عشق خدا

  هدایت مردم و عشق به بندگان خدا حتی در زندان

خداوند اگر بخواهد کسی را به فتنه مبتلا کند و از خود دور دارد، او را به ظواهر دنیا مشغول می‌دارد و او را در چشم اقوام و اطرافیان، محترم می‌سازد و از ثروت دنیا به او بسیار می‌دهد اما اگر بخواهد کسی را برای خود قرار دهد، هرچه دارد از او می‌گیرد و نه مالی برای او می‌گذارد و نه فامیل و آشنایی و چیزی غیر از خدا برای او نمی‌ماند.

حضرت یوسف علیه‌السلام نیز چنین راهی را طی کرده است. او نخست برادران خود را از دست داد، سپس از پدر دور افتاد و پس از آن، زلیخا و عزیز مصر او را به زندان افکندند. وی بعد از قطع شدن تمام اسباب و کمک‌های طبیعی، برگزیدهٔ خداوند می‌شود و خیرات و برکات بی‌شماری به وی عنایت می‌گردد. این، سرنوشت «مخلَصان» است. «محبوبان ذاتی، قربی و حقی»  در برد بالاتری هستند و آنان در ازل برگزیدهٔ الهی بوده‌اند و همان‌جا خداوند را یافته‌اند.  یوسف از محبوبان محب است نه از محبوبان ذاتی و قربی. به هر روی، یوسف کمالی به نام زیبایی داشت و همین کمال سبب شد گرفتار زندان گردد. هر جا کمال هست، مشکل و گرفتاری هم هست. نکته ای که نباید از نظر  دور داشت این است که حضرت یوسف هدف والای خود را که هدایت مردم و عشق به بندگان خدا و خیررسانی به آنان بود، در تمامی مراحل و مشکلات پیشامد، حتی در زندان، پیگیر بود. کسی که هدف دارد، هدف خود را فراموش نمی‌کند و آن را در هر جایی پی می‌گیرد.

 

ندای دوست دوست و نوای حق حق

ندای دوست دوست، نوای حق حق، گواراترین نوشی است که عبد صالح دارد. خدایا، نوش و هوش و گوش مرا دور از من ساز و نوای حق حق و ترنم دوست دوست را در بقای هستی و فنای هویتم حاکم گردان

من هر چه خوانده‌ام، همه از یادم رفت

 الا حدیث دوست که تکرار می‌کنم

 

عاشق بی‌عار

 یاس از رحمت و مهرورزی خداوند بزرگ‌ترین گناه و از سر جهل و گمراهی است. عشق خداوند به بنده جایی برای یاس و ناامیدی نگذاشته است.

 

او عاشق بی‌عار است و حتی در بدترین محیط گناه، او را عار نمی‌آید و کنار بنده از او حمایت می‌کند و وی را به هیچ کسی و هیچ فرشته یا پیامبری واگذار نمی‌کند.

 

او به تمام قوت از بنده خود حمایت دارد و اجازه نمی‌دهد کسی به او توهینی داشته باشد و دل وی را بشکند؛ هرچند او از خطاکارترین بندگان باشد. او چنان در عشق خود مستغرق است که لحظه‌ای خواب و چرت ندارد و لحظه‌ای چشم محبت از بنده خود برنمی‌دارد: «لاَ تَاْخُذُهُ سِنَهٌ وَلاَ نَوْمٌ».

 یافت خدا از شناخت طبیعت شروع می‌شود

اگر کسی بخواهد حق را بیابد، و او را تماشا نماید، باید چشمش همه چیز را ببیند؛ از آسمان تا زمین و هر چیزی را با درشتی و ریزی که دارد بنگرد.

 

در عالم حیوانات انواع حیوانات را رصد نماید و آن را به صورت ملموس و واضح داشته باشد که اگر حیوانی او را نیش زد، صدای نالهٔ او در آید. حیوانی که در ذهن او به صورت کامل آمده و در آن نفوذ کرده، نه نفوذ ارادی و جسمی؛ بلکه عشق می‌کند به آن حیوان.

 

این نخستین مرحله در شناخت است که اگر چنین نمایی همان کار خدا را می‌کنی. خدا را در آسمان و زمین می‌یابی و خواهی دید نشانه‌های حق از آسمان تا اعماق زمین چیده شده و به نیکی در می‌یابی رسیدن به او باید از چنین مسیرهایی باشد.

 

کار خدا هرگز ضایعات ندارد و در کارخانهٔ خدایی هیچ دورریزی یافت نمی‌شود.

 محبت به حق تعالی؛ آب حیات آدمی

 مهر، محبت و عشق، گواراترین میوه‌ای است که خداوند مهربان آفریده است. بشر، میوه‌ای شیرین‌تر از محبت نچشیده است.

 

مهر و محبت، لطف و دوستی نسبت به هر چیز و هر کس، شیرینی خاص خود را دارد؛ اما محبت به حق‌تعالی، طعم مخصوصی دارد و آب حیات آدمی و وجود و بقای انسان است.

 

کار بی‌حساب

خداوند بخشش‌‏هاى بدون نياز و بدون چشم‌‏داشت دارد. او روزى مى‏‌دهد بدون اين كه عبادت را در نظر آورد، از اين رو هم كافر روزى مى‌‏خورد و هم مؤمن.

بنده نيز بايد چنين باشد و نيانديشد كه بايد با حساب و كتاب با خداوند يا با مردم در ارتباط بود.

