قرآن کریم نیکوترین پدیدهٔ هستی

 

قرآن کریم نیکوترین پدیدهٔ هستی

«اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِیثِ»( زمر / ۲۳٫)؛

ـ خدا زیباترین پدیده را نازل کرده است.

قرآن کریم، بهترین و نیکوترین پدیده است. مراد از «الْحَدِیثِ» قول یا نقل نیست؛ بلکه حادثه، به معنای پدیده است.

مردمان آخر زمان در دورهٔ التباس و درهم‌پیچیدگی حق و باطل زندگی می‌کنند؛ در زمانی که حق به سختی یافت می‌شود و هزار باطل در لباس حق خودنمایی دارد. در این زمان است که باید راه درست و حق را از قرآن کریم جویا شد و به او پناه برد تا راهنمایی در تاریکی‌های دیجور باشد. زمانی که مردمانْ با شور، احساس و عاطفه بر گرد عَلَم‌هایی که برافراشته می‌گردد، گرد می‌آیند و نسبت به دین و ولایت حضرات چهارده معصوم علیهم‌السلام دل‌نگران هستند، اما شک از هر ناحیه به آنان هجوم می‌آورد. در این شب تاریک، تنها ماه منیر قرآن کریم است که می‌تواند سِمَت رهبری و هدایت داشته باشد. البته قرآن کریم در این سیاهی تاریکی، در صورتی می‌تواند راهبر باشد که برای نیل به ثواب قرائت، خوانده نشود؛ بلکه در آن تدبر و دقت گردد. درست است که صرف توانایی بر قرائت قرآن کریم، موهبتی بزرگ است، اما نیل به حقیقت قرآن کریم است که می‌تواند فرد را از کوره‌راه‌های گمراهی برهاند.

 

قرآن کریم نیکوترین پدیدهٔ هستی

تمامی ستایش ویژهٔ خدای تمام کمال، پروردگار عالمیان است. خدایا، رحمت کامل خود را بر محمد و خاندانش عنایت فرما و دشمنانشان را لعن نما

قرآن کریم، کتاب خداوند تبارک و تعالی است. خداوند در این کتاب برای بندگان خود تجلی نموده است: «لقد تجلی اللّه فی کتابه لخلقه ولکن لا یبصرون»( ابن ابی‌جمهور احسایی، عوالی اللئالی، ج ۴، ص ۱۱۶). قرآن کریم، کتابی عمومی و فراگیر برای زندگی تمامی افراد بشر است. بشرِ دیروز به فراخور استعداد و توان علمی خود، توان بهره از این تنها کتاب آسمانی درست و مصون از تحریف را داشته است و بشر فردا نیز با رشد علم و معرفت، گستردگی خیره کنندهٔ این کتاب را خواهد نگریست. آگاهی بشر به حقانیت قرآن کریم و این‌که کتاب تمامی دانش‌هاست، حقیقتی است که بشر در دامنهٔ ظهور حضرت امام عصر (عجل اللّه تعالی فرجه الشریف) به آن خواهد رسید و انسان فردا با قرب، فهم و آشنایی به آیات الهی آن، زمینه‌ساز ظهور آن امام همام علیه‌السلام می‌گردد. به گاه ظهورِ مبارک و نورانی امام عصر (عجل اللّه تعالی فرجه الشریف) ایشان از این کتاب می‌گویند و ناچیزی تلاش‌های علمی مردمان آن زمان و گستردگی هرچه بیش‌تر قرآن کریم را آفتابی خواهند نمود و حقیقتی را که روزی تنها در دل اولیای الهی درخشندگی داشته است، بر هر بام و فراز روشنا خواهند نمود. قرآن کریم، سفرهٔ رحمت الهی است که برای تمامی پدیده‌های هستی گسترده شده است و نه تنها مسلمانان، بلکه غیر مسلمانان نیز چنان‌چه بر این سفرهٔ علم الهی فرود آیند، بی‌نصیب نخواهند ماند.

قرآن کریم، پدیده‌ای است که میهمان شایسته را با احترام تمام به حضور خود می‌طلبد و به نیکی از او پذیرایی می‌نماید. قرآن کریم، معلم هدایت و نسخهٔ سلامت و سعادت انسان‌هاست که به رفیقان و مونسان خود دانش‌هایی غیبی را موهبت می‌نماید. قرآن کریم، تنها کتابی است که با مونس خود هم‌سخن می‌شود و او را در جزیی‌ترین مسایل راهنما می‌گردد.

مداومت بر قرائت قرآن کریم، در صورت آشنایی و چیرگی بر آیات الهی و فهم آن، موجب اُنس و نزدیکی به این کتاب الهی می‌گردد و خواننده در این صورت است که به فهم معانی آیات توجه می‌یابد. کسی که از قرآن کریم دور باشد، از نسخهٔ سلامت و سعادت زندگی خود دور است و به دلیل نداشتن راهنمایی گویا و انیس، به مشکلات فراوانی دچار می‌شود. زندگی هر انسانی در قرآن کریم است و چیرگی بر دانش تفأل با قرآن کریم، می‌تواند برای هر انسانی آینده‌نگری داشته باشد. این امر با التفاتی اندک به مضمون آیهٔ شریفهٔ: «لاَ رَطْبٍ وَلاَ یابِسٍ إِلاَّ فِی کتَابٍ مُبِینٍ»( انعام / ۵۹)؛ و هیچ تر و خشکی نیست، مگر این‌که در کتابی روشن است، قابل اثبات است و هر کسی می‌تواند شناسنامهٔ خود را در این کتاب الهی جست‌وجو کند و نسخهٔ هدایت خویش را در آن بیابد و پاسخ نیازهای اساسی خود را از آن بجوید. قرآن کریم، ماجرا و سرنوشت هر انسانی را در خود دارد و برای هر کسی از آیندهٔ وی می‌گوید و هر کسی تمامی سرمایهٔ عمر و موجودی خود را می‌تواند از این کتاب آسمانی جویا شود؛ چنان‌که خداوند، هر پدیده‌ای را مَثَلی می‌داند که قرآن کریم یادکرد آن را با خود دارد:

«وَلَقَدْ صَرَّفْنَا لِلنَّاسِ فِی هَذَا الْقُرْآَنِ مِنْ کلِّ مَثَلٍ فَأَبَی أَکثَرُ النَّاسِ إِلاَّ کفُورا»( اسراء / ۸۹٫)؛

ـ و به‌راستی در این قرآن از هرگونه مَثَلی گوناگون آوردیم؛ ولی بیش‌تر مردم جز سر انکار ندارند.

قرآن کریم کتابی علمی، آکادمیک، کاربردی و نسخهٔ زندگی هر کسی است؛ اگر به صورت علمی، روشمند و کاربردی مورد استفاده قرار گیرد؛ چنان‌که می‌فرماید:

«أَفَلاَ یتَدَبَّرُونَ الْقُرْآَنَ»( نساء / ۸۲٫)؛

ـ آیا در معانی قرآن نمی‌اندیشند؟

قرآن کریم، راه چاره‌جویی و درمان هر آسیبی را با خود دارد و امراض روحی و بیماری‌های جسمی بشر با استفاده از آیات قرآن کریم قابل شناسایی و درمان است. این امر، منحصر به مشکلات زمینی نیست و آسمان‌ها را نیز شامل می‌شود؛ همان‌گونه که خداوند متعال می‌فرماید:

«یا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَالاْءِنْسِ إِنِ اسْتَطَعْتُمْ أَنْ تَنْفُذُوا مِنْ أَقْطَارِ السَّمَاوَاتِ وَالاْءَرْضِ فَانْفُذُوا لاَ تَنْفُذُونَ إِلاَّ بِسُلْطَانٍ»( الرحمن / ۳۳٫)؛

ـ ای گروه جنیان و انسیان! اگر می‌توانید از کرانه‌های آسمان‌ها و زمین به بیرون رخنه کنید، پس رخنه کنید؛ ولی جز با به دست آوردن تسلطی رخنه نمی‌کنید.

البته بین حرکت شخصی مانند پیامبر ختمی صلی‌الله‌علیه‌وآله و حرکت مردم عادی، به سوی آسمان تفاوت است؛ هم در مراتب حرکت و هم در این که انسان‌ها باید در حرکت، از وسیله‌ای استمداد جویند.

متأسفانه در حوزه‌های علمی نسبت به زمینه‌های علمی و عملی قرآن کریم توجه چندانی نمی‌شود و علوم قرآنی را می‌توان جزو ضعیف‌ترین رشته‌های حوزوی برشمرد. تنها کسانی که توانسته‌اند به قرآن نزدیک شوند، حضرلات چهارده معصوم علیهم‌السلام به‌ویژه حضرت امیرمؤمنان و امام سجاد علیهماالسلام بوده‌اند که نهج‌البلاغه و صحیفهٔ سجادیه را داشته‌اند؛ از این روست که این دو کتاب شریف را برادر و خواهر قرآن کریم دانسته‌اند؛ چرا که برخاسته از قرآن کریم و بیان آیات آن است. البته درست آن است که این دو کتاب شریف را فرزندان قرآن کریم بنامیم.

برای دست‌یابی به معرفت و شناخت خود در قرآن کریم، باید ابتدا با آن اُنس گرفت و به آن نزدیک شد. انسان می‌تواند حتی با نگاه به کتاب قرآن بسته نیز با آن انس گیرد؛ چرا که قرآنْ وحی، زنده، تازه و رونده است. حتی انسان بی‌سواد نیز می‌تواند با بوییدن قرآن، با آن ارتباط برقرار کند. شایسته است هر کسی قرآن کریم را به همراه داشته باشد و آن را مطالعه و قرائت نماید و سعی نماید با آن انس داشته باشد و حتی شب‌ها آن را بر بالین خود بگذارد. گاه می‌شود مؤمنی قرآن کریم را در خواب می‌بیند که آیات خود را برای او تلاوت می‌کند

قرآن کریم کتاب «وحی» حق تعالی است. «وحی» حقیقتی نزولی است که از حق به توسط مبادی آن، که فرشته باشد، در معانی و لفظ تعین می‌یابد و به نبی وا نهاده می‌شود بی آن که پیامبر نسبت به حقایق و الفاظ آن نقش فاعلی داشته و در آن دخیل باشد و رسول تنها زمینهٔ قابلی و پذیرای وحی است. پس وحی حقیقتی حقی، نزولی و قدسی است که به توسط نبی در ناسوت تعین می‌پذیرد.

وحی از سنخ حقایق است و جز حقیقت نیست و ساختار آن نزولی است. وحی از معنا تا لفظ، تمامی حقی و الهی است و جنبهٔ خلقی و بشری در آن نقشی ندارد. در وحی هیچ گونه دخالت بشری نیست و وحی قرآن کریم تنها توسط رسول اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله دریافت شده؛ در حالی که به فنای تام و کامل عام رسیده و این حق تعالی است که سخن خویش را به توسط مبادی وحی در قالب واژگانی که از حق تعالی است به رسول خود رسانده است. در این مقام، جنبه‌های بشری بر آن حاکم نیست و در آن نه سرچشمه‌ای خیالین راه دارد و نه زمان که چیزی را پس و پیش کند و نه موقعیت‌های محدود بشری، بلکه رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله در موقعیتی فرازمانی، وحی الهی که از سنخ معنا و حقایق است را با همان واژگان حقی و با جان خویش و نه خیال خود دریافت می‌دارد. آن‌چه دل رسول دریافت می‌دارد معانی و حقایق با الفاظ خاص است که توسط فرشتهٔ وحی به جان نبی سپرده می‌گردد و در آن تعین می‌یابد و همین جان پاک و عصمتی و حقی است که معانی و الفاظ دریافت شده را بدون دخالت عقل، ذهن، خیال و نفس، به حفظ الهی در خود نهادینه می‌کند و نبی هیچ گونه دخالتی در نزول، ساختار، واژگان، معنا و حقیقت وحی ندارد و تنها نقش پذیرندگی عام، درست و بدون رد دارد.

در فهم وحی نباید به مغالطهٔ خلط میان انسان و عنوان حقیقی پیامبر و رسول و مغالطهٔ خلط میان تکامل ناسوت و تجرد ملکوت گرفتار آمد. چنین گمانی که تکامل تمامی پدیده‌ها یا تمامی جنبه‌های پدیده‌های ناسوتی را در بر می‌گیرد خطا و غیر علمی است؛ زیرا پیامبر عنوانی برای سِمت پذیرش و ارایهٔ وحی است که زمینهٔ الهی دارد و در امر حقی فربه شدن راه ندارد و این امر غیر از تکامل روز به روز انسان است؛ مگر آن که کسی باشد فربهی را برای حق و به تبع آن برای وحی هم قایل شود که خامی بسیار پیش می‌آورد. حقیقت وحی از سنخ نزول است و خداوند تمامی معانی و حقایق و واژگان قرآن کریم را بر دل پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله نهاده و چیزی را از آن حضرت فروگذار نکرده است و کسی که انکار کند معانی وارد بر دل پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله از خداوند نیست و جهت بشری در آن نقش دارد در حقیقت ناآگاهی نسبت به امر وحی دارد که به انکار حقایق می‌انجامد.

هم‌چنین قرآن کریم دارای چهرهٔ تنزیلی و نزولی است و تدریج نزول در چهرهٔ تنزیل و چهرهٔ انزالی آن حقیقتی کامل و تمام است که افزونی و فربهی بر نمی‌دارد و اگر پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله از جهت بشری خویش که به کمال کامل رسیده است جلا یابند، قرآن کریم چون تمامی از حق است و جهتی خلقی در آن دخالتی ندارد، کمال نمی‌یابد و کامل‌تر نمی‌شود.

هم‌چنین مقام ختمی صلی‌الله‌علیه‌وآله بشری عادی و خطاپذیر نیستند، بلکه بشری هستند که تمامی جهت بشری در ایشان به کمال رسیده است و افزون‌پذیری علم در مرتبهٔ نفس انسان است و ارتباطی به وحی نازل الهی ندارد.

حقیقت قرآن کریم

تمامی آیات قرآن کریم، حی و زنده و حکیم است و تمامی اوصاف الهی را دارد که حقایق آن به صورت فعلی در پهنهٔ پدیدارها نمود دارد و کلید ورود به این اقیانوس ژرف و پایان‌ناپذیر، که هر پدیده‌ای را در خود دارد، انس با این کتاب آسمانی است. کتابی که وجود مکتوب و نوشتاری آن، کد و نشانی حقیقت آسمانی آن را با خود دارد و از آن حکایت می‌نماید و وسیله‌ای ارتباطی با آن حقیقت بسیار گسترده، سِعی، شعورمند، آگاه و حکیم است.

قرآن کریم، کتابی است حکیم و خردمند: «وَالْقُرْآنِ الْحَکیمِ»( یس / ۲٫) که بر هر چیزی آگاه و شناساست و نیز مونس خود را می‌شناسد و ترکیبی از کاغذ و مرکب نیست. قرآن کریم، کتابی زنده و حقیقتی شعورمند است و نوشته‌های آن، صرف علامت و نشانه نیست که حکایتی از معانی داشته باشد؛ بلکه افزون بر آن، برای آن در ورای این نوشته‌ها حقیقتی است خارجی که وجود عینی دارد و البته ارتباط با آن حقیقت خارجی، با توجه به نوشته‌هایی که بر روی کاغذ است، ممکن می‌شود. قرآن کریم، کتاب ذکر و نیز ذُکر و حافظهٔ انسان است:

«وَلَقَدْ یسَّرْنَا الْقُرْآَنَ لِلذِّکرِ»( قمر / ۱۷٫)؛

ـ و به‌قطع قرآن را برای پندآموزی آسان کرده‌ایم.

این انس با قرآن کریم است که آن را حافظهٔ انسان قرار می‌دهد. قرآن کریم، شناسنامهٔ تمامی پدیده‌های هستی است و سرگذشت تمامی حوادث و حکایت تمامی رخدادهای هر کسی و هر چیزی را می‌توان از آیات آن به دست آورد:

«وَلاَ رَطْبٍ وَلاَ یابِسٍ إِلاَّ فِی کتَابٍ مُبِینٍ»( انعام / ۵۹٫)؛

ـ و هیچ تر و خشکی نیست، مگر این‌که در کتابی روشن است.

و تفسیری تفسیر قرآن کریم است که به چنین ظرافت‌هایی رسیده باشد. این گونه است که قرآن کریم کتاب ثبت تمامی کردار هر کسی است و می‌توان آن را آینهٔ وجود خویش قرار داد:

«اقْرَءْ کتَابَک، کفَی بِنَفْسِک الْیوْمَ عَلَیک حَسِیبا»( اسراء / ۱۴٫)؛

ـ نامه‌ات را بخوان؛ کافی است که امروز خودت حسابرس خود باشی.

به گونه‌ای که همین کتاب برای امروز بسنده است و به چیزی غیر از آن نیازی نیست: «کفَی بِنَفْسِک الْیوْمَ».

شناسنامهٔ تمامی پدیده‌های هستی و حتی خود هستی در قرآن کریم هست. حضرت حق ـ تبارک و تعالی ـ نیز در قرآن کریم شناسنامه دارد و سورهٔ توحید، شناسنامهٔ خداوند متعال است که غیر از خداوند در آن نیست. سوره توحید فقط شناسنامهٔ خداوند متعال است؛ همان‌طور که شناسنامهٔ حضرت زهرا علیهاالسلام سورهٔ کوثر است. هر آیه‌ای کد و شناسه و بیان حقیقت چیزی است.

بهترین حاملان قرآن کریم، اولیای الهی هستند که با قرآن کریم انسی دیرینه و ازلی دارند و قرآن کریم با آنان است که رازهای نهفته در خویش را باز می‌گوید.

