سلوک؛ ضرورت سبک باری و پرهیز از کثرت گرایی

 

سالک باید تا می‌تواند اهل خلوت باشد و از تمامی فروع کثرت‌گرایی بپرهیزد و رفته رفته خود را سبک‌بارتر نماید. کسی که می‌خواهد همه کار نماید و اهل سلوک هم باشد راه را اشتباه آمده است.

 کسی می‌تواند سالک باشد که غم و اندوه ناسوتی را از خود دور کند. وی نباید قرض و وام داشته باشد و باید بتواند خواسته‌های ناسوتی خویش را کاهش دهد و در پی آرزوی‌های بزرگ نباشد و همه را برای اهلش بگذارد و حمّالی آن را ننماید؛ وگرنه نالهٔ شبانگاهی وی برای آرزوهای برباد رفته و دست نیافته است. چنین کسانی را همین که خوابی خوش یا وحشتناک ببینند بسنده است و بیش از آن را نه کشش دارند و نه باید انتظار آن را داشته باشند. کسی که دنیا و آخرت، مردم و جامعه، خود و فامیل را همه را با هم می‌خواهد از سلوک توهمی دارد و او را به سلوک چه! نخستین کار برای داشتن سلوک توان سبک‌باری و پرهیز از کثرت‌گرایی است. به طور مثال، سالکی که آرزوی داشتن خودرو دارد و خویش را در پی فراهم نمودن لوازم آن وا می‌دارد فردی کثرتی است که نمی‌تواند خلوت داشته باشد. سالک باید به کم‌ترین امور ضروری زندگی کند گرچه به اقل زندگی کردن مخالفت همسر را به همراه دارد و باید به گونه‌ای با درایت و سیاست میان این دو جمع کند که توقعی از او نداشته باشند و ستمی بر اهل خانه نرود. سالک باید برای این منظور پلی میان خویش و زندگی بکشد و بی آن که از همسر و فرزند جدا شود، جدا باشد. بخورد اما نه مانند همه و بخوابد اما نه مثل دیگران. وی در غربت باشد اما با دیگران و با دیگران باشد اما در غربت و خلاصه به گونه‌ای باشد که هیچ کس احوال او را درنیابد وگرنه کسی با او زندگی نمی‌کند.

عمرهای کوتاه امروزی و آرزوهای بسیاری که بر ذهن بشر امروز سایه افکنده است اجازهٔ ورود به سلوک را به کسی نمی‌دهد مگر آن که خود را سبک‌بار نماید و کثرت‌خواهی و مظاهر متنوع دنیاطلبی را ترک سازد بدون آن که به کسی آزار رساند و همسر و فرزندان را دچار مشکل نماید و حقوق آنان را پایمال گرداند.

سالک کسی است که درد، سوز و غم هجر را در جان خود بیابد و ساده‌وار و اُذُن باشد و از تنهایی و از پشت کردن تمامی آشنایان، دوستان و فامیل به خود نهراسد و خود را از کم‌ترین آلودگی به شیطنت، سیاست و زرنگی دور دارد و اگر این حالات در وجود کسی نیست پیش از آن که به نسخه‌های سلوک رو آورد باید این روحیه را در خود ایجاد نماید. سالک، بسیار می‌شود که هوس گریه به او رو می‌آورد و احساس بی‌کسی و غربت، او را در خود فرو می‌برد. او مظلوم است. البته در به دست آوردن این حالات، نباید معصیت نمود و عرفانی که برای رسیدن به چنین حالتی نسخهٔ معصیت می‌پیچد گمراهی است و نه آگاهی. کسی که در اندیشهٔ سلوک است به چوب تنبیه خداوند تربیت می‌شود و مصیبت‌هایی طبیعی به سراغ او می‌آید تا او را داغدار نماید. امواج گرفتاری‌ها به او رو، و سیل مصیبت‌ها بر او هجوم می‌آورد و سوز بلاها گریبان‌گیر وی می‌شود و تا مغزای جان او را به آتش درد می‌سوزاند و چنین کسی به هیچ وجه به بلاسازی نیاز ندارد. در سلوک هیچ‌گاه از سالک با شربت به‌لیمو پذیرایی نمی‌کنند. سلوک ناسوت سالک را به آتش مصیبت می‌کشد تا آن که بیرونی و نامحرم است جرأت نزدیکی به این راه را به خود ندهد. سنگ محک دریافت این استعداد، توانایی برای پذیرش هر بلایی است و کسی که خود را بلاکش نمی‌بیند نباید عمر خود را برای آن معطل نماید. چنین فردی برای مدرسه بهتر است. عرفان هر آن‌چه که انسان دارد از او می‌گیرد. مسیر سلوک، جاده‌ای است که ریزش و کاهش دارد و نه رویش و افزایش. در مسیر سلوک باید اندک اندک و رفته رفته از خود ریخت و کسی برای آیندهٔ خود ذخیره‌ای ندارد. او نه در روز به فکر شام شب است و نه بر آینده اندیشه دارد، بلکه وقتی شب شد به آن‌چه به وی رسیده؛ خواه قوت باشد یا گرسنگی، راضی است. او گرسنگی را روزی خود می‌داند و آن را غذای خود می‌شمرد و نه بی‌غذایی.

وجود سالک ناخوانا و ناهمگون با مردم زمانهٔ خود است؛ چرا که مردمان برای زندگی خود اصول و قواعدی دارند که با زندگی وی میزان نیست و او را اصولی ناهمگن با آنان است.

سالک برای به دست آوردن این فضا، به ریاضت نیاز دارد. ریاضت انواع مختلفی دارد و از کم کردن خوراک روزانه شروع می‌شود و به کم‌خوابی و پرکاری می‌انجامد. او باید چنان با ریاضت تربیت شود که بتواند خود را کنترل نماید که نفس و بدن به وی زور نگویند و بر او چیره نشوند و این او باشد که بر آنان به راحتی حکم براند. البته در این راه باید از افراط و تفریط دوری گزید و آن را پیوسته انجام داد؛ خواه این پیوستگی باکندی باشد یا با سرعت. هرگونه خودآزاری و وارد نمودن ضرر بر خود نیز در این مسیر ممنوع است و ریاضت نباید انسان را به مریضی، ضعف و سستی بکشاند که چنین اموری با آموزه‌های فرهنگ شیعی منافات دارد. در این فضا باید به جایی رسید که از تحقیر دیگران ناراحت نشد و کسی که در وجود خود از آن کم‌ترین اذیتی می‌بیند به شرک مبتلاست.

مطالب مرتبط