در میان تفاسیری که بر قرآن کریم نگاشته شده برجستهترین و ممتازترین تفسیر، «المیزان»، نگاشته مرحوم علامه طباطبایی است.
«المیزان» با آن که بهراستی «المیزان» است و قدرت نقد دیگر تفاسیر و سنجش آن را دارد و با آن که تفسیری جامع، روشن و گویاست، چنین نیست که نقدی به آن وارد نباشد یا تفسیر را به پایان رسانده باشد.
لزوم پاسداشت قداست و حرمت عالمان دینی که هریک پرچمی پراهتزاز بر تارک ساحت دین به شمار میآیند امری است و نداشتن عصمت علمی و لزوم بحث و نقد منصفانه آنان که به مسیر علم، پویایی، بالندگی و طراوت میبخشد و آن را از رکود و خمودی باز میدارد و به تولید دانش و پیشرفت علم میانجامد امری دیگر. هیچ تفسیری به سبب انتسابی که به قرآن کریم دارد مصون از خطا نمیگردد و تفسیر آن از پنجره نگاه مفسر و برداشتهایی که وی با عقل خود دارد، نگاشته میشود. نگاهی که ممکن است دچار خطا شود. شیعه همواره نظام اجتهاد و استنباط در متون دینی را پاس میدارد و دانش تفسیر نیز از این امر استثناپذیر نیست. ما در سلسله مقالاتی، برخی از نقدهایی را که بر این تفسیر شریف وارد است، خاطرنشان میشویم. در این مقاله، روش تفسیری علامه را مورد تحلیل و بررسی قرار میدهیم.
امروزه روشهای تفسیری بسیاری وجود دارد که مفسران را به خود مشغول داشته است. تاکنون تلاشهای بسیاری از ناحیه عالمان و اندیشمندان اسلامی برای فهم معانی قرآن کریم صورت گرفته و در این زمینه تحقیقات فردی و گروهی بسیاری شکل یافته است و همه بر آن بودهاند تا تفسیری روشن و آشکار از قرآن کریم ارایه نمایند.
عدهای قرآن کریم را آیه به آیه و به ترتیب تفسیر کردهاند، و برخی تفاسیر روایی از آن ارایه دادهاند و بعضی نیز روش فلسفی خود را داخل تفسیر کردهاند و گروهی تفسیر کلامی قرآن کریم را پیگیر بودهاند؛ اما از برجستهترین آثار موجود در زمینه تفسیر قرآن کریم، یعنی تفسیر گرانقدر «المیزان»، روش تفسیر «قرآن به قرآن» را برگزیده است.
آنچه لازم است در مرتبه نخست مورد دقت و بررسی قرار گیرد این است که از میان روشهای تفسیری موجود که بسیار متنوع نیز هست، کدام روش یا روشها مورد تایید قرآن کریم است و این کتاب آسمانی چه روشی را برای کشف معانی خود توصیه مینماید. در استنباط و برداشت هر حکمی و در تعقل و خردورزی بر هر مسالهای، نخستین چیزی که باید مورد توجه واقع شود دریافت مذاق قرآن کریم در مورد مساله مورد نظر است. باید دید خداوند متعال در رابطه با این مساله و موضوع چگونه برخوردی دارد و این موضوع از نظر حق در چه رتبهای است و چه ویژگیهایی دارد. از این رو نخستین گام در ورود به تفسیر این است که قرآن کریم چه معناشناسی از تفسیر ارایه میدهد و برای آن چه اصول و قواعدی را پیشبینی نموده است.
گفتیم شیوه تفسیری مرحوم علامه، «تطبیق آیه به آیهای دیگر» است. وی این شیوه تفسیری را با الهام از روایت نهج البلاغه در وصف قرآن کریم آورده است که میفرماید: «ویشهد بعضه علی بعض»؛ بعضی از آیات قرآن کریم نسبت به بعضی دیگر زبان میگشاید و معنای آن را شهادت میدهد.
بهترین عنوان برای تلاش این مفسر گرانقدر همان: «ینطق بعضه ببعض ویشهد بعضه علی بعض» (نهج البلاغه، ج ۲، ص ۱۷، خطبه ۱۳۳) است. اگر بر معنا و روش تفسیر قرآن به قرآن دقت شود به دست میآید. این شیوه تفسیری نوعی تطبیق و همزبان نمودن آیات است.
