چیزی سیالتر از آب وجود ندارد و حتی باد نیز در این زمینه مثل آب نیست و تخلخل، تفرّج، تبرّز، تداخل، تمانع و تجاذب باد، روانی و سیال بودن را از آن گرفته است. حرکت آب بسیار نرم، روان و قانونمند است.
قرآن کریم درباره آفرینش دنیا میفرماید:
«وَهُوَ الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالاْءَرْضَ فِی سِتَّهِ اَیامٍ وَکانَ عَرْشُهُ عَلَی الْمَاءِ لِیبْلُوَکمْ اَیکمْ اَحْسَنُ عَمَلاً وَلَئِنْ قُلْتَ إِنَّکمْ مَبْعُوثُونَ مِنْ بَعْدِ الْمَوْتِ لَیقُولَنَّ الذِینَ کفَرُوا إِنْ هَذَا إِلاَّ سِحْرٌ مُبِینٌ»(. هود / ۷).
ـ و اوست کسی که آسمانها و زمین را در شش هنگام آفرید و عرش او بر آب بود تا شما را بیازماید که کدام یک نیکوکارترید و اگر بگویی شما پس از مرگ برانگیخته خواهید شد بهقطع کسانی که کافر شدهاند خواهند گفت این ادعا جز سحری آشکار نیست.
بیان: این آیه تحلیل علمی از آفرینش را با خود دارد، اما این جهت، موضوع سخن ما نیست، بلکه ما به فراز: «وَکانَ عَرْشُهُ عَلَی الْمَاءِ» حصر توجه مینماییم. «عَرْش» استقرار، تثبیت و قدرت را میرساند. عرشی که بر آب قرار گرفته است: «عَلَی الْمَاءِ». خاصیت آب نیز روان و سیال بودن است. چیزی سیالتر از آب وجود ندارد و حتی باد نیز در این زمینه مثل آب نیست و تخلخل، تفرّج، تبرّز، تداخل، تمانع و تجاذب باد، روانی و سیال بودن را از آن گرفته است. حرکت آب بسیار نرم، روان و قانونمند است. با حفظ این دو مقدمه میتوان گفت: «وَکانَ عَرْشُهُ عَلَی الْمَاءِ» به این معناست که تمام قدرت خداوند در تبدّل و تمایز است و این فراز، سیال بودن قدرت خداوند را میرساند و این بدان معناست که عوالم وجود هیچ بند و بستی ندارد. نتیجهای که از این گزاره میتوان گرفت این است که هیچ جبری در عالم هستی نیست؛ چرا که تمامی آنها متعلَق قدرت خداوند هستند و وجود سیال آن، لحظه به لحظه، قدرت تبدیل آن را میرساند. پیآمد این سخن آن است که جایی برای یاس و بریدن وجود ندارد و هیچ گاه نباید ناامید شد. تمامی ناامیدیها از نادانی و نداشتن معرفت به نحوهٔ آفرینش پدیدهها باز میگردد. چون پدیدههای هستی وجودی سیال دارد بهیقین باید دانست که «از این ستون تا به آن ستون فرج است». این مثل، به تعبیر آیه چنین آمده است: «لِیبْلُوَکمْ اَیکمْ اَحْسَنُ عَمَلاً»؛ که به این معناست: ما تمامی راهکارهای موجود را به بنبست میرسانیم تا ببینیم تو چگونه خود را از این گرفتاری میرهانی و چه جوهرهای از خود نشان میدهی تا خداوند از دیدن استعداد و خردورزی نیکوترین آفریدهٔ خود به شعف آید!
