ریاضت و تربیت نفس
ریاضت پرکردن اراده و نفس و ریزش هر گونه ضعف و سستی از آن است. ریاضت تمرین مزاج، طبع و نفس است برای آن که کارهای خود را ارادی سازند و در سیر و حرکت، چابکی و چالاکی داشته باشند؛ بهگونهای که کمترین سستی و ناتوانی به آن راه نیابد. ریاضت فعلی هدفمند و باشگاهی برای تمرین تقویت اراده و توانمندسازی نفس است تا با کمترین خستگی، بیشترین حرکت را داشته باشد. این هدف باید به دست آید و چنین نیست که بدیل و جایگزین داشته باشد و بشود طریقی دیگر برای آن پیشنهاد داد. ادمی تا در پرتو ریاضت، دارای اراده، همت و هدف نشده باشد، نمیتواند سیر و حرکتی به سوی کمالات داشته باشد. همین هدفمندی ریاضت است که تکرار و دوباره آوردن را میطلبد تا به کمال لازم برسد. تمرینهای ریاضتی سبب میشود نفس و بدن پر، چالاک، چابک و دور از سستی گردد؛ بهطوری که چنین شخصی بتواند کارهای مورد نیاز را با قوت و توانمندی به انجام رساند.
ریاضت از سنخ تمرین است و نه مجاهده. در تمرین، بر شدن و اوج گرفتن هدف نیست، بلکه تنها آمادگی نفس و بدن برای سیر و حرکت و شناخت نقصها و برطرف کردن ضعفهای نفسانی، مقصود است؛ در حالی که در مجاهدت، تحقق خواسته الهی منظور میگردد و تلاشهای آن در مسیر این هدف است.
ریاضت تمرین و تکرار است برای عادت دادن خود به صدق به گونهای که صدق را هم به نرمی بپذیرد و هم به نرمی و بدون وارد آوردن سختی به خود، بیاورد. کسی در مسیر سیر خود، صدق دارد که پیشامد هیچ خطر، مشکل، دشمن و امر نفسانی، وی را اسیر و مغلوب نفس نمیسازد و غرضی مادی و نفسانی را تابع نمیشود و ضعف در وجود او نیست تا از چنین اموری رنگ بگیرد و آسیبی به او وارد شود.
برخلاف افرادی که سهپایهای، آنان را به خود مشغول داشت تا آن که صندلیهای رنگ رنگ، جواهرنشان و چرخان به دفاتر آمد. افرادی ضعیف و ناتوان که چنان ذلیل چهارپایهای شدند که بر خود نیز دو پا افزودند و تفرعنی یافتند که فرعونها را خیره استکبار خویش نمودند؛ چرا که پیش از آن، ریاضت نفس نداشتند و با پیشامد میدان، انسانیت خویش را باختند.
ریاضت نوعی تمرین و به میدان آوردن زور و توان است که با تکلف و سختی شروع میشود تا بعدها آن را به تکلیف و به اخلاص و صافی و دور از هر گونه ریا، نفاق، دورویی و سالوس آورد و سپس همچون اولیای حق تعالی آن را به ایثار عملی سازد.
کسی که قدرت مییابد به صدق کار کند و صدق را به صدق بپذیرد، صاحب ایمان یقینی میشود و در اعتقادات و
(۳۰)
باورهای خود نیز صادق میگردد و رنگی از دورویی، ریا و نفاق در دل او نیست و نیز فکر و اندیشهای که به ذهن میآورد حقیقت دارد.
