آیه عشق و توحید فعلی حق
شناسنامهٔ ثانی پروردگار
«وَإِذَا سَأَلَک عِبَادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ أُجِیبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ فَلْیسْتَجِیبُوا لِی وَلْیؤْمِنُوا بِی لَعَلَّهُمْ یرْشُدُونَ(بقره ۱۸۶)
گزینش این آیهٔ محبوبی تکنما در لابهلای احکام الهی این آیه را منحصربهفرد، کمیاب، بینظیر و از محبوبترین آیات حقتعالی بهشمار آورده است. این آیه از رمز میان عاشق و معشوق سخن میگوید. خداوند مهرگستر در عشق خود از هیچ واسطه و غیریتی صحبت ننموده؛ حق با عشق و صفایی ملکوتی به میان آمده و با بندگان خود کلامی صادقانه و غزلی عاشقانه میسراید بدون اينكه تقابلي در ميان باشد. بین حق و بنده تقابلی نیست تا گفته شود گدایی به شاهی مقابل نشیند بلکه حق وجودی است که بنده ظهور هویت اوست.
این آیهٔ توحیدی که بیانگر عشق حقتعالی است، بعد از سورهٔ توحید، به معرفی پروردگار میپردازد و شناسنامهٔ ثانی او و بیانگر شخصیت حقتعالی در مقام فعل است.
سورهٔ توحید هویت و شناسه شخصیت حقتعالی در مرتبهٔ ذات است؛ درحالیکه این آیه از مرتبهٔ فعلی حقتعالی میگوید. برای وصول به مرتبه فعلی توحیدی حق لازم است ذهن را با فضایی خلوت و آرام برای نهادینه ساختن این آیه در دل آماده نمود تا کمکم با ذکر قرار دادن این آیه، به آن انس و خو پیدا کرده و در مراتب بعدی و رشد توحیدی به میل، شوق، حب و عشق دست یافت. فرد ذاکر با وصول به این مراتب توحیدی که سیر آن با عشق انجام میشود، موحّد و مؤمنی عاشق و دلباخته میگردد.
شرحی کوتاه
قرآن کریم سیستم محتوایی خاص خود را دارد. آیههای قرآن همچون رسالهای خشک نیست تا به انسان حکم و دستور دهد. چراکه دستورات مکرر و فرمانهای پیاپی آدمی را خسته و دلزده میکند. همچنین باید گفت احکام اسلام بیان توصیفی داشته و احکام آن از روی فرمان و دستور نیست. فرمان و دستور رویهٔ غلط و تربیت نادرستی است که در این چندین هزار سال شاهان عرب و عجمِ قلدرمآب و سلطهگر به مسلمانان و شیعه سرایت دادهاند. این مشی نادرست نباید بر روی منبرها، موعظه و خطاب به مردم رسوخ کند و خطاب، موعظه باید بیانی توصیفی، آرام و نرم داشته باشد تا در دلها نفوذی بیشتر یابد. به قرآن نیز که وارد میشویم، آیههای قرآن چینشی متنوع، روان و ملین دارند. این معجزهٔ ترنّم الهی و وحی ربّانی است که بدینصورت لابهلای احکام و دستورات شرعی که همه در نهایت بیانی توصیفی دارند، آموزههای ربوبی و معرفتی آورده شده و یا به موضوعات مختلف دیگر میپردازد. در آیات قبل از این آیهٔ ربوبی، قرآن کریم احکام شرعی در ماه مبارک رمضان را آورده است؛ سپس همچون وسیلهای که به سربالایی میرود یکباره شیب برمیدارد و حالت و مشی خود را تغییر داده و وزانی دیگر مییابد. بهطوریکه در این آیه خداوند از عشق خود به بندگان سخن میگوید.
شناسنامهٔ ثانی پروردگار
«وَإِذَا سَأَلَک عِبَادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ أُجِیبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ فَلْیسْتَجِیبُوا لِی وَلْیؤْمِنُوا بِی لَعَلَّهُمْ یرْشُدُونَ(بقره ۱۸۶)
این آیهٔ توحیدی که بیانگر عشق حقتعالی است، بعد از سورهٔ توحید، به معرفی پروردگار میپردازد و شناسنامهٔ ثانی او و بیانگر شخصیت حقتعالی در مقام فعل است.