 

معناشناسی قرآن کریم

«قرآن» در مادهٔ خود، از خانوادهٔ «قرائت» است و واژه‌ای مهموز می‌باشد که از «قرء» مشتق می‌شود. البته برخی آن را معتل و مشتق از «قَری» یا «قَرَوَ» دانسته‌اند. این سه واژه، به سبب آن‌که حروف مشترکی دارد، دارای قرب معنایی می‌باشد. اشتقاق و اشتراک قرائت با نام «قرآن» را می‌توان شاهدی بر این دانست که قرائت این کتاب آسمانی برای نیل به انس با آن، امری مورد اهتمام و لازم است؛ همان‌طور که قرآن کریم می‌فرماید:

«فَاقْرَءُوا مَا تَیسَّرَ مِنَ الْقُرْآَنِ»( مزمل / ۲۰٫)؛

ـ هر چه از قرآن میسر می‌شود، بخوانید.

امر به این‌که هر آن‌چه در توان دارید قرآن بخوانید و بر فراوانی آن تأکید دارد، بدون حکمت نیست و آن این‌که اُنس با قرآن کریم، از بستر قرائت آن می‌گذرد؛ امری که غیر از داشتن تحقیق درسی و بحث و سخن گفتن از آن است.

راه آگاهی بر دانش قرآن کریم، روش مدرسی معمول نیست و مطالعهٔ این کتاب و آن کتاب نیست که چنین اموری بازی‌های مدرسی است و چندان مشکل‌گشای فرد در نیل به معرفت نیست؛ بلکه نخست باید قرائت داشت و قرائت آن اُنس می‌آورد.

باید توجه داشت مادهٔ «قَرَی» به معنای جمع کردن و گرد آوردن است. قریه به مجموع افراد یا ساختمان‌هایی گفته می‌شود که گرد هم آمده است. «قَرَوَ» به معنای فعل و قصد عمل و اقدام بر آن است. «قَرَءَ» خواندن تدریجی را گویند. قرائت در زبان عربی با فهم همراه است و صرف خواندن نیست. قرائت کردن به معنای بیان کردن چیزی است که به فهم آمده و دانسته شده است ـ و نه داشتن لقلقهٔ زبان ـ و تأکید ما بر واژهٔ فهم، نوعی عطف تفسیری و توضیحی است.

«قرآن» مصدر جعلی است؛ مثل غفران. نه از «قَرَی» به معنای جمع کردن است و نه از «قَرَوَ» به معنای فعل؛ بلکه از «قَرَءَ» به معنای خواندن تدریجی و از سر فهم است. چنین قرائتی، باب ورود به قرآن کریم و انس به این کتاب الهی است و هرچه می‌شود، باید قرآن را این‌گونه خواند و آن را فهم کرد.

اسامی و اوصاف قرآن کریم از دیدگاه قرآن کریم

قرآن کریم، آخرین کتابی است که توسط حق‌تعالی نوشته شده است، که هم با دیگر کتاب‌های آسمانی و هم با کتاب‌های نوشته شده به دست بشر متفاوت است و نمی‌توان، تورات، زبور، انجیل یا دیوان حافظ، مثنوی، اسفار و فصوص‌الحکم را در کنار آن آورد. از راه‌های شناخت عظمت، وسعت و دولت قرآن کریم، بررسی قرآن کریم از دیدگاه خود قرآن است. قرآن کریم، خود را به اسمای چند و اوصاف فراوانی معرفی می‌کند. آیاتی که مطالعهٔ آن صفا و انس می‌آورد و فرد متدبر را هرچه بیش‌تر با حقیقت قرآن کریم آشنا می‌سازد. قرآن کریم، وحی زنده و پدیده‌ای صاحب عقل است که برای خود این نام‌ها را می‌آورد: «قرآن»، «کتاب»، «ذکر»، «تنزیل» و «فرقان».

تفاسیر در شمارش صفات قرآن کریم، دارای اختلاف نظر است و برخی از صفات به عنوان اسم برای این کتاب آمده است. البته هستند کسانی که تنها قرآن را نام این کتاب می‌دانند و دیگر عناوین را صفت برای آن می‌شمرند. ما نه بیان گروه نخست را می‌پذیریم و نه عقیدهٔ گروه دوم را مطابق با واقع می‌دانیم؛ چرا که نام‌های پنج‌گانهٔ یاد شده، اگر در قرآن کریم هم به عنوان صفت یاد شده باشد، در عرف مسلمین به عنوان نام شناخته شده و «علم منقول» گردیده است. بررسی نام‌ها و برخی از صفات قرآن کریم در پی می‌آید.

 

قرآن و فرقان

«قرآن» شناخته‌شده‌ترین نام آخرین کتاب الهی است:

«التَّوْرَاةِ وَالاْءِنْجِیلِ وَالْقُرْآَنِ»( توبه / ۱۱۱٫).

معناشناسی قرآن پیش از این آمد و گفته شد «قرآن» مصدر است؛ مثل رجحان و کفران. قرء وقتی به معنای مصدری می‌رود، به معنای «جَمعَهُ و قرءه» می‌باشد؛ یعنی «جمع، ترتیب و نظم»، و هنگامی که با کتاب بیان می‌شود، یعنی «کتاب گردآوری شده و منظم»؛ از این رو، خداوند متعال، این کتاب را معجزه‌ای از جانب خود و وحی الهی می‌داند و می‌فرماید:

«قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الاْءِنْسُ وَالْجِنُّ عَلَی أَنْ یأْتُوا بِمِثْلِ هَذَا الْقُرْآَنِ لاَ یأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَلَوْ کانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِیرا»( اسراء / ۸۸٫)؛

ـ بگو اگر انس و جن گرد آیند تا نظیر این قرآن را بیاورند، مانند آن را نخواهند آورد؛ هرچند برخی از آن‌ها پشتیبان برخی باشند.

واژهٔ «قرآن» هفتاد بار در قرآن کریم آمده است: پنجاه و دو مرتبه به صورت معرفه و همراه با «ال» و هجده مرتبه بدون حرف تعریف، که چهار مورد آن، شکل مصدری دارد. در میان موارد معرفه، یازده مورد آن نکرهٔ موصوف است و نکره در سیاق وصف آمده است که موارد معرفه را به شصت و یک مرتبه می‌رساند. لحاظ مصدری آن، سعهٔ معنا دارد و آن را گاه از معرفه برتر می‌برد. دقت بر این آمار، نشان می‌دهد قرآن کریم دارای امری ناخوانا نیست و تمامی آیات الهی، قابل شناخت است و هر آیه را از خود آیه می‌توان فهمید؛ بدون آن که نیازی به مراجعه به آیات دیگر باشد؛ بنابراین، نیازی به روش تفسیری آیه به آیات دیگر، نیست. هر آیه مانند آب است که پیش از آن‌که خاصیت پاک‌کنندگی داشته باشد، خود طاهر و پاک است. هر آیه‌ای درون خود نطاق دارد و لازم نیست آن را به آیه‌ای دیگر ارجاع داد؛ هرچند این روش، امکان‌پذیر است.

کتاب معجم، شمار موارد «قرآن» را پنجاه و هشت بار، «قرآناً» را ده بار و «قرآنه» را دو مرتبه بیان می‌کند؛ بنابراین، از واژهٔ «قرآن» و به عبارتی از جمعیت حقایقِ با نظم، ترتیب و تناسب، هفتاد مرتبه در این کتاب الهی یاد شده است.

یکی دیگر از نام‌های قرآن کریم «فرقان» است که سه مرتبه در قرآن کریم به عنوان اسم آمده است: «وَأَنْزَلَ الْفُرْقَانَ»( آل عمران / ۴٫).

«قرآن» به معنای کتابی است جمع شده و «فرقان» به معنای تفریق و جدا کردن است. زبور، صحف و تورات، عهده‌دار تفریق بوده‌اند و قرآن کریم، هم تفریق است و هم جمع. تفریق است به این معنا که چهره‌های حادث و فناپذیر را حکایت می‌کند و چنین نیست که قرآن کریم، تنها از امور ماندگار و جاوید سخن بگوید. نَسخ در آیات، از باب تفریق است؛ همان‌طور که صحف، تورات و انجیل برای زمانی محدود نازل شده است. امور نسخ‌پذیر و فانی، با امور جاوید قرآن کریم تناسب سه به هفتاد دارد. قرآن کریم، کتاب جمع است که می‌فرماید: «وَلاَ رَطْبٍ وَلاَ یابِسٍ إِلاَّ فِی کتَابٍ مُبِینٍ»( انعام / ۵۹٫). اما کتاب تفریق هم هست و همین، سبب می‌شود که آیات محدودی نسخ شود.

نسخ بر دو قسم نوشتاری و غیرنوشتاری است. آیاتی که از پدیده‌هایی می‌گوید که توان استمرار ندارد و بعد از مدتی که از ظهور آن می‌گذرد، فنا می‌پذیرد، از این قسم است. عمر تمامی پدیده‌ها از قرآن کریم به دست می‌آید. دانشمندان، عمر یک درخت را از خط‌های آوندی آن به دست می‌آورند و اولیای خدا عمر همان درخت را از قرآن کریم برداشت می‌کنند.

تفریق، چهرهٔ باطن قرآن کریم است و می‌توان «ولایت» را عنوان دیگر آن دانست. ولایت در قرآن کریم پنهان است و سه آیه‌ای که از فرقان می‌گوید، به عنوان مستوره آمده است. تمام آیات قرآن کریم وصف تفریق دارد؛ اما استخراج تفریق کار مشکلی است. برای نمونه: قرآن کریم منشأ پیدایش جن و انس را بیان می‌دارد و می‌فرماید: «خَلَقْتَنِی مِنْ نَارٍ وَخَلَقْتَهُ مِنْ طِینٍ»( اعراف / ۱۲٫)، ولی از مبدء آفرینش فرشتگان، که نور است، چیزی نمی‌گوید. فرشتگان از نور خمسهٔ طیبه علیهم‌السلام آفریده شده‌اند و این امرِ ولایی، به ظاهر قرآن کریم نمی‌آید و در آن پنهان است؛ چرا که بحث ولایت، قابل بیان نیست و نمی‌شود ولایت را ظاهر کرد و برای نمونه گفت: فرشتگان از نور آفریده شده‌اند؛ چرا که بیان به این مقدار، ناقص است و مرادْ نور مبارک پنج تن آل عبا علیهم‌السلام است؛ برخلاف مرتبهٔ جمعیت، که قابل بیان و امری عمومی و همگانی است.

باب ولایت در فرقانِ قرآن کریم پنهان است و این باب است که سر بر باد می‌دهد و تنها اولیای خدای متعال هستند که از آن خبری دارند. ما حضرت امیرمؤمنان علیه‌السلام و حضرت زهرا علیهاالسلام را از این جهت، مظلوم می‌دانیم؛ زیرا فرقان هستند؛ بابی که مردودی بسیار دارد. امام باقر علیه‌السلام می‌فرماید: «ارتدّ النّاس بعد رسول اللّه إلاّ ثلاثة نفر»( شیخ مفید، الاختصاص، ص ۶٫) همان تفاوتی که میان روش پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله است که همه را حول پرچم «لا اله الا اللّه» جمع می‌کرد، با حضرت امیرمؤمنان علیه‌السلام ـ که فصل خطاب است و تنها سه نفر را در آزمون خود پذیرفتند ـ میان قرآن و فرقان وجود دارد.

البته این‌که قرآن کریم به قرآن بودن خود اهتمام دارد و آن را تبلیغ می‌نماید، به این معناست که وحدت، هم‌بستگی و جمع را ارج می‌نهد و فرقان، تفرقه و جداسازی را خط مشی عمومی خود نمی‌خواهد. فرقان، این روزها سیاست استعمار شده است؛ چنان‌چه در روزهای نخستِ پیروزی انقلاب اسلامی، شهید مطهری به دست گروه فرقان به شهادت رسیدند. ملت ما، هیچ‌گاه گروهی با عنوان قرآن نداشته است. اگر جامعهٔ آن روز به قرآن نزدیک بود، به انحراف این گروه پی می‌برد و پیش از پیشامد خطر، با آن مقابله می‌کرد. البته انقلاب اسلامی پس از گذشت سی سال، هنوز که هنوز است، از فتنهٔ تفرقه و جداسازی در امان نمانده است.

 

کتاب، ذکر، تنزیل و کلام‌الله

قرآن کریم نام‌های «کتاب»، «ذکر»، «تنزیل» و «کلام اللّه» را برای خود می‌آورد:

«کتَابَ اللَّهِ»( نساء / ۲۴٫).

«کذَلِک نَقُصُّ عَلَیک مِنْ أَنْبَاءِ مَا قَدْ سَبَقَ وَقَدْ آَتَینَاک مِنْ لَدُنَّا ذِکرا»( طه / ۹۹٫)؛

ـ این گونه از اخبار پیشین بر تو حکایت می‌رانیم و به طور مسلم، به تو از جانب خود قرآنی داده‌ایم.

«وَهَذَا ذِکرٌ مُبَارَک أَنْزَلْنَاهُ»( انبیاء / ۵۰٫)؛

ـ و این پندی خجسته است که آن را نازل کرده‌ایم.

«تَنْزِیلُ الْکتَابِ لاَ رَیبَ فِیهِ مِنْ رَبِّ الْعَالَمِینَ»( سجده / ۲٫)؛

ـ نازل شدن این کتاب، که هیچ شک در آن نیست، از طرف پروردگار جهان‌هاست.

«وَقَدْ کانَ فَرِیقٌ مِنْهُمْ یسْمَعُونَ کلاَمَ اللَّهِ»( بقره / ۷۵٫)؛

ـ گروهی از آنان سخنان خدا را می‌شنیدند.

«کتاب» که مراد از آن قرآن کریم باشد، هفتاد و پنج مرتبه در آخرین کتاب آسمانی آمده است. در صد و هفتاد و شش مورد نیز کتاب‌های آسمانی دیگر، نامهٔ اعمال، لوح محفوظ و مطلقِ نامه را بیان می‌دارد؛ برخلاف «قرآن» که تنها بر کتاب رسول گرامی اسلام صلی‌الله‌علیه‌وآله اطلاق می‌شود. تمامی دیگر مواردِ کاربرد کتاب ـ مانند صحف، زبور، تورات و انجیل و نیز لوح محفوظ ـ از ظهور قرآن دانسته می‌شود و تمامی ۱۷۶ مورد دیگر از ۷۵ مورد یاد شده بر می‌آید که توضیح آن تحقیقی مستقل را می‌طلبد.

«کلام اللّه» تنها یک‌مرتبه در قرآن کریم آمده است. کاربرد اندک یک واژه در قرآن کریم، بدون حکمت نیست و این امر در مورد یاد شده، سنگین بودن آن را می‌رساند؛ چنان‌چه واژهٔ «صمد» چنین است و تنها یک‌بار در قرآن کریم به کار رفته و شگفت این است که کلام‌اللّه آسان و همه‌فهم شده است:

«وَلَقَدْ یسَّرْنَا الْقُرْآَنَ لِلذِّکرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّکرٍ»( قمر / ۱۷٫)؛

ـ و به‌قطع، قرآن را برای پندآموزی آسان کرده‌ایم؛ پس آیا پندگیرنده‌ای هست؟!

کسی که سنگینی این کتاب آسمانی را درمی‌یابد، نفس‌های وی به هنگام قرائت آن به شماره می‌افتد.

قرآن کریم «ذکر» است. ذکری که بالاتر از آن نیست. تمامی آیات قرآن کریم، ذکر است. برای نمونه، آیهٔ شریفهٔ: «خَتَمَ اللَّهُ عَلَی قُلُوبِهِمْ»( البقرة/ ۷٫) ذکری جلالی است که با شماره‌ای خاص، برای سِحر به کار می‌رود. ما برخی از اذکار قرآن کریم را در دو کتاب «دانش ذکر» و «سرود محبان» آورده‌ایم. قرآن کریم شش مرتبه نیز از «تنزیل» یاد نموده است.

افزون بر اسامی نام‌برده، قرآن کریم چهل و دو وصف نامکرر برای خود می‌آورد: «احسن الحدیث، برهان، بُشری، تبیان، هدی، رحمت، بشری، بشیر، بلاغ، بیان، تذکره، حبل اللّه، کلمهٔ بالغه، حکیم، مبارک، روح، شفا، یسر، صراط مستقیم، عجب، عقل، عروة الوثقی، عزیز، علم، غیر ذی عوض، قول فصل، قیم، کریم، مبین، مثانی، متشابه، مجید، مرفوع، مطهر، مکرم، منادی، موعظه، مهیمن، نبأ، نذیر، نور و هادی.»

در واقع، وصفی نیست که برای قرآن کریم نیامده باشد و در فرهنگ‌های ادبی دیگر زبان‌ها نمی‌توان برای کتاب، وصفی غیر از آن‌چه در قرآن کریم آمده است، یافت؛ اوصافی که گاه در زبان‌های دیگر معادل ندارد. قرآن کریم، شناسهٔ خود نیز می‌باشد و در معرفی خود، از چیزی فروگذار نکرده است؛ اما متأسفانه ما قرآن کریم را خیلی کوچک فرض می‌کنیم. عظمت و بزرگی قرآن کریم، تنها با انس و قرب به آن است که حاصل می‌شود و نباید خود را معطل این طرف و آن جهت کرد؛ بلکه باید تا عمر و توان باقی است، از قرآن کریم بهره برد. البته برای ورود به ساحت قدسی قرآن کریم، باید اذن دخول آن را به دست آورد و در محضر قرآن کریم به سلامت رفت تا مصداق حدیث نبوی: «ربّ تال القرآن والقرآن یلعنه»( بحارالانوار، ج ۸۹، ص ۱۸۴) نشد.

