عشق خداوند و ظهور به عشق پديده‌ها

فاعلیت و وجود حق عین عشق ذاتی است؛ بنابراین فعل و ظهورات حق نیز چیزی جز عشق نمی‌باشند؛ یعنی عشق حق به ظهور تعین پیدا کرده است و هدف و غرض حق از خلق ظهورات جز اظهار عشق ذاتی خود چیزی نبوده است.

 

به بیانی ديگر، از کوزه همان برون تراود که در اوست؛ کوزه همان وجود و فاعلیت حق است که تراوش آن، ظهوراتند که همان عشق ذاتی حق‌تعالی می‌باشند و غیریتی هم در کار نیست. رویت حق همان ظهوراتند و ظهورات نیز بروز همان عشق ذاتی حق می‌باشند. خداوند ظهورات را آفریده و رویت می‌کند به عشق. عشق ذاتی حق، رویت حق و ظهورات حق جدای از هم نیستند و دوئیت و تعددی در کار نیست؛ مخلوقات همه محبوب حق‌تعالی هستند همان‌طور که محب حق نیز هستند. خداوند نیز محبوب است همان‌طور که محب نیز می‌باشد.

همهٔ ظهورات، موجودات و مخلوقات حق به عشق ظهور یافته‌اند. مظاهر و ظهوراتِ موجودات و مخلوقات نیز چه توجه و ادراک به این امر داشته باشند و یا نه، خواه و ناخواه به عشق می‌باشد. ظهورات این مخلوقات و فاعل‌های ظهوری به عشق خلقی می‌باشد که خود این فاعل‌های ظهوری و ظهوراتشان همه ظهور عشق ربی هستند و علت اظهار و ظهور همهٔ این‌ها همان عشق ذاتی حق است.

هستی خداوند، وجودی مستقل است و ظهورات حقیقتی تبعی هستند. همهٔ ظهورات باقی به بقای حق هستند ازلی و ابدی. نیستی در عالم خلقت نیست و حق ظهورات خود را این گور و آن گور می‌کند ولی نابود نمی‌کند. همین ایمان به بقا و ظهور تا ابدیت است که اولیای حق نغمهٔ معبود لاسواک را سرمی‌دهند و اگر لقمه‌لقمه و قطعه‌قطعه شوند تن به رضای حق می‌دهند و دم نمی‌زنند چراکه خداوند را وجودی می‌بینند که خود ظهور اویند و تا ابد به بقای او باقی‌اند و نیست و نابود نمی‌شوند.

غرض حق‌تعالی از خلقت، کشتی و زورآزمایی با مخلوقات نیست بلکه هدف عشاقی با آنان است. ما به او مشتاقیم و او به ما مشتاق‌تر. خداوند آفریده تا عشق کند. این عشق است که درد و بلا را شیرین می‌نماید و این‌گونه است که اولیای حق و انبیای الهی را سرمست به زیر تیغ شمشیر می‌کشاند.

خداوند تا ابد ظهورات و شوون مختلف دارد یعنی آیهٔ مقدس «کل یوم هو فی شان» تا ابد چشم‌اندازی حقیقی است که به ظهور و رویت می‌آید تا عشق و میل خداوند با ظهورات، رُخ بنماید، میلی کمالی و جلایی. عشق و میلی که اول و آخر ندارد به‌طوری که «لا اول بلا اول قبله و لا اخر بلا اخر بعده». «هو» با همه است و عشق او به همه و بی‌حد و مرز است و بدون ظهورات خود نمی‌تواند باشد؛ به‌طوری که عشق حق فاعلی، قابلی و ظهوری می‌باشد و ظهورات عاشق نیز هسته‌ای به حق بسته هستند که هریک در عشق خود مراتب و شدت و ضعف دارند.

خداوند حتی با بندگان سرکش و نافرمان خود نیز با ناز و مهربانی و با رافتی عاشقانه و با صبر و تحملی که شایستهٔ منزلت خدایی اوست رفتار می‌نماید و چنین نیست که آنان را به سرعت عذاب کند. به‌طورمثال؛ حق‌تعالی در قرآن کریم از مهلت‌هایی می‌گوید که به بنی‌اسرائیل می‌داد، بلکه عبرت گیرند تا عذاب درناک و هلاک کننده بر آنان نازل نشود؛ همان‌طور که میان آیهٔ املاء و آیهٔ عذاب این گروه دو آیه فاصله افتاده است تا این مهلت را برساند. منش خداوند در برابر دشمنان خود چنین بزرگوارانه است و خشونت و پست‌نگری، عیبی است که هر عیب دیگری را با خود می‌آورد و انسان هرچه هم محتوای علمی و عبادی داشته باشد با آن موجودی پست و بی‌ارزش می‌گردد و مانع از آن می‌شود که انسان اخلاقی خدایی به خود گیرد و «تخلّقوا باخلاق اللّه» (بحار الانوار، تحقیق بهبودی، انتشارات موسسهٔ الوفا، بیروت ۱۴۰۳ ق، ج ۵۸، ص ۱۲۹) را به هوش جان بنیوشد. رفتارهای خشنی که گاه از برخی از مسلمان‌ها دیده می‌شود، فرهنگ دین و قرآن کریم نیست و عقده و خُلقی شخصی است که البته بی‌تاثیر از فرهنگ استکباری سلاطین و شاهانی که چند هزار سال با قلدری بر گردهٔ مردم کوبیده و آنان را تحقیر کرده و کوچک می‌خواسته‌اند نیست. راز ماندگاری ائمهٔ اطهار و شخص حضرت امیرمومنان علیهم‌السلام در طول تاریخ این بوده است که در برابر اهانت‌های دشمنان با رافت، کرامت، گذشت و بزرگواری برخورد می‌کرده‌اند و در برابر مردم هیچ‌گونه عصبیت و تندی نداشته‌اند.

 

مطالب مرتبط