فراستی که با لحاظ غیب باشد، دانشی بسیار بالاتر از فراست کسبی است.
وی در این حال، بزرگی حُکم را میبیند و به عبارت دیگر فرمانده میشود. فرمانده همواره خبرهای خاصی را دریافت میکند و چیزهایی را میداند که دیگران از آن آگاه نمیباشند و مطالبی میشنود که برای او تازگی دارد. همچنین «سکینه» در نهاد او مینشیند و وقار پیدامیکند و خوف بهکلی از دل او برداشتهمیشود و «طمأنینه» یعنی تعادل در سلوک را به دست میآورد؛ همانطور که کوهنورد برای بالا رفتن از کوه با تعادل، خود را حفظ میکند و بالا میکشد. کوهنوردی که طمأنینه دارد دارای شباهت عیانی است؛ یعنی در پای کوه ایستادهاست و خود را موفق بالای قله میبیند و برای رسیدن به بالا مشکلی را در خود احساس نمیکند. او غیر از کسی است که میگوید حالا ببینیم چه میشود! آیا میتوانم یا نه؟ وی کمترین تردیدی در موفقیت خود ندارد. سالک در طمأنینه قوت و توانی دارد که «همت» را در خود حس میکند و از این جا به بعد به «حال» میافتد یعنی در واقع او با اودیه و بلایایی که دیده نرمش کرده و گرم شده و برای نزدیک شدن به مقصود، انگیزه و همت پیداکردهاست.