ما در ادامه با تبرک به برخی از آیاتی که اوصاف قرآن کریم را بیان می‌دارد، بر آن هستیم تا قرآن کریم را از خود بشناسیم؛ چرا که جایگاه بلند قرآن کریم، سخن گفتن شایسته از آن را برای غیر، ناممکن می‌سازد؛ به طوری که شناساندن آن در واژه‌ها نمی‌گنجد و بر اساس این‌که معرِّف باید روشن‌تر از معرَّف باشد، عبارتی گویاتر، فصیح‌تر و محکم‌تر از قرآن کریم یافت نمی‌شود؛ چنان‌که خداوند متعال را نیز باید از خداوند شناخت:

«شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ»( آل عمران / ۱۸٫).

حق‌تعالی خود شهادت به یگانگی خویش می‌دهد و خود، هم شاهد است و هم مدعی. قرآن کریم را نیز باید از قرآن کریم شناخت و بس و روایات نیز بیان قرآن کریم است و سندی مستقل و جدای از آن، به شمار نمی‌رود؛ بلکه سند احادیث نیز قرآن است و بر روایات پیشی دارد. از همین روست که پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله آن را در حدیث ثقلین مقدم می‌دارند: «إنّی تارک فیکم الثقلین: کتاب اللّه وعترتی»( بحارالانوار، ج ۲، ص ۱۰۴٫).

گفته شد قرآن کریم، صاحب عقل و منطق و همانند انسانی زنده، بیدار و آگاه است که همین امر، به آن بزرگی و ویژگی خاص می‌بخشد که از دیگر کتاب‌های الهی ممتاز می‌گردد. شایسته است همان‌طور که قرآن کریم، خود را با اوصاف بسیاری می‌آورد، ما نیز همواره در حفظ حرمت قرآن کریم کوشا باشیم و نام آن را به نیکی ببریم و از آن به قرآن مبین، حکیم، کریم و مجید یاد نماییم؛ چنان‌چه قرآن کریم خود را به این صفات می‌خواند:

«وَکتَابٌ مُبِینٌ»( مائده / ۱۵٫)؛

«الْکتَابِ الْحَکیمِ»( یونس / ۱٫)؛

«إِنَّهُ لَقُرْآَنٌ کرِیمٌ»( واقعه / ۷۷٫)؛

«وَالْقُرْآَنِ الْمَجِیدِ»( ق / ۱٫).

 

برخی از صفات قرآن کریم عبارت است از:

احسن الحدیث

«اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِیثِ»( زمر / ۲۳٫)؛

ـ خدا زیباترین پدیده را نازل کرده است.

قرآن کریم، بهترین و نیکوترین پدیده است. مراد از «الْحَدِیثِ» قول یا نقل نیست؛ بلکه حادثه، به معنای پدیده است.

متشابه

«اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِیثِ کتَابا مُتَشَابِها»( همان.)؛

ـ خدا زیباترین پدیده را، که کتابی متشابه است، نازل کرده است.

متشابه به معنای متنوع است، نه امور نامفهوم. متشابه از صفات نعمت‌های بهشتی است:

«کلَّمَا رُزِقُوا مِنْهَا مِنْ ثَمَرَةٍ رِزْقا قَالُوا هَذَا الَّذِی رُزِقْنَا مِنْ قَبْلُ وَأُتُوا بِهِ مُتَشَابِها»( بقره / ۲۵٫)؛

ـ هرگاه میوه‌ای از آن، روزی ایشان شود، می‌گویند: این همان است که پیش از این، روزی ما بوده و مانند آن به ایشان داده شود.

در بهشت، هر میوه‌ای برای مؤمنان آورده شود، گویند: پیش از این، آن را خورده‌ایم؛ اما وقتی دست بر روی آن می‌گذارند، می‌بینند این همان نیست.

مراد از آیات متشابه، آیات متنوع و گوناگون است، نه آیات مجملی که معنای آن روشن نیست. آیهٔ شریفهٔ: «وَلاَ رَطْبٍ وَلاَ یابِسٍ إِلاَّ فِی کتَابٍ مُبِینٍ»( انعام / ۵۹٫) = و هیچ تر و خشکی نیست مگر این‌که در کتابی روشن است، گوناگونی آیات را بیان می‌کند و این‌که با وجود قرآن کریم، نیاز به کتاب دیگری نیست و هر دانشی در همین کتاب نهفته است.

 

برهان

«یا أَیهَا النَّاسُ قَدْ جَاءَکمْ بُرْهَانٌ مِنْ رَبِّکمْ وَأَنْزَلْنَا إِلَیکمْ نُورا مُبِینا»( نساء / ۱۷۴٫)؛

ـ ای مردم! در حقیقت برای شما از جانب پروردگارتان برهانی آمده است و ما به سوی شما نوری تابناک فرو فرستاده‌ایم.

برهان به این معناست که خداوند در روز قیامت، به‌وسیلهٔ قرآن ـ که سند محکمی از جانب پروردگار است ـ بر انسان حکم می‌کند؛ بنابراین قرآن کریم کتاب قانون، سند و دلیل است؛ دلیلی که نور و روشن است:

«َأَنْزَلْنَا إِلَیکمْ نُورا مُبِینا»( نساء / ۱۷۴٫).

بشیر، بشری، مفصل و محکم

«بَشِیرا وَنَذِیرا»( فصلت / ۳٫)؛

ـ بشارتگر و هشداردهنده است.

«وَبُشْرَی لِلْمُسْلِمِینَ»( نحل / ۸۹٫)؛

ـ برای مسلمانان بشارتگری است.

«کتَابٌ فُصِّلَتْ آَیاتُهُ قُرْآَنا عَرَبِیا لِقَوْمٍ یعْلَمُونَ»( فصلت / ۳ ـ ۴٫)؛

ـ کتابی است که آیات آن به روشنی بیان شده است. قرآنی است به زبان عربی برای مردمی که می‌دانند.

«کتَابٌ أُحْکمَتْ آَیاتُهُ ثُمَّ فُصِّلَتْ»(. هود / ۱٫)؛

ـ کتابی است که آیات آن، استحکام یافته، سپس به روشنی بیان شده است.

قرآن کریم هم «بُشْرَی» است و هم «بَشِیرا» و میان این دو صفت تفاوت است؛ زیرا «بشیر» یعنی برای تو به صورت خاص، بشارت می‌دهم؛ اما «بشری» یعنی برای همه بشارت می‌دهم. قرآن کریم «محکم» و «مفصل» است؛ به این معنا که می‌توان بر قرآن کریم و آیات آن تکیه کرد. به طور مثال، اگر شوهر در خانه صاحب وقار، آرامش و صلابت باشد، اهل منزل احساس امنیت و آرامش می‌کنند و در سختی‌ها به وی تکیه دارند. قرآن کریم نیز خود را محکم، با صلابت و مفصل معرفی می‌کند و از مردم می‌خواهد تا به او تکیه کنند.

دیدگاه ما که «متشابه» را به معنای متنوع دانستیم، با این دو وصف ـ یعنی مفصل و محکم بودن آیات ـ هماهنگ است؛ ولی دیگرمفسران که متشابه را به معنای مجمل می‌دانند، باید به دودستگی آیات معتقد شوند و برخی را مفصل و تعدادی را مجمل بدانند؛ در حالی‌که قرآن به صورت مطلق، آیات خود را مفصل، روشن و آشکار معرفی می‌کند.

 

بصائر

«قَدْ جَاءَکمْ بَصَائِرُ مِنْ رَبِّکمْ»( انعام / ۱۰۴٫)؛

ـ به‌راستی رهنمودهایی از جانب پروردگارتان برای شما آمده است.

قرآن کریم چشم‌های بندگان را به سوی حقایق می‌گشاید و معلمی است که به شاگرد مکتب خود آزادی و بصیرت می‌دهد؛ بصیرتی که هدیه‌ای ارزشمند از جانب خداوند متعال است. صفا و نورانیتی که در قرآن کریم است، انسان را از هر خدعه و فریبی مصون می‌دارد. روایاتی که ما را به مددجویی از قرآن کریم در دورهٔ آخرالزمان رهنمون می‌سازد، به خاطر بصیرتی است که قرآن کریم به دوستان خود می‌دهد تا از فتنه‌های آخرزمانی محفوظ بمانند؛ فتنه‌هایی که بسیار می‌شود لباس دین‌داری بر خود می‌پوشد و داعیهٔ مردم‌سالاری دارد.

 

بلاغ

«هَذَا بَلاَغٌ لِلنَّاسِ»(. ابراهیم / ۵۲٫

)؛

ـ این ابلاغی برای مردم است.

«بالغ» به معنای رسیده است و به کسی بالغ گویند که به نطفه رسیده باشد؛ چرا که در ابتدا نطفه بود، اکنون نیز به همان رسیده و دارای نطفه شده است. خداوند متعال می‌فرماید: این کتاب، بلاغ برای مردم است؛ یعنی هم به مردم می‌رسد و هم آن‌ها را می‌رساند. پختگی، کارآزموده شدن و رسیدن، از آثار نزدیکی و انس به قرآن کریم است. غذا زمانی پخته می‌شود که بر روی شعلهٔ آتش باشد. انسان‌ها نیز با حرارات انس با قرآن کریم است که کارآزموده می‌شوند. جامعه‌ای نیز به سمت کمال حرکت می‌کند و فرهنگ سالمی دارد که بر محور معارف قرآن کریم سمت و سو بیابد. حتی جامعهٔ کفر نیز با رجوع به قرآن کریم می‌تواند از کمال بهره‌مند شود.

 

بیان

«هَذَا بَیانٌ لِلنَّاسِ وَهُدًی وَمَوْعِظَةٌ لِلْمُتَّقِینَ»(. آل عمران / ۱۳۸٫)؛

ـ این برای مردم بیانی و برای پرهیزگاران رهنمود و اندرزی است.

قرآن کریم سخنان خود را از کسی پنهان نمی‌کند و برای عموم مردم بیان و برای اهل تقوا پند و اندرز است. زیبایی و ظرافت قرآن از این‌جا روشن می‌شود که وقتی به بیان و بلوغ می‌رسد، آن را برای همهٔ مردم می‌داند؛ اما هنگامی که از پند سخن می‌گوید، آن را به اهل تقوا نسبت می‌دهد. قرآن کریم را می‌توان یک کتاب علمی، فنی و روان‌شناسی دانست. پند و اندرز برای کسی است که به آن گوش فرا می‌دهد؛ از این رو، به اهل تقوا و مؤمنان اختصاص یافته است؛ اما نسبت به غیر آنان بیان و بلاغ است که کارگر می‌باشد. کسی که به نصیحت گوش فرا می‌دهد، در پی مطالبهٔ سند نیست؛ اما بیان و بلاغ به همراه ارایهٔ سند است و گفته‌خوان، دلیل و سند می‌خواهد.

امروزه با رشد علمی جامعه و بالا رفتن ضریب هوش و استعداد مردم، کم‌تر کسی حرف و سخنی را ـ به‌ویژه در حوزهٔ علوم انسانی ـ بدون سند و دلیل می‌پذیرد و کتاب‌های این علوم، کم‌تر خواهان دارد.

 

حبل

«وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِیعا وَلاَ تَفَرَّقُوا»(. آل عمران / ۱۰۳٫)؛

ـ و همگی به ریسمان خدا چنگ زنید و پراکنده نشوید.

بدون شک، انسان‌ها برای ارتباط با حق‌تعالی، به نوعی ارتباط نیازمندند. آیهٔ شریفهٔ یاد شده، قرآن کریم را وسیلهٔ ارتباط میان خداوند متعال و مردم معرفی نموده است.

 

حکمت بالغه

«حِکمَةٌ بَالِغَةٌ فَمَا تُغْنِ النُّذُرُ»(. قمر / ۵٫)؛

ـ حکمت بالغه است، ولی هشدارها سود نکرد.

قرآن کریم، حکمت بالغهٔ الهی ـ یعنی رسیده و محکم ـ است. این دو صفت، پیش از این، جداگانه مورد بررسی قرار گرفت و این آیه، هردو وصف را با هم آورده است. میوه در صورتی قابل استفادهٔ مفید است که رسیده باشد؛ اما تفاوت میوهٔ رسیده با قرآن کریم، در این است که میوه زمانی که می‌رسد سست می‌شود، اما قرآن کریم با وجود بلوغ و آزمودگی، محکم است.

 

شفا

«وَشِفَاءٌ لِمَا فِی الصُّدُورِ وَهُدًی وَرَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ»( یونس / ۵۷٫)؛

ـ و درمانی برای آن‌چه در سینه‌هاست و رهنمود و رحمتی برای گروندگان آمده است.

قرآن کریم، خود را شفای دل‌ها و به بیان دیگر، هم پزشک درمان‌گر و هم دارو معرفی می‌کند. هم‌اینک مشکل عمدهٔ بشر، ناراحتی‌های روحی و روانی است که باعث به هم ریختگی اعصاب می‌شود و هیچ‌یک از مدعیان روان‌شناسی و طبیبان روانی، داروی مؤثری برای رفع کم‌خوابی‌ها، نگرانی‌ها، استرس‌ها و تنیدگی‌های حاصل از مشکلات روانی ندارند و حتی خود پزشکان نیز به این بلایای روانی دچار گشته‌اند. می‌گویند: «کوزه‌گر، خود از کوزهٔ شکسته آب می‌خورد». اکنون یک روان‌شناس به هنگام درمان، از یک چکش پلاستیکی برای مداوا استفاده می‌کند و آن را چندین مرتبه بر عصب‌ها می‌زند و با تکان خوردن آن، مانند فال‌گیرها روحیات فرد و مشکلات پیش روی او را پیش‌بینی می‌کند؛ اما درمانی برای آن ندارد و تنها دارویی که می‌تواند برای آن تجویز کند، خواب است و با قرص‌هایی چون انواع والیوم‌ها به مدد بیمار می‌رود؛ غافل از آن‌که با چنین دارویی، شخص را از زندگی روزانهٔ خود محروم می‌کند و مرگ بی‌صدا و تدریجی را برای وی به ارمغان می‌آورد.

بسیاری از تیمارستان‌ها برای آرام نمودن بیماران خود، از داروهای آرام‌بخشی استفاده می‌کنند تا نیازی به زنجیر کردن آن‌ها نباشد. اما قرآن کریم ریشهٔ این ناراحتی‌ها را نه در اعصاب، بلکه در دل می‌داند. این نیروی دل است که کم و زیاد می‌گردد و بر اعصاب تأثیر می‌گذارد. موتور دل را باید با نسخه‌های قرآن کریم سرویس کرد.

 

خسران ظالمان

«وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآَنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَرَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ وَلاَ یزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلاَّ خَسَارا»(. اسراء / ۸۲)؛

ـ و ما آن‌چه را برای مؤمنان مایهٔ درمان و رحمت است، از قرآن نازل می‌کنیم و ستمگران را جز زیان نمی‌افزاید.

قرآن کریم با آن‌که بندگان را به لطف و امتنان خداوند رهنمون می‌سازد، اما تنها برای مؤمنان دارای اثر شفابخشی است، و برای ظالمان، به صورت تبعی و ثانوی، جز خسران ندارد؛ همان‌طور که پیامبران و کتاب‌های آسمانی برای کسی که پیروی و اطاعت‌پذیری دارد، شأن هدایت‌گری را به صورت ذاتی و اولی دارند و برای نافرمانان، به صورت تبعی گمراه کننده می‌باشند؛ نه آن‌که نسبت به آنان قصد خیر نداشته باشند. برای نمونه، نبی‌اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله و حضرت امیر مؤمنان علیه‌السلام برای جناب مقداد ـ که شخصی ولایت‌پذیر بوده و نسبت به دستورات آن حضرات علیهماالسلام پذیرش بیش‌تری نسبت به دیگران داشته است ـ جز خیر نبوده‌اند. او در ماجرای بیعت گرفتن از امیرمؤمنان علیه‌السلام بدون هیچ شک و تأملی، در کنار حضرت علی علیه‌السلام می‌ایستد؛ برخلاف کسی مانند ابولهب که همواره با پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله دشمنی و ناسازگاری داشته است، تا جایی که به نفرین خداوند گرفتار می‌شود: «تَبَّتْ یدَا أَبِی لَهَبٍ وَتَبَّ»( مسد / ۱٫).

قرآن کریم، هم شأن هدایت‌گری دارد و هم خسران و ضرر تبعی؛ از این رو، نباید نسبت به قرآن کریم عجله داشت یا بدون خلوص و برای ریا و خودنمایی به محضر قرآن کریم راه یافت؛ زیرا قرآن کریم همان‌گونه که برای صافی‌دلان، شفا و رحمت است، برای آنان‌که می‌خواهند با زرنگی از آن استفاده کنند و شیطنتی داشته باشند، گمراه‌کننده است: «وَلاَ یزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلاَّ خَسَارا»( اسراء / ۸۲٫).

ما در استخارهٔ آیات قرآن کریم، به این نکته اشاره کرده‌ایم که ریاکاران و حیله‌گران، با عمل به استخارهٔ آیات، ضرر می‌بینند و گرفتار می‌شوند. برای نمونه: کسی که می‌خواهد با استخاره به قرآن کریم، خودروی تصادفی خود را به دیگری تحمیل کند، قرآن کریم گاه وی را به راهی هدایت می‌کند که شکستی برای وی پیش آید. کم‌ترین بی‌حرمتی و شیطنتی نسبت به چیزی یا کسی در ساحت قدسی قرآن کریم، بدبختی و بیچارگی فرد را موجب می‌شود. متأسفانه گاه می‌شود که عالمی دینی ساحت قدسی قرآن کریم را بهانه‌ای برای برخورد با دیگر عالمان قرار می‌دهد و به بهانهٔ دفاع از قرآن کریم، به شکستن ساحت قدسی و حرمت قرآن کریم روی می‌آورد که چنین فردی باید منتظر عاقبت ناخوشایندی که برای وی است، باشد. قرآن کریم کتاب فرقان است:

«وَبَینَاتٍ مِنَ الْهُدَی وَالْفُرْقَانِ»( بقره / ۱۸۵٫)؛

ـ دلایل آشکار هدایت و تشخیص حق از باطل است.

