سالكان ناسوت، محبوبان قربي و محبوبان حقي

اهل سلوک بر دو گروه عمده محبی (ناسوتی) و محبوبی (سماوی) می‌باشند.

مقام قرب و انس هریک از اولیای الهی را بر اساس دعاها و خواسته‌هایی که دارند، می‌توان مورد شناسایی قرار داد؛ به این صورت که اولیای محبی، دارای خواسته و طمع می‌باشند و ارضی هستند و محبوبان، خواسته ناسوتی ندارند و حق را می‌طلبند و سماوی هستند؛ بر این پایه، هر یک از این گروه‌ها دارای سنخ سلوکی خاص می‌باشند.

سالکان ناسوت

سالکان محبی، خواسته‌های محدودِ ارضی دارند و در پی تامین خواسته خود تلاش می‌کنند و آن را می‌طلبند؛ از همین رو، «سالکان ناسوت» نامیده می‌شوند،. سالکان ناسوتی یا محبّی، به نیکو ساختن اخلاق و رفتار یا ارادت ورزیدن به یکی از اولیای الهی یا خدمت به خلق یا عبادت و ریاضت، بسنده می‌کنند و بُردی بیش از آن ندارند. اینان، خود بر دو گروه می‌باشند: سالکان مبتدی و سالکان مرید. سالکان مبتدی، غیر مریدانی هستند که زندگی سالم و سازگار با مردم را پی می‌گیرند. تفاوت آنان با افراد عادی این است که تمام همت افراد عادی متعلقات زندگی خودشان می‌باشد. سالکانِ مرید، کسانی هستند که از ارادت ورزیدن به یکی از اولیای الهی خرسند می‌باشند. برخی از اینان به استاد معنوی خویش دل می‌بندند و بر آن هستند تا در ظاهر، به وی مشابهت پیدا کنند؛ هرچند در خُلقیات و خَلقیات خویش محصور می‌باشند، اما ارادت آنان سبب می‌شود خودخواهی‌های خویش را کاهش دهند و کاستی‌ها و کمبودهای نفسانی خود را برطرف سازند. اینان سالکان متوسط می‌باشند. اگر بلایی بر این گروه وارد شود، به آن رضا نمی‌دهند و نسبت به عوامل بلا، اعتراض دارند.

 سالکان ناسوتی از خواسته‌های نفسانی جدایی ندارند؛ هرچند این خواسته‌ها دوری از گناهان، وصول به خوبی‌ها، اصلاح نفس، داشتن حیات طیبه یا اصلاح جامعه باشد؛ اما این امور را می‌خواهند به شرط آن‌که آفت، شکست و بلایی نبینند و زندگی آنان و متعلقاتی که دارند، سالم باشد. سالک ناسوتی می‌خواهد فقیر نباشد و از گرفتاری‌ها و بلایا جدا و دور باشد و فرزندان وی نااهل و فاسد نگردند؛ اما تمامی این خواسته‌ها، ناسوتی است و روزی پایان می‌پذیرد.

 این سالکان، نه این‌که دارای خواسته می‌باشند، بلکه ارزش آنان در این است که خواسته ذهنی و قلبی خود را تامین می‌کنند و آن را عملیاتی می‌سازند و سلامت و درستی را به حقیقت دارند.

 به هر روی، مرحله نخستِ سیر و سلوک، محدود به ناسوت و تامین خواسته می‌باشد و ترک طمع از حق، در این مرتبه دیده نمی‌شود و فرسنگ‌ها از آن فاصله دارد. سالکان ناسوتی، که جز غم تامین خواسته‌های خود ندارند، با همه پاکی و قداست ایمانی، دچار خودخواهی هستند. برای همین است که به این سلوک، سلوک ناسوت گفته می‌شود؛ زیرا حتی کمالات آن، از سنخ ناسوت می‌باشد و بلندای برترین کمالات آن، امری نازل است که از ناسوت فراتر نمی‌رود.

 سالکان ناسوت، یا مذموم‌اند ـ مانند فرعون که در پی قدرت حاکمیت بر بنی‌اسراییبل بود و خواسته ناسوتی وی به شمار می‌رفت ـ و یا ممدوح. ممدوحان نیز یا سالکان خیرخواه می‌باشند (که با آن‌که در پی خیر خویش می‌باشند، بدِ کسی را هم نمی‌خواهند) و یا از سالکان افضل هستند که ناسوت خیر را، هم برای خود و هم برای دیگران می‌خواهند.