سورهٔ توحید هویت و شناسه شخصیت حقتعالی در مرتبهٔ ذات است؛ درحالیکه این آیه از مرتبهٔ فعلی حقتعالی میگوید. برای وصول به مرتبه فعلی توحیدی حق لازم است ذهن را با فضایی خلوت و آرام برای نهادینه ساختن این آیه در دل آماده نمود تا کمکم با ذکر قرار دادن این آیه، به آن انس و خو پیدا کرده و در مراتب بعدی و رشد توحیدی به میل، شوق، حب و عشق دست یافت. فرد ذاکر با وصول به این مراتب توحیدی که سیر آن با عشق انجام میشود، موحّد و مؤمنی عاشق و دلباخته میگردد.
عشق و نمودِ بیواسطهٔ حق:
گزینش این آیهٔ محبوبی تکنما در لابهلای احکام الهی این آیه را منحصربهفرد، کمیاب، بینظیر و از محبوبترین آیات حقتعالی بهشمار آورده است. این آیه از رمز میان عاشق و معشوق سخن میگوید. خداوند مهرگستر در عشق خود از هیچ واسطه و غیریتی صحبت ننموده؛ حق با عشق و صفایی ملکوتی به میان آمده و با بندگان خود کلامی صادقانه و غزلی عاشقانه میسراید بدون اينكه تقابلي در ميان باشد. بین حق و بنده تقابلی نیست تا گفته شود گدایی به شاهی مقابل نشیند بلکه حق وجودی است که بنده ظهور هویت اوست.
انسان ضعیف و سست از بیچارگی، واسطه را همچون مانع و دامی میان خود و معشوق خویش پهن مینماید. اسلام دینی است که بیواسطه مؤمنان را به سمت حق بازمیخواند. ادیان دیگر همچون مسیحیت به علت واسطههایی که دارند حیثیت انسانها را لکهدار مینمایند. در دین مسیح اگر کسی گناهی مرتکب شود به کلیسا که وارد میشود برای بخشش گناه و توبه نمودن واسطهای را با پرداخت ودیعه بین خود و خدا قرار میدهد. استعمار و استثمار اینچنین در دنیای بشریت وارد شده و مرزی میان حق و خلق قرار داده و پیامدی بس ناگوار چون دوری از حق بر آنان عارض مینماید.
این آیهٔ ویژهٔ قرآن کریم که لابهلای احکام و موضوعات دینی جای گذارده شده فراوانی از رموز بین عاشق و معشوق را بیواسطه و بیپرده میآورد که هماینک به تلنگوری از آن پرداخته میشود.
در صدر آیه خداوند با عبارت «وَإِذَا سَأَلَک» پیامبر «صلیاللهعلیهوآله» را مورد خطاب قرار میدهد و در ادامهٔ آیه حقتعالی در جواب، عشق میان خود و بندگانش را بیواسطه و بیهیچ غیری بیان مینماید و حتی پیامبر «صلیاللهعلیهوآله» را در بیان عشق و محبت گستردهٔ خود واسطه و حایل قرار نمیدهد؛ بدینگونه که با بیان «قل فانی قریب» سخن خود را آغاز ننموده تا پیام عشق و محبت دل را به واسطهٔ پیامبر«صلیاللهعلیهوآله» به بندگان خود رساند؛ بلکه حقتعالی در این آیهٔ محبوب و توحیدی با ابراز عشق و مهرِ رحمتورزِ بیواسطه و بیحوالهٔ خود، صدق محکمی بر آیهٔ «مَا تَرَی فِی خَلْقِ الرَّحْمَنِ مِنْ تَفَاوُتٍ» نهاده و نشانی گویا قرار داده است. پروردگار با عبارت «عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ» در کلام عشق و صحبت دلنشین خود هیچ حایلی با مخلوق و بنده نمیگذارد. وقتیکه بنده از حق سؤال میکند، حقتعالی «أَقْرَبُ إِلَیهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ» است و نیازی نیست تا پیامبر «صلیاللهعلیهوآله» بین سخن حق و بنده قرار گیرد.