فرقان بودن قرآن کریم، موجب می‌شود ظالمان به گمراهی کشیده شوند. همان‌طور که پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله فرموده‌اند: «رُبَّ تالِ القُرآن و القُرآن یلعَنُه»( بحارالانوار، ج ۸۹، ص ۱۸۴٫)؛ چه بسا فردی که قرآن را تلاوت می‌کند، در حالی‌که قرآن او را لعن می‌کند. پس قرآن کریم، تنها برای آنان‌که دل‌های صافی دارند، سودمند و مصداق «هُدًی لِلنَّاسِ»است.

 

مبین

«تِلْک آَیاتُ الْکتَابِ الْمُبِینِ»( یوسف / ۱٫)؛

ـ این است آیات کتاب روشنگر.

قرآن کریم، کتابی روشن و آشکار است؛ به‌گونه‌ای که محتوایی بسته، مجمل و ابتدایی ندارد و کسی که خود در تاریکی یا کوری است، نمی‌تواند تلالؤ نور آن را ببیند. برای دیدن قرآن کریم باید چشم بصیرت، معرفت و طهارت داشت و چشم دنیابین و مادی نمی‌تواند به حقایق آن نظر اندازد؛ هرچند عالم به علوم دینی باشد.

 

یسر و آسان

«وَلَقَدْ یسَّرْنَا الْقُرْآَنَ لِلذِّکرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّکرٍ»(. قمر / ۱۷٫)؛

ـ و به‌قطع، قرآن را برای پندآموزی آسان کرده‌ایم؛ پس آیا پندگیرنده‌ای هست؟!

قرآن کریم، آسان و همه فهم است. خداوند، قرآن را چنان پایین آورده و تنزل داده و کوچک و نازل نموده تا قابل استفادهٔ همگان باشد؛ چنان‌که نزول دفعی و تدریجی آن را این‌گونه می‌فرماید:

«إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ»( حجر / ۹٫)

ـ بی‌تردید ما این قرآن را به تدریج نازل کرده‌ایم و به‌قطع، نگهبان آن خواهیم بود.

«إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فِی لَیلَةِ الْقَدْرِ»(. قدر / ۱٫)؛

ـ ما آن را در شب قدر نازل کردیم.

بر این اساس، باید گفت حقیقت تنزل نیافتهٔ قرآن کریم ـ که حقیقتِ برتر آن است ـ در نزد اولیای معصومین علیهم‌السلام می‌باشد؛ کسانی که قرآن کریم را نخست از بالا می‌یابند.

ما پیش‌تر از آیهٔ شریفهٔ: «فَاقْرَءُوا مَا تَیسَّرَ مِنَ الْقُرْآَنِ»( مزمل / ۲۰٫) و قرائت قرآن گفتیم و خاطرنشان شدیم که همگان می‌توانند از قرآن کریم استفاده کنند؛ چرا که قرائت با فهم و توجه همراه است. نباید مردم را از تفکر در قرآن کریم ترساند و به بهانهٔ این‌که فهم آیات سنگین است، دوری آنان از قرآن کریم را موجب شد. قرآن کریم سفرهٔ گستردهٔ برترین نعمت الهی برای تمامی بندگان خویش است که آن را به عشق گسترانده و خود در آن تجلی نموده است تا از این طریق، با بندگان خود هم‌نشین و هم‌کلام شود و با آنان از درِ دوستی و رفاقت و از طریقِ مؤانست، سخن دل خویش را گوید.

 

وحی

«إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْی یوحَی»(. نجم / ۴٫)؛

ـ این سخن به‌جز وحی‌ای که وحی می‌شود، نیست.

خداوند متعال در آیات خود، قرآن کریم را وحی زنده و صاحب عقل معرفی می‌کند. آیات الهی لحظه به لحظه در حال نزول است و شنیدن آن هر زمان برای انسان معنویت و نورانیت متفاوت و خاصی می‌آورد. هنگامی که شخصیت محترمی سخن می‌گوید، صحبت کردن در این حالت به دور از ادب است؛ بر این اساس، حق تعالی نیز قرآن کریم را محترم شمرده است و از مردم می‌خواهد به آن احترام گذارند و به هنگام تلاوت، به آن گوش فرا دهند و سکون و آرامش داشته باشند:

«وَإِذَا قُرِئَ الْقُرْآَنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَأَنْصِتُوا لَعَلَّکمْ تُرْحَمُونَ»( اعراف / ۲۰۴٫)؛

ـ و چون قرآن خوانده شود، گوش بدان فرا دارید و خاموش مانید؛ امید که بر شما رحمت آید.

محضر شخصیتی نورانی و قدسی که باید با طهارت کامل در آن نشست و به هنگام تلاوت قرآن کریم، از مزاحمت شیطان به او پناه برد:

«فَإِذَا قَرَأْتَ الْقُرْآَنَ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ»( نحل / ۹۸٫)؛

ـ پس چون قرآن می‌خوانی، از شیطان مطرود به خدا پناه بر.

مزاحمت شیطان به هنگام خواندن قرآن کریم را می‌توان در علوم روان‌شناسی و در آزمایشگاه مورد بررسی قرار داد. شیطان در این حالت در ذهن رسوخ می‌کند و سعی دارد آن را مشغول دارد؛ از این رو، برای گریز از شیطان و وسوسه‌های وی باید به خداوند پناه جست. وضو، خلوت، قبله و تفکر در آیات الهی و به طور کلی انس و دوستی با قرآن کریم، می‌تواند انسان را در این موضوع یاری دهد که بحث آن گذشت. ما بحث از اسما و اوصاف قرآن کریم را بیش از این به درازا نمی‌کشانیم؛ چرا که از آن در تفسیر کبیر و گستردهٔ خود گفته‌ایم.

 

فرازمانی بودن و بی‌مانندی قرآن کریم

قرآن کریم، تنها کتاب ممتاز است که برای مردمان آخرزمانی آمده و منحصر به دوره‌ای کوتاه نیست و دولت آن تا قیامت کشیده می‌شود و به اصطلاح، فرازمانی است؛ به عکسِ دیگر کتاب‌های حتی آسمانی که با گذشت زمان، کهنه می‌شود و فصلی و دوره‌ای است و در دوره‌های نوظهور دیگر کارآمد نیست.

در تفسیر قرآن کریم باید به این اصل توجه داشت که بسیار سودبخش و راه‌گشاست.

هر کتاب شاخصی که اعصار متمادی جلوه‌گری داشته و تک بوده، خالی از نقص نبوده است و این تنها قرآن کریم است که از هر نقصی مصون است و کتابی است که مدل ندارد. نهج البلاغه، صحیفهٔ سجادیه و دیگر آموزه‌های مکتب اهل بیت علیهم‌السلام هیچ یک نمی‌تواند در برابر قرآن کریم باشد؛ بلکه این کتاب‌ها نیز تفصیلی از برخی آیات به هم پیچیده است و شرح و تبیین بعضی از آیات الهی قرآن کریم دانسته می‌شود؛ نه افزوده‌ای بر آن. سنت و روایات اهل بیت علیهم‌السلام تنزیل قرآن کریم و نازلهٔ آن است و هیچ گاه در مقابل آن قرار نمی‌گیرد و کسی نمی‌تواند چیزی از سنت بیاورد که در قرآن کریم نباشد.

 

همراهی دو ثقل کتاب و سنت

قرآن کریم، حقیقتی است که باید آن را در خانهٔ حضرات معصومین علیهم‌السلام جست‌وجو نمود؛ چرا که اهل‌بیت علیهم‌السلام «من خوطب به» و طرف خطاب قرآن کریم هستند. حدیث ثقلین، بهترین گواه است که قرآن کریم را باید در کنار اهل‌بیت علیهم‌السلام و با آنان سراغ گرفت؛ به این معنا که تمسک به سنت، تمسک به کتاب الهی دانسته می‌شود و کتاب و سنت، هردو در قیامت به حضرت رسول اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله عرضه می‌گردد:

«إنّی قد ترکت فیکم أمرین لن تضلّوا بعدی ما إن تمسکتم بهما: کتاب اللّه وعترتی أهل بیتی، فإنّ اللطیف الخبیر قد عهد إلی أنّهما لن یفترقا حتّی یردا علی الحوض کهاتین ـ وجمع بین مسبّحتیه ـ ولا أقول کهاتین ـ وجمع بین المسبّحة والوسطی ـ فتسبق إحداهما الأخری، فتمسّکوا بهما لا تزلّوا ولا تضلّوا ولا تقدّموهم فتضلّوا»( اصول کافی، ج ۲، ص ۴۱۵٫).

ـ همانا من در میان شما دو چیز بر جای می‌گذارم که تا زمانی که به آن تمسک می‌جویید، گمراه نخواهید شد: کتاب خدا و عترتم که اهل‌بیت من هستند؛ زیرا خدای لطیف و آگاه، به من پیمان داده که آن‌دو از هم جدایی نپذیرند تا در حوض کوثر بر من وارد شوند؛ مانند این‌دو (انگشت که با هم برابرند) (و دو انگشت سبابهٔ خود را به هم چسباند) و نمی‌گویم مانند این دو انگشت (و انگشت سبابه و وسطی را به هم چسباند). (این دو با هم برابرند و چنین نیست که) یکی بر دیگری پیش افتد؛ پس به هردو امر، چنگ زنید تا نلغزید و گمراه نشوید، و بر آن‌دو پیشی نگیرید که گمراه می‌شوید.

کتاب و سنت، ظهور فعلی و در قوس نزول، نازلهٔ وجود نورانی و مبارک پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله هستند که در قوس صعود، به آن حضرت ورود دارند.

 

مهجوریت قرآن کریم و رنج‌های آن

«یا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هَذَا الْقُرْآَنَ مَهْجُورا»( فرقان / ۳۰٫).

ـ پروردگارا، قوم من این قرآن را رها کردند.

قرآن کریم و اهل‌بیت عصمت و طهارت علیهم‌السلام دو ثقلی هستند که همواره با هم می‌باشند و آن‌چه بر یکی رفته است، بر دیگری نیز می‌رود. امت اسلام همان‌طور که خاندان عصمت و طهارت علیهم‌السلام را رها کردند، قرآن کریم را نیز مهجور نمودند و از این کتاب کاربردی و آموزشی فطرت و طبیعت دور ماندند؛ از این رو، امروزه بیش از پنجاه کشور اسلامی نمی‌توانند قدرتی عظیم در سطح بین‌المللی باشند؛ در حالی‌که قرآن کریم می‌فرماید:

«وَلاَ تَهِنُوا وَلاَ تَحْزَنُوا وَأَنْتُمُ الاْءَعْلَوْنَ إِنْ کنْتُمْ مُؤْمِنِینَ»( آل عمران / ۱۳۹٫)؛

ـ و اگر مؤمنید، سستی مکنید و غمگین مشوید که شما برترید.

مسلمانان بیش از ده قرن است که اعتلایی در جهان ندارند؛ چرا که همواره از قرآن کریم و به تبع آن، از خاندان رسول‌اللّه صلی‌الله‌علیه‌وآله دور بوده‌اند. امروزه کسانی داعیه‌دار چاپ و نشر قرآن کریم شده‌اند که روزی پدران آنان با قرآن سر جنگ و نزاع داشتند؛ چرا که می‌بینند قرآن کریم برای جامعهٔ آنان کاربردی نیست و خطری برای حکومت آنان ندارد. قرآن کریم باید برای مسلمانان، امام مبین و جلودار باشد. ما پیش از این گفته‌ایم باید شهر قرآن کریم داشت و محققان و دانشمندان برجستهٔ تمامی رشته‌ها را در این شهر اسکان داد و با در اختیار گذاشتن امکانات به آنان، راه را برای تحقیق علمی بر قرآن کریم هموار نمود. البته آنان باید محققانی به واقع محقق و علمی باشند، نه کسانی که در پی آب و نانی، خود را به این مؤسسه یا آن مؤسسه وابسته می‌سازند و تنها برای حضور فیزیکی خود ساعت می‌زنند تا پولی بگیرند و پشت میزی بر صندلی می‌نشینند و به جای سیر فکری، صندلی چرخان خود را می‌چرخانند.

قرآن کریم، هم علوم انسانی را پاسخ‌گوست و هم علوم تجربی را با خود دارد؛ اما کشف گزاره‌های علمی آن، نیازمند تحقیقات گسترده است، نه ختم‌های سی روزه. متأسفانه امروزه قرآن کریم هیچ گونه کاربرد سالمی در مباحث علمی، اجتماعی، سیاسی و حتی فردی ندارد. قرآن کریم را به جای آن‌که به دست افراد رسانید، باید به ذهن و اندیشهٔ آنان وارد کرد و این گونه است که قرآن کریم می‌تواند امام مبین و پیشتاز جوامع گردد و هر جامعه‌ای حرکت قرآنی به خود بگیرد و به صرف مجالس قرائت و راه‌اندازی رادیو و سیمای قرآن و گنجاندن آیه‌ای در صحنه‌ای از یک فیلم بسنده نشود. قرآن کریم در جهت کاربردی خود می‌فرماید:

«وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآَنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَرَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ وَلاَ یزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلاَّ خَسَارا»( اسراء / ۸۲٫)؛

ـ و ما آن‌چه را برای مؤمنان مایهٔ درمان و رحمت است، از قرآن نازل می‌کنیم و ستمگران را جز زیان نمی‌افزاید.

آیا قرآن کریم برای مؤمنانِ امروز شفابخش و برای ظالمان جز خسران نیست؟! یا می‌فرماید:

«وَلَقَدْ صَرَّفْنَا لِلنَّاسِ فِی هَذَا الْقُرْآَنِ مِنْ کلِّ مَثَلٍ فَأَبَی أَکثَرُ النَّاسِ إِلاَّ کفُورا»( اسراء / ۸۹٫)؛

ـ و به‌راستی در این قرآن از هرگونه مثلی گوناگون آوردیم؛ ولی بیش‌تر مردم جز سر انکار ندارند.

این آیه می‌فرماید: ما سرنوشت تمامی پدیده‌ها را برای تمامی مردم ـ و نه فقط مؤمنان ـ آوردیم: «لِلنَّاسِ» و این بدان معناست که حتی کافران می‌توانند این کتاب آسمانی را برای زندگی خود کاربردی سازند؛ اما امت اسلامی قرآن کریم را مهجور گذاشته است:

«یا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هَذَا الْقُرْآَنَ مَهْجُورا»( فرقان / ۳۰٫)؛

ـ پروردگارا، قوم من این قرآن را رها کردند.

پیغمبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله از این‌که مسلمانان قرآن کریم را کاربردی نمی‌نمایند، به درگاه خداوند شِکوه می‌نمایند؛ قرآنی که برای همه آسان شده است:

«وَلَقَدْ یسَّرْنَا الْقُرْآَنَ لِلذِّکرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّکرٍ»( قمر / ۱۷)؛

ـ و به‌قطع، قرآن را برای پندآموزی آسان کرده‌ایم؛ پس آیا پندگیرنده‌ای هست؟!

قرآنی که چنین وصفی دارد:

«وَلَوْ أَنَّ قُرْآَنا سُیرَتْ بِهِ الْجِبَالُ أَوْ قُطِّعَتْ بِهِ الاْءَرْضُ أَوْ کلِّمَ بِهِ الْمَوْتَی بَلْ لِلَّهِ الاْءَمْرُ جَمِیعا»( رعد / ۳۱٫)؛

ـ و اگر قرآنی بود که کوه‌ها بدان روان می‌شد یا زمین بدان قطعه قطعه می‌گردید یا مردگان بدان به سخن درمی‌آمدند. نه چنین است؛ بلکه همهٔ امور، بستگی به خدا دارد.

قرآن کریم می‌تواند کوه‌ها را به حرکت آورد و زمین را تکه تکه سازد و با مردگان سخن گوید؛ چرا که تمامی فرض‌های قرآن کریم، شدنی و ممکن است و امری محال در قرآن کریم وجود ندارد. ما تمامی اموری که در قرآن کریم هست و ادعا شده که ممتنع یا محال است را در کتابی جداگانه بررسیده‌ایم و راهِ شدن و امکان آن را تحلیل کرده‌ایم. قرآن کریم حتی چنین کاربردهایی دارد. باید دید قرآن کریم کدام کوه را از جا می‌کند و کدام زمین را تکه تکه می‌کند و چه بخش‌هایی از زمین‌شناسی و زیست‌شناسی در این مسأله دخالت دارد.

هدایت به صرف سخن گفتن نیست؛ بلکه هدایت به استفاده از تمامی پدیده‌های الهی است. هدایت، پرحرفی نیست؛ وگرنه استبدادی‌ترین کشورها برترین مجریان سخنگو را دارند که بسیار ملیح و نمکین، عاطفی‌ترین سخنان را برای مردم خود دارند.

قرآن کریم، کتابی بس شگرف و پرشکوه است؛ چنان‌که در مورد خود می‌فرماید:

«قُلْ أُوحِی إِلَی أَنَّهُ اسْتَمَعَ نَفَرٌ مِنَ الْجِنِّ فَقَالُوا إِنَّا سَمِعْنَا قُرْآَنا عَجَبا»(. جن / ۱٫)؛

ـ بگو به من وحی شده است که تنی چند از جنیان گوش فرا داشتند و گفتند راستی ما قرآنی شگفت‌آور شنیدیم.

