عرفان و معنویت
حلالدرمانی نخستین قدمِ فتح قلههای معنوی
اصلاح مال و نیکو کردن آن به دور داشتن مال از شبهه و حرام و به تعبیری دیگر «حلال درمانی» است. مؤمن باید همانند افراد چاق که برای رژیم لاغری آب درمانی میشوند، حلال درمانی داشته باشد. هر عبادت و ریاضتی بدون حلال درمانی جواب نمیدهد و نتیجهای به دست نمیدهد و سودی ندارد.
وجود مال حرام در زندگی همانند انفجار بمبی در آن خانه است و انسان را به نابودی میکشاند و زن و فرزند را فاسد میسازد. بسیاری از گرفتاریهای امروز مردم به خاطر لقمههای آلوده است.
اصلاح مال نخستین قدم برای فتح قلههای معنوی است. حلال درمانی قلب و روح آدمی را آمادهٔ شکوفایی میسازد و رسوبات نفس که سبب سنگینی انسان و از دست دادنِ قدرت بر شدن و عروج معنوی آدمی میگردد را از آن میزداید.
باید دقت کرد حق مردم در زندگی انسان وجود نداشته باشد وگرنه حوادث و اتفاقاتی برای آدمی پیش میآید که هیچ گاه به عقل وی هم نمیرسد از کجا خورده است.
استجماع
ارادهى آدمى با استجماع است كه قوت مىيابد. استجماع به معناى جمع توانهاى پراكندهى آدمى است، همانند يكى نمودن حسابهاى متعدد يا نيرويى كه زن به هنگام زايمان در خود جمع مىنمايد.
اراده با جمع چنين انرژىهايى است كه قدرت بالا براى انجام هر كارى را مىيابد و مىتواند كارى را به حد كمال برساند.
عقلورزی، ابتدای مسیر کمال
کسی که قدرت عقلورزی دارد، از آنجا که میتواند هستی و پدیدههای آن را بشناسد، به سازگاری با خدا به عنوان خالق مقتدر هستی و پدیدههای او سازگاری نشان میدهد و از آنها و عملکردهای درست آنها احساس رضایت دارد و در موارد نادرست نیز توان سازگاری برای اصلاح آنها را دارد.
چنین کسی از زندگی خود رضایت دارد و سازگاری وی با تمامی افراد نشان از قوت بالای عقلورزی او دارد. عقلورزی، ابتدای مسیر کمال و استعداد عبودیت و بندگی است که اگر در مسیر شرع قرار گیرد، فرد را به عوالم ربوبی بار میدهد و به ربوبیت حقتعالی میرساند.
انتخاب این دو مسیر در توان مدیریت نیروی توهم در آدمی است و این امر، اهمیت این قوه را میرساند.
عارفان کامل
انسانی که به عبودیت میرسد، ولایت و عصمت پیدا میکند و امامت و نبوت و رسالت را مییابد که موضوعش همان خلافت در جامعه میشود.
ما عصمت و ولایت حقیقی را باید ملاک صحّت بگیریم. هر انسانی، اگر معرفت و اندیشهاش با عصمت هماهنگ بود، آن معرفت صحت دارد و هرچه از عصمت ـ یعنی سلامت ـ کناره گرفت، مشکل دارد.
ما الان در عرفان موجود که وارد میشویم چهرههایی را داریم که مردمان برجسته و بزرگی نیز بودهاند؛ مانند بایزید بسطامی، ابوسعید ابوالخیر، منصور حلاج، حافظ، سعدی و همینطور مرحوم صدرا و دیگران؛ ولی این افراد، با آن شهرتی که دارند، بیانشان نمیتواند قابل امضا باشد و مشکلاتی داشتهاند؛ ولی وقتی شما میفرمایید: «امام جواد»، «امام صادق» و «حضرت امیرمومنان» علیهمالسلام ، این حضرات عارف کامل بودهاند.