 

ترسِ از مظلوم نه از ظالم

 خداوند همهٔ بندگان خود را دوست دارد؛ خواه مسلمان و بی یاور باشند یا کافر و مظلوم و اگر انسان به بنده‌ای مظلوم و بی یاور ظلم کند، باید بداند خداوند پشت او ایستاده است. خداوند بندگان خود را می‌خواهد و نمی‌گذارد کسی به‌راحتی به آنان صدمه بزند.

انسان نباید از افراد قوی و نیز از ظالمان بترسد، بلکه باید از افراد ضعیف و مظلوم هراسان بود و خوف داشت؛ چرا که خداوند هوادار قسم خوردهٔ آنان است. متأسفانه ما از افراد قوی و ظالم بیش‌تر می‌ترسیم تا از افراد مظلوم.

ما می‌پنداریم باید از ظالمان ترسید، در حالی که این مظلوم و ضعیف است که ترس دارد؛ زیرا ضعیف وقتی تیغی برنده در دست ندارد، در پشت او تیغ نصرت حق ظاهر می‌شود و اگر تیغ نصرت حق پشت کسی ظاهر شود هیچ کس نمی‌تواند جلودار آن باشد.

 

اينكه هر كسي راهي به سوي خدا دارد، به چه معناست؟

این که هر کسی راهی به سوی خداوند دارد، گزاره‌اي درست است و برای آن چند معناست.

یکی این که هر کسی نفس و روح دارد و همان نفس و روح وی كه باطن وي و داشته‌هاي باطني هر فرد است، راهی برای ارتباط با خداوند می‌باشد.

هم‌چنین به این معناست که هر کسی راهی ویژه و خاص به سوی خداوند دارد که با دیگری متمایز است و هر کسی باید آن راه خاص را بیابد و بر اساس آن زندگی نماید.

اين مسير خاص طبيعت هر فردي است كه بايد در تربيت، او را آزاد بگذارند تا طبيعت باطني و جبلي خويش را كشف نمايد و ار مسير طبيعي خود به خداي خويش برسد. هم‌چنين هر كسي اسم ربي دارد كه از طريق آن ، مسير كمال خود را مي‌پيمايد. این معنا نیازمند توضیح است که باید آن را در جای خود تحقیق نمایید.

براي مطالعه اين موضوع به كتاب زير مراجعه نماييد:

دانش سلوك معنوي

 

عشق خداوند به بندگان و سخت‌گیری بر اولیاء

حق تعالی اگر بخواهد بنده‌ای را از جانب خویش بر مردمی مبعوث دارد و او را به عنوان پیامبر یا امام برگزیند، نخست وی را با ریاضت‌های سخت و در سخت‌ترین شرایط زندگی قرار می‌دهد و او را بارها نمدمال می‌کند، می‌کشد و زنده می‌سازد تا اگر از این امتحان‌ها پیروز گردید، آن‌گاه آفریده‌های خود را به دست هدایت او دهد.

سخت‌گیری خداوند بر انبیا و اولیایی که قرار است هدایت مردم را در دست گیرند برای این است که خداوند بندگان خود را عاشقانه دوست دارد.

 

بالاترین کلمه برای اظهار دوستی با خدا

راه حق، هر صفت و اسم خیری را که در عالم است به خود می‌گیرد. بهترین اسم‌ها برای حضرت حق است و بهترین صفات برای اوست. تفاوتی نیز ندارد که این اسم‌ها و صفات را شارع آورده باشد یا عارف، فیلسوف یا فقیه.

حال، این خدا را شاید بتوان آرام و آهسته و بی‌صدا و دور از همه صدا زد و به او گفت: «یا سلام، سلام علیک»، و از او آرامش گرفت و این بالاترین کلمهٔ محبت برای اظهار دوستی با این دوست صمیمی است.

 

سنگ و شیشه

خداوند متعال درباره‏‌ى حضرت موسى عليه‌‏السلام مى‏‌فرمايد: «وَقَالَتِ امْرَأَةُ فِرْعَوْنَ قُرَّةُ عَيْنٍ لِي وَلَكَ لاَ تَقْتُلُوهُ عَسَى أَنْ يَنْفَعَنَا أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَدا وَهُمْ لاَ يَشْعُرُونَ». خداوند اگر بخواهد، شيشه را در بغل سنگ نگه مى‏‌دارد.

او حضرت موسى عليه‌‏السلام را كه كودكى شيرخوار است به دست دشمن خويش و كسى كه در پى قتل آن نوزاد است مى‏‌سپارد و فرعون را پدرخوانده‏‌ى او مى‏‌نمايد و او را چنين حفظ مى‌‏نمايد.

 

خداوند حقيقت دارد ولى بايد ديد آيا اين حقيقت دريافت مى‏‌شود يا نه؟

نبايد تنها حال داشت يا فقط در پى حال بود و از علم و معرفت نسبت به خدا خالى بود. اگر آدمى متوجه حضور خدا در دل خود شود و بتواند آن را به بيان آورد، شيرين‌‏تر و شيواتر مى‌‏تواند از آن سخن گويد. خداوند يك حقيقت است كه بايد خود در دل ما پيدا شود و در دل و روح ما جريان و سريان يابد. خدا يعنى همان حقيقتى كه خودش مى‌‏آيد نه لفظ يا مفهوم صرف آن.