برخی از جنیان در زمینهٔ اخبار و اطلاعات، معلومات بسیاری دارند. بانک اطلاعاتی آنان بسیار قوی است و جزییات دقیقی را در خود دارد. معلومات آنان گاه با فرشتگان رقابت می‌کند؛ اما قرآن کریم برای چنین اجنه‌ای عجیب و شگفت‌انگیز است؛ از این رو می‌گویند: «إِنَّا سَمِعْنَا قُرْآَنا عَجَبا». این سخن گروهی از جنیان است که اطلاعات آنان بسیار دقیق و جزیی است. البته همین‌که اجنه سخنان شگفت‌انگیز قرآن کریم را فهم می‌کنند از اطلاعات قوی آنان حکایت دارد. اجنه برخی از علوم و دانش‌هایی را که در قرآن کریم برای ما انسان‌های معمولی نهفته است، خوب در می‌یابند. آنان البته از این‌که قرآن کریم بتواند کوهی را به حرکت وادارد، تعجب نمی‌کنند؛ چرا که برخی از آنان چنین قدرتی را دارند؛ بلکه تعجب آنان از مثل چنین آیاتی است که می‌فرماید:

«لَوْ أَنْزَلْنَا هَذَا الْقُرْآَنَ عَلَی جَبَلٍ لَرَأَیتَهُ خَاشِعا مُتَصَدِّعا مِنْ خَشْیةِ اللَّهِ وَتِلْک الاْءَمْثَالُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یتَفَکرُونَ»( حشر / ۲۱٫)؛

ـ اگر این قرآن را بر کوهی فرو می‌فرستادیم، به یقین آن را از بیم خدا فروتنِ از هم‌پاشیده می‌دیدی و این مَثَل‌ها را برای مردم می‌زنیم، باشد که آنان بیندیشند.

آنان می‌دانند که قرآن کریم چنان عظمت دارد که نه بر کوه نازل می‌شود و نه بر جنیان؛ بلکه این برخی از انسان‌های بسیاربرجسته هستند که حامل قرآن کریم می‌شوند و رشحاتی از آن، به واسطهٔ چنین وجودهای مبارکی به آنان می‌رسد. همین امر می‌رساند حفظ قرآن کریم برای بسیاری از افراد معمولی مناسب نیست. قرآن کریم باید در زندگی و جامعه کاربردی شود و این فرهنگ در میان مسلمانان نهادینه گردد که قرآن کریم فقط برای قرائت نیست؛ بلکه کتاب حقایق هستی است که هر دانشی حتی علوم غریبه و نیز علوم ناشناخته، از آن قابل کشف و استخراج است. وضعیت علوم قرآنی ما امروزه بسیار بغرنج است و به بیمار نحیف و زاری می‌ماند که رو به مرگ است و چند سال دیگر با رشد علوم و فناوری و به‌ویژه با ارایهٔ نرم‌افزارهای علوم قرآنی، باید مرگ این دانش‌ها را اعلام نمود؛ زیرا در این علوم، از هر چیزی گفته می‌شود، جز از خود قرآن کریم. حتی ادبیات عرب ـ که رایج‌ترین رشتهٔ مربوط به علوم قرآنی است ـ از خود قرآن کریم استخراج نشده و قواعد آن از بیرون بر این کتاب تحمیل می‌شود؛ این در حالی است که در تمامی دانش‌ها باید خود قرآن کریم اصل باشد و اصول و قواعد هر علمی را باید از خود قرآن کریم گرفت و سپس به سراغ آن علم رفت نه آن‌که گزاره‌های آن در زیر آیات مربوط جاسازی شود؛ چنان‌چه تفسیرهای ادبی و نیز فلسفی یا عرفانی چنین است و هر عالمی دانسته‌های خود را بر قرآن کریم تحمیل نموده است، نه آن‌که به کشف گزاره‌های علمی مربوط به رشتهٔ خود، از آیات قرآن کریم نایل شده باشد. این از یک‌سو مایهٔ تأسف است؛ اما وااسفا که علوم انسانی امروز که در کشور ما تدریس می‌گردد، بیش‌تر دانش‌هایی وارداتی و مبتنی بر زندگی بریده از حقایق است؛ دانش‌هایی مانند روان‌شناسی، اقتصاد، سیاست، بهداشت و پزشکی، تمام وارداتی و برآمده از ذهن‌هایی است که بریده از عالم قدس و معنویت و از حقایق هستی و پدیده‌های آن است و در نظریه‌پردازی خود، بُعد روحی آدمی و حقایق را نادیده گرفته‌اند و ویروس‌های فرهنگ اُمانیستی و انسان‌محور خود را در تمامی لایه‌های آن پنهان نموده‌اند.

علم را باید از قرآن کریم استخراج کرد و در دانشگاه‌ها تدریس نمود، که تنها راه نجات جوامع اسلامی، در توسل به قرآن کریم و باور این آخرین و تنها کتاب آسمانی است که کتاب تمامی دانش‌هاست و تلاش برای این‌که قرآن کریم سِمت رهبری علمی خود را به دست گیرد و آن را برای کاربرد خواست و نه برای صرف احترام و تبرک در آغاز جلسات یا ختم اموات.

خداوند تبارک و تعالی توفیق دهد نسبت به قرآن کریم اهتمام عملی داشته باشیم و آن را در تمامی امور خود مصدر قرار دهیم.

در این‌جا افزون بر مهجوریت قرآن کریم، باید از رنج‌های آن نیز بگوییم. گرچه تمامی کتاب‌های آسمانی، دست‌خوش تحریف و تخریب قرار گرفته است ـ جز قرآن کریم که از چنین انحطاطی مصون ماند ـ اما سوگمندانه بسیار شده است که این کتاب الهی توسط ایادی خلافت، سبب و وسیله‌ای در خدمت اهداف حکومت قرار گرفته است تا اهداف نامشروع آن را توجیه نماید. آنان با تحریف معنوی آیات قرآن کریم، آن را به گونه‌ای خودمحورانه و مزوّرانه معنا می‌کردند. بحث‌های کلامی مطرح در دورهٔ حکومت بنی‌امیه و بنی‌عباس و نیز اسرائیلیاتِ عالمان یهود و شأن نزول‌های جعلی، بهترین شاهد این مدعاست.

گروه دیگری که به صورت مباشری به قرآن کریم پرداختند اما متأسفانه به تحریف معنوی آن دست یازیدند، عالمان دینی با گرایش‌های گوناگون علمی بودند که بر دانش خود تعصب می‌ورزیدند و با حفظ پیش‌فرض‌های علمی خود، به قرآن کریم مراجعه می‌کردند. کلامیان، آیات اعتقادی قرآن کریم را بر اساس مشی کلامی و نیز جمود ظاهرگرایانهٔ خود تفسیر می‌کردند و فلسفیان با تعصب عقل‌گرایی؛ آن هم عقلی که به تقلید از ارسطو، افلاطون، ابن‌سینا یا ملاصدرا گرفته بودند، به تفسیر روی می‌آوردند. توجیهات و تأویلات عارفانی مانند ابن‌عربی ـ با آن‌که مردی بزرگ و عارفی چیره‌دست است و هر عارفی بعد از وی از او تقلید می‌کند و تابع وی هست ـ مثال‌زدنی است؛ به‌گونه‌ای که ابن‌عربی در تفسیرهایی که از برخی آیات ارایه می‌دهد، ظاهر قرآن کریم را به‌کلی نادیده می‌گیرد. در این عصر نیز تفسیرهایی با گرایش به علوم تجربی و حتی ماده‌گرایی نگاشته شد و هر کسی بر آن بود تا دانش خود و برداشت‌های علمی از پیش داشته را به معنای آیات تزریق نماید، نه آن‌که از آیات قرآن کریم دریافت معنا و مراد داشته باشد و قرآن کریم را همان‌گونه فهم نماید که نازل شده است. برای نمونه: تفسیر کشاف جزآموخته‌های مؤلف آن در ادبیات ـ به‌ویژه نحو ـ نیست؛ آن هم نه نحو قرآن کریم؛ بلکه نحوی که قواعد آن توسط ادیبان، از اعراب بادیه‌نشین گرفته شده است؛ در حالی‌که قرآن کریم بهترین معیار برای تدوین نحو عربی است. تفسیرها آکنده از تأویل و توجیه است، با اختلافی که در مؤلفان آن در جمودگرایی، تجددگرایی و التقاطی‌گری دارند و همه بر آن بوده‌اند تا خط خود را بر قرآن کریم تحمیل نمایند، نه آن‌که از قرآن کریم نقشهٔ راه را دریابند. برای نمونه، قرآن کریم می‌فرماید:

«وَمَا تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ إِلاَّ یعْلَمُهَا»(. انعام / ۵۹٫)؛

ـ و هیچ برگی فرو نمی‌افتد، مگر آن را می‌داند.

و علم خداوند را نسبت به تمامی امور، هم به صورت کلی و هم به صورت جزیی ثابت می‌داند؛ اما فیلسوفی که از عهدهٔ توجیه علم جزیی خداوند به پدیده‌ها بر نمی‌آید، بر اساس ناتوانی فهم خود، تفسیر این آیه را به‌گونه‌ای بیان می‌دارد که علم خداوند را کلی ترسیم نماید. برخی از سیاستمداران انقلابی نیز که درگیر عواطف و احساسات گنگ و گاه ملحدانهٔ خود بودند «وَالْعَصْرِ»( عصر / ۱٫) را به قانون فشار معنا می‌کردند که انسان را از پس و پیش در محاصره قرار داده است و «الَّذِینَ یؤْمِنُونَ بِالْغَیبِ»( بقره / ۳٫) را کسانی می‌دانستند که در راه هدف انقلابی خود کارهای زیرزمینی و تاکتیک‌های پنهانی دارند. آنان غیب را به کتمان، پنهان‌کاری و چه بسا خیانت معنا می‌نمودند؛ در حالی‌که غیب باید معنای رهایی از طبیعت و آزادی از بند ماده و ظاهر را بدهد. چنین کسی از غیب، هیچ‌گاه ملکوت آسمان عوالم مینا را به یاد نمی‌آورد و معانی گمراه خود را در آیات نورانی قرآن کریم دنبال می‌کند و با نگارش تحریفات خود، سعی می‌نمایند فضای قدسی ذهن و دل جوانان این مملکت را ـ که در زیر سایهٔ درخت پرتناور اسلام، زیستی معنوی دارند ـ مسموم نمایند و راه ولایی آنان را به بیراهه کشانند و فضای علمی و معنوی جامعه را که ثمرهٔ خون صدهاهزار شهید است، به تباهی و پریشانی بکشانند.

عالمانی که جیره‌خوار دستگاه خلافت بنی‌امیه و بنی‌عباس بودند، بیش‌ترین تحریف معنوی را به قرآن کریم وارد نمودند؛ اما عالمان شیعی که حریت، استقلال و تمسک به ائمهٔ معصومین علیهم‌السلام داشتند، از چنین تحریف‌های عامدانه‌ای مصون بودند و تنها جمودگرایی برخی از آنان بود که مشکلاتی را به تفسیرهای آنان وارد نموده است.

حضرت امیرمؤمنان علیه‌السلام می‌فرماید:

«من جعله أمامه قاد إلی الجنّه، ومن جعله خلفه ساقه إلی النّار»( بحار الانوار، ج ۷۴، ص ۱۳۴٫)؛

ـ آن‌که قرآن کریم را پیش رو و پیشوای خود قرار دهد، به بهشت رهبری شود و هر کس آن را پشت سر قرار دهد، به جهنم کشیده می‌شود.

در واقع، کسی که می‌خواهد آیات قرآن کریم را توجیه کند و برای آن تأویل بتراشد، خود را از قرآن کریم پیش انداخته و هم‌چون کودکی است که در نماز جماعت به امام اقتدا کرده است، اما تبعیتی از او ندارد و پی بازی خود می‌باشد. کسی چنین طفلی را نمازگزار نمی‌داند؛ برخلاف کسی که قرآن کریم را پیشوای خود قرار می‌دهد و به همان سمت و سویی می‌رود که قرآن کریم آن را می‌نماید.

به هر روی، این اصل می‌گوید بسیاری از کتاب‌های تفسیری، قابل اعتنا و توجه و اعتماد نیست و هر کسی باید متن قرآن کریم را بخواند تا بتواند به تفسیر صحیح آن راه یابد و ذهن و دل وی از انحرافات علمی بسیاری از مفسران مصون ماند.

 

ضرورت پناه بردن به قرآن کریم

در روایت نبوی رسیده است:

«إذا التبس علیکم الفتن کقِطَع اللیل المُظلم فعلیکم بالقرآن؛ فانه شافع مشفّع»( محمد بن مسعود عیاشی، تفسیر العیاشی، ج ۱، ص ۲٫).

ـ چون فتنه‌ها مانند پاره‌های شبِ تاریک شما را در برگیرد، بر شما باد به قرآن کریم که شفاعت‌کننده‌ای است که شفاعتش پذیرفته است.

مردمان آخر زمان در دورهٔ التباس و درهم‌پیچیدگی حق و باطل زندگی می‌کنند؛ در زمانی که حق به سختی یافت می‌شود و هزار باطل در لباس حق خودنمایی دارد. در این زمان است که باید راه درست و حق را از قرآن کریم جویا شد و به او پناه برد تا راهنمایی در تاریکی‌های دیجور باشد. زمانی که مردمانْ با شور، احساس و عاطفه بر گرد عَلَم‌هایی که برافراشته می‌گردد، گرد می‌آیند و نسبت به دین و ولایت حضرات چهارده معصوم علیهم‌السلام دل‌نگران هستند، اما شک از هر ناحیه به آنان هجوم می‌آورد. در این شب تاریک، تنها ماه منیر قرآن کریم است که می‌تواند سِمَت رهبری و هدایت داشته باشد. البته قرآن کریم در این سیاهی تاریکی، در صورتی می‌تواند راهبر باشد که برای نیل به ثواب قرائت، خوانده نشود؛ بلکه در آن تدبر و دقت گردد. درست است که صرف توانایی بر قرائت قرآن کریم، موهبتی بزرگ است، اما نیل به حقیقت قرآن کریم است که می‌تواند فرد را از کوره‌راه‌های گمراهی برهاند. حقیقت قرآن کریم نیز در باب ولایت است که قابل پی‌گیری است. قرآن کریم برای چنین کسی که به آن تمسک دارد، عصمت می‌آورد: «القرآن عصمة للمتمسک»(. برگرفته از روایت ثقلین. اصول کافی، ج ۲، ص ۴۱۵٫)؛ به‌گونه‌ای که می‌تواند باور نماید اگر تفسیری که از قرآن کریم دارد را به حضرت امام عصر (عجل اللّه تعالی فرجه الشریف) عرضه نماید، آن حضرت خشنود می‌شود و با وی ملاطفت دارد، نه آن‌که معنای گفته شده را رد نماید و آن را نامرتبط با آیه بداند.

قرآن کریم، ظاهری انیق و باطنی ژرف دارد: «ظاهره انیق وباطنه عمیق»( محمد بن مسعود عیاشی، تفسیر العیاشی، ج ۱، ص ۲٫

قرآن کریم، حدیث همیشه زنده و همیشه تازهٔ حق‌تعالی و سخن دل خداست که راز دل خویش را با انیس خود همراز می‌شود. کسی که با قرآن کریم انس می‌گیرد و اشارات آن را در می‌یابد، ندای دل پروردگار سبحان را شنیده است. قرآن کریم، بهار دل‌هاست: «ربیع القلوب»( نهج البلاغه، ج ۱، ص ۲۱۶٫) و شفای بیماری‌های سینه‌هاست: «شفاء الصدور»( همان.).

 

قرائت قرآن کریم

«اقْرَءْ کتَابَک، کفَی بِنَفْسِک الْیوْمَ عَلَیک حَسِیبا»( اسراء / ۱۴٫)؛

ـ نامه‌ات را بخوان، کافی است که امروز خودت حسابرس خود باشی.

آیهٔ شریفه می‌فرماید کتاب خود را ـ قرآن کریم ـ بخوان. این نخستین اصل در تفسیر قرآن کریم است که باید قرآن خواند تا وقتِ پر ارزش دنیا از دست نرفته است.

مفسران به صورت عمومی، موضوع آیهٔ شریفه را هنگامهٔ قیامت می‌دانند و واعظانْ آن را برای یادآوری مرگ و خاطرنشانی روز محاسبهٔ عمل می‌خوانند. این در حالی است که آدمی اگر بتواند در این دنیا محاسبه داشته باشد و چگونگی کردار خود را همین امروز بخواند، برای وی ارزش دارد، نه روزی که هنگام جزاست و کار از کار گذشته است. آیهٔ شریفه، تذکاری برای امروز ماست و «الْیوْمَ» آن همین امروز را می‌گوید.

درست است که می‌شود مراد از «کتَابَک» صحیفهٔ کردار باشد، اما می‌توان آن را قرآن کریم دانست؛ چرا که قرآن کریم سرگذشت هر انسانی را در خود دارد و کارنمای عمل هر پدیده‌ای در آن است و به تعبیر ما، شناسنامهٔ هستی است. در واقع، آیهٔ شریفه می‌فرماید همین امروز، در همین دنیا و ناسوت است که باید تمامی آیات الهی را قرائت نمود؛ به این معنا که آن را به فعلیت و کنش رساند؛ وگرنه در روز قیامت، ما را توان کنشی نیست تا فعلیت و انجام کاری از ما انتظار رود و خردمندانه نیست که در قیامت گفته شود دنیای خود را دریابید؛ دنیایی که گذشته و تکرارناپذیر است.

آیهٔ شریفه از قرآن کریم می‌گوید و اهمیت آن را یادآور می‌شود و هشدار می‌دهد: تا در دنیا هستید با قرآن کریم آن‌گونه که شایستهٔ این کتاب الهی است، مواجه شوید و از آن کام بگیرید.

قرآن کریم، دارای وجودی خارجی است و آیات الهی آن از حقایقی ربوبی خبر می‌دهد و قرآن کریم خود را برای کسی می‌گشاید که بتواند با آن دوست و رفیق بشود. این خاصیت کتاب‌های علمی است که باید برای ورود به آن مطالعه، تحقیق و فکر داشت؛ اما قرآن کریم گاه خود را برای انیس خود می‌گشاید، بدون آن که وی تلاشی داشته باشد. حقیقت قرآن کریم ـ که آیتی الهی و پدیده‌ای خارجی است ـ از عالم عقول است و قرآن کریم، حکیم است و محکم. پس یکی از مهم‌ترین گزاره‌هایی که ما آن را در تفسیر قرآن کریم به عنوان یک اصل می‌آوریم، این است: «برای تفسیر قرآن کریم باید قرائت به همراه فهم و درک معنای آیه داشت و سعی نمود یک آیه را بارها و بارها خواند و فهمید.»