ترتیب در بیان مراتبِ اعتقاد، نیت و عمل، ترتیبی علمی و دقیق است و اعتقاد در مرتبهای بالاتر و برتر از نیت و عمل قرار دارد. ریاضت سبب میشود اخلاق و ملکههای آن و افعال طبیعی، از ضعفها و آفات مصون بماند و به صورت محکم آورده شود. نفس با ریاضت به جایی میرسد که محکم آوردن کارها، طبیعی و ارادی آن میشود و آن را به طوع و خوشامد و نیز بدون رویه و تفکر و به تخلق، میآورد؛ بهگونهای که برای انجام آن نیازمند استحضار قواعد و رعایت آن نیست و هرچه میآورد بهخودی خود بر اساس قاعده و روی فرم است. اولیای خدا کارهای عبادی، اذکار جلی و خفی و اندیشههای خود را بدون رویه میآورند. آنان در هیچ یک از کارهای خود به رویه و اندیشه و چینش تصورات و تصدیقات و همراه ساختن اراده نیاز ندارند و همانند حق تعالی مقام کنْ دارند: «إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَیئا أَنْ یقُولَ لَهُ کنْ فَیکونُ»(۱). باید توجه داشت فای در «فَیکونُ» فای تفریع و عدّی است که تأخیری در آن نیست. کسی که نتواند بدون رویه و تامل کارپردازی داشته باشد، سالک و رونده نیست و هنوز گرفتار بدایات و نیازمند ریاضت است و تمرینهای وی ناقص بوده است. کسی سیر دارد و رونده است که نشست و برخاست وی بدون رویه باشد و برای انجام آن نیازمند هزینه کردن از خود یا کوک کردن ساعت نباشد، بلکه از درون خود هماهنگکنندهای ناخودآگاه دارد. نفس اگر بدون رویه و تأمل نتواند کار بپردازد، هنوز در باتلاق آفات و ضعفهای نفسانی و در مرداب وسوسهها و وسواسها گرفتار است. کسی سیر و حرکت دارد که با اشارهای، برخیزد و موقعیت را از دست ندهد و وقتهای جبرانناپذیر ناسوتی را نسوزاند.
کسی که ریاضت موفقی داشته باشد، صاحب نفس صافی میشود و نفس صافی وی حق تعالی را حاضر و ناظر و همراه خود میبیند و به دیده صدق به او نگاه میکند و در هر کاری از او رضاست و چنین نیست که با نارضایتی و کراهت خویش، حق تعالی را مورد تهمت و افترای نفس خود قرار دهد. چنین نفسی در انجام ریاضت، کوشاتر و توانمندتر و دارای انگیزه میشود؛ زیرا خداوند را تماشاگر و همراه تمرین خود یافته است.
نفس صافی چنین کسی حاضر به اللّه است نه حاضر به عند اللّه. کار کردن و تمرین برای چنین نفسی راحت و آسان میشود. البته در برابر، اگر کسی ریاضت و تمرین بر پذیرش صدق نداشته باشد، کارهای خود را شکسته، نامنظم و با ضعف میآورد و نمیتواند به خود و کارهایی که دارد نظم ببخشد و آن را سامان دهد. او امیر بر نفس خود نیست و خواب بر وی هجوم میآورد، برخلاف کسی که ریاضت را به درستی آورده و بیداری بر او هجوم میآورد.
- یس / ۸۲٫
(۳۱)
صاحب ریاضت درست، هم صدق دارد و هم تصدیق و باور درونی به حق تعالی و پدیدههای هستی. چنین کسی خالی از شک، گمان، افترا و بهتان نسبت به حق تعالی میشود. کسی که با ریاضت، نفس خود را پر، نرم و سخت کرده باشد، با خداوند سازگار میشود و کسی که ضعیف و سست باشد، حتی در مواجهه با خداوند نیز او را مورد اتهام قرار میدهد و از وی راضی نمیشود تا چه رسد به آن که بتواند از بندگان خدا رضایت و خرسندی داشته باشد. وی در هر کار آنان، اشکال و انتقادی نابهجا و برآمده از خودخواهی خویش وارد میآورد و به کارهای آنان رضایت نمیدهد و نجاستی نفسانی به آن تزریق میکند و آن را ناگوار میسازد.
اگر ریاضت به درستی آورده شود، نفس به حق تعالی حسن ظن مییابد؛ به این معنا که حقیقتبین میشود نه خوشبین و کارهای حق تعالی را به درستی میپذیرد.