هفت مرتبه ظهور عاشقانهٔ حق:
خداوند تبارک در این آیهٔ مبارک هفت مرتبه شخصیت فعلی خود را بیهیچ غیری به میان آورده. اینجا نه اسمی از «هو» و «الله» آورده میشود و نه «رحمان» و «رحیمی» در کار است. خداوند خود غزلسرایی عاشق سخن عشق و مهر را با بنده آغاز و تا آخر به پایان میرساند. اینجا آیهٔ «فَأَینَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ» نیست تا از «وَجْهُ اللَّهِ» گفته شود، بلکه در اینجا شخصیت فعلی حق است که کلام عشق باز مینماید و ندای «دَنَا فَتَدَلَّی» را بر گوش دل بنده و معشوق نمایان میسازد. حق شیفتهای واله، عاشقی دلداده با کششی مهربانانه، سفرهٔ سخنی دوستانه با مخلوق میگستراند. پروردگار این الههٔ ناز با هفت تجلی، شخصیت خود را در این آیهٔ عشق نمودی مهرگسترانه میدهد. شدت مهر و محبت خدای رحمتورز را میتوان در این آیهٔ محبوب و معجزهٔ عشق لمس کرد و بالاتر از آن رؤیت و در مراتب عالی ملاقات و وصول نمود.
در این آیه ظهور فعلی مکرّرِ حق نشانی است بر اینکه خداوند در دامان و آغوش تمام پدیدههای هستی جای گرفته و هستی، این ظهور عاشقانهٔ حق، با کرشمههای دلربای خود، هویتِ «اللَّه» را بازتابی دلفریب و زیبا میدهد.
در شعر و سخن اگر تکراری از من و تو شود، حشو و زاید میگردد؛ ولی خداوند در این آیه با عبارتهای «عِبَادِی»، «عَنِّی»، «فَإِنِّی»، «أُجِیبُ»، «لِی»، «بِی»، هفت مرتبه تعینِ شخصیت مینماید؛ این ظهورِ پیاپی، معجزهٔ الهی است که با تکرار آن بر فصاحت و بلاغت غزل حق ملاحتی نمییابد. خداوند با همهٔ وجود خود بیپرده از ژرفای دل پیام عشق بر هستی میدهد. حق عاشقی مجنون، هستی را چون لیلایی معشوق در آغوش مهر گرفته و تغزّل محبت میسُراید؛ عشق خسرو و شیرین و لیلی و مجنون نمی از دریای گستردهٔ حق نمیباشد. حقیقت عشق پروردگار در این آیه با رؤیت و بصیرت دلِ عاشق، صافی و روشن است که درک میشود و بیان آن هرگز درخورِ توان هیچ ادیب سخنور و نویسندهٔ زبردست نیست، چهبسا حرف و سخن انسان را از حقیقت آن دورتر مینماید.
عبارت «عِبَادِی» دربرگیرندهٔ پدیدههای هستی:
عبارت «عِبَادِی» بیقید و بیهیچ شرطی، بهصورت جمع آورده شده است. اگر عبارت بهصورت مفرد یعنی؛ «عبدی» میآمد، محدود و منحصر به مؤمنان و یا خوبان هستی میشد؛ ولی عبارت «عِبَادِی» بهصورت جمع حاکی از همهٔ موجودات، ظهورات و پدیدههای هستی و دربرگیرندهٔ نسناس، انسان، جماد، گیاه، حیوان و تمام ذرّات عالم است و تنها منحصر به انسان نمیشود.
قرب حق و دوری از ترس:
وقتی خداوند در این آیه با تأخّر عبارت «عَنِّی» از کلمهٔ «عِبَادِی» قرب و نزدیکی ذاتی خود را به بنده بازگو میکند، آدمی و هر پدیدهای در فهم این مغازلهٔ حق حیران میشود. در اینجا خداوند ابتدا بنده را خطاب قرار میدهد و سپس سخن از خود میگوید و پدیدههای خود را از ترس، واهمه و بزرگی شخصیت خود بهدور میدارد؛ بهطورمثال؛ وقتی پدر در سخن با فرزند خود ابتدا من و سپس تو را بیاورد، ترس فرزند وی را فرا میگیرد و حق در بیان این نکتهٔ ظریف بینشی بس دقیق نموده است.
در جامعهٔ مردمی نیز باید ترس از نفس و جان مردم برداشته شود؛ اگر ترس بر مردم غلبه نماید، اطاعت و فرمانبرداری از آنان سلب میشود. در جامعهٔ کوچکتر یعنی خانواده وارد شدن ترس بر اعضای خانواده عارضه و پیامدی منفی چون اطاعت ننمودن فرزندان، چموشی و گستاخی آنان را به دنبال دارد.