 عرفان محبی، عرفانی است که از مرتبه شُکر بالاتر نمی‌رود. عارف محبی در نعمت‌ها شکرگزار است؛ اما با پیشامد سختی‌هایی که از جنس بلاهای عارفان محبوبی است، توان ایستایی و مقاومت ندارد و فرار را ترجیح می‌دهد. البته شمار محبان شکرگزار نیز اندک است؛ چنان‌که می‌فرماید: «وَقَلِیلٌ مِنْ عِبَادِی الشَّکورُ» (سبا / ۱۳). عارفان محبی، همتی بیش از تامین خواسته‌های ناسوتی ندارند و از آن در نمی‌گذرند.

 سالکان محبی شکوری، تا غرق در نعمت مادی و کمالات معنوی هستند، با خدا هم‌گام می‌باشند؛ اما اگر بلاهای مخصوص محبوبان قربی ـ به‌ویژه سختی‌های اودیه ذات ـ بر آنان بارش گیرد، با خداوند ناآشنا می‌شوند و به داشته‌های ناسوتی بسنده کرده و به همان، دل خوش می‌دارند؛ هرچند درصد دل خوش داشتن به این داشته‌ها، متفاوت است.

 در بیش‌تر ادعیه ـ که صبغه تربیت انسان‌ها در آن‌ها برجسته است ـ درخواست‌های ناسوتی دیده می‌شود؛ زیرا بُرد بیش‌تر انسان‌ها بیش از آن نمی‌باشد؛ هرچند این دعاها از زبان محبوبان حقی یا قربی می‌باشد. در این‌گونه دعاها، گاه تک‌گزاره‌هایی از درخواست‌های قربی یا حقی دیده می‌شود. بهتر است محبان ناسوت، با شناخت این گزاره‌ها، آن را جزو درخواست‌های خود قرار دهند و تنها به خواسته‌های ناسوتی اکتفا ننمایند.

 برای عموم افراد چنین است که در تامین خواسته، بهتر است دعاهای کلی داشته و خواسته‌ای معین را از خداوند نخواهند؛ زیرا آنان مصلحت و خیر خود را نمی‌دانند و ممکن است خواسته‌ای داشته باشند که ابزار شرّ آنان گردد. خواسته‌های کلی برای فرد ایجاد تناسب می‌کند؛ برخلاف درخواست‌های جزیی که ممکن است به مصلحت نباشد و مستجاب نگردد و در صوت الحاح و اصرار، ممکن است سبب مکر گردد و با استجابت، موجبات اذیت او را فراهم آورد.

 اگر برای جامعه، طریق سالکان ناسوت ترویج و نهادینه شود، جامعه به بهشت ارضی تبدیل می‌گردد. دعای «اللهمّ اصلح کلّ فاسد من امور المسلمین» یکی از ذکرهای این گروه می‌باشد. شمار این گروه، بسیار اندک است و در میان آنان، کسانی‌که در پی مددرسانی به مردم و اصلاح جامعه باشند، اندک‌تر.

 سالکان ناسوت، چنان‌چه در سیر سلوکی خویش، مسیر حق را نیابند یا آن را نپیمایند، سالکان مذموم می‌باشند. فرعون از این گروه بوده است. شمار سالکان جهیمی فراوان است؛ چنان‌که قرآن کریم به نقل از اصحاب یمین، بر سیر حرکتی اهل آتش، اطلاق سلوک کرده و فرموده است:

 «مَا سَلَککمْ فِی سَقَرَ»  چه چیز شما را در آتش (سَقَر) در آورد؟ (مدثر / ۴۲)

 سالکان قربی

 سالکان قربی و حقی یا محبوبان الهی، خواسته‌ای ندارند و بلاکش می‌باشند. اینان دارای دو مرتبه عمده می‌باشند: محبوبان حقی و محبوبان قربی. محبوبان حقی، به تمامی محبوبی هستند؛ برخلاف محبوبان قربی که رشحات و رگه‌هایی از محبوبان دارند، اما محب می‌باشند و لازم است زیر نظر مربی، برای وصول به رگه‌های محبوبی خویش تلاش داشته باشند. اینان نیز دو گروه عمده دارند: محبوبان محب و محبان محبوب. محبوبان محب، کسانی هستند که صفات محبوبی در آنان غلبه دارد، اما غلبه و چیرگی در محبان محبوبی با صفات محبی می‌باشد. آنان تنها در پی یک لحظه نگاه و رویت می‌باشند و به همان دل خوش می‌دارند و با پیشامد بلاها، خود را کنار می‌کشند و به وارد آمدنِ آسیب به خویش رضایت نمی‌دهند و تمام حق را نمی‌طلبند؛ زیرا تحمل دردها و آسیب‌های متناسب با آن را ندارند.