نظر به نهایت و ابد
دنیا بستری است که هویت ازلی آدمی را آشکار میسازد و کمال ابدی او را رقم میزند. ناسوت و ماجراهای گوناگون طبیعی آن همچون گذر شب و روز و فصول و ماجراهای ارادی آن بستر آرامش و گهواره کمال انسان است.
عمر آدمی و فرصت او در ناسوت با آن که بسیار کوتاه و گذراست، بدایت ازل و بلندی ابد را از همینجا باید نظاره نماید و خویشتن خویش را باز ستاند و دل در گرو باطل و تباهی ندهد و به صفا، روشنی، مهر، محبت و لطف به تمامی پدیدهها و به حقطلبی و قرب حق رو آورد و از پرخاش، طغیان، تندی، تیزی و باطل دست بردارد و در یک کلمه جهت خلقی و بشری خود را بریزد و فرو نهد و جهت قرب حق را بجوید و از تاریکیها دور شود و نظر بر نهایت و ابد داشته باشد؛ نه به امور گذرا.
طریق صاحب راه
حق تعالی در تمامی چهرههای ظاهری و باطنی و صوری و حقیقی، خود را با آدمی همگام و همراه میسازد، بیآن که حرمتی از وجود حضرتش کاسته شود.
بنده باید طریق را پیدا کند و به آن تمسک داشته باشد و مقصد برای او همین طریق است. طریقی که صاحب راه در آن است و تمامی هم مسیر است و هم مقصد به نسبیت و هر لحظهٔ آن لقاست و دم را باید غنیمت شمرد، نه گذشته که رفته و نه آینده که در دست بنده نیست و نمیشود پدیدهای سخن پایانی و حرف آخر داشته باشد.
مقام جمعی انسان کامل
«کامل» کسی است که مظهر گویای حضرت حق باشد و چهرهای زیبا از حضرات اسما و صفات باری را با خود داشته باشد و به تمام صفات جمال و جلال واصل شده باشد و عبادت، جنگ، تجارت، اعتکاف، ذکر، دعا، تبلیغ، رحم، کافرکشی و کفرستیزی را با هم داشته باشد.
کسی که اهل باطن است و با ظواهر بیگانه یا ناآشناست و کسی که چنان دل به غیب بسته که از امور عادی مانده است و کسی که تنها سر بر آسمان دارد و پیش پای خود را نمیبیند، هرگز نمیتواند دارای مقامات جمعی باشد. مقامات جمعی را کسانی دارند که در تمام جهات، خیر وجودی دارند و بدیها را به خوبی میشناسند و تمامی حقایق زشت و زیبا را در موقعیت واقعی آنها قرار میدهند و با آنها برخورد مناسب دارند.
مقام جمعی انسان کامل
آنهایی که در گوشهای نشسته و چلهنشینی دارند و تنها دل به معنویت و تجرد میبندند، نمیتوانند افراد کاملی باشند. افراد کامل و انسانهای جامع، انبیا و اولیایی هستند که در تمامی زمینههای وجود، نقش عمده دارند و عضو موثر جامعه انسانی میباشند و ذکر و دعا و مناجات را به خون و جنگ و جهاد آغشته میسازند.
این روش تک بعدی و یک سویهنگریهای گوناگون در عالمان و محققان شریعت، باعث شد که مسلمین نیز این حالات را در خود رشد دهند و دستهای اهل دعا و مناجات و دستهای دیگر اهل دنیا شوند و بسیاری بریده از حق و چسبیده به دنیا گردیدند و دستهای نیز به طور محدود، خود را با حق مشغول داشتند و بیگانه از تمامی مظاهر طبیعت گردیدند.
پس در کلامی کوتاه میتوان گفت صاحبان مقامات جمعی بسیار اندکاند و گرفتاریهای فراوان مسلمین از همین گذر میباشد؛ بهویژه آنکه همیشه در برابر آنان، هزاران باطل به صف میباشند.