نقدی که ما به این شیوه تفسیری داریم این است که روش یاد شده با آیات تفسیر (آیات سی تا سی و سوم سوره فرقان) که شیوه تفسیری مورد تایید قرآن کریم را آموزش میدهد منافات دارد. قرآن کریم شیوه تفسیری آیه به خود آیه را «تفسیر» دانسته است. ما از این روش تفسیری به روش «انس با خود آیه شریفه» یاد میکنیم.
در شناخت معنای «تفسیر» باید به قرآن کریم مراجعه داشت؛ زیرا قرآن کریم بهترین منبع تخصصی واژهشناسی و شناخت معناست.
قرآن کریم واژه «تفسیر» را تنها در یک مورد به کار برده است. چنین استعمالی پرده از نکتهای بر میدارد و آن این که روش خداوند در تفسیر واحد است و دارای یک سیستم و نظام میباشد و اصطلاح «شیوههای تفسیری» با فرهنگ قرآن کریم هماهنگ نیست. این آیه مبارکه در بیان «تفسیر» دارای ملکوتی بلند و همراه با اوج ظرافت و زیبایی حیرتزاست و معنای تفسیر را میتوان از آن به دست آورد. این آیه را باید بارها و بارها قرائت کرد تا معنای آن در پرتو قرب معنوی و انس حقیقی مجسم شود.
قرآن کریم میفرماید:
«وَلاَ یاْتُونَک بِمَثَلٍ إِلاَّ جِئْنَاک بِالْحَقِّ وَاَحْسَنَ تَفْسِیرا» (فرقان / ۳۳).
ـ و برای تو حکایتی مشهور نیاوردند؛ جز آن که برای تو، به حقیقت آوردیم، و نیکونهادترینْ توضیح راست.
در معناشناسی «فسر» گفتهاند: «کلمه واحده تدلّ علی بیان الشیء وایضاحه» (ابوالحسین احمد بن فارس زکریا، معجم مقائیس اللغه، ج ۴، ص ۵۰۴) : تفسیر؛ بیان کردن و توضیح دادن است. جناب راغب در المفردات خود گوید: «الفسر إظهار المعنی المعقول والتفسیر المبالغه فی الإظهار» (راغب اصفهانی، مفردات غریب القرآن، ص ۳۹۴). باب تفعیل لحاظ فاعلی دارد و به این معناست که با کار و عمل است که فعلی انجام میشود و زحمت و کوشش را لازم دارد. مجمع البحرین نیز گوید: «فسّرت الشیء من باب ضرب، بینه واوضحه» (طریحی، مجمع البیان، ج ۳، ص ۴۰۱).
تفسیر را باید بیان ظاهر آیه دانست و بیانی که از باطن پرده بر میدارد تفسیر نیست.
برای یافت معنای تفسیر باید به آیات سی تا سی و سوم سوره فرقان دقت داشت. خداوند در این آیات میفرماید:
«وَقَالَ الرَّسُولُ: یا رَبِّ، إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هَذَا الْقُرْآَنَ مَهْجُورا».
ـ پروردگارا، بزرگان من، این قرآن را ـ با آن که در میانشان است ـ رها کردند.
این آیه از دل دردمند رسول اکرم صلیاللهعلیهوآله میگوید. قرآن کریم بسان اهل بیت عصمت و طهارت علیهمالسلام همواره مهجور و متروک بوده و کسی به آن دل نمیداده است. خداوند در آیه بعد برای دلجویی از پیامبر خویش، صمیمانه با دوست خود چنین به سخن مینشیند و میفرماید:
«وَکذَلِک جَعَلْنَا لِکلِّ نَبِی عَدُوّا مِنَ الْمُجْرِمِینَ، وَکفَی بِرَبِّک هَادِیا وَنَصِیرا».
ـ و اینگونه برای هر پیامبری، تجاوزگری به حقوق دیگران ـ از کسانی که مقتضای حق را مخالفت میکردند ـ قرار دادیم و همین اندازه بس، که پروردگارت راهبر و یاور توست.