نکتهٔ دیگر اینکه اگر آیه به صورت «واذا سألک عنی عبادی» آورده میشد «وَإِذَا سَأَلَک» خطاب به پیامبر«صلیاللهعلیهوآله» و «عَنِّی» نیز حقتعالی میبود، بدینصورت مخلوقات با دو واسطهٔ سنگین مواجه بودند. خداوند بنده و مخلوقاتش را حتی به پیامبر«صلیاللهعلیهوآله» و رسول خود حواله نمیدهد، اینجا جای حکم و تکلیف نیست تا رسول بین بنده و حق واسطه شود، اینجا معرکه و میدان عشق پروردگار عاشق است. کلام صادقانهٔ حق بر این است که من مشکلی با هیچیک از مخلوقات ندارم بلکه اگر دوری و مشکلی باشد از خود بنده و کوتاهی اوست.
این آیه با عبارت «عنا» نیز آورده نشده تا جمع و کثرت آن انسان را با حق، غیریتی باشد؛ بلکه «عَنِّی» اشارهای از شخصیت فعلی حق، نزدیکی و قرب پروردگار به ظهور، مخلوق و معشوق خود است.
اذن دخول بارگاه حق:
خداوند «أَقْرَبُ إِلَیهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ» است ولی برای قرب و نزدیکی به درگاه خداوند باید از او اجازه خواست.
سؤال اذن دخول به درگاه حضرت حق و قرب الهی است.
این آیهٔ محبوب حق دارای جمعیت و همگانی میباشد، هر پدیده به مقتضای شوقِ حال، محبّت مقال، کشش باطنی و نیروی سؤال، سیستم سؤال وی نیز متغیر است. سؤال اقسام مختلف دارد. سؤال ارادی، غیرارادی، ظاهری، باطنی، استعدادی و گاه اضطراری میباشد.
جایگاه سؤال در ابتدای ورود، این آیه را خاص و ممتاز نموده است. بدون سؤال و اذن دخول، ورود به این آیهٔ عشق مقدور نمیباشد. «إِذَا» مرتبهٔ ابتدای سؤال است. انسان بسته به حال و خصوصیت باطنی در بروز خواستهٔ خود باید سؤال نماید و در خواهش خود باید ابراز داشته باشد.
فای تفریع
عبارت «وَإِذَا سَأَلَک عِبَادِی عَنِّی» در مرتبهٔ خلقی است؛ فاء در عبارت «فَإِنِّی قَرِیبٌ» فاء تفریعِ مقامی است یعنی؛ با گزینش فاء در این فراز، آیه از مرتبهٔ خلقی خارج شده و به مرتبهٔ حقی تغییر رتبه میدهد، بدینصورت که حقتعالی ظهور فعلی یافته و آغاز سخن عشق مینماید.
شدت قرب حق
«قَرِیبٌ» در مرتبهٔ بالاتر و کاملتر از «أقرب» میباشد. هنگامیکه گفته میشود «أَقْرَبُ إِلَیهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ» «أَقْرَب» بر وزن «أفعَل» حد و مرزی ندارد، ولی عبارت «قَرِیبٌ»، مطلق است و بُعد و دوری در جنس مادهٔ آن نیست. «قَرِیبٌ» بالاترین عنوان کاربردی حقتعالی در عشق خود است که این اطلاق در قرب ظهور، تعینی واقعی و حقیقی است.
سالک واصل، عارف کامل، معصوم و محبوب حق عبارت «إِنِّی قَرِیبٌ» را ذکر خود قرار داده و شهید درگاه حق میشود. معصوم با گفتن این ذکر، مَظهر قرب حقتعالی و به تمام معنا نزدیک به هویت حق میگردد.
پاسخ همهجانبهٔ حق بر سؤال:
فعل «أُجِیبُ» فعل مضارع و در ظرف حال است و از ثلاثی «جَوَبَ» است در اشتقاق گفته شد «جوب» به معنای داخل شدن، گشودن، نفوذ کردن و دریدن است در اینجا جواب حق سؤال بنده را میدِرَد. هنگامی که بنده سؤال مینماید، حقتعالی وارد سؤال شده بهطوریکه احاطهٔ کامل بر سؤال بنده دارد. «أُجِیبُ» با متکلموحده پاسخی است که حقتعالی بر همهٔ سؤال میدهد.