 سالکان قربی با آن‌که خواسته ندارند، اما دعا و ذکر را از باب ادب می‌آورند. آنان در ذکرها و دعاهای خود، چیزی از خدا نمی‌خواهند و نداشتن سوال و دعا و ذکر را بی‌ادبی، و برآمده از استکبار و غرور در برابر خدا می‌دانند و دعا می‌کنند و ذکر می‌گویند؛ چون خداوند آن را از بنده خواسته است؛ همان‌طور که نماز می‌گزارند؛ زیرا خداوند آن را خواسته است؛ اما ذهن و قلب آنان از خواسته و تامین آن، فارغ است و به هیچ‌وجه نظری به آن ندارند.

 سالکان قربی کسانی هستند که به‌کلی از دنیا می‌برند و خدا را می‌یابند. این بُرش می‌تواند در بدو تولد یا در بزرگی باشد. هرچه رتبه محبوبی بالاتر باشد، برش وی از ناسوت، در سن پایین‌تری می‌باشد. ویژگی اینان، آن است که به حسب رتبه‌ای که دارند، بلاهای ناسوتی بر آنان هجوم می‌آورد و دنیا با بلاهایی که برای آنان پیش می‌آورد، حتی به یک‌نفر از آنان رحم نمی‌آورد. اینان کسانی هستند که تحمل بلاپذیری بالایی دارند و در بلاهایی که برای آنان پیشامد می‌کند، اعتراض و چون و چرایی ندارند.

 ذهن سالکان قربی از ناسوت فارغ است و پیوسته قرب حق را می‌طلبند. این قرب یا وصول، به یکی از اسمای حق‌تعالی است که می‌تواند مراتب تشبّه، تخلق و تعین تا تجسّم، تمثّل و تشخّص را داشته باشد. شخص شدن، بسیار سنگین است. چنین کسی نسبت به همسر و فرزند و خانه و محیط و جامعه، نه آن‌که بی‌تفاوت باشد، بلکه در مسیر سلوکی وی چنین اموری نمی‌آید و همواره در آسمانِ یکی از اسما سیر می‌کند و حق را پی می‌گیرد. برخی از آنان نیز اولیای حق را دنبال می‌کنند و در پی آنان به راه می‌افتند. برخی از آنان بر آن هستند تا با اولیای معصومین علیهم‌السلام انس گیرند. بعضی نیز با دیگر اولیا از طریق مکاشفه و معاینه در قبرستان یا در حرم‌های آنان ارتباط برقرار می‌کنند و سپس پی حق را می‌گیرند تا به یکی از اسمای الهی وصول یابند.

 باید توجه داشت محبوبان قربی، اهل سلوک می‌باشند؛ به این معنا که رفته‌رفته از ناسوت فارغ می‌شوند و به امور ملکوتی و الهی رو می‌آورند. این سیر تدریجی، سبب می‌شود هریک از آنان در سنی به‌کلی از دنیا ببرند. چنین کسانی در پی آن نمی‌باشند که امری ناسوتی برای خود تدارک ببینند. آنان تنها حق را می‌طلبند و همت آنان وصول به اسما و صفات پروردگار است؛ به‌گونه‌ای که اگر کار ناسوتی نیز دارند، برای آن است که حق‌تعالی چنین کاری را از آنان خواسته است. بُرش آنان از دنیا، امری مطلق نیست و درصد و نسبیت برمی‌دارد؛ اما برش آنان از دنیا، رشد تضاعفی می‌گیرد.