ما تا نتوانيم خدا را در خود پيدا كنيم، هيچ كار درستى نمى‏‌توانيم انجام دهيم. نماز و روزه و عبادات بدون خداوند باطل است. بايد نخست خدا را پيدا كرد و سپس نماز گزارد و روزه گرفت و حج رفت. بايد تمرين كرد تا به هنگام نماز، خود خدا در دل رخ نمايد نه لفظ يا معنا يا توهم آن.

خداوند حقيقت دارد ولى بايد ديد آيا اين حقيقت دريافت مى‏‌شود يا نه؟ وقتى آن حقيقت در ما زنده شود، دل ما آن را مى‏‌بيند، ولى اگر اين سريان نباشد دل ما آن را نمى‏‌بيند و جز مفهوم، توهم و صورتى معنايى چيزى از آن نمى‏‌يابيم و چنين چيزى توحيد نيست. اگر ما حقيقتى را با وجود خود و با دل خويش ببينيم نه با چشم، اين توحيد است.

 

گستره ی بخشش و غفران حق تعالی تا چه اندازه است؟

هم‌‏چنان كه كفار به مؤمنان مى‏‌گويند آنان ساده و زودباور هستند و همان‏‌گونه كه كفار، پيامبر اكرم صلى‏‌الله‌‏عليه‏‌و‏آله را «اُذُن»، و «ساده‌‏انگار» مى‌‏دانستند، خداوند هم به زبان آن‌‏ها زودباور و ساده است.

«اذُنيَّت» او به مراتب از پيامبر اكرم صلى‏‌الله‌‏عليه‏‌و‏آله بالاتر است؛ به‌‏طورى كه حتى اگر كافرى كارهايش را انكار كند و بگويد من كفرى نداشته‌‏ام و من خوبم، حق هم مى‏‌گويد تو خوبى و تو اين كار را نكردى، تو را دوست دارم.

اگر بعد از گناهان بى‌‏شمار گفتى خدايا ببخش خدا هم زود مى‌‏بخشد و فراموش مى‏‌كند و به روى خود نمى‏‌آورد، هرچند در درونش غوغايى است كه به فكر شما نمى‌‏رسد. خدا چه ساده و بى‌‏آلايش مى‏‌بخشد و بنده چه مشكل اين مسايل را درك مى‏‌كند.

 

روش برخورد حق تعالی با دنیاطلبان چگونه است؟

خداوند با اهل دنيا درگير نمى‏ شود. خداوند براى همه آخرت را مى‏ خواهد، اما اهل دنيا تنها دنيا را طلب مى‏ كنند و اين‏ جاست كه خداوند كوتاه مى‏ آيد و دنيا را به او مى‏ دهد و هرچه مى ‏گويد اين چيز كوچك را براى خود نخواهيد، چيز بزرگ‏تر برايتان دارم! گوش فرا نمى‏ دهند و راه خود را مى ‏روند.

خدا نيز آنان را رها مى‏ كند و هرچه مى‏ خواهند به آن‏ ها مى‏ دهد و با اين كار درگيرى تمام مى‏ شود. اهل دنيا در آخرت نيز با خدا درگير نيستند و تنها چوب انتخاب ضعيف و نامرغوب خود را مى ‏خورند؛ زيرا چيزى انتخاب كرده ‏اند كه زود پوسيده مى‏ شود و از بين مى‏ رود و لباسى برگزيده‏ اند كه كهنه مى ‏گردد و كفشى برداشته ‏اند كه وصله‏ دار بوده و هزاران نفر از آن استفاده كرده بودند و همسرى انتخاب كرده‏ اند كه به درد كسى نمى ‏خورده و براى ناكسان بوده است.


تمامى صفات حق تعالى ذاتى است

آن‏چه كلاميان به عنوان صفت ‏هاى سلبى براى خداوند مى ‏شمرند، جز انتزاعات ذهنى چيزى نيست. خداوند عالميان جز صفات وجودى چيزى ندارد.

خداوند متعال قادر و تواناست و ضعيف نبودن چيزى نيست كه براى حضرت پروردگار باشد. نه تنها خداوند اوصاف سلبى ندارد، بلكه اوصاف عَرَضى نيز ندارد.

تمامى صفات حق تعالى ذاتى است چرا كه چيزى بر وى عارض نمى‏ شود. همان ‏طور كه لطف او ذاتى است قهر او نيز ذاتى است اما در مرتبه‏ ى ظهور متفاوت است؛ بدين گونه كه مهر حق جز رحمت عام او دليل نمى‏ خواهد ولى قهر او به خاطر كردار ناپسند بنده است.


یافت خدا از شناخت طبیعت شروع می شود

اگر کسی بخواهد حق را بیابد، و او را تماشا نماید، باید چشمش همه چیز را ببیند؛ از آسمان تا زمین و هر چیزی را با درشتی و ریزی که دارد بنگرد. در عالم حیوانات انواع حیوانات را رصد نماید و آن را به صورت ملموس و واضح داشته باشد که اگر حیوانی او را نیش زد، صدای نالهٔ او در آید. حیوانی که در ذهن او به صورت کامل آمده و در آن نفوذ کرده، نه نفوذ ارادی و جسمی؛ بلکه عشق می‌کند به آن حیوان.

این نخستین مرحله در شناخت است که اگر چنین نمایی همان کار خدا را می‌کنی. خدا را در آسمان و زمین می‌یابی و خواهی دید نشانه‌های حق از آسمان تا اعماق زمین چیده شده و به نیکی در می‌یابی رسیدن به او باید از چنین مسیرهایی باشد.