لذا ریاضت یعنی رسیدن به این که سختیهای سیر معنوی انسان یک حقیقت است و باید به «صدق» رسید. باید آنقدر ریاضت کشید که طبیعت ناسوت و عوالم ماورایی را با حقیقتی که دارد راست دانست و باور داشت. و اعتقاد پیدا کرد که حق تعالی، خلق، عمل، جزا، مکافات و حسابرسی همه درست و صادق است و نفس امر و جان حقیقت آن را دریافت و چیزی را شوخی نگرفت و توقع ملاحظه و گذشت بیسبب نداشت و باور نمود هر که هرچه میکند و هرچه میگوید در دادگاه عدل الهی بر علیه وی استفاده خواهند کرد؛ به گونهای که تمامی سرانگشتهای وی را مستوی و برابر خواهند ساخت و آن را صاف میکنند و به او تحویل میدهند: «أَیحْسَبُ الاْءِنْسَانُ أَلَّنْ نَجْمَعَ عِظَامَهُ. بَلَی قَادِرِینَ عَلَی أَنْ نُسَوِّی بَنَانَهُ»(۱). کسی که به صدق برسد، این حقیقت را میداند و ریاضت برای رسیدن به این صدق است. برای رسیدن به این باور و یقین که تمامی آنچه در شریعت خبر دادهاند حقیقت و راست است. یقینی که از سنخ معرفت و منشأ اثر است و صرف آگاهی و علم بیاثر و بدون روح نیست. معرفتی که به قلب میرساند همه چیز راست است و گندم از گندم و جو از جو میروید و هر کسی آن میدرود که کشته است و نفس انسانی میتواند مزرعه باشد یا مزبله؛ برای همین است که جناب خواجه، ریاضت را رسیدن به صدق تعریف میکند؛ یعنی رسیدن به این که ناسوت، حقیقتهای آن، واقعیتهایی که دارد، عوالم ماورایی، قیامت و حساب، بازخواست و کتاب، تمامی راست است. انسان باید مدتی این معنا را ذکر خود قرار دهد که همه چیز راست است. این نیز از شعبههای یقظه است و باید بهطور واقعی بیدار شد و راستها و حقایق را دید. ریاضت برای این انتباه، توجه و بیداری و نیز برای ایجاد آمادگی و توان حرکت است. باب ریاضت برای وصول به حقیقت و باور به آن است؛ وگرنه کسی که اعتقاد قلبی خود را راسخ ننموده باشد، در فشارهای متراکم منازل بعدی کم میآورد و میگریزد.
- قیامت / ۳ ـ ۴٫
(۳۲)
برای همین است که باب ریاضت که نهمین منزل باب بدایات است در میان مبادی به عنوان آخرین مبدء کمالی شناخته میشود و منازل پیشین با این منزل، کمال و معنا مییابد و سماع که بعد از ریاضت قرار گرفته ترنمی است برای رفع نقاهت حاصل از ریاضت و ماساژی است که بر نفس خسته از تمرین داده میشود همانطور که در باشگاه ورزشی و در گود و میدان قهرمانی، پس از پایان مسابقه، فرد را با حوله خشک میکنند و مشت و مال میدهند و او را تشویق مینمایند، در میدان سیر معنوی انسان نیز، قهرمانی که منزل ریاضت را بگذراند، برای رفع خستگی به ترنم و سماع نیاز دارد و سماع تشویقی است برای مُحِب تا خود را برای قرار دادن در پشت ابواب، آماده کند و رقیقه این حقیقت در منازل بعدی ظهور مییابد و توفیق در آن منازل به میزان تمرین در این باب و توان آمادگی خود نیاز دارد.
گفته شد ریاضت برای محبان است و محبوبان بدون ریاضت، بر اساس حب، عشق و قرب است که کارپردازی دارند و صدق و حسن ظن به حق تعالی، بلکه نگاه عاشقانه همراه همیشگی آنان است. محبان در پایان ریاضت، به حق تعالی و فعل او با دیدهای نیکوبین مینگرند و حسن ظن به او پیدا میکنند.
شالوده و بستر حرکت قربی با ریاضت، محکم و استوار میگردد و لذا کسی که در پی تحصیل کمالات میباشد باید نخست این منزل را به درستی سامان بخشد تا بتواند در سیری که پیش رو دارد، به محکمی و دور از ضعف و لغزش، گام بردارد.