 سالکان قربی، از میان سالکان ناسوتی پدید می‌آیند و ابتدای سیر آنان، با سیر سالکان ناسوت مشترک است؛ ولی به آن محصور و محدود نمی‌گردند و بالاتر می‌روند. آنان ناسوت را در اختیار دارند و آن را با اراده و با برانگیختگی از کشش‌های باطنی خود ترک می‌کنند؛ به‌گونه‌ای که ناسوت، دیگر برای آنان مزه‌ای ندارد. بعضی از آنان در هنگام مرگ، هیچ متاع و کالای ناسوتی و هیچ مال و مِلکی نداشتند. آنان از ناسوت، تنها بلایای آن را سهم برده‌اند.

 نهایت سیر محبوبان قربی، وصول به یکی از اسمای خداوند می‌باشد. این اسم می‌تواند از اسمای فعلی ـ مانند «رزاق» باشد ـ یا از اسمای وصفی، مانند «رحمان».

 بیش‌تر پیامبران الهی از محبوبان قربی بوده‌اند؛ یعنی از محبوبان محب و از کسانی‌که با تلاش و ریاضت، در بزرگسالی ـ که ممکن است اوان بلوغ باشد ـ یکی از اسمای حق را یافته‌اند. توجه شود که میان عصمت با وصول عرفانی، تفاوت است و نباید میان این‌دو، خلط کرد.

 عارفان حقی

 عارفان حقی کسانی هستند که توان وصول به ذات حق به آنان موهبت شده است. بر عارفان حقی، اطلاق سالک نمی‌شود؛ زیرا آنان به صورت موهبتی سواره و به مقصد رسیده هستند. ناسوت با محبوبان حقی به شدت در می‌افتد و به مراتب، بلاهایی بیش از سالکان قربی برای آنان پیش می‌آورد؛ به‌گونه‌ای که محبوبان قربی در قیاس با آنان، خرده‌پا در امور معنوی و سلوکی به شمار می‌آیند و عارف حقیقی، تنها محبوب حقی می‌باشد. شمار محبوبان قربی بسیار اندک است و محبوبان حقی باید قرن‌ها بگذرد تا یکی از آنان زاده شود؛ از این رو، جز حضرات خمسه طیبه علیهم‌السلام ، نمی‌توان از ولی محبوبی حقی دیگر، به صراحت سخن گفت.

 ناسوت، بلاهایی شگرف برای اینان پیش می‌آورد و تمامی آنان را نخست ترور شخصیت می‌کند و سپس به قتل می‌رساند: یا به سَم کشنده، یا به ضرب گلوله و یا ضربت شمشیر یکی از مغضوبان.

 محبوبان قربی ممکن است به تیغ کشیده نشوند؛ ولی محبوبان حقی، به حتم به تیغ کشیده می‌شوند و با شهادت، از دنیا می‌روند و مرگ طبیعی برای آنان نیست. به هر روی، بلاهایی که بر سر این افراد نادر و عزیز وارد می‌شود، قابل شرح و بیان نیست و چنان عظیم و سهمگین است که شاید آنان به توضیح این بلاها راضی نباشند. همان‌گونه که آنان به ناسوت پشت می‌کنند، ناسوت هوشمند نیز به آنان پشت می‌کند، بلکه دنیایی بلاخیز برای آنان رقم می‌زند؛ زیرا کسی‌که به دنیا باج ندهد، دنیا به وی باج نخواهد داد. برای یافت این معنا، دقت بر روایتی که دیدار دنیا را با امیرمومنان در هیات زنی زیبارو بیان می‌دارد، و مصایبی که برای آن حضرت پیش آمد، روشنگر است.

 محبوبان حقی از خدا ارتزاق می‌کنند و پیوسته خدا را می‌بینند، نه ناسوت را. آنان چون خدا را می‌بینند، ناسوت را پیش چشم نمی‌آورند و ناسوت هم آن‌ها را اذیت می‌کند. سالک قربی در خدا فانی می‌شود و حق می‌گردد و همان کارهایی را انجام می‌دهد که خدا می‌کند؛ اما از حق‌تعالی خرج و استفاده نمی‌کنند. تنها خواسته آنان خدایی‌شدن است؛ در حالی‌که این خواسته نیز از خود آنان نیست و به آنان موهبت شده است. آنان طمع ندارند و در قاموس فعالیت آنان، «برای» یافت نمی‌شود. آنان دوّار، دیار، طرّار و عیارانی آسمانی می‌باشند که جز حق‌تعالی نمی‌شناسند. خداوند، آنان را دوست دارد و عاشق آن‌هاست؛ برای همین است که به آنان «محبوبی» می‌گویند و مهم نیز همین است که خداوند کسی را دوست داشته باشد.