کمرشکنترین شبههای که خلفای جور به مسلمانان القا نمودند تا آنان را به تبعیت ذلیلانه از خود وادار نمایند، شبههٔ جبرگرایی بوده است. قرآن کریم برای تمامی پدیدهها و آیهها حتی حیوانات، نباتات و حتی مثل سنگ و ریگ اراده و اختیار کارا قایل است؛ همانطور که برای آنها علم، تسبیح و سجده را ثابت میداند. این افراد محدود و خودخواه هستند که علم را تنها ویژهٔ خود میدانند و سجده و تسبیح پدیدهها را تعبیری مجازی از قرآن کریم میدانند و آن را توجیه میکنند؛ در حالی که قرآن کریم به صراحت میفرماید: «تُسَبِّحُ لَهُ السَّمَوَاتُ السَّبْعُ وَالاْءَرْضُ وَمَنْ فِیهِنَّ وَإِنْ مِنْ شَیءٍ إِلاَّ یسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَلَکنْ لاَ تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ إِنَّهُ کانَ حَلِیما غَفُورا»( اسراء / ۴۴)؛ آسمانهای هفتگانه و زمین و هر کس که در آنهاست او را تسبیح میگویند و هیچ چیز نیست مگر اینکه در حال ستایش تسبیح او میگوید ولی شما تسبیح آنها را درنمییابید. به راستی که او همواره بردبار و آمرزنده است.
ما در جای دیگر گفتهایم تمامی پدیدههای عالم، خداوند را میشناسند و او را تسبیح میکنند؛ خواه آسمانهای هفتگانه باشد یا زمین یا آنچه در آن دو میباشد. فراز «وَإِنْ مِنْ شَیءٍ إِلاَّ یسَبِّحُ بِحَمْدِهِ» پدیدههایی را که بیرون از آسمانها و زمین است تسبیحگوی میداند.
تسبیح امری عمومی و فراگیر است و پدیدهای نیست که تسبیح نداشته باشد: «اَ لَمْ تَرَ اَنَّ اللَّهَ یسَبِّحُ لَهُ مَنْ فِی السَّمَاوَاتِ وَالاْءَرْضِ، وَالطَّیرُ صَافَّاتٍ، کلٌّ قَدْ عَلِمَ صَلاَتَهُ وَتَسْبِیحَهُ، وَاللَّهُ عَلِیمٌ بِمَا یفْعَلُونَ»( نور / ۴۱)؛ آیا ندانستهای که هر که در آسمانها و زمین است برای خدا تسبیح میگویند و پرندگان نیز در حالی که در آسمان پر گشودهاند تسبیح او میگویند. همه ستایش و نیایش خود را میدانند و خدا به آنچه میکنند داناست.
هیچ یک از پدیدههای هستی ناآگاهی ندارد اما نوع آگاهیها متفاوت است. چنین نیست که اگر کسی از سنخ علم ما آگاهی نداشته باشد نادان است. هر پدیدهای خدا و تسبیح او و تسبیح خود را میشناسد.
به بحث خود باز گردیم. پدیدههای هستی همانند آب سیال جریان دارند و سیال بودن آن تدریجی بودن هر واقعهای را میرساند و چون هر چیزی تدریجی است و نه دفعی میتوان در آفرینش آن دخالت نمود و آن را برتر یا فروتر نمود؛ چنانکه تدریجی بودن آفرینش در همین آیه با تعبیر: «فِی سِتَّهِ اَیامٍ» آمده است. تدریجی بودن آفرینش و وقوع پدیدهها به انسان قدرت مانور و دخالت میدهد و برای همین است که در ادامه میفرماید: «لِیبْلُوَکمْ اَیکمْ اَحْسَنُ عَمَلاً»؛ خداوند دستهای انسان را به طور کامل باز گذاشته است به گونهای که او حتی میتواند بنبستها را با دست خود بگشاید. چنین آفرینشی همه را به محک امتحان میبرد تا هر کس جربزه و قدرت خود را بنمایاند. قدرتی که همانند قدرت خداوند میتواند هر پدیدهای را به تسخیر خود درآورد و در هر چیزی دخالت نماید. قدرتی که متبدّل است و میتواند پدیدههای دارای قدرت تبدیل را در اختیار خود گیرد.