«أُجِیبُ»، عمل نمودن حق به خواستهٔ هر پدیدهٔ عاشق است. پروردگار بهجای تعبیر «أُجِیبُ» از عبارت «قَبلتُ» استفاده ننموده در «قَبلتُ» ممکن است خواستهای قبول شود، ولی به آن عمل نشود. یا فعل «عَملتُ» را بهکار نبرده چراکه ممکن است عملی انجام شود، ولی ناقص باشد. بنابراین؛ پروردگار با عبارت «أُجِیبُ» بر سؤال و خواستهٔ بندهٔ عاشق احاطهٔ کامل نموده و پاسخ آن را کامل و بهطور أحسن میدهد.
خواهش پدیدهٔ عاشق:
«دَعْوَةَ» به معنای خواسته است و «دَعَا» به معنای خواستن، در مقابل «ندا» به معنای خواندن میباشد. پس، در خواندن ممکن است که خواستن نباشد؛ ولی در خواستن آن هم با قول و سخن بهطور حتم خواندن را هم دربر دارد.
حقتعالی ظهورات هستی را در سخن مهر خود بر این حقیقت توجه میدهد که هر پدیدهای که از سر عشق و آگاهی او را بخواهد، خواستهٔ وی را بهطور کامل اجابت میدهد و بیان این مهمّ را دارد که حقیقت عالم وجود و حرکت و سیر وجودی هستی بر این امر حاکم و دایر است.
جواب حتمی حق بر پدیدهٔ آگاه:
پاسخ حقتعالی در وسط این آیه با عبارت «إِذَا» مشروط شده و با تعبیر «إِذَا دَعَانِ» به میان آمده، یعنی پدیدهای که حق را دعوت به خود مینماید و قهرا مخلوقی که بر خواب غفلت و بیخیالی است و فرد ناآگاه و بیتوجه به همهٔ عالم و آدم را شامل نمیشود.
تمام ظهورات و مخلوقات عالم استعداد قرب به حقتعالی را در خود دارند، ولی برای به فعلیت رساندن آن طلب و خواهش لازم است، برای طلب نیز، خواهشِ ورود به حق و سؤال یعنی توجه و اذن دخولِ به ساحت حضرت حق لازم است.
ایمان، شرطِ اجابت دعوت و ورود به ساحت حق
پروردگاری که در ابتدای آیه آنگونه با تمام مهربانی و شدّت عشق بی هر قید و شرطی، آغوش خود را بر ظهورات باز نموده بود، اینک در وسط آیه یک تکمضرابِ مشروط بر ورود به بارگاه ملکوتی و قرب شخصیت فعلی خود مینهد؛ بهطوریکه در ادامهٔ آیه خداوند میفرماید: «فَلْیسْتَجِیبُوا لِی وَلْیؤْمِنُوا بِی» یعنی حق پس از سؤال و خواستهٔ هر پدیده از او میخواهد که طلب داشته باشد؛ آنهم طلبی که از روی ایمان، خلوص و طهارت باشد؛ وگرنه کافر بتپرست و یا گناهکار فاسق به درگاه ایزد منّان راهی نیست. در نور ایمان و حقیقت یقین است که حق حضور مییابد. آلودهٔ تبهکار چه جایی به ساحت حضرت حق دارد!. باید این را هم گفت که خداوند خط قرمز بر انسان مضلّ نمیکشد، بلکه ورود به آستان مقدّس، قرب و نزدیکی به خود را مشروط بر این فراز از آیه مینماید؛ یعنی:
اگر عمری گنه کردی مشو نومید از رحمت تو نام توبه را بنویس و امضا کردنش با من به این معنا که قایدهٔ «فَلْیسْتَجِیبُوا لِی وَلْیؤْمِنُوا بِی» بر این امر دلالت دارد که بندهٔ کافر، گناهکار، مشرک و فاسق با توبه و ایمان به حق و اجابت پروردگار، گناهان گذشتهٔ او بخشیده شده و با تبدیل به خوبیها با طهارت و پاکی به قرب حق باز میگردد. کسی که سالهای طولانی نماز نخوانده و از عبادت حق سر باز زده، اگر آگاه و توجه به حضرت حق نماید و به نزد حق باز گردد، بر اساس قایدهٔ فقهی «یجب عما قبله»، خداوند مهرگستر با رحمت گستردهٔ خود او را پذیرا میشود و وی را امر به قضای عبادات و انجام تکالیف گذشته نمیکند، بلکه حق گناهان گذشتهٔ وی را نیز تبدیل و تطهیر مینماید.