کسی می‌تواند به قرآن کریم علم پیدا کند که بتواند با آن انس گیرد. تکدی‌گری از این کتاب و از آن نوشته، چیزی جز جمع معلومات و فشار آوردن به حافظه نیست. چنین کسی نه قربی می‌یابد و نه اهل قرآن می‌شود. مسیر انس با قرآن کریم، از قرائت آن می‌گذرد؛ اما قرائتی که دارای ادراک و تدریج باشد.

خداوند متعال، خود قرآن را می‌خواند؛ آن‌جا که می‌فرماید:

«إِنَّ عَلَینَا جَمْعَهُ وَقُرْآَنَهُ، فَإِذَا قَرَأْنَاهُ فَاتَّبِعْ قُرْآَنَهُ»( قیامت / ۱۷ ـ ۱۸٫).

ـ در حقیقت گردآوردن و خواندن آن بر ماست. پس چون آن را برخواندیم، خواندن آن را دنبال کن.

این آیه، امر به پیروی از قرائت قرآن کریم دارد و استماع، توجه و دریافت معنای آن را به هنگام قرائت خداوند خواهان می‌شود. این آیه می‌فرماید خداوند متعال قرآن می‌خواند و با خواندن اوست که فرشتگان نیز قرائت را می‌آموزند؛ اما قرائت خداوند با قرائت فرشتگان تفاوت دارد. خداوند، قرآن را به تنهایی قرائت نمی‌کند و فرشتگان نیز با او هم‌آوا می‌شوند؛ از این رو، ضمیر را متکلم مع‌الغیر می‌آورد: «قَرَأْنَاهُ».

این آیه افزون بر معنای یاد شده، توصیه به پیروی در قرائت دارد که هم زبان باید آن را به تدریج ارایه دهد و هم گوش نیز آن را به‌تدریج بگیرد و هردو مثل دو غذای متفاوت برای انسان لازم و ضروری است؛ از این روست که قرآن کریم به بلند خواندن خود سفارش دارد و می‌فرماید: «وَرَتِّلِ الْقُرْآَنَ تَرْتِیلاً»( مزمل / ۴٫).

کسی که می‌خواهد با قرآن کریم انس بگیرد، هم باید چشم خود را از آن بهره‌مند سازد و هم زبان را به آن گویا نماید و گوش نیز طنین دلنشین و نوای آهنگین آن را دریابد و هم ذهن با آن خو بگیرد. به صورت کلی، باید هرچه بیش‌تر با تمامی حواس، احساس و ذهن و هوش و روان و روح خود به این حقیقت نزدیک شد و از آن پیروی عملی داشت.

یکی از لوازم قرائت قرآن کریم، ابلاغ آن است. ابلاغ به معنای مطابقی قرائت نیست و می‌شود قرائتی داشت که بلوغی در آن نباشد.

خداوند در آیه‌ای دیگر، قرائت قرآن برای مردمان را یادآور می‌شود و می‌فرماید:

«وَقُرْآَنا فَرَقْنَاهُ لِتَقْرَأَهُ عَلَی النَّاسِ عَلَی مُکثٍ وَنَزَّلْنَاهُ تَنْزِیلاً»( اسراء / ۱۰۶٫)؛

ـ و قرآنی بخش بخش نازل کردیم تا آن را به آرامی بر مردم بخوانی و آن را به تدریج نازل کردیم.

این آیه، تصریح به قرائت دارد؛ اما برای مردم. قرائت، همراه با تدریج است و امری دفعی نیست و قید «عَلَی مُکثٍ» آن را تأکید می‌کند.

قرائت، دارای انواع بسیاری است و قرائت مکتوب حاکی و نوشته‌هایی که عنوان از حقیقتی بالاتر دارد، قرائتی ظاهری بوده و قرائت خداوند، فرشتگان و دیگر پدیده‌های زمینی یا سماوی، قرائتی باطنی است.

 

باطن قرآن کریم

قرآن عظیم همان‌طور که جسد و روح دارد، دارای ظاهر و باطن نیز هست. آن‌چه از الفاظ و عبارات آن فهمیده می‌شود ظاهر آن است، اما آن‌چه از اشارات آن به دست می‌آید که هماهنگ با الفاظ است و ظاهر مؤید آن می‌باشد، باطن قرآن نامیده می‌شود. هرچه انسان به باطن قرآن دسترسی پیدا کند او را به باطنی دیگر راهنمایی می‌کند تا آن‌جا که حضرات معصومین علیهم‌السلام فرموده‌اند: «ولبطنه بطن إلی سبعة أبطن»( ابن ابی الجمهور احسایی، عوالی اللئالی، ج ۴، ص ۱۰۷٫).

قرآن کریم هم علوم انسانی را پاسخ‌گوست و هم علوم تجربی را با خود دارد، اما کشف گزاره‌های علمی آن نیازمند تحقیقات گسترده به همراه صفای باطن و پاکی نفس است. قرآن کریم در جهت کاربردی خود می‌فرماید:

«وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآَنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَرَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ وَلاَ یزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلاَّ خَسَارا»( اسراء / ۸۲٫).

ـ و ما آن‌چه را برای گروندگان شروع بهبودی و رحمت است از قرآن فرو می‌فرستیم و ستمگران را جز کاستی نیفزاید.

آیا قرآن کریم برای مؤمنان شفابخش و برای ظالمان جز خسران نیست؟! یا می‌فرماید:

«وَلَقَدْ صَرَّفْنَا لِلنَّاسِ فِی هَذَا الْقُرْآَنِ مِنْ کلِّ مَثَلٍ فَأَبَی أَکثَرُ النَّاسِ إِلاَّ کفُورا»( اسراء / ۸۹٫).

ـ و به‌راستی در این قرآن از هرگونه حکایتی گوناگون آوردیم، ولی بیش‌تر مردم جز از سر کفرورزی و ناسپاسی سرپیچی ندارند.

این آیه می‌فرماید ما سرنوشت تمامی پدیده‌ها را برای همهٔ مردم، نه فقط مؤمنان آوردیم: «لِلنَّاسِ» و این بدان معناست که حتی کافران می‌توانند این کتاب آسمانی را برای زندگی خود کاربردی سازند، ولی امت اسلامی قرآن کریم را مهجور گذاشته است:

«یا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هَذَا الْقُرْآَنَ مَهْجُورا»( فرقان / ۳۰٫).

ـ پروردگارا، بزرگان من، این قرآن را با آن که در میانشان است رها کردند.

پیغمبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله از این که مسلمانان قرآن کریم را کاربردی نمی‌نمایند به درگاه خداوند شکوه می‌نمایند. قرآنی که برای همه آسان شده است:

«وَلَقَدْ یسَّرْنَا الْقُرْآَنَ لِلذِّکرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّکرٍ»( قمر / ۱۷٫).

ـ و به‌قطع قرآن را برای یاد کردن آسان کرده‌ایم؛ پس آیا یاد کننده‌ای هست؟!

قرآنی که چنین وصفی دارد:

«وَلَوْ أَنَّ قُرْآَنا سُیرَتْ بِهِ الْجِبَالُ أَوْ قُطِّعَتْ بِهِ الاْءَرْضُ أَوْ کلِّمَ بِهِ الْمَوْتَی بَلْ لِلَّهِ الاْءَمْرُ جَمِیعا»( رعد / ۳۱٫).

ـ و اگر قرآنی بود که کوه‌ها بدان روان می‌شد یا زمین بدان پاره پاره می‌گردید یا مردگان بدان نهاد خود را ابراز می‌کردند. نه چنین است، بلکه همهٔ امور برای خداست.

قرآن کریم تنها کتابی است که کلام خداست و تنها کتاب آسمانی مصون مانده از تحریف است که قانون اساسی اسلام به شمار می‌رود. قرآن کریم از نیازهای آدمی و بشر بحث می‌کند و نیاز جامعه و انسان را در جهت استکمال فرد و مردم بررسی و برآورده می‌سازد و نیاز انسان حاضر و آیندهٔ او را روشن می‌سازد. این امتیاز و ویژگی منحصر به شخص قرآن کریم است که در میان کتاب‌های آسمانی و ادیان دیگر به چشم می‌خورد؛ با این خصوصیت که رسول آن خاتم انبیا صلی‌الله‌علیه‌وآله و کتاب آن ختم تاریخ اندیشه و تکامل بشر می‌باشد.

تمایز میان قرآن کریم و دیگر کتاب‌های آسمانی در جهت تحریف، تفاوتی روبنایی است، به‌طوری که اگر بر فرض محال، اصل آن کتاب‌های آسمانی دوباره از جانب انبیا بی‌واسطه به دست ما برسد، دیگر ایراد تحریف بر تورات و انجیل باقی نمی‌ماند، ولی مقطعی بودن آن کتاب‌ها و استمرار حیات قرآن کریم تفاوتی است زیربنایی؛ به‌طوری که اگر کتاب‌های آسمانی غیر از قرآن کریم، دوباره نازل شود، در جامعهٔ امروز کفایت نمی‌کند؛ زیرا عمر و مدت آن‌ها به پایان رسیده، در حالی که قرآن کریم کتاب مستمر است و تاریخ بشر را می‌سازد.

این امر، خود علت دیگری برای تحریف کتاب‌های آسمانی است؛ زیرا متولیان آن کتاب‌ها، بعد از پیامبران الهی، بر حسب نیازهای جامعه و یا به عمد، بر آن‌ها چیزهایی افزودند یا از آن حذف کردند. خاتمیت و پایانی بودن ارسال وحی آسمانی از جانب خدا ویژگی قرآن کریم است؛ به‌طوری که هم پیامبر اسلام صلی‌الله‌علیه‌وآله ، آخرین رسول و هم قرآن کریم، آخرین کتاب می‌باشد، با این اعتقاد که قرآن کریم در تمامی جهات، حکمی مسلم و اساسی ثابت خواهد بود.

با توجه به آن‌چه گفتیم و در عنوان «کتابی فرازمان» نیز خواهیم آورد دو تفاوت عمده میان قرآن کریم و دیگر کتاب‌های آسمانی؛ مثل: تورات، انجیل و زبور وجود دارد؛ یکی آن که دیگر کتاب‌های آسمانی دستخوش تحریف واقع شده و جاعلان سودجو، الفاظ و عبارات آن را بر اساس میل و منافع شخصی خود تغییر داده‌اند؛ اما قرآن عظیم به خاطر اهتمام و حفاظت همه جانبهٔ حضرات معصومین علیهم‌السلام از تحریف لفظی و انحطاط محفوظ و مصون مانده؛ به گونه‌ای که نه تنها یک کلمه بلکه یک حرف حتی یک نقطه از آن کم یا زیاد و بالا و پایین نشده است و قرآنی که در اختیار مسلمین و در دسترس همهٔ انسان‌ها قرار دارد، به طور کامل همان قرآنی است که بر وجود نازنین حضرت خاتم پیامبران صلی‌الله‌علیه‌وآله نازل شده و محفوظ مانده است؛ چنان که خداوند می‌فرماید:

«إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ»( حجر / ۹٫

چنین است که ما قرآن را فرو فرستادیم و چنین است که ما خود آن را نگاه‌داریم.

و دو دیگر آن که تمامی کتاب‌های آسمانی غیر از قرآن کریم، فصلی و مقطعی نازل شده است و منحصر و محدود و مختص به زمان و امّت معینی می‌باشد؛ اما قرآن کریم، محدود و مختص به شرایط زمان، مکان و مخاطبان معینی نیست، بلکه برای همهٔ عصرها، مقتضی با همهٔ شرایط، برای همهٔ انسان‌ها حتی تمامی موجودات زمینی و آسمانی به صورت اکمل و جاوید و ابدی نازل شده است؛ چنان که می‌فرماید:

«مَا کانَ حَدِیثا یفْتَرَی وَلَکنْ تَصْدِیقَ الَّذِی بَینَ یدَیهِ وَتَفْصِیلَ کلِّ شَیءٍ وَهُدًی وَرَحْمَةً لِقَوْمٍ یؤْمِنُونَ»( یوسف / ۱۱۱٫).

(قرآن کریم) پدیده‌ای نیست که بتوان آن را به اندازهٔ بشری) بریده بریده ساخت، ولی تصدیق‌گر چیزی است که نزدش است و هر چیزی را به تفصیل و سعه بیان داشته و برای گروندگان، رهنمود و رحمت است.

روایات، دعاها، مناجات و زیارت‌نامه‌هایی که از حضرات معصومین علیهم‌السلام به ما رسیده و به عنوان گران‌بهاترین میراث ماندگار بهرهٔ شیعه و پیروان مکتب اهل بیت علیهم‌السلام گردیده، قرین قرآن کریم است، اما متأسفانه بسیاری، از این دریای بیکران حقایق و گنج بی‌پایان خداوندی محروم هستند و معارف و علوم فراوانی را از دست داده‌اند که بحمداللّه شیعه از این چشمه فیاض الهی سیراب است. از قرآن کریم و مأثورات که بگذریم، هر کتاب دیگری که به دست بشر نوشته شده و موجود است و به عنوان کتاب برتر از آن نام برده می‌شود؛ مانند: کتاب‌های ارسطو، افلاطون، ابن سینا، حافظ، سعدی و دیگر دانشمندان برجستهٔ بشریت در شرق و غرب عالم، هیچ یک از عیب و نقص دور نیست و باید در هر زمانی هر محقق و دانشمندی پیش از مطالعه و ارایه آن، نخست مدّت زیادی از عمر خویش را صرف تصحیح و نقد داده‌های آن کند؛ چرا که نویسندگان و مؤلّفان این کتاب‌ها؛ هرچند نابغه و خارق عادت باشند، معصوم نبوده‌اند و ادراکات و دریافت‌های عقلی و ذهنی آن‌ها محدود و بشری می‌باشد نه حقانی و نامحدود و تنها قرآن کریم کلام خالق متعال و مخاطب آن معصوم، بلکه خاتم پیامبران الهی صلی‌الله‌علیه‌وآله است. حضرات معصومین علیهم‌السلام یکی پس از دیگری در تفسیر، تأویل و بیان آن همّت گماشته و پاسخ‌گوی پرسش‌های آن بوده‌اند، بنابراین، آیه به آیه و واژه به واژهٔ آن کامل است. قرآن کریم آخرین کتاب نوشته شده توسط حق تعالی است که هم با دیگر کتاب‌های آسمانی و هم با کتاب‌های نوشته شده به دست بشر متفاوت است و نمی‌توان، تورات، زبور، انجیل یا دیوان حافظ، مثنوی، اسفار و فصوص الحکم را در کنار آن آورد. قرآن کریم با کتاب‌های سنگین و پیچیدهٔ حوزوی یا دانشگاهی به کلی متفاوت است و به طور اساسی چنین تألیفاتی قابل قیاس با کلام حق تعالی نیست. قرآن کریم کتاب به معنای تألیف بشری نیست تا در عرض دیگر کتاب‌ها قرار گیرد و عیار آن سنجیده شود، بلکه ماجرا بسی فراتر از کاغذ و کتاب و نوشته و داستان است و ورای چنین اندیشه و گمانی است. مگر نه این‌که قرآن کریم پیام وحی، کلام حق و جلوهٔ اسما و صفات نامتناهی پروردگار است.

قرآن کریم پاک‌نویس تمامی کتاب‌های آسمانی پیشین است و خداوند آن همه کتاب به عنوان مشق نوشت و سپس یک پاک‌نویس درست کرد و همهٔ آن‌ها را در سرنوشت تحریف قرار داد تا به هیچ وجه سالم آن‌ها در دست کسی نباشند؛ گو این‌که به خدا برمی‌خورد که کسی آن‌ها را بخواند؛ زیرا وقتی چنین کتاب مدرنی دارد، دیگر حاضر نیست کسی از آن‌ها استفاده کند.

متأسفانه در آیات الهی آن‌طور که باید کار نشده وگرنه از این آیات حقایق، ربوبیات و مسایلی استخراج می‌شود که انسان به حیرت می‌افتد. ان‌شاء اللّه در آینده که علم فراست، تعبیر، قیافه‌شناسی، کف‌شناسی و غیر آن‌ها رواج خواهد یافت، مشاهده خواهد شد که قرآن کریم در این زمینه‌ها چه معرکه‌هایی دارد که از دید بشر امروز پنهان مانده و مورد غفلت واقع شده است.

مشکل مهم این است که دین‌مداران، قرآن کریم را به یک دست گرفته‌اند و تنها آن را برای ثواب قرائت می‌کنند و می‌پندارند قرآن کریم همین است و بس و حال آن‌که قرآن کریم نقشه‌های مهندسی و کدهای پنهان و آشکاری، هم در زمینهٔ دانش‌ها و علوم، و هم در امور معنوی و ربوبی دارد که باید در پی فهم آن برآمد. به طور مثال، اگر کسی نقشهٔ گنجی را ببیند که چیزی در آن نوشته شده است هرچه نگاه به خطوط و کلمات آن می‌کند چیزی از آن در نمی‌یابد، ولی کسی که نسخه‌خوان است تا به آن نگاه می‌کند تمام کوچه پس کوچه‌ها و بن‌بست‌های نسخه را می‌شناسد.

