هوای وصل دارم بی محابا
ذات خداوند حقیقتی است که هر لحظه و آن در کاری و همواره در شانی است و تازه به تازه و نو به نو میشود و در تجلی، ظهور و خودنماییهایی که دارد کاری را به تکرار انجام نمیدهد و پدیدههای او مثل ندارد؛ چنانکه میفرماید: «کلَّ یوْمٍ هُوَ فِی شَاْنٍ». ذات خداوند حقیقتی است که ایستایی ندارد و در جایی توقف نمیکند و همواره در حرکت است. او پیوسته خود را مینگرد که نو به نو کار میکند. تماشایی که در آن خواب و چرت راه ندارد: «لاَ تَاْخُذُهُ سِنَهٌ وَلاَ نَوْمٌ». تماشایی که وصول به ذات و عشق است؛ بنابراین خداوند همواره در تماشاست و عشق دایمی و دوام عشق دارد. عشقی که بهجتزاست و برترین کامیابی را به همراه دارد. او در خود ظهور و بروز وجودی دارد و از خود میگیرد و به خود میدهد و سیر دایمی و تکرارناپذیر در خویش دارد.
ذات حق تعالی در این تجلیات که تجلی وجودی نامیده میشود نه غیریت فاعلی دارد نه غایت و غرضی که زاید بر ذات باشد و ذات اوست که در تجلی است بدون هیچ لحاظی. در این صورت، برتری و نزولی در او نیست تا گفته شود: «در عشق؛ برتر به فروتر نمینگرد». ذات او لب حقیقت است که در تجلی و حرکت وجودی است و تجلی لحاظ نزول و فرود و فروهشت ندارد. حرکت وجودی، عشق حق تعالی است. عشقی که تشخّص دارد و وصف ذات شخص است. مرتبهای که هیچ گونه تعینی در آن نیست، اما میتواند تعینزا و تعین آفرین گردد. تعینی که به حرکت ایجادی میانجامد.
اما مهم این است که توجه شود: رسیدن و وصول به ذات بهجتانگیز خداوند ممکن است. خداوند یک شخص است و نه مفهومی کلی اما منحصر در فرد. مفهوم کلی زیارت بر نمیدارد و نمیتوان در خارج از ذهن به سراغ آن رفت و با او همچون موسی به گفت و شنید نشست و رویت او را از حق تعالی خواست. باید باور داشت خدایی در بیرون هست که میتوان با او سخن گفت و با او عاشقانه همکلام شد و بارها و بارها خطاب به او عرض داشت: «إِیاک». کسی که بتواند مشکل توحید خود را حل نماید و آن را به باور خویش برساند و به آن ایمان آورد، در زمینه دیگر معارف مشکلی ندارد. کسی که نماز خود را نه برای تلقین و تسکین نفس میگزارد بلکه در پی آن است خلوتی به دست آورد تا با خداوند به مناجات و راز و نیاز و نجوا بنشیند و او را نه از سر طمع به بهشت و نه از ترس جهنم کرنش کند، بلکه بندگی او وجودی باشد که از عبادت عاشقانه برتر است؛ چنانکه مولا امیرمومنان علیهالسلام میفرماید: «إنّی وجدتک اهلاً للعباده». در شعرهای خود گفته ام:
وصل مدام
فدای ذات پاکات کن دلم را
شود تا جان به راهت خاک، یکجا
منِ حیران، گرفتارم به ذاتت
هوای وصل دارم، بیمحابا