درس از مدرسهٔ حق فرا گرفته میشود: «وَاتَّقُوا اللَّهَ وَیعَلِّمُکمُ اللَّهُ»(۱)، اما چنانچه فرموده است در فلان درس حاضر شود، باید حاضر شد؛ همانطور که شافی حق تعالی است اما فرموده است باید به پزشک مراجعه داشت.
تحصیل علم یا ثروت یا کمال نباید از سر طمع باشد، وگرنه خود کمال جز چرک و کثافت و ویروس نخواهد بود. کمالی پاک است که در مسیر اطاعت خداوند باشد که همانند خوردن شیر است و نوزاد را رشد میدهد و فربه میکند. توحید یعنی رسیدن به حق بدون این که خود باشی و چیزی از خدا بگیری. توحید یعنی تماشاچی بودن و حتی خود را تماشاکننده ندیدن. خداوند به کسی توحید میدهد که او را به کنده بنشاند و وی را خاک کند و استخوانهای او را خرد کند و تمام پیکرهاش را درهم بشکند نه کسی که زالووار میخواهد از خدا بگیرد تا خود را فربه و گُنده سازد! گویی سر سفره که نشسته است دو بدین چنگ و دو بدان چنگال و نیش زالو از دهانش بیرون آمده است. توحید را به زرنگی و به طماعی نمیدهند، بلکه با زمین گذاشتن و رها شدن از خود، زمینه برای ورود به توحید و به جایی که تعینی ندارد آماده میشود. جایی که با پای خود نمیتوان به آن گام نهاد، بلکه خداوند، نخست سر را زیر آب میکند و وقتی چیزی نماند، خود اوست که وصول میدهد. او نخست فرد را فانی میکند و سپس بقای دایمی و ازلی به او میبخشد و حق را در او محقق میسازد؛ یعنی خود او حق میشود و سپس به مقام تلبیس ورود مییابد. او حق است اما وی باید بگوید من بنده هستم و به حاشیه رود تا دیگران متوجه نشوند او حق است! سالک همانند خلق زندگی میکند و رُل و نقش بنده بودن را بازی میکند و مانند آنان در بازار راه میرود و میخورد: «یأْکلُ الطَّعَامَ وَیمْشِی فِی الاْءَسْوَاقِ»(۲)؛ چنانکه حضرت ختمی صلیاللهعلیهوآله چنین بودهاند و گاه در مراتب بسیار پایینتر، مثل بهلول است که سوار چوب میشود و میدود تا تلبیس داشته باشد و افراد طماع او را ندرند و لقمه لقمه نکنند.
___________________________
۱٫ بقره / ۲۸۲٫
۲٫ فرقان / ۷٫