ریاضت اگر بهدرستی انجام نگیرد، انسان در منازل بعدی، دوام لازم را نخواهد داشت و در گذر از آن، به دلیل نداشتن آمادگی، مقاومت خود را از دست خواهد داد. کسی که ریاضت دارد، نفس و جسمی مییابد که مانند آب رودخانه رونده و تازه است و مانند آب مرداب نیست که گندیده شود. چرا که بعد از سماع، شخص رونده به سوی کمالات به ابواب میرسد؛ یعنی پشت در شهر سیر و سلوک قرار میگیرد. چنین کسی به حزن گرفتار میشود. مشکلات او در منزل حزن شروع میشود. بعد از آن خوف، اشفاق، خشوع، زهد، ورع، تبتل، اجابت و رغبت است که در تمامی آن باری بر دوش ان شخص گذاشته میشود و اگر خود را با ریاضت گرم و نرم نکرده باشد، استخوانهای وی زیر بارهای یاد شده میشکند و چنانچه بر تشک باشگاه سیر و حرکت خود قرار گیرد، از نخستین ضربهای که به گونه نفس وی زده میشود، سرگیجه میگیرد و به زمین میخورد، ولی ریاضت درست، بدنه و هویت نفس را هم نرم و هم سخت میکند؛ بهگونهای که تحمل ضربههای بوکس سیر و حرکت و تازیانههای آن را به وی میدهد. باشگاه منازل معنوی و معرفت با باشگاههای پرورش اندام و باشگاههای رزمی تفاوتی ندارد و قوانین حاکم بر تمامی عوالم یکی است. ریاضت آمادگی لازم برای ورود به منازل سیر و حرکت قربی و گذر از آنها را به انسان میدهد و سبب میشود در آن منازل، دچار آفت، رکود، گسیختگی و ترک نشود.
از این توضیح به دست آمد چینش یاد شده چند منزل پایانی بدایات دارای چیدمانی علمی است و ترتیب و نیز
(۳۳)
ترتب خود را دارد.
(۳۴)
صدق و حسن ظن؛ حقیقت ریاضت
«صدق» پایه اساسی و قوام و نیز نتیجه و غایت ریاضت است. در تعریف صدق گفتهاند: «مطابقة الخبر أو العمل لما فی نفس الأمر». این تعریف نسبت به آنچه برخی منطقدانان گفتهاند کامل است؛ زیرا آنان تنها از مطابقت خبر و گزاره قولی سخن گفتهاند؛ هرچند تعریف آنان به مقتضای علمی بوده است که به آن مشغول بودهاند. صدق عملی همانند صدق قولی است؛ همانطور که هم قول و هم عمل به کذب متصف میشود.
«صدق» اساس تمامی عشق است. اصل صدق نیز بر یقین استوار است. یقین به معنای هماهنگی سخن و کرده با واقع است. کسی که به صدق میرسد، شک بهکلی از او برداشته میشود. چنین کسی میتواند «ریاضت» را محقق سازد. ریاضت به معنای تمرینهای مستمر و هدفمند برای تحقق حسن ظن به حق تعالی است. کسی که به حق تعالی حسن ظن داشته باشد، هرچه برای او پیش میآید را خیر خویش و عین صدق و عنایت حق تعالی میشمرد. او اگر در عشق، ابتدایی باشد میگوید:
به جهان خرم از آنم که جهان خرم از اوست
عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست(۱)
و چنانچه در عشق دارای اقتدار و قوت باشد میگوید:
به جهان خرم از آنم که جهان هم خود اوست
عاشقم بر همه عالم که همه عالم خود اوست
کسی که به این صدق برسد، عاشق است و ریاضت برای رسیدن به این مهم است.
ریاضت تمرین و آماده سازی نفس برای پذیرش صدق است. برای نهادینه شدن این حقیقت و باز شدن آن در نهاد انسان. شخصی که در پی کمالات است، هم باید خود به صدق برسد و حقایق هستی و پدیدههای آن را صادق بداند و هم نسبت به آن تصدیق داشته باشد، آن هم به زبان حق تعالی. کسی که صدق داشته باشد به حق تعالی اقرار دارد و از شک، گمان، بهتان و افترا به حق تعالی دور است. کسی که ضعیف و سست باشد، ابایی ندارد که به خداوند هم اتهام وارد آورد و به هیچ وجه از او راضی نمیشود و به صدق وصول ندارد.
انسان در باب ریاضت، هرچه خود را توانمندتر سازد، در منزلهای بعدی قدرت تحمل بیشتری دارد و مسیر پیش روی خود را با کیفیت و سرعت بهتری میپیماید.