اگر هر پدیده برای ایمان و اجابت حق و اطاعت، او را نخواهد و یا کسیکه سؤال دارد و با آلودگی، شرک و نفاق و کفر، توکل و امید ندارد، در آستان او بیاید تا چه کند؟! خداوند با غیرمؤمن آبش در یک جوی نمیرود. انسان مؤمنِ عاشق نماز، روزه و عبادت خود را با گناه و ظلم ترکیب نمیکند، چراکه در ساحت قدسی حقتعالی ناخالصی و کدورتی جای ندارد.
لام تأکید
لام آورده شده بر افعال «یسْتَجِیبُوا» و «یؤْمِنُوا» دلیل بر انجام حتمی این افعال است. هرچند انجام آنها واجب، لازم و قانون نیست و قانون آن پنهانی و مگو است. همانند شهریههای مدارس که واجب و قانون نیست ولی باید داده شود انجام این فراز از آیه نیز همینگونه است. بنابراین؛ انسان برای پاسخ خواستهٔ خود باید استجابت حق و ایمان به حق را بهطور حتم داشته باشد. در غیر اینصورت نه پاسخی از حق میشنود و نه به فراز آخر آیه یعنی رشد، کمال و سعادت دست مییابد.
بر محور حق بودن شرط دستیابی به کمال
حرکت نداشتن بر مدار و محور حق، مشکل اساسی انسان در سیر کمالات است. انسان گمراه به هر دری میزند و به هر راهی میگریزد و خود را از حق دور مینماید. انسان بر اساس عشقی عاقلانه میتواند به تشخیص راه حق و مدار الهی رسد و در سیر کمالی خود رشد کرده و به قرب الهی دست یابد. مؤمن و عاشق درگاه حق پای در غیر راه حق نمیگذارد و توجه و عنایت وی چهره،چهره به حق است و چشم از غیر حق برداشته و بر چشم حق مینهد.
سخن پایانی و بیان «لَعَلَّهُمْ یرْشُدُونَ»
سخن پایانی پروردگار با عبارت «لَعَلَّهُمْ یرْشُدُونَ» پایان مییابد. رشد به معنای رشیدشدن، پختگی و رسیدگی در مقابل غی به معنای گمراه، نابودشده و افتاده در فساد و تباهی میباشد. رشد مرتبهٔ متوسط است و در مرتبهٔ نهایی و نهایت کمال نیست.
این آیه غزل الهی و معجزهٔ حق است و از آیات متضاد حقتعالی است بهطوریکه؛ فضای گفتاری ابتدای آیه با نهایت آیه بسیار متفاوت است در ابتدای آیه غزل عشق پروردگار، گستردگی مهر و محبت او و حضور همهجایی حق در بین پدیدهها، انسان را به وجدی دلانگیز و طربی خوش وا میدارد؛ ولی از توسط آیه به بعد، سیل و نیل آیه متفاوت شده و فرازی دیگر مییابد؛ بدینگونه که حضرت پروردگار با چینش قید و شرطها و تکمضرابها، هویت خود را به غیبت انداخته و بر حرم قدسی و مبارک خویش حریمی حایل میشود. این هنرِ تغزّل حق است که در ابتدای سخن، شخصیت خود را حاضر، نمود و آشکار مینماید و در انتها غایب میگرداند. یکی از هنرمندیهای شاعران غزلسُرا نیز همین غیبت و حضور و حاضر و غایب نمودن شخصیت شعری است.
نکتهٔ مستور و ظریفی در این دو عبارت برداشت میشود و آن اینکه در قرب و نزدیکی به حق باید ادب نگه داشت و اسرار و رموز حق را پنهان داشت. همانطور که نسبت به ائمهٔ معصومین، آقا امیرمومنان و اولیای حق این نکتهٔ ظریف رعایت میشود بهطوریکه محرم اسرار و هویت حق بوده و جز به آنچه خدا میخواهد سخنی بازگو نمیکنند و فراتر از حریم قدسی نمیروند. مؤمن موحّد در بیان رموز حق نباید همچون نقارهچی سخن سردهد. نسبت به ائمهٔ معصومین نیز همینطور باید ادب نگه داشت. این آیه هرگز به کار انسانِ متملّقِ جارچی نمیآید. یا فردی که توکلی ضعیف داشته، ارادت و قرب نداشته و یا دارای شک، گمان و دودلی نسبت به اجابت حق داشته باشد، هرگز به اثرات معنوی و بار توحیدی این آیه نخواهد رسید.