نمی‌توان گفت قرآن کریم تنها کتاب وعد و وعید و هدایت است. این سخن مانند این است که در مثال بالا با دیدن نقشهٔ گنج گفته شود این تنها چند خط کج و نامفهوم است. بلی، برای افراد نادان همین‌طور است، اما برای گنج‌شناس و نسخه‌خوان هر یک از این خطوط معنای خاص خود را دارد؛ پس: «علیکم بالقرآن»( کافی، ج ۲، ص ۵۹۹٫). البته نباید گزاره‌های قرآن کریم را محدود به چند کتاب تفسیری تکراری دید که در آن‌ها نیز چندان چیزی نیست که چنگی به دل زند، بلکه باید به متن قدسی قرآن کریم تمسک جست. در تمسک و پناه بردن به قرآن کریم باید به مطلبی بسیار مهم توجه داشت و آن این که تمسک باید به متن قرآن کریم یا دست‌کم به راسخان در دانش باشد؛ نه به هر نوشته و کتاب یا تفسیری که از قرآن کریم می‌گوید.

متأسفانه در آیات الهی چنان که شایسته است، تحقیق نشده است، وگرنه می‌شود از آن حقایق، ربوبیات و مسائل فراوان و متنوع دیگری را استخراج کرد که گاه انسان را به دهشت می‌اندازد. برای نمونه، علم فراست، تعبیر، قیافه‌شناسی، کف‌شناسی، تفأل و مانند آن از امور غیبی نیست، بلکه علومی است که اگر در آینده دنیا را فرا گیرد، روشن می‌شود که قرآن کریم آن‌ها را پیش‌تر بیان کرده است. هم‌چنین تمام آیات الهی، کد، آدرس و دستور العمل و نسخه برای انجام کاری است. نقشه‌های مهندسی و کدهای پنهان و آشکاری در قرآن کریم وجود دارد که باید در پی فهم آن برآمد. قرآن کریم می‌فرماید:

«وَلَقَدْ یسَّرْنَا الْقُرْآَنَ لِلذِّکرِ»(. قمر / ۱۷٫)

ـ و به‌قطع قرآن را برای یاد کردن آسان کرده‌ایم.

با این وجود، قرآن کریم نطاق و ظاهر و دلالت دارد، ولی در آینده، مردمی خواهند آمد که با عقل خود از قرآن کریم، علوم بسیاری را به دست خواهند آورد و ما را در این زمینه بدوی می‌دانند. قرآن کریم ظاهر و باطنی دارد و خداوند متعال هر چیزی را با نزول قرآن کریم برای بشر فرستاده است؛ پس «علیکم بالقرآن»، ولی متن خالص قرآن کریم را باید خواند و کتاب‌های تفسیری در این زمینه راجل و پیاده است.

حقیقت تمامی علوم در قرآن کریم وجود دارد و برای یافت حقایق یاد شده و استفاده از این کتاب آسمانی باید به قرآن کریم نزدیک شد و با آن انس داشت و رفاقت نمود. ظرایف بسیاری در قرآن کریم وجود دارد که آگاهی بر آن بدون مهندسی علمی دست‌نایافتنی است و تا تحقیقات عمیق علمی بر آن انجام نشود، بشر به علمی که سبب سعادت وی شود نخواهد رسید.

 

چهرهٔ حق تعالی

قرآن کریم چکیده و نازل شدهٔ حق تعالی و چهرهٔ اوست. البته نازل شدهٔ حق تعالی با حضرت حق تفاوت بسیار دارد، ولی باز از حق است و حق است و شناسنامهٔ حق است. در ژنتیک، می‌شود انسان را با باز نمودن ژن آن موشکافی و شناسایی نمود و چکیدهٔ آدمی به شمار می‌رود و به عکس، می‌توان از انسان به آن چکیده و ژن رسید. قرآن کریم نیز چکیدهٔ حق است. اگر دست در دست قرآن کریم نهیم و با آن بالا رویم، به حق تعالی می‌رسیم و چنان‌چه از حق پایین آییم و حق تعالی را چکیده سازیم، قرآن کریم از آن به دست می‌آید. چنان‌چه کسی قرآن کریم و حق تعالی را مورد شناسایی قرار دهد، می‌بیند که قرآن کریم تنزل یافته از حق تعالی است و تمامی آیات آن همانند حق تعالی حی، زنده و حکیم است و تمامی اوصاف الهی را دارد که حقایق آن به صورت فعلی در پهنهٔ پدیدارها نمود دارد.

 

کتاب زنده و حکیم

قرآن کریم کتاب خداوند تبارک و تعالی است. قرآن کریم کتابی آسمانی است و تنها کتاب خداست که به وحی حق تعالی نقش یافته و به دست ما رسیده است.

قرآن کریم کتابی است زنده، حکیم و خردمند: «وَالْقُرْآنِ الْحَکیمِ»( یس / ۲٫) که بر هر چیزی آگاه و شناساست و نوشته‌های آن صرف علامت و نشانه نیست که حکایتی از معانی داشته باشد، بلکه افزون بر این، در ورای نوشته‌هایی که دیده می‌شود، حقیقتی خارجی برای آن است که وجود عینی دارد.

 

کتاب فرازمانی

قرآن کریم تنها کتاب ممتاز است که برای مردمان آخرزمانی آمده و منحصر به دوره‌ای کوتاه نیست و دولت آن تا قیامت کشیده می‌شود و به اصطلاح «فرازمانی» است، به عکس دیگر کتاب‌ها، حتی کتاب‌های آسمانی پیشین که با گذشت زمان، کهنه می‌شود و فصلی و دوره‌ای است و در دوره‌های نوظهور دیگر کارآمد نیست.

قرآن کریم کتاب پایانی است و می‌تواند کتاب تمامی زمان‌ها باشد و در عین حال، تمامی نیاز انسان را برآورده سازد، با آن که انسان مراحل اولیهٔ رشد خود را طی می‌کند و پایانی بودن قرآن با ابتدایی بودن انسان منافات دارد، ولی حرکت طبیعی و فلسفی و عینی می‌تواند در سه جهت طولی، عرضی و عمقی باشد. تمامی اشیا و موجودات، در این سه جهت، رو به رشد هستند و حرکت خود را ادامه می‌دهند، ولی همهٔ پدیده‌های مادی از جهت طولی حرکتی محدود دارند و می‌توانند از جهت عرض و عمق به رشد خود ادامه دهند؛ برای نمونه، یک انسان، درخت یا حیوان، که حرکت طولی آن محدود است، بعد از زمان معمولی، دیگر رشد طولی ندارد و تمام رشد آن در جهت عرض و عمق است. موجودی که حرکت طولی خود را طی کرده باشد، تکامل طولی یافته و دیگر نیازی به چنین تکاملی ندارد و از آن پس باید در جهت عرض و عمق حرکت تکوینی خود را دنبال کند. با حفظ این بیان است که پاسخ اشکال یاد شده را می‌توان چنین داد: اسلام دین خاتم و قرآن کریم کتاب پایانی است؛ چون بشر تکامل طولی خود را پیدا کرده و مانند دورهٔ دیگر کتاب‌های آسمانی محتاج رشد طولی نیست؛ زیرا در این جهت ناقص نیست؛ هرچند تکامل عرضی و عمقی آن باقی است.

البته، حرکت عرضی ـ عمقی یادشده در نفس قرآن کریم نیست، بلکه انسان باید این عمق را در خود دنبال کند؛ پس قرآن در هر سه جهت، متکامل است؛ اما انسان چون در ابتدای رشد است، می‌تواند در هر سه جهت تکامل داشته باشد.

قرآن کریم نیاز تاریخ بشر را بر می‌آورد و انسان هرچه رشد یابد باید در عرض و عمق معانی و مبانی قرآن سیر نماید؛ پس باید گفت: قرآن کریم حرکت تاریخ است، ولی تاریخ تمام حرکت خود را به فعلیت نرسانده و قرآن کریم تمامی حرکت خود را به شکل قوه و استعداد در انسان موجود دارد و انسان هر قدر متعالی شود، باید نیاز خود را باز از قرآن کریم به دست آورد.

 

کتاب ورود به تکوین

قرآن کریم راه ورود به تکوین است و دانش آن را در خود دارد، اما باید این سفارش قرآن کریم را پیش چشم داشت که: «خُذِ الْکتَابَ بِقُوَّةٍ»( مریم / ۱۲٫) و با ساده‌انگاری و سهل‌انگاری با این تنها کتاب خدا مواجه نشد. این آیه به معنای امر به محکم گرفتن کاغذی که با مرکب بر آن نوشته شده است نمی‌باشد، بلکه رهنمون می‌دهد که معنای آیات الهی را محکم بگیرید؛ معنایی که دور از دسترس نیست، بلکه حقایقی است که باید آن را در همین دنیا به دست آورد. حقایقی که در کتاب بیان شده است را باید محکم فرا گرفت؛ حقایقی که دارای مابإزا و مصداق خارجی است و باید تمامی موضوعات موجود در هستی را اخذ کرد تا بتوان قرآن کریم را استوار و پایدار گرفت. برای فهم قرآن کریم باید بستری مهیا شود که محکم گرفتن این تنها کتاب خدا همگانی شود.

اگر انسان تمام حقایق عالم را با استحکام اخذ کند، «کتاب» را که جمع شدهٔ آن است گرفته است. فرشته، جن و موجودات زمینی جزو همین حقایق هستند؛ بنابراین اگر انسان ملایکه را با استحکام دنبال کند، صاحب «خُذِ الْکتَاب» در یک رتبه شده است و اگر از همهٔ جهات، تمامی حقایق را در تمامی عوالم محکم بگیرد، همهٔ حقیقت قرآن کریم را گرفته که حقیقت قرآن کریم تنزل یافتهٔ حق مطلق است. چنان‌چه انسان حق نازل شده را که قرآن کریم است به محکمی نگیرد و حقیقت قرآن کریم را که تمام عوالم هستی است دنبال نکند، نمی‌تواند حقیقت عظیم حق تعالی را درک کند. خداوند در قرآن کریم برای بندگان خود تجلی و ظهور نموده؛ چنان‌که در روایت است:

«لقد تجلی اللّه لخلقه فی کلامه ولکن لا یبصرون»( ابن ابی جمهور احسایی، عوالی اللئالی، ج ۴، ص ۱۱۶٫).

ـ همانا خداوند در کتاب خود برای آفریده‌هایش عریان و نمایان گردیده است، ولی آنان به چشم علم نمی‌بینند.

باید قرآن کریم را محکم گرفت و آیهٔ شریفهٔ: «خُذِ الْکتَابَ بِقُوَّةٍ»( مریم / ۱۲٫) به این مهم رهنمون می‌دهد و بر محکم گرفتن حقایق نهفته در این آخرین کتاب خدا سفارش می‌نماید. حقایقی که نباید آن را سهل و ساده گرفت و از آن بی‌اعتنا و ساده‌انگارانه رد شد. ورای این حقایق نازل شده حق تعالی است. اگر کسی بتواند این حقایق را بشکافد، می‌تواند به حق نیز برسد. البته عده‌ای از یک عالَم به آن حقیقت متعالی می‌رسند و برخی از همهٔ عوالم به حق راه می‌یابند.

اگر قرآن کریم می‌فرماید: «خُذِ الْکتَابَ بِقُوَّةٍ»؛ قرآن کریم را محکم بگیرید، به این معناست که همهٔ این حقایق را اعم از دنیا و ناسوت و غیر آن، با قوت و توان بگیرید که باطن عالم خداست؛ همان‌طور که باطن قرآن کریم خداست و قرآن کریم نازل شدهٔ حق است. بر اساس این آیه، رسیدن به قلهٔ کمالِ هر چیزی سخت است و امری آسان در عالم نیست. همین‌گونه است فهم قرآن کریم که چکیدهٔ تمامی عوالم هستی است و چهرهٔ خداوند به شمار می‌رود.

 

کتاب علم

قرآن کریم بزرگ‌ترین و شگرف‌ترین کتاب علمی است که هیچ نظیر و همتایی نمی‌توان برای آن سراغ داشت و در حجمی کم، همهٔ مطالب را در خود جای داده است. تمامی امور عالم در قرآن کریم وجود دارد و می‌شود هرچه را که در عالم است از طریق قرآن کریم جست‌وجو کرد. قرآن کریم فشرده شدهٔ تمامی علوم است و هر دانشی در آن است. قرآن کریم سند و قبالهٔ هستی و عالم است که تمامی هستی را از شش طرف سند زده است و در نیستی نیز چیزی نیست تا سندی داشته باشد. از عظمت قرآن کریم است که اسرار بسیار در آن یافت می‌شود، به عظمت اسرار هستی. قرآن کریم مانند نقشهٔ گنجی است که رمز آن آسان گشوده نمی‌شود. گنج‌نامه‌ای به خطی مخصوص که خواندن آن کار هر کس نیست و تسلط ویژهٔ خود را می‌طلبد.

زبان قرآن کریم این گونه است که می‌تواند از هر چیزی بگوید. این خاصیت زبانی وحی آسمانی است که «حمالة الوجوه» است و گفتن از هر دانش را بر می‌تابد. خداوند در این کتاب به گونه‌ای با بشر سخن گفته است تا برای او از هر دانشی گفته باشد و یک واژه تمامی واژگان را در خود داشته باشد. اگر کسی در هر دانشی که تخصص دارد به کتابی غیر از قرآن کریم در حد مصدر و مرجع توجه داشته باشد و به سخنی اعتماد کند، غافل است.

اهل بیت علیهم‌السلام قرآن کریم را سند حجیت احادیث و پشتوانهٔ اعتبار آن دانسته و فرموده‌اند روایتی را که با قرآن کریم تطبیق نداشته و هماهنگ نیست به دور افکنید یا به دیوار بزنید که این تعبیر، تندترین تعبیر دربارهٔ سخنی است که احتمال قداست از آن می‌رود، بر این پایه، در مراجعه به روایات، این قرآن کریم است که معیار حجیت آن می‌باشد.

قرآن کریم مانند لابراتوار و آزمایش‌گاه است که صحت و درستی هر چیزی حتی احکام فقهی را باید با تأیید آن خواست. قرآن کریم باید برای مسلمانان «امام مبین» و جلودار باشد.

 

شناسنامهٔ پدیده‌ها

قرآن کریم شناسنامهٔ تمامی پدیده‌های هستی است و تمامی حوادث و رخدادهای هر کسی و هر چیزی را می‌توان از آیات آن به دست آورد:

«وَلاَ رَطْبٍ وَلاَ یابِسٍ إِلاَّ فِی کتَابٍ مُبِینٍ»( انعام / ۵۹٫)

ـ و هیچ تر و خشکی نیست مگر این‌که در ثبت‌کننده‌ای روشناست.

این گونه است که قرآن کریم کتاب ثبت تمامی کردار هر کسی است و می‌توان آن را آینهٔ وجود خویش قرار داد:

«اقْرَءْ کتَابَک، کفَی بِنَفْسِک الْیوْمَ عَلَیک حَسِیبا»( اسراء / ۱۴٫).

ـ تثبیت‌شده‌ات را به تدریج بخوان و فهم کن! کافی است که امروز خود مفتِّش و بررِّس خود باشی.

بر این پایه، بهترین کتابی که نسبت به سه اصل «خدا»، «انسان» و «جهان» سخنان بسیار و بیانی کامل و جامع دارد، قرآن مجید است.

 

شناخت قرآن کریم به قرآن کریم

همان‌گونه که برای شناخت هر چیزی باید به قرآن کریم مراجعه داشت، برای شناخت حقیقت قرآن کریم و به دست آوردن تکنیک فهم آن نیز باید به قرآن کریم مراجعه داشت و این تنها کتاب درست وحیانی شناسهٔ خود نیز می‌باشد و در معرفی خود و روش برگزیدهٔ تفسیری و تأویلی خویش از چیزی فروگذار نکرده است.

قرآن کریم را باید از قرآن کریم شناخت و بس و روایات نیز بیان قرآن کریم است و سندی مستقل و جدای از آن به شمار نمی‌رود، بلکه سند احادیث نیز قرآن است و بر روایات پیشی دارد. از همین روست که پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله آن را در حدیث ثقلین مقدم می‌دارند:

«إنّی تارک فیکم الثقلین: کتاب اللّه وعترتی»( بحارالانوار، ج ۲، ص ۱۰۴٫).

هر کتاب شاخصی که اعصار متمادی جلوه‌گری داشته و پیشتاز و منحصر بوده، خالی از نقص، کاستی و خطا نبوده و این تنها قرآن کریم است که از هر نقص و خطایی مصون است و کتابی است که مدل و همتا ندارد و برای شناخت آن نیز باید به خود آن که منبعی مطمئن است مراجعه داشت.

باید توجه داشت نهج البلاغه و صحیفهٔ سجادیه و دیگر آموزه‌های مکتب اهل بیت علیهم‌السلام هیچ یک نمی‌تواند در برابر قرآن کریم و رقیب آن باشد، بلکه این کتاب‌ها تفصیلی از برخی آیات به هم پیچیده است و شرح و تبیین بعضی از آیات الهی قرآن کریم دانسته می‌شود؛ نه افزوده‌ای بر آن، سنت و روایات اهل بیت علیهم‌السلام تنزیل قرآن کریم و نازلهٔ آن است و هیچ گاه در مقابل آن قرار نمی‌گیرد و کسی نمی‌تواند چیزی از سنت بیاورد که در قرآن کریم نباشد.