 محبوبان حقی طمعی ندارند. سالکان قربی می‌توانند به محبوبان حقی تشبه بجویند و برخی از خواسته‌های خود را حقی سازند و برای نمونه، «طمع از غیر» بردارند؛ به این‌گونه که سلامِ همراه با طمع به دارایی‌های دیگران یا برای رهایی از تنهایی یا رسیدن به منفعت و حتی خیر نداشته باشند و دیگران را به چشم ظهور و بنده خدا ببینند. بعد از آن، باید «طمع از خویش» برداشت. این مرتبه از نفی طمع، سخت‌تر می‌باشد. کسی‌که نفی طمع از خود می‌کند، بهره‌بری از خویشتن ندارد. مرتبه سوم آن است که «طمع از حق» برداشته شود؛ آن خدایی‌که رب عالمیان است. در این مرتبه، دوستی با خدا به انگیزه رفاقت می‌باشد و دارایی‌ها و توانمندی‌های حق‌تعالی و بهشت و جهنم او، دخلی در رفاقت ندارد.

 محبوب حقی هیچ‌چیزی از خداوند نمی‌خواهد؛ هرچند خداوند هرچه را بخواهد، خود می‌دهد و او بنده‌پروری را خوب می‌داند و در چارچوب قواعدی خاص، کار می‌کند. محبوب حقی، خدا را دوست دارد؛ تفاوتی ندارد که خداوند او را در بهشت جای دهد یا در جهنم؛ در هرجا که باشد، معرکه دوستی و عشق با خداوند را برپا می‌کند! البته کسی‌که ادعای رفاقت با خدا را دارد، رگ‌رگ وی را می‌زنند؛ اما او از دوستی خداوند دست برنمی‌دارد. او در دوستی و عشق با خداوند، چنان صاف و خالص است که «برای» غیری ندارد؛ بلکه خداوند را فقط برای خداوند می‌خواهد.

 کسی‌که ترک طمع از حق می‌کند، شاهرگش را زیر پایش می‌گذارد و این امر، با طمع به تامین خواسته و ایمنی و سلامتی نفس، منافات دارد. به فرض محال، حتی اگر خدای محبوب حقی را از خدایی بیندازند و فرد را نیز «اِربا اِربا» نمایند، باز هم وی بر گِرد خدای خویش، طواف عشق می‌کند و حماسه محبت و وفا برپا می‌دارد. این‌که آدمی تا به کجا با خداوند هست، بسیار مهم است. کسی می‌تواند با خدا همراه شود که رفته‌رفته از تامین خواسته و تکدی‌گری دست برداشته و دیگر دستی برای گرفتن برای خود نگذاشته باشد.

 آدمی این خصلت را دارد که اگر جمله جهان را به تصرف آورد، باز از پی تحصیل جهان دگر است. آنان‌که خانه‌های ده‌ها میلیاردی و خودروهای چند میلیاردی دارند، به آن بسنده نمی‌کنند و در فضای آسمان، هتل اقامتی با آخرین استانداردهای جهانی بنا می‌کنند. مهم این است که بتوان از تامین خواسته‌های ناسوتی دست برداشت؛ وگرنه انسان، مرزی برای ایستادن و توقف ندارد و حرمت آدمی، بدون مقصد نهایی است. مهم این است که این حرکتِ بی‌نهایت را با قاعده و قانون رفت و مانند افراد عادی نبود که سلوک و نظم در حرکت ندارند. اما آنان‌که منظم و در چارچوب قواعد شرعی و سلوک معنوی، منزل به منزل راه می‌روند، اگر تنها در پی تامین خواسته‌های ناسوتی باشند، در رابطه با کردار نیک و خوبی که آورده‌اند ـ به‌ویژه در رابطه با دعاها و خواسته‌ها ـ طلب‌کار و مدعی می‌شوند. البته اجر و پاداش آنان محفوظ است و آن‌چه خواسته‌اند، به آنان داده می‌شود. البته خواسته‌های آنان، چون از ناسوت فراتر نمی‌رود، آسیب و بلایی ولایی نیز ندارد. بلا، تنها برای کسی است که جرات یافته است از خدا، فقط خدا را بخواهد.