کار خدا هرگز ضایعات ندارد و در کارخانهٔ خدایی هیچ دورریزی یافت نمی‌شود.
چنان‌چه سیبی تولید شود، هزاران عامل باعث تولید آن شده است و اگر به زمین افتد و ما نیز از آن استفاده نکنیم، باز اسراف نشده است؛ بلکه در کارگاه خدا برای کرمی خانه و نطفه می‌شود و کرمی از درون آن بیرون می‌آید و می‌گوید حق مرا از گیاه تولید کرد.

بنابراین هنگامی که خداوند گیاه را به حیوان تبدیل می‌کند و خلقت را نیکوتر می‌نماید، اسرافی در کار نیست.
همهٔ عالم‌ها و ظرف‌های حق این‌گونه کار می‌کنند و هر چیزی به سمت نیکویی و تکامل خود در حرکت است، مانند کرم و پروانه که از حالتی به حالت دیگر و از عالمی به عالم دیگر در حرکت هستند و ما انسان‌ها فقط شاهد خاموش شدن آن در عالم خودش هستیم و نمی‌دانیم از کدام عالم آمده است؛ به همین خاطر نسبت نابودی به او  می‌دهیم.

حتی سیبی را که مثال زده شد، اگر مدتی بماند، خشک می‌شود؛ به‌طوری که پس از چند سال تبدیل به خاک می‌شود، ولی این خاک غیر خاک زمین است و خاکی نیکوست که اگر در رطوبت خاصی بماند، همهٔ سیب تبدیل به کرم می‌شود. پس در کارگاه هستی حق اسراف نیست و ضایعاتی وجود ندارد.

 

خوف و رجای عاشق

باید به خداوند مهربان عشق ورزید و او را از هر چیز بیش‌تر دوست داشت و فانی جمال و لطف صفایش شد و در دمادم عمر و سراسر حیات معقول خویش دل‌باختهٔ جناب حق‌تعالی بود و نباید این عشق و رفاقت با حق، زمینهٔ سوء تعبیر، بی‌باکی، طغیان و عصیان سالک باشد. حق‌تعالی، محبوبهٔ منفعل و رفیق بی‌قید و شرط نیست و در مقابل عمل‌های گوناگون، برخوردهای متفاوت دارد.

شاید برخوردهای حق‌تعالی دیر و زود داشته باشد؛ ولی سوخت و سوز ندارد. باید حریم حق‌تعالی را نگه داشت و حرمت کلام او را در نظر آورد و مکافات هر بی‌حرمتی را بر خود هموارنمود…..

 

کتاب خداپرستی و فطرت

نوشتار حاضر با يادكرد از آيه ‏ى فطرت و فطرى دانستن باور به خداوند، مبادى اثبات صانع مانند كنجكاوى ذهن بشر، لزوم رفع ترديد، تلاش سازنده، ناتوانى ماديان، اسرار جهان، لزوم دفع ضرر محتمل و لزوم شكر منعم را بر مى‏ رسد تا زمينه‏ ى ارايه ‏ى دلايل اثبات صانع فراهم گردد.

اين نوشتار،بهترين راهنماى انسان به خداوند رافطرت آدمى مى‏ داند و پس از تبيين آن و ذكر برخى از موانع ظهور فطرت توحيدى در انسان، ديگر دلايل و براهين اثبات خداوند مانند: بداهت نياز حادث به قديم، احتياج جهان به غير خود، احتياج ممكن به واجب، برهان صديقين، نظم و تناسب جهان هستى و شگفتى ‏هاى آفرينش را به بحث مى‏ گذارد.

 

حضرت حق

حضرت حق بندهٔ خود را دور نمی اندازد و هم چنان که برای بنده ممکن نیست از مملکت حق فرار کند، حق تعالی نیز جایی غیر از مملکت خود ندارد تا گناه کار را به آن تبعید نماید؛ از این رو هر زمان که گناه کار توبهٔ واقعی و بازگشت حقیقی نماید، حضرت حق او را می پذیرد و ناراحتی پیشین را اعمال نمی کند. انسان هایی که خصلت حق را دارند، همین گونه رفتار می کنند.
اما افراد ضعیف از این خصلت بهره ای ندارند؛ زیرا کفر و دین، هر دو وقتی در نهایت قدرت و قوت خود باشد، این صفت را بروز می دهد.
البته در طرف کفر باید توجه داشت که نیروی کفر با تمامی امکانات و عوالم دنیایی که از آن آگاه است و آن را در اختیار دارد و از هر قدرت و نیرویی برای حفظ خود و نابودی دین استفاده می کند و اگر در جایی ضرر خود را دید، بی درنگ صحنه را ترک می کند و خود را از جبهه ای دیگر برای حمله آماده می سازد و خسته نیز نمی شود. دین تمامی عوالم دنیا و آخرت را همراه آزادی اندیشه برای پیروان خود می خواهد و همواره آغوش خود را برای حتی بدترین کافرانی که در آخر عمر توبه می کند گشاده می دارد و توبهٔ آنان را می پذیرد و اگر مردم به مشکل نیفتند، آن کافر را تحت حمایت خود می گیرد و وضعیت طردگونهٔ خود را از او پاک می کند و آغوش خود را برای استقبال او می گشاید.