عاشقی و عرفان؛ درس حقّ
عارف حقمدار کسی است که جز به حق نمیگوید، نه بدگویی دارد و نه از خوبی دیگران چشمپوشی میکند و نه تملق مینماید و هر چیز را به اندازه در جای خود میآورد و هیچ کس را از آنچه هست برتر نمیبرد. عارف حقمدار هیچ گاه برای حاکمی غاصب و کسی که مشروعیت ندارد هیچ گونه کرنشی ندارد و برای هیچ یک از اهل دنیا در هر لباسی که باشد کرنش دنیایی ندارد.
عرفان درس حق و عشق و درس حریت و آزادگی است که مقتدای خود را حضرت امیرمؤمنان علی علیهالسلام میداند. کسی که به دستگاه خلفای غاصب وارد نشد و آنان را تأیید نکرد و نیز اقدامی براندازانه که به مردم آسیب وارد آورد نیز نداشتند و هر جا لازم بود دستگاه حکومت را راهنمایی میکردند. عشق به حق تعالی و مردم چنین سیاستی را در برابر دستگاه ظلم و اهل ستمِ دنیا نیکو میشمرد.
عقبافتادگی امروز مسلمین بیتأثیر از چنین کرنشهایی از ناحیهٔ دانشیان نبوده است. تشیع آیین آزاداندیشی و آزادگی است و آزاده نمیتواند به هیچ ستمگری کرنش داشته باشد. شیعه سرور و مولای خود را حضرت امام عصر(عجل اللّه تعالی فرجه الشریف) میداند.
پناه به شمشيرها
سير باللّه و فى اللّه چنان دشوار است كه امام حسين عليه السلام در اين سير به شمشيرها پناه مى برد و نداى «يا سيوف خذينى» سر مى دهد و حضرت اميرمؤمنان عليه السلام آهنگ: «فزت وربّ الكعبة» بر مى آورد.
جبهه باطل و تلاش برای رکود دانشهای معنوی
اقتدار علوم غیبی و معنوی به افراد وارسته است و آنان نیز هرگز خود و دانشهای خود را در اختیار ایادی طاغوت قرار نمیدهند. ایادی باطل نیز همواره کمر بر نابودی علوم معنوی میبندند و با تبلیغات، قوانین مجهول، زور و پول توانستند موفقیتهای فراوانی در این جهت به دست آورند.
علوم انبیا و اقسام معرفت، تعبیر، علم غیب، رؤیا و علوم جفر و رمل، کف بینی، قیافهشناسی و دیگر رشتههای علوم را با حیلههای فراوان به رکود و تعطیلی و نابودی کشانیدند و امروزه کمتر کسی توانایی کسب مراحل عالی اینگونه علوم را درمییابد و بیشتر کسانی که به این دانشها روی میآورند به سخن، بحث و مبادی مقدماتی آن سرگرم هستند و عدهای در گوشه و کنار دنیا دلبستگیهای اندکی به آن دارند.
استعمار، کاری کرد که به بهانهٔ خرافات و پیرایه، بسیاری از حقایق معنوی را از میان برداشتند و نابود کردند و صاحبان آن را به انزوا کشاندند، تا جایی که محتوای اینگونه علوم از درجهٔ اعتبار علمی خارج گشت و حکم خرافات به خود گرفت؛ در حالی که تمامی این علوم به حقایق معنوی بستگی دارد و از معرفت و ایمان سرچشمه میگیرد.
هنگامی که دنیای بشری به دست اینگونه افراد نااهل افتاد و ایادی شیطان صحنه گردان روزگار گردیدند، خوبیها رو به افول رفت و معانی معنوی و حقایق ربوبی و صفات کمال به ضعف گرایید و کمرنگ شد و کم و بیش در خاموشی فرو رفت و صفات شیطانی و کژیهای اهریمنی رشد فراوانی پیدا نمود.
آثار رکود معنویت و تعطیلی سلوک معنوی و حقایق ربوبی
امروزه اگر در دنیای بشری بهدقت جستوجو شود، کمتر میشود از عقاید سالم و افراد شایسته و صفات خوب انسانی خبری به دست آورد و در مقابل، چه فراوان میتوان زشتیها را شناسایی کرد و بدیها را بهراحتی دید!