انسانی که میتواند قدرت تسخیر هر پدیدهای را با اختیار خود داشته باشد با سیاست جبرگرایی خلفای جور به چنان ناتوانی و ضعفی افتاده است که امروزه پنجاه کشور اسلامی در برابر قدرتهای اروپایی و آمریکایی کمر شکستهاند. ریشهٔ این اعتقاد نیز چیزی جز حماقت، جهل و نادانی نیست. آنان خانهٔ کدخدا را دیدند و راه خانهٔ خود را نیز گم کردهاند. مانند فردی که پدر پولدار و ثروتمندی دارد و گرفتار اعتیاد میشود. جوامع اسلامی به نوعی خودکمبینی، خودگمکنی و خودباختگی دچار است. در حالی که باید اندیشید خداوند هر قدر بزرگ است ما هم به همان مقدار بزرگ هستیم؛ چون مخلوق و ظهور او میباشیم و تنها ذات و استقلال نداریم. این آیه باید از هر مسلمانی یک ولی خدا بسازد اما گویی مسلمانان عادت کردهاند جز «ملک ملک» نگویند و حظی از استقلال نبرند.
دو آیهٔ بعد پیآمد این نوع نگرش هستی شناسی را بیان میدارد که تمامی پدیدهها را سیال میداند. پیآمدی که در متن زندگی بسیاری از انسانها جاری است. خداوند میفرماید: «لَئِنْ اَذَقْنَا الاْءِنْسَانَ مِنَّا رَحْمَهً ثُمَّ نَزَعْنَاهَا مِنْهُ إِنَّهُ لَیئُوسٌ کفُورٌ»( هود / ۹)؛ و اگر از جانب خود رحمتی به انسان بچشانیم سپس آن را از وی سلب کنیم بهقطع نومید و ناسپاس خواهد بود.
کسی که نگرش درستی به نحوهٔ آفرینش ندارد، با پیشامد کمترین سختی و تنگی دچار ناامیدی و یاس میگردد اما آن که حظی از ایمان دارد و درست مینگرد، هیچ گاه امیدواری خود را از دست نمیدهد. مومن میداند که عرش قدرت خداوند بر پدیدههای سیال است و آیهٔ شریفهٔ: «وَکانَ عَرْشُهُ عَلَی الْمَاءِ» را مصداق میبخشد ولی فرد بیایمان اگر خیری را از دست دهد «لَیئُوسٌ کفُورٌ» میگردد و مایوس، سست و پوک میشود و به تلنگری تَرَک میخورد.
کسی که مایوسنگر است نمیتواند مومن باشد و کافری که امید دارد، رشحهای از ایمان در زوایای باطن خود پنهان دارد. مومن همواره متحول و پویاست و در مشکلات و ناگواریها امید خود را از دست نمیدهد و میداند که اگر خداوند از روی حکمت دری را ببندد با رحمتش در دیگری را میگشاید. البته، این معنا دربارهٔ اولیای الهی متفاوت است و به جایی میرسد که خداوند متعال از روی لطف و رحمت، آنان را به شدیدترین مشکلات دچار میکند تا ایشان جوهرهٔ وجود خود را ابراز کنند؛ به گونهای که خداوند برای آنان:
گر ز حکمت ببندد دری
به رحمت زند قفل محکمتری
کسی که حرکت هستی را سیال میبیند، نه از پیشامد سختیها میهراسد و نه از روی آوردن نعمت به خود خوشحال میگردد: «وَلَئِنْ اَذَقْنَاهُ نَعْمَاءَ بَعْدَ ضَرَّاءَ مَسَّتْهُ لَیقُولَنَّ ذَهَبَ السَّیئَاتُ عَنِّی إِنَّهُ لَفَرِحٌ فَخُورٌ»( هود / ۱۰)؛ و اگر پس از محنتی که به او رسیده نعمتی به او بچشانیم بهحتم خواهد گفت گرفتاریها از من دور شد. بیگمان او شادمان و فخرفروش است.
دنیا همانند بازی فوتبال یا ورزش کشتی است و یک لحظه میتواند سرنوشت را تغییر دهد و فاتحی را به شکست بکشاند. مهم این است که بتوان تا دقیقهٔ نود بازی کرد و این دقیقه را نیز به پایان برد. دنیا یک «ذایقه» است و ذایقه امری محدود و موقت است. نه خوشحالی و حال نعمت ماندگار است و نه ناراحتی و بدحالی. مهم این است که انسان، در پایان کار جهنمی نشود و عاقبت بهخیر گردد.