 

ابراز عشق حق‌تعالی

قرآن کریم می‌فرماید: «وَإِذَا سَاَلَک عِبَادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ اُجِیبُ دَعْوَهَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ فَلْیسْتَجِیبُوا لِی وَلْیوْمِنُوا بِی لَعَلَّهُمْ یرْشُدُونَ».

این آیه در تمامی قرآن کریم نظیر ندارد و با انس با این آیه شریفه، می‌توان عشق خداوند به بندگان را به نیکی دانست.

خداوند خود را در این آیه «قَرِیب» و نزدیک معنا می‌کند و هر خواهانی را پاسخ می‌گوید؛ خواهانی که پیش از آن که خود بشنود، خداوند صدای وی را شنیده است؛ همان‌طور که نوزاد وقتی گریه می‌کند، پیش از آن که پدر متوجه شود، مادر صدای وی را می‌شنود. خدا چنان در عشق بندگان غرق است که به آنان کرنش می‌کند و میل خود را ابراز می‌کند و می‌فرماید: «مرا بخوانید.»

می‌گویند برای همسر خود به زبان آورید که او را دوست دارید. خداوند به بنده این عشق‌ورزی را آموزش می‌دهد؛ بلکه از او می‌خواهد که به او بگوید وی را دوست دارد و از او خواسته‌ای دارد.

حق‌تعالی جز پدیده‌هایی که آفریده است، کسی را ندارد و همواره چشم محبت به آنان دوخته است؛ اما بنده غفلت دارد و به این عشق التفاتی نمی‌کند. در این آیه، خداوند همواره خود را پیش می‌کشد تا قرب عاشقانه خود به بنده را به نمایش گذارد و به تعبیر دیگر، شش مرتبه کرنش نموده و خود را افتاده و خاکی نموده است که چنین می‌گوید. چنین عشقی در کدام افسانه عشقی آمده است.
او به همه آفریده‌های خود عشق دارد و به آنان مشتاق‌تر و عاشق‌تر است؛ از این رو کم‌ترین آزار، اذیت و ظلمی به یکی از آنان را نمی‌پذیرد. کیست که عشق بی‌پایان خدا به تمامی بندگانش را درک کند؟ چرا که یا عاشق نیست و یا عشق وی محدود است.

 

قرب حق تعالى به آفریده

از آن‏جا كه حق تعالى در چهره ‏ى تمامى پدیده ‏ها هویدا و آشكار است مى‏ فرماید: «وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ».

این آیه به صورت متكلم مع الغیر و با تعبیر «نَحْنُ» آمده است نه به صورت مفرد؛ زیرا بسیارى از اولیاى الهى و فرشتگان نیز از ما به ما نزدیك ‏تر هستند و این تعبیر بسیارى از اسباب الهى را در بر مى‏ گیرد.
خداوند از هر چیزى به انسان نزدیك ‏تر است؛ به این معنا كه مراقب و نگه‏دار آدمى است و او را لحظه ‏اى رها نمى‏ كند.

حق تعالى هر پدیده ‏اى را ظاهر كرده است و او را با دو دست عنایت خویش محافظت مى ‏نماید و آفت ‏ها و بلایا را از او دور مى‏ دارد و چنین نیست كه كسى را به بیهودگى سوق دهد.

بر این اساس، اضطراب‏ها و ترس از بلا، دشمن، فقر و مانند آن از ضعف ایمان به خداوند ناشى مى ‏شود و اگر كسى باور نماید خدایى دارد كه عاشق است و به عشق او مراقب وى هست به گونه ‏اى كه حتى نمى‏ خوابد و چرت نمى‏ زند كم‏ترین تنیدگى به وجود او راه نمى‏ یابد، بلكه همواره چون كوهى استوار بر حق مى ‏ایستد. چنین كسى همواره آشنایى را در شراشر تار و پود خود حس مى‏ نماید و چنین است كه با حال خوش مى ‏گوید:

به خدا غریب شهرم كه ندارم آشنایى

به خدا كه این گدایى ندهم به پادشاهى


خداوندگار عالمیان نیازی ندارد تا چیزی را برای چیزی خلق کند

خداوندگار عالمیان نیازی ندارد تا چیزی را برای چیزی خلق کند بلکه او عشق پاک دارد. در عشق پاک هیچ طمعی وجود ندارد و کار انجام شده تنها برای خود عشق انجام می گیرد.

خداوند دنیا و بندگانش را دوست دارد و آنان را برای عشق آفریده است. عشقی که `پاک و بدون هر گونه طمع و غرض ورزی و غایت و هدفی است.
وانگهی در این غوغای عاشقانه، وجود ما و دنیا از حق است و ظهور حق به ما و به خلقت دنیاست. همان‌طور که برای ما راه فراری از حکومت چیرهٔ حق نیست، برای حق تعالی نیز فراری از ما ممکن نمی‌باشد.

 

کل یوم هو فی شأن

حق و ظهورات او چون آینه اند و همان‌طور که آینه ما را به خوبی نشان می دهد، ما نیز آینه را نشان می دهیم و آینه نیز برای مانند ما، آینه است وگرنه چون دیوار و شیشه است. چیزی که در مقابل آن چیزی قرار نگیرد، آینه نیست ؛ هرچند وجود حق از حق است، وجود ما نیز که ظهور حق است از حق است.