لذا محبان وقتی با ریاضت، نفس خود را هموار ساختند به صدق و حسن ظن و به تصدیق میرسند و آیه زیر را باور
- دیوان سعدی، غزل ۱۳٫
(۳۵)
مینمایند: «وَهُوَ الَّذِی یقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبَادِهِ وَیعْفُو عَنِ السَّیئَاتِ وَیعْلَمُ مَا تَفْعَلُونَ. وَیسْتَجِیبُ الَّذِینَ آَمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَیزِیدُهُمْ مِنْ فَضْلِهِ»(۱).
آیه شریفه از کسی میگوید که قبول توبه میکند ولی نام او را به صراحت نمیآورد. همچنین پذیرش توبه نسبت به بندگان را میآورد، ولی گناهان را به آنان نسبت نمیدهد و این کرامت خداوند در یادکرد از بندگان خویش است. همچنین فعلها که تا بدینجا به صورت غایب آمده در فراز: «وَیعْلَمُ مَا تَفْعَلُونَ» التفات به خطاب دارد که چیرگی علم حق تعالی و نبود غیبت در آن را میرساند.
آدمی باید در پرتو ریاضت به این باور برسد که خداوند متناسب با عمل میبخشد، بلکه اعطایی افزون بر آن نیز دارد: «وَیزِیدُهُمْ مِنْ فَضْلِهِ».
در باب ریاضت، شخص باید با علم صحیح یعنی شهود و یا با نقل درست به این حقیقت و صدق، یقین یابد و آن را تصدیق کند که خداوند عمل هیچ بندهای را ضایع و تباه نمیکند و در این صورت است که ریاضت به نتیجه میرسد و ترس از نفس او برداشته میشود و برای چنین کسی است که میشود سماع آورد و او شایستگی شنیدن صوتهای فرحبخش معنوی و ماورایی را دارد.
چهار امر کلی موثر بر حقیقت آدمی
در تحقق تمامی ظهور و بروزها و کوششها و کاوشهای آدمی و خصوصیات بیپایان و گوناگون انسان، چهار امر کلی و اساسی بر معنا و حقیقت آدمی بسیار مؤثر است و او را معنا میبخشد و چیستی او را نشان میدهد، به طوری که دیگر اوصاف و امور، در پرتو این چهار امر خودنمایی میکند. این چهار امر عبارت است از: دل، عشق، دین و استقامت. این چهار امر است که آدمی را معرفی مینماید و آدم را آدم میکند و تمام زوایای زندگی او را باز و بسته میسازد.
استقامت انسان، در معرفت کامل نسبت به حق تعالی و شهود تام آن حضرت ظاهر میشود و شایستگی عمل، خود ظهوری از این امر است. رؤیت حق تعالی در تمامی شؤون هستی، استقامت فکری یک انسان میباشد و این رؤیت مستلزم شناخت تمامی شؤون مثبت و منفی فرد است. با همین استقامت است که شناخت بدیها و گناهان میسر میگردد و انسان قدرت بر ترک همه بدیها و جلب و جذب تمام خوبیها را مییابد. دل، عشق، دین و استقامت در تمامی هستی حاکم است و انسان نیز خود «کامل تنزیلی» آن میباشد و زن و مرد باید شخصیت خود را با آن هماهنگ سازند و کیفیت آدمی در همین هماهنگی میباشد و این هماهنگی همان برش آدمی است که ظاهر میگردد.
- شوری / ۲۵ ـ ۲۶٫
(۳۶)
تجزیه، تخریب، انحراف و هرگونه افراط و تفریطی در این چهار امر موجب عقبافتادگی و یا سقوط فردی میگردد. بالا بودن این چهار امر در افراد عادی کمتر به چشم میخورد و کمتر کسی است که حدود اعلای این امور را داشته باشد؛ هرچند شدت و ضعف در هر یک از این امور ممکن است، با آنکه ترتیب نیز به نوعی وجود دارد. بیدل وجود ندارد اگرچه بد دل یا دل مرده عرفی فراوان داریم. اینگونه افراد عشق گویایی ندارند و سرخوردگی را در خود رشد میدهند. استقامت نیز بر این دو امر متفرع است و دین به طور فطری و باطنی آن از اینگونه امور جدا نیست؛ هرچند ممکن است به طور صوری و شرعی، در بسیاری از افراد نبوده و چندان نیز از امور دیگر خالی نباشد.