 کسی‌که سلوک ناسوتی دارد، باید با معرفت نفس و سنخ خواسته خود، بپذیرد که سالک ناسوت می‌باشد و سخن‌گفتن از ترک طمع از «غیر»، «خود» و «حق‌تعالی» برای او بسیار سنگین می‌باشد. چنین کسی باید در محضر خدا حاضر باشد که برای زدن شاهرگ خود و خُرد شدن ستون فقرات و شکستن زانوی خویش، به کنده بنشیند؛ بدون آن‌که با مشاهده تیغ حق‌تعالی، از جای خود تکان بخورد و باید اجازه دهد تیزی تیغ به حلقوم وی بنشیند و شاهد ریختن خونِ آبرو و حیثیت خود از تمامی شاهرگ‌های اجتماعی باشد. خداوند، کمر چنین انسانی را می‌شکند و البته این‌که خدا تمامی استخوان‌های انسان و زمختی‌های او را نرم کند و شاهرگ آدم را بزند، چه باصفاست.

 سلوک سالکان ناسوت، از گوشت و پنیر با اندکی نان اضافه کمالات معنوی فراتر نمی‌رود؛ هرچند فرد، دارای قدرت استجابت دعا یا ذکر باشد. سالک ناسوت ممکن است بتواند بپرد و طیران یا طی‌الارض داشته باشد، چنان‌چه گنجشک و عقاب چنین می‌باشند؛ اما آن‌چه ویژه انسان است، این است که وی بتواند به دل حق بنشیند و مجالست با خدا داشته باشد؛ به‌گونه‌ای که حق‌تعالی در مجلس وی و او نیز در مجلس حق بنشیند.

 سالکان قربی، خود را از امور ناسوتی کنار می‌کشند و خدا را می‌خواهند و هوس می‌کنند و محبوبان حقی از خدا، تنها خدا را دارند. سالکی در قرنطینه خدا وارد می‌شود که خداوند او را می‌زند و به سختی و به جِدّ هم می‌زند و به انواع بلاها می‌کشد؛ وگرنه سرگردانی است که حتی اگر از قرب و حق بگوید، باز هم نمی‌داند که چه می‌گوید و خداوند نیز اعتنایی به او نمی‌کند؛ برای همین، جز بلایای طبیعی برای او نیست و از بلاهای اهل ولا، چیزی نمی‌چشد و به جرگه امتحان خدا وارد نمی‌گردد؛ چرا که اندک فشار و بلایی، وضو و طهارت او را باطل می‌سازد.

 مهم این است که تا می‌شود تامین خواسته‌ها را کاست و به خود خدا رو آورد و به صورت مستقیم، پای میز مذاکره با خدا رفت؛ میزی که گزینه‌های روی آن، جز بلا، فشارهای عصبی، جنگ‌های روانی، درد، غم، سوز، هجر و آه نیست؛ آن هم دردها و غم‌هایی که هریک، بیش از یک بیماری سرطان، اندوه با خود دارد؛ اندوه‌هایی که شراشر روح را به درد می‌آورد و عمق استخوان ظهوری و اسطقس آدمی را بارها درهم می‌شکند، از جا در می‌برد و دوباره جا می‌اندازد و استخوان لای زخم‌های پاره‌پاره می‌گذارد و به خشنی می‌دوزد، برای وارد آوردن دردهایی عمیق‌تر، صعب‌تر، جانکاه‌تر و کشنده‌تر که تحمل هریک از آن‌ها از گذراندن یک دوره بیماری سرطان در یکی از اعضای جسمی سخت‌تر است.

 آنان‌که از ناسوت بر می‌شوند و به قرب یا به حق، وصول می‌یابند، اولیای خدا و انبیای الهی علیهم‌السلام می‌باشند که خداوند آنان را آماج تیغ‌ها و تیرهای خود قرار می‌دهد؛ تیرها و تیغ‌هایی که یکی پس از دیگری یا به صورت بارشی فرود می‌آید. تیغ‌های الهی برای فینالیست‌هاست؛ آنان‌که قرب یا حق را دارند.

