هستند.

امام فرمود: هر کس نماز را نشناسد و نداند که آن نیز سخن می‌گوید، حق ما را انکار نموده است، سپس فرمودند: اینک به تو می‌نمایانم. قرآن کریم می‌فرماید: «إِنَّ الصَّلَاةَ تَنْهَی عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنْکرِ وَلَذِکرُ اللَّهِ أَکبَرُ» (عنکبوت/ ۴۵)، نهی کلام است و فحشا ومنکر مردانی هستند و ما ذکر بزرگ خداوند هستیم.

با این که امام فرمود اینک سخن نماز را به گوش تو می‌رسانم اما در عمل چیز دیگری فرمودند و این معنا را نازل نمودند.

بر اساس این روایت، قرآن کریم از صاحبان عقل، خرد و درک است که می‌توان با آن انس، معرفت، و وصل داشت. با این که سعد از اصحاب امام بوده اما در این که بپذیرد قرآن کریم چنین حقیقتی دارد مشکل پیدا می‌کند. این در حالی است که اگر کسی این باور را داشته باشد و به قرآن کریم سلام کند، پاسخ آن را می‌شنود. اگر کسی پی‌جوی معارف قرآن کریم باشد و قرآن کریم را با صفای باطن بخواهد، قرآن کریم او را درمی‌یابد. قرآنی که از پیامبران مرسل و از فرشتگان مقرب بالاتر است و تنها در مقابل جلال خداوند تبارک و تعالی سر خود را پایین می‌اندازد و همه چیز به آن آغاز می‌شود و به آن می‌انجامد. متأسفانه، حوزه‌های علمی ما حتی با قرآن کریم به اندازهٔ رسائل و مکاسب نیز ارتباط ندارد و آن را کاغذ و مرکبی می‌بیند، در حالی که قرآن کریم کاغذ و مرکب نیست، بلکه نقشهٔ حقیقت و شناسنامهٔ حق و هستی است. قرآن کریم همه چیز را در درون و باطن خود دارد و با هر کسی که با آن انس گیرد همراه می‌شود، البته، به شرط آن که هم‌چون سعد، مشکل پیدا نکند. انسان می‌تواند این شناسنامه را به دست گیرد و حقایق نزولی آن را که در همهٔ عوالم وجود دارد پی جو گردد و چنان‌چه بخواهد حقیقت هستی را با کتاب دیگری بیابد، به بی‌راهه می‌رود و فرجامی جز تباهی ندارد.

برگرفته از کتاب “دانش استخاره”

مطالب مرتبط