هر پیامبری دارای چنین سرنوشتی بوده است و چنین نیست که دشمنان تنها با تو سر عداوت داشته باشند؛ اما تو را همین بس که من هدایتگر و یاریدهنده هستم و هیچ شبههای نمیتواند حقانیت و حقیقت را غبارآلود نماید؛ چنانکه آیه بعد موردی از آن را بیان میدارد. قرآن کریم از ابتدای نزول با شبههافکنیهای دشمنان روبهرو بوده است؛ از آن جمله:
«وَقَالَ الَّذِینَ کفَرُوا لَوْلاَ نُزِّلَ عَلَیهِ الْقُرْآَنُ جُمْلَهً وَاحِدَهً».
بدخواهان و انکارگرایان میگفتند: اگر قرآن کریم معجزه است چرا یکمرتبه نازل نمیشود. خداوند با خصلت آزاد منشانه و بزرگوارانه خود اشکال معاندان را به محکمی تقریر میکند. آنان میگفتند قرآن کریم در صورتی معجزه، وحی و آسمانی است که یکباره نازل شود و همانند کتابهای نوشته شده به دست بشر کم کم به هم ملحق نگردد؛ همانطور که صحف برای حضرت ابراهیم علیهالسلام ، تورات برای حضرت موسی علیهالسلام و زبور برای حضرت داود علیهالسلام به صورت یکجا از ناحیه خداوند متعال نازل شده است.
دقت شود «نُزِّلَ»از باب تفعیل است که فاعل آن کاری را بهتدریج انجام میدهد و اعراب در بیان اشکال خود باید آن را از باب افعال استفاده میکردند. خداوند سخن آنان را همانگونه که بوده و با حفظ امانت نقل میکند و میخواهد این حقیقت را برساند که آنان به کتابهای پیشین و به صورت کلی به هیچ گونه وحی و سخن آسمانی اعتقادی نداشتند؛ زیرا میدانستند وحی سنخ واحدی دارد و پذیرش یک پیامبر به پذیرش پیامبران دیگر با تفاوتی که در مرتبه دارند میانجامد و منظور آنان این بود که چرا قرآن به گونه تدریج اتصالی و استمراری نمیآید و تدریج آن متفرق، پراکنده و انقطاعی است نه آن که انتظار داشته باشند قرآن کریم باید نزول دفعی و انزال داشته باشد. ادامه آیه پاسخ این شبهه است:
«کذَلِک لِنُثَبِّتَ بِهِ فُوَادَک وَرَتَّلْنَاهُ تَرْتِیلاً».
ـ اینگونه. تا قلبت را به شدت به وسیله آن استوار گردانیم و آن را موزونْ پیوسته کرده، چینش دادیم.
خداوند میفرماید ما قرآن کریم را همانگونه که کافران میگویند به صورت تدریج اتصالی و یکباره نازل کردهایم تا تدریج آن سبب شود در قلب مبارک پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله نشست داشته و نهادینه شود. این وحی اتصال و استمرار دارد؛ زیرا میفرماید: «وَرَتَّلْنَاهُ تَرْتِیلاً»؛ ما قرآن کریم را بهطور موزون، پیوسته و مسلسلوار نازل کردیم و وحدت آن تنزیلی است.
این پاسخ بهترین نوع جدال احسن در مناظره است؛ زیرا بدون آن که با خصم درگیر شود و وی را عصبانی کند و با او مخالفت داشته باشد، نخست ادعای او را تقریر میکند و این گونه با او همراهی میشود و سپس با فروکاستن او از موضع خویش و واداشتن او به نرمی، به نقد ادعای وی میپردازد و برای قرآن کریم هم موالات را قایل میگردد که بههمپیوستگی آن است، نه در کنار هم آمدن، و هم ترتیب در نزول را که تقدم و تاخر آن را بیان میدارد. این تدریج اتصالی است که طمانینه، با تانّی و پیوسته خواندن و پرهیز از عجله را لازم دارد و همین امر ترتیبی بودن آن را میرساند؛ چنانچه «کذَلِک لِنُثَبِّتَ بِهِ فُوَادَک»، موالات در نزول قرآن کریم و بههمپیوسته بودن و رها بودن آن از هر انقطاع و گسیختگی را ثابت میداند.
