یکی از اساسی‌ترین اصول سلوک این است که انسان خود را پیدا نماید و بداند که مجموع علایق، استعداد و توانایی‌های وی برای او چه نوع کارآمدی دارد و برد توحید و ولایت وی تا کجاست و تا چه اندازه می‌تواند بر حق و حقیفت استوار بماند.

باید با خود خلوت داشت و لایه‌های پنهان و ژرفای خویش را به دست آورد و دید آخر خود کجاست. باید دید چه اسمایی بر انسان دولت دارد و لُبّ و هستهٔ مرکزی آدم چیست. ما از این هستهٔ مرکزی به «ربّ» تعبیر می‌آوریم.

رب آدمی همان نهایت انسان است که در پایان هر چیزی به آن می‌رسد. چیزی که باید زندگی و تمام هستی خود را برای آن گذاشت. رب، پدیده‌ای خارجی است که مجموع خصوصیات و صفات فرد با آن همگونی دارد. باید این خالِ خلقت خود را پیدا کرد و لُبّ و مغزای علایق و سلایق خویش را به دست آورد تا به نقطهٔ انتهایی خویشتن رسید. سلوک بدون شناخت رب مفهومی ندارد و هر حرکتی بدون آن به سرگردانی و بی‌هویتی می‌انجامد. باید دید آدمی در سویدای دل خود پول می‌خواهد یا علم، مکه، مشهد و کربلا می‌خواهد یا سیر در شهرهای اروپایی. باید ته و ژرفای خود را دید. در این مسیر ممکن است برخی به «هیچ» برسند. افراد خودخواه و منافقان که پوسیده و پوک‌اند چنین می‌باشند. البته منافقان اغراضی دارند و دل خود را برای بهانه‌ای به نفاق آلوده‌اند.

باید روزها خلوت داشت و بر این موضوع فکر کرد و به درون خود رفت و لایه‌های پنهان خویش را یکی یکی کنار زد تا آخرین علاقه‌ها و دل‌بستگی‌های خویش را دید. البته هیچ کسی نمی‌تواند دو رب داشته باشد و همیشه آخرین دل‌بستگی به یک امر می‌انجامد وگرنه به شرک مبتلاست و باید یکی را برگزیند. سالک باید به نهایت خود بیندیشد و پایان خویش را ببیند و فرجام کار و تلاش‌هایی که بر خویشتن روا می‌دارد را به دست آورد. هر کسی باید یک چیز باشد و باید خویشتن خود را یافت و باید در زندگی ـ که با سرعت در حال گذر است ـ خود بود و خود را به چهرهٔ این و آن گریم ننمود که ناگهان بانگ: «بمیر» می‌زنند. باید تا زمان و سرمایه از دست نرفته و در جایی دیگر غیر از جایی که لازم است، هزینه شود، هویت خود را که یکی از پول‌دوستی، شهوت‌رانی، علم‌جویی، عشق‌ورزی یا خداگرایی است را پیدا نمود. یکی قانونمند است و دیگری خراباتی و یکی نیز لاابالی است. کسی که «رب» خود را پیدا کرد، می‌تواند از استاد معنوی خویش ذکرهای متناسب با آن بگیرد و در این صورت است که ذکر و فکر مؤثر می‌افتد وگرنه هر تلاش و حرکتی بدون آن عقیم است. ذکر با تمامی قداستی که دارد بدون طی این مرحله، تلف نمودن وقت و هدر دادن هویت خود است و فایده‌ای در بر ندارد. «رب» هر کسی همان چیزی است که فرد همهٔ هستی خود را فدای آن می‌کند. البته استاد معنوی کسی است که رب هر سالکی را به خوبی تشخیص دهد اما از آن‌جا که رب هر کسی سِرّ وی می‌باشد، مربی به کسی که در این زمینه تلاشی ندارد هیچ راهنمایی و کمکی ندارد. کسی که بتواند رب خود را پیدا نماید تفاوتی ندارد که از زمان میان‌سالی به سلوک وارد شده باشد یا از زمان کودکی و طفولیت، و به هر حال نتیجه می‌بیند. بله، یافت اسم رب در زمان کودکی که لایه‌های باطنی کم‌تر است بهتر و سریع‌تر انجام می‌پذیرد تا زمان بزرگ‌سالی که اندرون آدمی با هزاران لایه پوشیده شده است و باید از این هزار لایهٔ تو در تو برای رسیدن به لایهٔ نهایی و آخرین تلاش کرد. باید لایه‌های باطنی را یکی یکی شناخت و از آن یادداشت برداشت و با خلوت و تفکر لایه‌های رویین و زیرین را شناسایی نمود تا به لایهٔ پایانی رسید. کسی که آخرین لایه و دل‌بستگی نهایی و هویت حقیقی خویش را می‌یابد، در این جاست که باید لایه‌های دیگر را که مجازی است از خود بزداید و تمامی تلاش و همت و تمامی موجودی خود را بر روی آن سرمایه‌گذاری نماید و دیگر علایق و دل‌بستگی‌ها را سطحی و راهِ انحرافی بداند. با شناخت «رب» است که انسان می‌تواند به شناخت خدای خویش راه یابد. البته پایان برخی، خودخواهی است؛ به‌گونه‌ای که برای حفظ خود حتی حاضر هستند اولیای الهی را نیز با قساوت تمام به دار کشند یا به زهر شمشیر خود از پای درآورند. آنان در تعارض بین خود و خدا نیز خداوند را قربانی مطامع خویش می‌نمایند. برخی پایان آنان جز دنیا نیست. بعضی ترس است که بر آنان چیره است. این آدم‌ها به لحظه‌ای تمام زندگی خود را می‌دهند و ترس تمامی وجود ایشان را به نابودی می‌کشاند و تنها دلی دارند که از ترس پر است. پایان هر کسی آن چیزی است که دیگر آن را با هیچ امری معامله نمی‌نماید و برای یافت این معنا باید تلاش نمود و وقت گذاشت. یکی نیز پر از انصاف است. چنین کسی ممکن است از دین بگذرد اما از انصاف خود دست بر نمی‌دارد. البته «لا دین لمن لا إنصاف له»؛ همان‌طور که اگر کسی دین نداشته باشد به انصاف نمی‌رسد. برخی جز طماعی چیزی ندارند و بعضی به کثرت، دل خوش دارند و خوشایند افرادی عزت است و همواره می‌خواهند عزیز باشند.