 

تکنیک فهم قرآن کریم

هویت و حقیقت زبان قرآن کریم به خودی خود آشکار است و خود با گفته‌خوان زبان می‌گشاید، ولی راه آگاهی بر زبان قرآن کریم روش مدرسی معمول و مطالعهٔ این کتاب و آن کتاب نیست که چنین اموری بازی‌های مدرسی است و چندان مشکل‌گشای فرد در نیل به معرفت نیست، بلکه برای دستیابی به معرفت و شناخت از قرآن کریم و آشنایی با زبان آن باید تکنیک فهم این زبان را داشت. ما روش مورد تأیید قرآن کریم برای تفسیر متن قدسی خود را روش «انس با آیات قرآن کریم» می‌دانیم. ابتدا باید با هر یک از آیات قرآن کریم اُنس گرفت و در پرتو قرائت و تحقیق و در کمال عشق، صداقت و صفا به آن نزدیک شد، بلکه می‌شود حتی با نگاه به کتاب قرآنِ بسته نیز با آن انس گرفت؛ چرا که قرآن وحی، زنده، تازه و رونده است. حتی انسان بی‌سواد نیز می‌تواند با بوییدن قرآن کریم با آن ارتباط برقرار کند. شایسته است هر کسی قرآن کریم را به همراه داشته باشد و آن را مطالعه و قرائت نماید و سعی نماید با آن انس داشته باشد و حتی شب‌ها آن را بر بالین خود بگذارد. گاه می‌شود مؤمنی قرآن کریم را در خواب می‌بیند که آیات خود را برای او تلاوت می‌کند.

باید از سر عشق و مهر به استقبال قرآن کریم رفت و با آن دوست شد و انس گرفت تا بتوان میهمان حقایق آن شد. باید قرآن کریم را قرائت کرد و بارها قرائت کرد و از رهگذر قرائت قرآن کریم، با تنها کتاب آسمانی اُنس گرفت. قرائت کردن به معنای بیان کردن چیزی است که به فهم آمده و دانسته شده است؛ نه داشتن لقلقهٔ زبان. تأکید ما بر واژهٔ «فهم»، نوعی عطف تفسیری و توضیحی است. قرائتی که با فهم همراه است باب ورود به قرآن کریم و انس به این کتاب الهی است و هرچه می‌شود باید قرآن را این‌گونه خواند و آن را فهم کرد. قرب به قرآن کریم هم سبب می‌شود علوم آن کشف شود و هم پرده از امور معنوی آن بر می‌دارد.

 

زبان وحی

زبان قرآن کریم که حقیقت وحی را بیان می‌دارد زبان آشکار و مبینی است که زبان حق است و بشری، تمثیلی و نمادین نیست تا نیازمند تعبیر باشد. قرآن کریم همان‌گونه که خود می‌فرماید عربی مبین است و به سبب روشنی و گویایی که دارد نه نیازمند تفسیر این و آن است و نه تعبیر. حقیقت آیات الهی حتی نیاز به حدیث و روایت نیز ندارد. قرآن کریم کتابی صامت، گنگ و مهمل نیست، بلکه زبان خداست و زبانی است که اعجاز دارد و روشن بودن آن نیز وجهی از اعجاز آن است. کلام خداوند نه مهمل است نه مجمل، نه مه‌آلود. البته این درست است که اگر کسی در ادراک ضعیف باشد و به صورت کامل بر زبان آن احاطه نداشته باشد، برای فراگیری بخش‌هایی از زبان قرآن کریم که آن را به کوشش عقل محدود و کوتاه خود درنمی‌یابد به معلم که همان مقام عصمت است نیازمند می‌شود، ولی چنین آموزشی در ناحیهٔ آموزش زبان است و کاستی آن به ناآگاهی و محدود بودن فرد باز می‌گردد و نه به ابهام و اجمال زبان و خود آن زبان برای صاحبان زبان عصمتی گویاست. قرآن کریم کتابی است که خود مبین و آشکار است و می‌شود تمام آیات آن را با پیش فرض‌های علمی لازم دریافت و تفسیر نیز تنها در آشنایی با زبان قرآن کریم نقش دارد و مؤثر است و پیش‌فرض‌های آشنایی با زبان را از خود این زبان به روش انس با آن می‌توان استخراج کرد.

قرآن کریم کتابی الهی است که زبان آن هیچ تشابهی ندارد و تمامی آیات آن محکم است و اگر از آیات متشابه سخن گفته می‌شود برای کسی است که زبان نمی‌داند؛ همان‌گونه که تمامی آیات آن برای مقام عصمت که زبان می‌داند محکم و مبین است. همان‌گونه که گفته شد نیاز به دانش تفسیر و تأویل از آن روست که زبان ظاهری و باطنی قرآن کریم را آموزش می‌دهد و فهم قرآن کریم را آسان می‌سازد.

قرآن کریم زبان وحی است. پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله هم محتوا و معنا و هم واژگان قرآن کریم را با محتوای فرازمانی خود از حق تعالی گرفته و جنبهٔ حقی، الهی و قدسی در مرتبهٔ وحی هیچ گونه خلطی با زمینهٔ خلقی انسانی ندارد تا زبان آن بشری دانسته شود. پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله مخاطب قرآن کریم است؛ زیرا وحی وجه ربوبی و حقانی دارد، نه وجه بشری. نزول وحی امری الهی است و زبان وحی نیز حقی است و مقام ختمی صلی‌الله‌علیه‌وآله تنها پذیرای آن بوده است.

 

پراکندگی ظاهری آیات

قرآن کریم شناسهٔ هستی است و گوناگونی آن موقعیت منظم پدیده‌های متفاوت را بیان می‌دارد. قرآن کریم شگرف‌ترین کتاب وحی است که همهٔ معارف و حقایق تمامی عوالم ظهوری را از شروع خلقت تا قیامت در خود جای داده است. اگر قرآن کریم را با موجودی زمین و آسمان و هر آن‌چه هست تطبیق کنند، نه آیه‌ای بدون مقابل وجود خارجی می‌ماند و نه شی‌ءای خارجی است که آیه‌ای برای آن نازل نشده باشد و به بیان قرآن کریم: «وَلاَ رَطْبٍ وَلاَ یابِسٍ إِلاَّ فِی کتَابٍ مُبِینٍ»( انعام / ۵۹٫). عظمت قرآن کریم در این است که شناسهٔ تمامی پدیده‌های هستی است و بر نظم خاص آن است که آیات و واژگان خود را چینش داده است و پراکندگی و گسستگی ظاهری آن از رهگذر این حقیقت است که موزون و منظم یافت می‌شود؛ اگرچه درک چنین نظمی خود به مقام عصمت نیاز دارد که بیان‌گر کامل قرآن کریم است و با اندیشه‌های محدود و کوتاه یافت نمی‌شود؛ هرچند صاحبان علم و معرفت دور از ادراک حقایق قرآن کریم نیستند.

جهان یک وحدت طبیعی است و ویژگی حقیقی آن نظمش می‌باشد که دارای مراتب بی‌پایان است؛ به‌طوری که هر یک از تعینات آن، اثرات خاص خود را می‌بخشد و همهٔ مراتب از هماهنگی تام برخوردار است و نیز هر پدیده‌ای چینش خاص خود را دارد. پس جهان مجموعه‌ای نامنظم نیست و چنین سخنی گزافه‌ای بیش نیست که جهان علم و دانش گواه آن است. گوناگونی جهان عین نظم آن است. نظم؛ آن چینش طبیعی موزونی است که حرکت و غایت در آن نقش اساسی داشته باشد و هر یک از موجودات سیر طبیعی خود را دنبال کند نه آن که تمامی موجودات کلیشه‌ای، تکراری و یکسان باشند. بنابراین، همان‌طور که دربارهٔ قرآن کریم گفتیم: «این کتاب الهی شناسنامهٔ هستی است» می‌توان معنای هستی و جهان را در مورد قرآن کریم نیز آورد و گفت: قرآن وحدتی است که مراتب بی‌پایان دارد و دارای چینش طبیعی خاصی است که تفاوت و تکرار آن، خود حکایت از نظم ربوبی دارد. مطالب قرآن کریم موزون و متنوع است و در منتهای چینش منطقی و ترتیبی، چهره‌های گوناگونی دارد و هر یک از موضوعات آن با هم نقش کاملی می‌یابد.

 

پاکی و صفا؛ ورودگاه فهم قرآن کریم

قرآن حکیم، افزوده بر ظاهر آن که همین الفاظ و عبارات آن است و در یکصد و چهارده سوره و در سی جزء می‌باشد و در پشت این نقاب ظاهر، چهره‌ای واقعی و باطنی حقیقی نیز دارد که اصل قرآن کریم است و این ظاهر حکایت کننده از او و علامت و راهنمایی به‌سوی آن است. آن حقیقت زنده و موجود بالعیان، در عالم خارج دارای مصداق عینی و تشخص شهودی است که دارای عقل و ادراک و مشرف بر تمام هستی است، اما تنها در دسترس اولیای الهی و بندگان خالص و خاص خداوند است:

«لاَ یمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُونَ»( واقعه / ۷۹٫).

ـ نسایندش جز پاکان.

و نیز می‌فرماید:

«وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآَنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَرَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ وَلاَ یزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلاَّ خَسَارا»( اسراء / ۸۲٫).

ـ و ما آن‌چه را برای گروندگان شروع بهبودی و رحمت است از قرآن فرو می‌فرستیم و ستمگران را جز کاستی نمی‌افزاید.

قرآن کریم برای مؤمن نور، شفا، رحمت و سعادت است، اما همین کتاب نورانی برای زشت‌سیرتان جز خسران و زیان نمی‌باشد و اگر کسی به سلامت در محضر آن قرار نگیرد، ممکن است مصداق حدیث نبوی: «ربّ تال القرآن والقرآن یلعنه»( بحارالانوار، ج ۸۹، ص ۱۸۴٫) شود. قرآن کریم در معرفی خود، خویش را شفا برای مؤمن به صورت قضیه‌ای موجبه می‌آورد و می‌فرماید: «وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآَنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَرَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ» و خسران خود برای ظالمان را به صورت حصر و سالبه می‌آورد و در ادامه می‌فرماید: «وَلاَ یزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلاَّ خَسَارا»( اسراء / ۸۲٫).

قرآن کریم با آن که بندگان را به لطف و امتنان خداوند رهنمون می‌سازد، تنها برای مؤمنان است که دارای اثر شفابخشی است، و برای ظالمان به صورت تبعی و ثانوی جز خسران ندارد؛ همان‌طور که پیامبران و کتاب‌های آسمانی برای کسی که پیروی و اطاعت‌پذیری دارد شأن هدایت‌گری را به صورت ذاتی و اولی دارند و برای نافرمایان، به صورت تبعی گمراه کننده می‌باشند، نه آن‌که نسبت به آنان قصد خیر نداشته باشند. برای نمونه، نبی‌اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله و حضرت امیر مؤمنان علیه‌السلام برای جناب مقداد که شخصی ولایت‌پذیر بوده و نسبت به دستورات آن حضرات علیهماالسلام پذیرش بیش‌تری نسبت به دیگران داشته است جز خیر نبوده‌اند. او در ماجرای بیعت گرفتن از امیرمؤمنان علیه‌السلام بدون هیچ شک و تأملی در کنار حضرت علی علیه‌السلام می‌ایستد برخلاف کسی مانند ابولهب که همواره با پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله دشمنی و ناسازگاری داشته است تا جایی که به نفرین خداوند گرفتار می‌شود:

«تَبَّتْ یدَا أَبِی لَهَبٍ وَتَبَّ»( مسد / ۱٫).

دو دست ابولهب پیوسته کاهنده و هلاک است. او پیوسته کاهنده و هلاک است.

قرآن کریم هم شأن هدایت‌گری دارد و هم خسران و ضرر تبعی. از این رو، نباید نسبت به قرآن کریم عجله داشت یا بدون خلوص و برای ریا و خودنمایی به محضر قرآن کریم راه یافت؛ زیرا قرآن کریم همان‌گونه که برای صافی‌دلان شفا و رحمت است برای آنان که می‌خواهند با زرنگی از آن استفاده کنند و شیطنتی داشته باشند گمراه کننده است: «وَلاَ یزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلاَّ خَسَارا»( اسراء / ۸۲٫). در استخارهٔ آیات قرآن کریم به این نکته اشاره کرده‌ایم که ریاکاران و حیله‌گران با عمل به استخارهٔ آیات، ضرر می‌بینند و گرفتار می‌شوند. برای نمونه کسی که می‌خواهد با استخاره به قرآن کریم، خودروی تصادفی خود را به دیگری تحمیل کند، قرآن کریم گاه وی را به راهی هدایت می‌کند که شکستی برای وی پیش آید.

کم‌ترین بی‌حرمتی و شیطنتی نسبت به چیزی یا کسی در ساحت قدسی قرآن کریم، بدبختی و بیچارگی فرد را موجب می‌شود. متأسفانه گاه می‌شود که عالمی دینی ساحت قدسی قرآن کریم را بهانه‌ای برای برخورد با دیگر عالمان قرار می‌دهد و به بهانهٔ دفاع از قرآن کریم، به شکستن ساحت قدسی و حرمت قرآن کریم و ظلم به این کتاب آسمانی روی می‌آورد که چنین فردی باید منتظر عاقبت ناخوشایندی که برای وی است باشد؛ چرا که وی به یکی از بدترین اقسام ظلم آلوده شده که همان تکذیب آیات الهی است؛ چنان‌که می‌فرماید:

«فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَی عَلَی اللَّهِ کذِبا أَوْ کذَّبَ بِآَیاتِهِ إِنـَّهُ لاَ یـفْلـِحُ الْمـُجْـرِمـُونَ»( یونس / ۱۷٫).

ـ پس کیست ستم‌کارتر از آن کس که دروغی بر خدای بندد یا آیات او را تکذیب کند؛ چنین است که مجرمان سعادت نمی‌یابند.

بدترین ظلم این است که انسان به خداوند دروغ بندد و برای مبارزه با قرآن کریم از پیش خود مطلبی را پوشش علمی دهد و آن را جعل نماید یا آیات او را تکذیب نماید؛ در حالی که خود را مدافع و چه بسا مفسر قرآن کریم و مستحق جایزهٔ خدمت به آن می‌داند!

باید توجه داشت تکذیب با آگاهی از حقانیت همراه است و کسی که آیات الهی را تکذیب می‌کند جهل ندارد و می‌داند چه می‌گوید و آن‌چه را دروغ می‌خواند به‌خوبی می‌شناسد؛ برخلاف انکار که می‌تواند از سر ناآگاهی و نادانی به محتوا و معنا صورت پذیرد.

تکذیب به نوعی با تصدیق به ضد همراه است و در مقولهٔ آگاهی قرار می‌گیرد. خداوند حال کسانی را که به تکذیب آیات الهی رو می‌آورند و دیگر این آیات بر روی آنان تأثیری جز افزایش قساوت قلب ندارد، چنین بیان می‌فرماید:

«وَلَوْ شِئْنَا لَرَفَعْنَاهُ بِهَا وَلَکنَّهُ أَخْلَدَ إِلَی الاْءَرْضِ وَاتَّبَعَ هَوَاهُ فَمَثَلُهُ کمَثَلِ الْکلْبِ إِنْ تَحْمِلْ عَلَیهِ یلْهَثْ أَوْ تَتْرُکهُ یلْهَثْ ذَلِک مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِینَ کذَّبُوا بِآَیاتِنَا فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ یتفکرُونَ»( اعراف / ۱۷۶٫).

ـ و اگر می‌خواستیم قدر او را به وسیلهٔ آن آیات بالا می‌بردیم، اما او به زمین دنیا گرایید و از هوای نفس خود پیروی کرد؛ از این رو، داستانش چون داستان سگ است که اگر بر آن حمله‌ور شوی زبان از کام برآورد و اگر آن را رها کنی باز هم زبان از کام برآورد. این مَثَل آن گروهی است که آیات ما را تکذیب کردند. پس این داستان را برای آنان حکایت کن، شاید که آنان بیندیشند.

قرآن کریم کتاب فرقان است: «وَبَینَاتٍ مِنَ الْهُدَی وَالْفُرْقَانِ»( بقره / ۱۸۵٫). فرقان بودن قرآن کریم موجب می‌شود ظالمان به گمراهی کشیده شوند. همان‌طور که پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله فرموده‌اند:

«رُبَّ تالِ القُرآن و القُرآن یلعَنُه»( بحارالانوار، ج ۸۹، ص ۱۸۴).

ـ چه بسا تلاوت‌کنندهٔ قرآن، در حالی که قرآن او را لعن می‌کند.

قرآن کریم تنها برای آنان که دل‌های صافی دارند سودمند و مصداق «هُدًی لِلنَّاسِ»( بقره / ۱۸۵٫) است.

قرآن کریم چون دارای عقل و شعور است، هر کس با او تماس برقرار می‌کند از نیت و ارادهٔ قلبی او آگاه است و بر این اساس، هر کس با اعتقاد و اخلاص، خود را برای استفاده و هدایت در محضر قرآن کریم قرار بدهد و با یقین به این که قرآن هادی، مربی، معلم و طبیب همهٔ دردهاست، قرآن مجید نیز راه مستقیم هدایت را به او نشان می‌دهد:

«هُدًی لِلْمُتَّقِینَ»(. بقره / ۲٫).

ـ برای صاحبان الهام و التفات، رهنمود است.

ولی اگر کسی از طریق نفاق و با شک و تردید با قرآن کریم معامله کند، قرآن نیز نتیجهٔ عمل او را به خود باز می‌گرداند. پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله فرمود:

«من جعله أمامه قاده إلی الجنّة، ومن جعله خلفه ساقه إلی النّار»( الکافی، ج ۲، ص ۵۹۸٫).

ـ آن که قرآن کریم را راهنمای خویش قرار دهد، قرآن کریم او را به بهشت رهنمون شود و هر کس که آن را پشت سر اندازد، قرآن کریم او را به جهنم درآورد.

عظمت و بزرگی قرآن کریم تنها با انس و قرب صادقانه به آن درک می‌شود و نباید خود را به این طرف و آن جهت سرگردان کرد، بلکه باید تا عمر و توان باقی است از قرآن کریم در تمامی زمینه‌ها بهره برد. برای ورود به ساحت قدسی قرآن کریم و آشنایی با آن باید اذن دخول آن را ـ که همان انس با قرآن کریم است ـ به دست آورد و به سلامت در پیشگاه معنوی قرآن کریم حاضر شد.

مطالب مرتبط