افزون بر این، باید میان فعلیت وحی و تقطیع آن که به حسب موضوعات و شان نزول و بروز پرسشهاست تفاوت قایل شد. این فعلی شدن موضوع یعنی پیشامد پرسش است که وحی را در زمانی نازل میکند و در زمانی دیگر قطع میشود، وگرنه وحی الهی امری فعلی است و نزول آن بر قلب نورانی پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله به یکباره انجام گرفته است و انقطاع وحی به سبب نبود موضوع بوده است. شاهد این امر آیه شریفه زیر است:
«لاَ تُحَرِّک بِهِ لِسَانَک لِتَعْجَلَ بِهِ».
ـ زبانت را زود به حرکت درنیاور تا شتابزدگی در آن به خرج دهی.
این انقطاع به سبب زمانمند شدن وحی در عالم ناسوت است؛ زیرا زمان امری متصرم و تدریجپذیر است که با آمادگی موضوع وحی در این ظرف زمانی و پیشامد پرسشی خاص، وحی برای عموم بیان میشود تا پاسخ آن موضوع را روشن نماید.
قرآن کریم در ادامه میفرماید:
«وَلاَ یاْتُونَک بِمَثَلٍ إِلاَّ جِئْنَاک بِالْحَقِّ وَاَحْسَنَ تَفْسِیرا».
ـ و برای تو حکایتی مشهور نیاوردند، جز آن که برای تو به حقیقت آوردیم، و نیکونهادترینْ توضیح راست.
خداوند در این دو آیه فرم و مدل کار خود در «تفسیر» را بیان میدارد و آن را به نیکی و با ذکر مثالی توضیح میدهد و خاطرنشان میشود هیچ شبههای نیست که از ناحیه کافران طرح گردد و ما پاسخ حق آن را به تو ندهیم. پاسخی که بهترین تفسیر و دندانشکن است:
«وَلاَ یاْتُونَک بِمَثَلٍ إِلاَّ جِئْنَاک بِالْحَقِّ وَاَحْسَنَ تَفْسِیرا».
بر این اساس، تفسیر را باید کشف پاسخ از پرسش و از متن آیات قرآن کریم و مفسر را شناسای پرسشها و یابنده پاسخهای آن دانست. پاسخهایی که ممکن است در کنار پرسشها آمده یا جدای از آن و در جایی دیگر وجود داشته باشد. برای نمونه، پاسخ «کذَلِک» برای پرسش کافران کافی است، اما دو فراز: «لِنُثَبِّتَ بِهِ فُوَادَک» و «وَرَتَّلْنَاهُ تَرْتِیلاً» این واژه را که به اجمال سخن گفته است به تفصیل و گستردگی معنا میگرایاند و آن را تفسیر میکند. در لغت، ترتیل را حسن تالیف و ارتباط معنا میکنند.
وجه حسن و نیکو بودن تفسیر نیز به این است که پاسخ هر پرسش و اشکالی داده شود و پاسخ با پرسش تطابق، هماهنگی و تناسب داشته باشد، ضمن آن که تمامی آیات الهی به مثابه حسن بودن تمامی صفات الهی تفسیر احسن دارد. همچنین، تفسیر؛ بیان ظاهر آیات به صورت دایمی است و کسی که همواره بیانی نو ندارد و تبیین وی دایمی نیست نمیتواند مفسر باشد.
علامه طباطبایی رحمهالله در کتاب المیزان، در تفسیر آیات سهگانه سوره فرقان، از روش تفسیری خود سخن میگوید. ایشان مجموع هر سه آیه را درصدد بیان یک مطلب میداند و دو آیه اخیر را یک جواب برای اشکال مشرکان میآورد؛ در حالی که پاسخ اشکال یاد شده تنها دو فراز: «لِنُثَبِّتَ بِهِ فُوَادَک» و «وَرَتَّلْنَاهُ تَرْتِیلاً»میباشد که البته آن نیز تفصیلی از پاسخ اجمالی «کذَلِک» به شمار میرود و پاسخ اصلی و نهایی همان «کذَلِک» است. همچنین وی آیه آخر را متممی برای این پاسخ میشمرد و میگوید: «فهو کالمتمم للجواب».