ذات خداوند حقیقتی است که هر لحظه و آن در کاری و همواره در شانی است و تازه به تازه و نو به نو می‌شود و در تجلی، ظهور و خودنمایی‌هایی که دارد کاری را به تکرار انجام نمی‌دهد و پدیده‌های او مثل ندارد؛ چنان‌که می‌فرماید: «کلَّ یوْمٍ هُوَ فِی شَاْنٍ». ذات خداوند حقیقتی است که ایستایی ندارد و در جایی توقف نمی‌کند و همواره در حرکت است. او پیوسته خود را می‌نگرد که نو به نو کار می‌کند. تماشایی که در آن خواب و چرت راه ندارد: «لاَ تَاْخُذُهُ سِنَهٌ وَلاَ نَوْمٌ».

 

خدا بندگان خود را عاشقانه دوست دارد

هیچ یک از پدیده‌های هستی بی‌ارزش نیست و حتی کافران را نباید بی‌قدر دانست؛ چرا که همه آفریدهٔ خداوند هستند و خداوند هیچ بنده و آفریده‌ای را از لب آب نگرفته تا آنان را به‌راحتی به آب دهد. چه بسا کسانی که در آخرین لحظه‌ها حرّ گردیدند و چه بسا کسانی که در صف سپاه عمر سعد قرار گرفتند. برای همین است که حق تعالی اگر بخواهد بنده‌ای را از جانب خویش بر مردمی مبعوث دارد و او را به عنوان پیامبر یا امام برگزیند، نخست وی را با ریاضت‌های سخت و در سخت‌ترین شرایط زندگی قرار می‌دهد و او را بارها نمدمال می‌کند، می‌کشد و زنده می‌سازد تا اگر از این امتحان‌ها پیروز گردید، آن‌گاه آفریده‌های خود را به دست هدایت او دهد. سخت‌گیری خداوند بر انبیا و اولیایی که قرار است هدایت مردم را در دست گیرند برای این است که خداوند بندگان خود را عاشقانه دوست دارد.

 

نباید خود را از مکر، فتنه و اضلال حضرت حق مصون دید

باید تمامی اوصاف حق تعالی را با هم دید، همان‌طور که باید حضرت حق را مهربان دید و البته نباید از غضب خداوند نیز خود را در امان دانست و همان‌طور که عفو پروردگار را باید در نظر داشت، غضب حق تعالی را نیز نباید از نظر دور داشت و نیز همان‌طور که عفو و لطف حق تعالی را باید در خود پرورانید و عشق به اللّه را باید در خود رشد داد، نباید خود را از مکر، فتنه و اضلال حضرت حق مصون دید.

 

سخن گفتن از مهر و عشق حق تعالی

این‌قدر که خطیبان از جهنم و عذاب آخرت می‌گویند، اگر اندکی از بهشت، مهر و عشق حق تعالی می‌گفتند، بیش‌تر مؤثر می‌افتاد.
هیچ مرغی جوجه‌های خود را دور نریخته است که خدای تعالی بندگان خود را دور بریزد.

گرگ که گرگ است بچه‌های خود را نمی‌آزارد؛ چه رسد به خدای عالمیان که سراسر لطف و مهربانی است. کسی نباید خود را از خدای خود دور ببیند و یا احساس تنهایی کند و یا از خود مأیوس گردد که هیچ یک از این‌ها مناسب عاقل نیست.

 

رفاقت با خدا

افسوس که ما از در رفاقت با خدا وارد نمی‌شویم و همیشه با عظمت و وحشت از او یاد می‌کنیم و او را تنها صاحب جهنم می‌دانیم و کم‌تر از رحمت یا عشق پروردگار سخن به میان می‌آوریم. عالمان نیز بیش‌تر از جهنم سخن می‌گویند و مردم را از جهنم خدا ترسانده‌اند؛ در حالی که بحث رفاقت بالاتر از بهشت و جهنم است. مثل حضرت امیر مؤمنان علیه‌السلام که می‌فرماید: «بل وجدتک أهلاً للعبادة» و کیف و لذت دنیا و آخرت نیز همین است و چه کیفی از این بالاتر.

 

آرام قدم بردار که خداوند دل‌نگران گام‌های بلند توست

خدا طاقت بی‌رحمی را ندارد و بسیار ناراحت می‌شود.
خدا حتی طاقت له شدن خاشاک پاییزی را زیر پای مردم ندارد؛ پس آرام و بی‌صدا قدم بردارید، سبک پرواز کنید، شاید زیر آن خاشاک، کرم یا حشره‌ای غذای فرزندان خود را حمل می‌کند یا خاشاک غذای کرمی است، آرام قدم بردار که خداوند دل‌نگران گام‌های بلند توست.

 

تنها خداست که تو و من و هر کس و هر چیز را به طور مطلق می‌خواهد

کسی تو را به طور مطلق نمی‌پذیرد و کسی تو را به صورت مطلق نمی‌خواهد، اگر هم چنین بگوید یا دروغ‌گوست یا نمی‌فهمد چه می‌گوید. تنها خداست که تو و من و هر کس و هر چیز را به طور مطلق می‌خواهد و ذره‌ای را حتی برای لحظه‌ای از خود بریده نمی‌داند.

 

در عالم جبری نیست

در عالم جبری نیست و حرکت به منتهای میل دل است. جبار در حق تعالی به معنای شکننده، اتصال‌دهنده و شکسته‌بند است. خدا هم می‌شکند و هم می‌چسباند؛ ولی شکستن به میل شخص است.