 اگر کسی خواسته‌های قربی طلب کند، و خواسته وی پذیرفته شود، نخستین تغییری که در زندگی خود می‌بیند، این است که شکست‌ها پی‌درپی، داشته‌های او را آتش می‌زنند و بلایا و مکافات، راحتی و عافیت را از او می‌گیرند؛ وگرنه چنان‌چه زندگی آرام و آباد و دارای حرمت و عافیتی داراست، خداوند وی را محل اعتنا نگذاشته و او را در ردیف اولیای خویش نخواسته است. کسی‌که می‌خواهد دنیایی سالم و آباد داشته باشد و در پیش مردم، آبرومند زندگی کند، هرچند در دل خود دوست داشته باشد که به قرب برسد و قربی شود، حق ندارد آن را درخواست کند؛ زیرا معنای درخواست قربی‌شدن این است که خدایا مرا در زندگی ناسوتی مکافات و بلا ده و بر زمینِ شکست بزن و بر من، انواع تیغ‌های درد و رنج و محنت را بکش و مرا نابود و خراب ساز و آبروی مرا در پیش مردمان ببر و تمامی مال و اموالِ دنیایی را از من بگیر؛ به‌گونه‌ای که در اوج غربت و غرق و غیبت، کسی نه مرا همراهی کند و نه یاری و نه کسی مرا درک کند و قرب عرفانی و معنوی و حق‌شدنِ مرا بداند و بر دردها، هجرها، سوزها و آه‌ها، یکی پسِ دیگری بیفزا. قربی شدن، یعنی با خدا درگیر شدن برای زمین خوردن و باختن و پاک‌باخته شدن؛ هرچند خداوند جوانمرد است و بر اساس اصول و قواعدی که دارد ـ به‌ویژه بر پایه محبت، حکمت و عدالت ـ حریفِ ولی محبوبی خویش می‌گردد و عاشق‌کشی می‌کند. مقرّبان محبوبی، هیچ خواسته‌ای ندارند و دعا را نیز تنها از باب ادب می‌آورند؛ ادبِ این‌که خداوند آن دعا را خواسته است و اینان نیز اطاعت می‌کنند.

 اگر کسی نااهل باشد (اهل تحمل بلا نباشد) و درخواست قربی‌شدن کند، بیچاره می‌شود و به‌کلی از خداوند بازمی‌گردد؛ همان‌طور که اگر کسی همانند افراد عادی در خواسته‌های ناسوتی خویش بماند و ناسوت جمع کند، در لحظه مرگ، حسرت داشته‌هایی را دارد که می‌گذارد، و چون خداوند را عامل این دوری می‌بیند، به خداوند بی‌اعتقاد می‌گردد و در حال کفر، با او درگیر می‌شود. انسان عادی و حتی سالک محبی که تحمل درد و بلا را ندارد، نه باید از خداوند درخواست بلا و مکافات کند، ـ که چنین خواسته‌ای (درخواست قربی‌شدن که بلا را لازم دارد) برای چنان کسانی، شرعی نمی‌باشد ـ و نه باید در دام ناسوت چنان گرفتار شود که مرگ و جدا شدن وی از آن دارایی‌ها، به درگیری با خدا و کفر وی بینجامد.

 اما وارد شدن به جرگه محبوبان مقرب و در زمره محبان محبوبی گردیدن، دارای طریق می‌باشد. هرکسی رگه‌ای محبوبی درون خود دارد که اگر آن را بیابد، از طریق آن می‌تواند تمامی صفات و خصوصیات دیگر خود را میزان نماید و در اعتدال نگاه دارد. کسی‌که رگه محبوبی خود را زیر نظر مربی محبوبی بیابد، از طریق آن می‌تواند چنان رشدی داشته باشد که از محبوبان قربی فراتر رود و با وصول به ذات حق‌تعالی، از محبوبان حقی شود؛ اما وصول به این مسیر، پاره پاره شدن و از دست دادن تمامی موجودی‌ها، اعتبارها و آبروها را لازم دارد و کسی‌که چنین علاقه و توانی را در خود نمی‌یابد، بهتر است مسیر طبیعی خویش را در پیش بگیرد؛ همان‌گونه که خاطرنشان شدیم مصداق بارز محبوبان حقی خمسه طیبه علیهم‌السلام می‌باشند و با آن‌که راه برای همگان باز است؛ اما تاکنون رونده‌ای دیگر نمی‌شناسیم که این راه پر خطر توحیدی را رفته باشد.

 

مطالب مرتبط