وی در عبارت: «تبین ایضا انّ الآیات الثلاث مسوقه جمیعا لغرض واحد وهو الجواب عما اوردوه من القدح فی القرآن هذا» تصریح میکند مجموع هر سه آیه پاسخ یک اشکال است؛ این در حالی است که این سه آیه چیستی تفسیر و نحوه آن را آموزش میدهد و دو مصداق برای آن میآورد و پاسخ اشکال نیز در عبارت «کذَلِک» آمده است و دو فراز «لِنُثَبِّتَ بِهِ فُوَادَک» و «وَرَتَّلْنَاهُ تَرْتِیلاً» آن را تفصیل میدهد بدون آن که نیازی به متمم داشته باشد، بلکه آیه سوم به اشکال یاد شده ارتباطی ندارد تا بتوان آن را متمم دانست و پاسخ پرسش و اشکالی مستقل است.
علامه در ادامه، نظریات دیگر مفسران را نیز میآورد که البته دیدگاه آنان نیز خالی از اشکال نیست. وی مینویسد: «والمفسرون فرّقوا بین مضامین الآیات الثلاث» (تفسیر المیزان، ج ۱۵، ص ۲۱۲) ؛ مفسران موضوع هر سه آیه را متفاوت و فراز: «لِنُثَبِّتَ بِهِ فُوَادَک»را پاسخ اشکال مشرکان میدانند و فراز: «وَرَتَّلْنَاهُ تَرْتِیلاً» را بیارتباط با آن میآورند اما آیه «وَلاَ یاْتُونَک بِمَثَلٍ إِلاَّ جِئْنَاک بِالْحَقِّ وَاَحْسَنَ تَفْسِیرا» را بیان فراز «لِنُثَبِّتَ بِهِ فُوَادَک»قرار میدهند و آیه «الَّذِینَ یحْشَرُونَ عَلَی وُجُوهِهِمْ إِلَی جَهَنَّمَ اُولَئِک شَرٌّ مَکانا وَاَضَلُّ سَبِیلاً» به صورت کلی از دو آیه پیشین بیگانه است.
برخلاف نظرگاه این مفسران، فراز «وَرَتَّلْنَاهُ تَرْتِیلاً» پاسخ اشکال است؛ زیرا فراز: «لِنُثَبِّتَ بِهِ فُوَادَک»نمیتواند پاسخ را کامل سازد و تنها نزول تدریجی آن را ثابت میکند و از اثبات اتصال و پیوستگی نزول وحی عاجز است. همچنین این فراز، نیاز به بیان ندارد و آیه «وَلاَ یاْتُونَک بِمَثَلٍ» آیهای مستقل است و به تثبیت و نهادینه نمودن قلب ارتباطی ندارد و نمیتوان نقشی ایضاحی برای آن در نظر گرفت. همچنین آیه بعد نیز مصداق و مثالی برای چگونگی تفسیر است و از دو آیه پیشین بیگانه و اجنبی نمیباشد.
مفاد آیات شریفه تفسیر، روش تفسیری المیزان را بهصورت کلی تایید نمیکند؛ زیرا این آیات شریفه، روش تفسیر «آیه به خود آیه» را تمرین داده است و روش مشبک نمودن آیات با یکدیگر بعد از این مرحله قرار دارد. در روش تفسیری انس با خود آیه، مفسر سعی مینماید با آیه ارتباط عاطفی و رفاقت داشته باشد و با قرب به آیه و دقت فراوان در آن، مطالب فراوانی را از آن به دست آورد که عقل هر عاقل و دل هر عارفی را مجذوب خود میکند.
بلندای این تفسیر را میتوان چنین ترسیم نمود که انسان این توانایی را دارد که در تفسیر و برداشت از قرآن کریم به مقامی رسد تا بتواند قرآن کریم را به زبان حق تفسیر نماید و شخص، خود را در جایگاه خدا قرار دهد و قرآن کریم را بخواند و آن را به زبان خداوند توضیح دهد و تفسیر کند. تفسیر قرآن کریم به روایت و نیز تفسیر قرآن کریم به قرآن کریم از روشهای متداول تفسیری است، اما میشود روش تفسیری نوینی ارایه داد و آن تفسیر قرآن کریم از منظر حق تعالی و به زبان او در پرتو انس با آیات قرآن کریم و قرب به مقام ولایت است.