 

حق تعالی به تمامی بندگان خود با دیدهٔ مهر و انصاف نگریسته

حق تعالی به تمامی بندگان خود با دیدهٔ مهر و انصاف نگریسته و کسی را از کمال مطلوب خود باز نداشته است. به هر کس و هر چیز، آن‌چه سزاوار حق و زندگی وی بوده عطا فرموده است. هر کس اگر به خود با دیدهٔ دقت بنگرد، کمبودی ندارد و آن‌چه را که لازمهٔ کمال و سعادتش می‌باشد، داراست.

 

خداست که در هر صورت و با هر شرایطی با بندگان خود به‌راحتی کنار می‌آید

آن کس که به‌آسانی انسان را می‌بخشاید و از گناهان او می‌گذرد و آن را پنهان می‌کند و هرگز آشکار نمی‌سازد، تنها خدای مهربان و حکیم است. جز حق هیچ کس از خطاهای آدمی به‌راحتی نمی‌گذرد؛ اگرچه اولیای خدا باشند. خداست که در هر صورت و با هر شرایطی با بندگان خود به‌راحتی کنار می‌آید، اگر آدمی در خور این بخشش باشد.

 

خدای حکیم عادل

خدای حکیم عادل نیز هست و نمی‌گذارد حتی در دنیا بر سر کسی کلاه رود. یکی ظاهر ندارد، خدای تعالی به او باطن می‌دهد، شخصی دنیا ندارد، به او عقل و شعور می‌دهد. یکی اسم و رسم ندارد، به او عافیت می‌دهد. دیگری سلامت ندارد به او بی‌باکی می‌دهد. به یکی بیماری می‌دهد و او را با متانت و صبر نیز آشنا می‌سازد و به‌طور کلی سر در کاسهٔ همه دارد. اگر انسان ببیند و بفهمد که درون کاسهٔ خود چه دارد، سر در کاسهٔ دیگران نمی‌کند.

 

مباهات بندگان فقیر نسبت به خدای تعالی

خداوند منان، تمام نعمت‌ها را برای تمامی موجودات و بندگان خود به وجود آورده است. برای نمونه، آن‌چه از چشم، گوش و نعمت‌های مختلفی که خداوند به انبیا و دیگر خوبان و سردمداران دنیا و آخرت داده، به هر گدا و ناتوانی نیز بخشیده،و این خود جای مباهات بندگان فقیر نسبت به خدای تعالی است.

 

به قدر زندگی روزمرهٔ خود از آن بخورید و انبار نکنید

خداوند به دنیاطلبان می‌گوید استفادهٔ بیش از اندازه از دنیا برای شما ضرر دارد، به قدر زندگی روزمرهٔ خود از آن بخورید و انبار نکنید که برایتان سنگینی می‌آورد و جلوی پرواز شما را می‌گیرد. برای پرواز باید سبک بود. درون بالن وجود انسان، گرمای عشق لازم است تا از زمین کنده شود و به سوی آسمان پرواز کند.

 

عشق مومنان به حق تعالی

مومنان چنان عاشق حق می شوند که هر فرمانی از جانب او رسد را با جان و دل پذیرا می شوند و آن را به اجرا می گذارند. آنان به قدری در این مسیر تلاش می کنند که حق از ایشان راضی گردد. این عده تمام هستی، امکانات و دل و قلب خود را در اختیار حق می گذارند و خداوند نیز در برابر آن قدر به آنها می دهد تا راضی گردند.

 

خداوند زیباست و زیبایی را دوست دارد

خداوند؛ یعنی عشق، و هر حیات و زندگی نیز عشق است. هیچ زندگی نیست که تازگی، شیرینی، شیوایی و صفا نداشته باشد و هیچ زندگی نیست که زیبا نباشد: «انّ اللّه جمیل یحبّ الجمال»؛ جمیل خداوند است و جمال آفریدهٔ اوست. خداوند تمامی پدیده‌های خود را دوست دارد؛ چنان‌که: «انّ اللّه جمال یحبّ الجمیل» نیز درست است و خداوند زیباست و زیبایی را دوست دارد.

 

زیبایی از آن زیبای نازنین

باید جهان واقعیت ها را از یک حقیقت بی کران و خارج از هر زمان و مکان دید. دنیای واقعیت ها نمونه ای بسیار کوچک و محدود از آن حقیقت نامحدود است. این نهال کوچک و زیبای هستی، باغبانی حکیم و توانا همراه دارد. این زیبایی از آن زیبای نازنین است و لطف و صفا در آن از لطف و صفای مهربان دلبری دیگر است. این که او کیست و چیست خود سخنی دیگری است و بشر با هزاران ذهن و اندیشه از بیان آن عاجز است ، اگر چه پیوسته در حضور اوست.

 

راه رسیدن به خدا

خداوند درون همهٔ اشیا بدون مخلوط شدن هست و خارج از همهٔ اشیا بدون مفارقت و جدایی می‌باشد. ملکوت همهٔ اشیا خداست و راه رسیدن به خدا حرکت از داخل اشیاست. ابتدا باید علم، قدرت، امکانات و نیروهای نهفته در هر چیزی را ملاحظه نمود و وقتی این مسأله به دقت مطالعه شد دریافت می‌گردد هر موجودی زنده است و بی‌نهایت امکانات در آن نهفته می‌باشد. باید ملکوت هر چیزی را یافت و از پایین، یکی پس از دیگری و قدم به قدم حرکت نمود تا به حق رسید.

