از ویژگیهای اولی سالک آن است که ساده و خوشباور است.
او قلبی مهربان دارد و دست آزار دیگران در آستین ندارد. او کسی است که دیگران بهراحتی کلاه سر وی میگذارند و به او زور میگویند و یا او را اذیت مینمایند و وی چیزی نمیگوید با آن که آن را در مییابد و قدرت مقابله دارد.
البته او همانند پیامبران الهی است که «اذُن» میباشند با آن که «عقل کل» هستند. آنان نه حسابکشی دارند و نه با محاسبه با دیگران ارتباط مینمایند. کسی که این حال و هوا را ندارد و در این فضا نیست، هرچه از سلوک بشنود و ریاضتهای آن را بر خود هموار سازد، به جایی نمیرسد و از آن دورتر میشود. برای سلوک، نخست باید این فضا را در خود ایجاد نمود و همانند شخصی محتضر شد و در برابر آزار و اذیت و ظلمها و حقکشیها خودنگهدار بود و زرنگی و شیطنت یا سیاستبازی را از وجود خود پاک کرد. او باید به جایی برسد که اجحاف دیگران در حق وی، او را ناراحت نسازد و زبان اعتراض بر آن نگشاید و از حقوق شخصی خود در گذرد. او نباید انتظار احترام از آشنا و دوست را داشته باشد و اگر کسی به او بیاحترامی نمود و با غذایی در خور وی از او پذیرایی نکرد، از ناراحتی غمباد بگیرد. سالک کسی است که توقع سلام و صلوات دیگران را از خود پاک مینماید و ملاحظهٔ دیگران و غیرگرایی را از خود دور میدارد و خود را خراب میخواهد و نه آباد از کمالات. او باید کثرتگرایی و روحیهٔ اجتماعی را از خود بردارد و در ابتدا به انزوا و فردگرایی رو آورد و از تنهاییها نهراسد. کسی که در پی آن است تا به این و آن سلام کند و مدام چهره میگرداند تا چهرههایی ببیند و با او پلی ارتباطی داشته باشد برای فردا، تا کار خود را سامان بخشد و پسورد پارتی به دست آورد در حال و هوای سلوک نیست. کسی که به سلوک رو میآورد خداوند همه را از او میگیرد و تمامی انشعابات را بر او سد میکند تا تنها باشد و تنها او را برای خود بر دارد. او برخی از سالکان را که به ویروس دنیا آلوده شدهاند را در قرض و بدهی قرار میدهد و سپس توان پرداخت قسطها را از وی میگیرد و چنان او را بر زمین میزند که درد فقر یکی از کمترین هفتاد دردی است که بر جان وی مینشیند. البته این دردها در وجود سالک هست و وی باید با وجود این همه درد و با آن اظهاری که در چهره و حالات وی هست به کتمان رو آورد و چنین کتمانی بسیار سخت است و او باید با این وجود، قدرت جابهجایی خود را حفظ نماید و میان حیثیات خود خلط ننماید.