قرآن کریم کتاب وحی است و چینش واژگان و آیات آن دارای مهندسی شگرفی میباشد. به راستی هیچ کس نمیتواند مانند قرآن کریم سخن بگوید و در هر علم و فنی که وارد شوید میتوانید از این کتاب رهنمون بگیرید: از استخاره و تعبیر گرفته تا مسایل هنری و زیباشناسی یا فقه، حقوق، فلسفه، حکمت، جامعهشناسی و سیاست. این کتاب برای هر دانشی گزارههای کلیدی و اصلی را دارد. حتی نهج البلاغه و صحیفه سجادیه چنین نیست و این تلون و تحول را تنها در قرآن کریم سراغ داریم. اگر کسی بهجز قرآن کریم به کتاب دیگری در حدّ مصدرِ هر سخن و گزاره علمی اعتماد کند، غافل است. چیزی جز قرآن کریم نمیتواند در هر موردی مرجع باشد. بر این اساس است که روایات میفرماید: احادیث را به قرآن کریم ارجاع دهید و اگر دیدید حدیثی مخالف آن است، آن را وا نهید (عن الصادق علیهالسلام : ما وافق کتاب اللّه فخذوه وما خالف کتاب اللّه فدعوه. وسائل الشیعه، ج ۱۸، ص ۸۶)؛ یعنی قرآن کریم آزمایشگاه است و میتواند عیار همه چیز را به دست دهد.
روش تفسیری نوین «تفسیر آیه به خود آیه» یا به تعبیر دیگر «به زبان حق» یا «روش تفسیری انس با آیات قرآن کریم» مستلزم دقت در خود آیه است. آموزش این کار نیازمند استادی ماهر است که قدرت آن را داشته باشد بتواند با آیه شریفه در کمال صفا و سادگی انس گیرد و مطالب را از خود آیه استنباط نماید و نیز شاگرد را به دریای صفا و لطف اتصال دهد و با غسل در آن آب حیاتبخش، نفس وی را شست و شو داده و سبک سازد و سپس شیوههای انسگیری و رفاقت با هر آیه و باب ورود به آن را به وی تعلیم دهد.
در تفسیر باید بر واژه واژه هر آیه ایستار داشت و آن را همانجا معنا نمود بدون آن که نیاز باشد از آیه و فرازی دیگر مدد گرفت و به تطبیق و انطباق پناه آورد و این همان روش راسخان در علم است که این توانایی را دارند هم ظاهر را دریابند و هم از ظاهر هر واژه به بطن قرآن کریم راه یابند. البته راسخان در دانش، افزون بر تفسیر، مهمتر از آن، «تاویل» را نیز میدانند.
به هر روی، سخن این است که کار مرحوم علامه با همه شگرفی و عظمتی که دارد با مفاد آیات تفسیر (آیات سی تا سی و سوم سوره فرقان) سازگار نیست؛ زیرا امر مبنایی و پایهای ورود به تفسیر را نادیده گرفته و به مرحله دوم تفسیر که درگیر ساختن آیات با یکدیگر میباشد، ناظر است و بر همین اساس، از نفوذ و رسوخ به باطن قرآن کریم نیز عجز دارد و راه درست آن را نمیگشاید و از حقایق، اسرار و رمز و رازهای باطنی آن پرده نمیگشاید؛ اسراری که نباید آن را تاویل پنداشت، بلکه در حوزه تفسیر معناست.
با توجه به آیات تفسیر باید گفت دیگر روشهای تفسیری موجود نیز از این جهت که بر خود آیه و ظاهر آن دقت نکرده و مطالب را از خود آیه نمیخواهند و در جستوجوی معنای آیه از جای دیگر مثل روایات یا دانشهایی همچون کلام، فلسفه و عرفان هستند، اشتباه میکنند، و البته برخی از آنان از این جهت که در دانشهای خود، به محتوای خود آیه توجه کردهاند، کار درستی انجام دادهاند. روش تفسیر انس با خود آیه این امتیاز را دارد که سبب میشود اشتباهات دیگر علوم به آیه تحمیل نشود.