اگر کسی اسم رب خود را پیدا نمود و پایان خویش را یافت، باید کتمان داشته باشد و حرام است آن را به دیگران بگوید و بیان آن خیانت و تجاوز است و تنها مربی است که از آن آگاه است و وی حتی نباید آن را به مربی خود نیز بگوید؛ چرا که مربی با شناخت نفس وی هست که خود بر آن آگاه می‌گردد و مربیانی که این معنا را ندارند نمی‌توانند استاد معنوی سلوک باشند.

باید توجه داشت ذکری که استاد به سالک توصیه دارد همان سِرّ باطنی وی هست و هر ذکری که با سرّ پنهانی و رب آدمی هماهنگی نداشته باشد تنها دور شدن از طریق را در پی دارد. البته ذکر سِرّ غیر از ذکر عمومی و عام است. تهلیل و صلوات از اذکار عام است که البته برای برخی از افراد می‌تواند ذکر سرّ نیز قرار گیرد و این به تشخیص استاد سلوک است.

اسم رب استقصّ و عنصر اصلی هر کسی است که جوهر او را تشکیل می‌دهد. سرّی که کثرت بر نمی‌دارد و شرک نمی‌پذیرد و منحصر در یکی است که خداوند هر کسی را با همان خلق کرده است. چیزی که ذکر باید بر اساس آن گفته شود وگرنه برای ذکرهای انتخابی که به صورت تخصصی و با نظر استاد نباشد هیچ خاصیتی نیست و تنها برای ذاکر خوشامد و خوشایند دارد.

بعد از تفکر بر روی علایق و سلایق، می‌توان به سراغ اسمای الهی رفت که برخی از آن در دعای جوشن کبیر آمده است. با مطالعهٔ جوشن کبیر باید دید کدام یک از اسما با آخرین علقه‌های وی هماهنگی دارد و

همان را علامت بزند تا آن که بتواند با ویرایش‌های متعدد، آخرین نام الهی را به عنوان رب خود برگزیند. باید این کار را آن‌قدر ادامه داد تا در پایان، تنها یک اسم بماند. البته، دعای جوشن کبیر در این زمینه مهم‌تر است اما چون متن آن تخصصی و عالمانه است این کار برای آنان که در بدایت کار هستند سخت است و جوشن کبیر متنی عامه‌گرا دارد و بهتر می‌توان از آن استفاده نمود. باید نخست این دعا را به صورت کلی مطالعه کرد، آن هم با سادگی و در خلوت و به صورت عامیانه و نه به شکل عالمانهٔ آن که به صرف و تجزیهٔ آن می‌پردازد، و سپس یکی یکی این اسما را در طی چند روز مطالعه، دقت، تجربه و مزمزه کرد تا اسمایی که به طبیعت و خلقت وی سازگاری دارد فهرست شود و در نهایت، از میان آن‌ها یکی برگزیده شود. بعد از آن است که می‌تواند به استاد معنوی خویش مراجعه نماید و صحت و سقم یافتهٔ خود را به دست آورد بدون آن که کسی دیگر را در جریان کار خود بگذارد. کسانی که به عرفان عملی رو می‌آورند و ماه‌ها به ریاضت و ذکر مشغول می‌شوند اگر پیش از آن به این اصل مهم نپرداخته باشند، ذکر و ریاضت برای آنان جز گمراهی چیزی ندارد.

بنده یادم می‌آید که بسیار خردسال بودم، جرأت نمی‌کنم بگویم چند سالم بود که خودم را دیدم. از آن روز تا به امروز هرچه در درس‌ها می‌گویم همان ذکر را دارم و چیز دیگری برایم رنگ ندارد. دو سال و نیم بیش‌تر نداشتم. یک وقت که به پر و پای ما می‌پیچیدند، گفتم آقا از این جایم می‌خواهید بزنید یا از آن‌جا، هیچ تفاوتی نمی‌کند و چیزی مهم نیست. هیچ چیزی از آن برای من نیست. به ما گفتند در این تنگه بایست و ما هم این‌جا ایستاده‌ایم.

مطالب مرتبط