نتیجهای که از این رویداد میتوان داشت این است که طبیعت ناسوت و روزگار آن چنین است که خوب و بد و شیرین و تلخ را در کنار هم دارد و کمترین مسامحهای واقعهای شیرین را تلخ میسازد. باید ناسوت را سرسری نگرفت و هرهری به آن نگاه نکرد که به غفلتی اندک، خوبی به بدی میگراید و به توجهی، تلخی به شیرینی تحویل مییابد. هر کاری را باید در جای خود انجام داد و داشتن تسویف و امروز و فردا و این ساعت یا آن ساعت کردن جز احتمال تبدیل تقدیر چیزی را در پی ندارد.
«الاْءِنْسَانَ» که موضوع این دو آیه است و در آیهٔ پیش از او یاد شد، گاه «لَفَرِحٌ فَخُورٌ» میگردد و بانگ «ذَهَبَ السَّیئَاتُ عَنِّی» سر میدهد. غافل از اینکه همین نعمتها میتواند قاتل جان وی گردد. این همانند آن موقعی است که چند کفش در خانهٔ آدمی جفت شود که در این موقع دیگر انسان خود نیست و آزادی ندارد و صاحبان کفشها هستند تا انسان را کفن کنند!
این وصف انسان است اما متاسفانه امروزه برخی از مومنان آنقدر ضعیف شدهاند که نه با «انسان» بلکه گاه با «کافر» هم تفاوتی ندارند.
به هر روی، آیهای که از ساختار خلقت میگفت با توصیه به صبر پایان میپذیرد؛ زیرا نحوهٔ آفرینش به گونهای است که در تنگناها باید صبر، حزم و دور اندیشی داشت. آیهٔ بعد میفرماید: «إِلاَّ الَّذِینَ صَبَرُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ اُولَئِک لَهُمْ مَغْفِرَهٌ وَاَجْرٌ کبِیرٌ»( هود / ۱۱)؛ مگر کسانی که شکیبایی ورزیده و کارهای شایسته کردهاند که برای آنان آمرزش و پاداشی بزرگ خواهد بود.
این آیه، صبر را بر عمل صالح مقدم میدارد؛ چرا که عمل صالحی بدون صبر انجام نمیگیرد. این بدان معناست که صبر به عمل صالح منوط نیست، بلکه صبر برتر از عمل صالح و علت آن است. گاه ممکن است فردی هزاران عمل صالح انجام دهد اما صبور نباشد و در تنگنای زندگی تحمل خود را از دست دهد و حتی ایمان خویش را نیز از کف نهد.
وجود «إِلاَّ»ی استثنائیه، حصر را میرساند و به این معناست که عمل صالح بدون پافشاری، استحکام، قوت و قدرت انجام شدنی نیست. باید توجه داشت این استثنا مانند استثنای سورهٔ عصر، تقلیلی نیست و برخلاف آن، کثرت را میرساند. «اُولَئِک» نیز معلوم بودن این گروه و متشخص و بزرگ بودن آنان را میرساند.
البته ثبوت تبدل و قدرت تغییر در عالم، انسان را از آیندهٔ خود بیمناک مینماید و امید و توکل را تنها به خداوند معطوف میدارد؛ چرا که هر که امروز خوب است معلوم نیست فردا تغییر نکند و در جرگهٔ بدان قرار نگیرد؛ از این رو حضرت ابراهیم میفرماید: «وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِیمُ رَبِّ اجْعَلْ هَذَا الْبَلَدَ آمِنا وَاجْنُبْنِی وَبَنِی اَنْ نَعْبُدَ الاْءَصْنَامَ»( ابراهیم / ۳۵)؛ و یاد کن هنگامی را که ابراهیم گفت: پروردگارا، این شهر را ایمن گردان و مرا و فرزندانم را از پرستیدن بتان دور دار.
این معرفت حضرت ابراهیم به نحوهٔ هستی است که سبب میشود کمترین غروری نداشته باشد؛ چرا که قدرت خداوند و تبدیل لحظه به لحظهٔ عالم را بهخوبی میشناسد و آن را به عیان میبیند و میداند ممکن است این دگرگونی و تغییر او را در برگیرد و به سوی گناهان میل دهد، از این روست که وی نخست برای خود و سپس برای فرزندانش دعا مینماید و از بتپرستی به خدا پناه میبرد.