در دنیای کنونی بر اثر رکود معنویت، کمتر میشود صفا، صمیمت، مهر، محبت و عشق و صداقت را در همگان دید و اینگونه حقایق را مشاهده کرد.
بر اثر رکود معنویت و تعطیلی سلوک معنوی و حقایق ربوبی، اینگونه امور از ارزش و استقبال درخور افتاده است و کمتر کسی نسبت به کسب اینگونه حقایق، کوششی به خود راه میدهد.
هنگامی که معنویت و معرفت از میان جامعه رخت بر بست و علوم غیبی به تعطیلی گرایید، صفات کمال در افراد جامعه کمتر یافت میشود و بیشتر انگیزههای صوری و هوسهای مادی است که جایگزین کمالات آنان میگردد.
همین امر سبب گردیده که در اهل دیانت و مردمان دیندار نیز کمتر شوق و ذوق کمال، صفا و مهر یافت گردد و دین، قرآن کریم و عقاید در مردمان خوب و اهل دیانت، رنگ و روی دنیا را به خود گیرد و آنان بهظاهر دین بسنده میکنند.
نماز فراوان است؛ ولی معراج ندارد. روزه هست؛ ولی صحت نمیآورد. قیام هست؛ ولی اقامه نیست. جهاد میشود؛ ولی خلوص نیست و خلاصه تمامی مفاهیم، مبانی، مبادی معرفت و معنویت در معنای صوری آن خلاصه میگردد و این هم از جرایم اهل باطل و ایادی شیطان و دنیادارانی است که با کمال و معنویت و باطنگرایی و عقلانیت عناد دارند و در راه تضعیف آن سرمایهگذاری نموده و دنیا و مردم آن را به چنین وضعی مبتلا ساختهاند.
چرا همه از خدا میگویند؛ ولی خدایی نمیبینند
اگر در جامعه صحبت از علم میشود، روشنایی در کار نیست، سخن از عرفان پیش میآید؛ ولی رؤیتی مشاهده نمیشود، قرآن کریم خوانده میشود؛ ولی مشکلی از میان برداشته نمیشود، همه از آن روست که حقیقت از تمام این صورتها گرفته شده و روح از همهٔ این حقایق روحی دور گردیده است.
همه از خدا میگویند؛ ولی خدایی نمیبینند، از عدالت، صداقت و درستی سخن سر میدهند و آثار اینگونه امور از آنها ظاهر نمیگردد و این بر اثر آن است که ایادی باطل آب را گل آلود کرده و حق را درگیر مفاسد ساخته و اهل حق را به تاریکی کشانیدهاند تا ماهی فساد و تباهی خود را بگیرند و بهخوبی هم میگیرند؛ مگر آنکه دست حق از آستین غیب ظاهر گردد و به تمامی این بی خطیها و بی راههها خاتمه دهد و پاکی و درستی را بر جامعه و مردم حاکم سازد و تمامی اهل باطل را به زانو در آورد که چنین روزی دور نیست؛ هرچند کمتر کسی به واقع، دل به چنین روزی بسته و انتظار واقعی را یافته است.
باشد تا ما در چنین صراطی بوده باشیم و چنین امیدی را دریابیم و مشاهدهٔ چنین روزی را در خود ببینیم.
مردهی متحرک
عرفان این نیست که چهار کتاب یا جزوه نزد استادی متنخوان قرائت شود؛ بلکه عرفان راه خونآلودی است که در بادیهی آن پیها بریدهاند.
از کاغذ و کتاب، معرفتی بیرون نمیآید و کتاب مانند شناسنامهٔ انسان است که با رشد انسان، رشدی ندارد. سالک با هستی و تمامی پدیدههای آن رشد میکند؛ وگرنه وی چنانچه با جامعهٔ خود رشد نکند، مرده است و مردهای است در میان ناسوتیان.
سالک در صورتی سیر دارد که زنده باشد. اگر کسی با زمان خود رشد نکند و مزهٔ عالَم را نچشد و نداند، فکر عالَم را نخواند و دل مردم را نبیند، مردهای است متحرک.