دستیابی به فراز «لَعَلَّهُمْ یرْشُدُونَ» رشد و کمالی است که مؤمن موحّد را به مرتبهٔ لاحول ولا قوه الا بالله میرساند. بهطوریکه پا و دست، زبان و گوش وی همواره بر مدار حق محوریت مییابد.
سخن پایانی آیه این بیان را دارد که تا انسان در لایههای ابتدایی، اختیار و ارادهٔ نفسی، خودیت و خودمحوری غرق است، نمیتواند رشد یابد تا به مرتبهٔ نهایی این آیهٔ توحیدی یعنی یرشدون رسد.
«وَإِذَا سَأَلَک عِبَادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ أُجِیبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ فَلْیسْتَجِیبُوا لِی وَلْیؤْمِنُوا بِی لَعَلَّهُمْ یرْشُدُونَ
فراز متغیر آیه
صدر آیه با عبارت «وَإِذَا سَأَلَک» و خطاب به پیامبر «صلیاللهعلیهوآله» در مرتبهٔ غیری بود. ذیل آیه نیز با تعبیر «لَعَلَّهُمْ یرْشُدُونَ» به غیبت میافتد. یعنی صدر و ذیل آیه غیر و غیبت را به همراه دارد. متن و مرتبهٔ متوسط آیه با شروع «فَإِنِّی قَرِیبٌ» رابطهٔ نزدیک خالق و مخلوق را بیان میکند و اصل آیه نیز از اجابت پروردگار سخن میگوید.
ذکر آیه و آثار آن:
فراز و نشیب این آیه و یکسره و یکنواخت نبودن آن دلیل بر عظمت و سنگینی مرتبهٔ آن شده است.
اگر این آیهٔ عشق با شرایط و خصوصیات آن ذکر قرار داده شود، پس از مدّتی آثار و عوارض آن بر ذاکر آشکار خواهد شد؛ بهطوریکه فرد به مراتب توحیدی و عشق عالی و به کمالی والا دست مییابد. گاه نیز حق از سر لطف ذاکر را تنبیه نموده و یا در جایی ترفیع و تأخیر میدهد.
حروف معجزهگر این آیه اگر با صفات، خصوصیات، اسم و جبلی آدمی چینش یابد، میتواند سرنوشت آدمی را تعیین کند و شناسنامهٔ انسان را از حروف آن میتوان باز یافت.
از میان ائمهٔ معصومین «علیهمالسلام» حضرت امام سجاد «علیهالسلام» بیشترین استفاده را از آیات قرآنکریم و اذکار برای براندازی سپاه کفر، ظالمان و مغضوبان نمودند، بهطوریکه ایشان نسل بنیامیه را ریشهکن نمودند. بنابراین ؛ صحیفهٔ سجادیه کتابی جامع و کامل است که بسیار پیچیده و مراتب سنگینی داراست. و در استفاده از آثار و خواص آن باید نهایت دقت را نمود.
این آیهٔ محبوبی قرآن كريم هر دردی را درمان است. کسی که خشونت، یبس، خشکی و زمختی دارد و یا اعصاب وی ضعیف است و دارای ضعف نفس، توهم، خیال و شک است برای برطرف نمودن عوارض منفی خود میتواند این آیه را حفظ نماید و با شرایط، آداب خاص و مربوط به آن و با خاطری طمأنینه و ذهنی آزاد آن را ذکر خود قرار دهد.
این آیه از ممتازترین آیات قرآنکریم و تمام آن ذکر است. در مرتبهٔ خاص بخشی از آن ذکر ثقیل است ذکر «فَإِنِّی قَرِیبٌ» و ذکر «إِنِّی قَرِیبٌ» بدون فاء نیز ذکر دیگری است. «أُجِیبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ» یک ذکر به صورت مختصّ است و ذکر «فَلْیسْتَجِیبُوا لِی وَلْیؤْمِنُوا بِی» نیز ذکر است. تمام آیه هم نیز ذکری جداگانه است. در ابتدا هرگز نباید این آیه را تقسیم کرد و باید تمامی آن را ذکر قرار داد. سپس دو بخش از این آیه ذکرهای جداگانه و در کل این آیه چند سیستم ذکر میشود.
باید گفت آیات قرآنکریم عظمتی ماورایی دارند که میتوان درمانگاه عظیمی ساخت که با مراتب، آثار، خواص و خصوصیات آیات آن تمام مشکلات دنیا و آدمیان را حل نمود.