 

چه کسی ناز حق‌تعالی (بلایای او) را می‌خرد؟

کسی‌که ناز حق‌تعالی (بلایای او) را می‌خرد؛ کسی‌که با مومنان گرم می‌گیرد؛ کسی‌که ناز خاک، سنگ، مورچه، گیاهان، درختان، گل‌ها و خارها را می‌کشد؛ کسی‌که با لباس و وسایل خود به مهربانی رفتار می‌کند؛ چنین کسی صاحب قدرت باطنی می‌شود و ذکر اوست که درمان می‌کند و شفا می‌بخشد؛ نه کسی‌که دیکتاتوری وی، مغز استخوان‌ها را می‌سوزاند و مغزها را خاکستر می‌کند؛ نه کسی‌که کفش‌ها یا کتاب‌های خود را به گوشه‌ای پرت می‌کند. کسی‌که نازکشی پدیده‌ها را دارد، به کفش خود حرمت می‌گذارد و آن را با احترام برمی‌دارد و با احترام و با گرفتن اجازه از او، می‌پوشد و از آن استفاده می‌کند.

 

یا سلام، سلام علیک

راه حق هر صفت و اسم خیری را که در عالم است به خود می‌گیرد. بهترین اسم‌ها برای حضرت حق است و بهترین صفات برای اوست. تفاوتی نیز ندارد که این اسم‌ها و صفات را شارع آورده باشد یا عارف، فیلسوف یا فقیه. حال، این خدا را شاید بتوان آرام و آهسته و بی‌صدا و دور از همه صدا زد و به او گفت: «یا سلام، سلام علیک»، و از او آرامش گرفت و این بالاترین کلمهٔ محبت برای اظهار دوستی با این دوست صمیمی است.

 

نگاه نکردن با دیده نفرت

کمال محبت، آن است که بغض از دل برداشته شود. محبت به طور کلی بر سه گونه است: محبت به خدا، محبت به خود و محبت به خلق. مؤمن سالک کسی است که محبت خود را در این سه جهت با رابطه‌ای مستقیم با خویشتن خویش و حقیقت حق همراه سازد و خود و خلق خدا را دوست داشته باشد و خویش و غیر را ظهور حق‌تعالی ببیند. او باید حتی همهٔ آفریده‌ها و ناسپاسانِ حق‌تعالی را با دیدهٔ نفرت ننگرد؛ هرچند از بدی و ناسپاسی آن‌ها دوری گزیند و همهٔ ناسپاسان را مانند پسر ناخلف خود به حساب آورد که با همهٔ بدی، به عنوان پدری استوار باشد.

 

حب و خوف به حق تعالی

اگر بنده ، صفات جمال حق تعالی را در خود باز شناسد، عاشق است و چنان‌چه صفات جلال را در خود بیابد، مطیع می‌گردد و کرداری درست خواهد داشت. خوف حق تعالی، موجب قوت ارادهٔ بنده می‌گردد و نداشتن ترس و بی‌پروا بودن موجب گمراهی او می‌باشد. آن‌که حق تعالی را دوست ندارد، بی‌جمال، و کسی که خوف به دل ندارد، بی‌جلال است. دوستی و خوف از حق تعالی تنها به ذکر و بیان نیست و آثار حضور و خوف باید در بنده ظاهر گردد.
حب و خوف به حق تعالی چنان‌چه به توازن در بنده رشد یابد، شور و شوق او را به عشق و حضور می‌رساند و بنده، حریم حق تعالی را همراه حریم خلق گرامی می‌دارد و بی‌محابا، جسور و خودسر نمی‌گردد.

 

باید دل مردم را نسبت به دینْ نرم، و خدای مردم را به مردم نزدیک نمود

دل، تنها با محبت است که آشنایی کامل پیدا می‌کند. باید دل مردم را نسبت به دینْ نرم، و خدای مردم را به مردم نزدیک نمود و ترس و هراس را از دل مردم دور ساخت و صدق، صافی، صفا و پاکی را از راه محبت و با ظرف دل، همگانی نمود و به جای چوب‌های نیم‌سوخته از جهنم، مقداری گل و ریحان از بهشت آورد، و به جای اخبار تند و ستبر، مقداری از عطوفت سخن راند، و به جای جنگ و ستیز، کمی از محبت سخن پیش آورد، و به جای زور و زور و زور، کمی روان مردم را با مهر و محبت آشنا ساخت.

 

نتیجه مشاهده رحمت الهی

اگر کسی رحمت الهی را مشاهده کند و صفای حق تعالی را دریابد، بدون چماق و دوزخ، مطیع حق تعالی می‌شود و به دور از شؤون تکلیف، بندگی می‌کند؛ هرچند شؤون بندگی را نیز به‌خوبی پاس می‌دارد.

 

حق است که در چهرهٔ هر ذره ، ظهور دارد

حق است که در چهرهٔ هر ذره ، ظهور دارد؛ تویی که خود را در همهٔ مظاهر، به من می‌نمایانی و تو را در هر پدیده‌ای به عیان می‌بینم، پس تو برای هر کسی و هر چیزی آشکار و نمایانی، و این خود، ساخت حق است بی هر بود و نبود.

 

عشق بی طمع نسبت به خداوند

یکی گذشت می‌کند تا به بهشت رسد و دیگری گذشت می‌کند تا به قرب حق تعالی دست یابد اما اولی با قرب به بهشت از حق دور می‌شود و دومی با قرب به حق به بهشت نیز وصول پیدا می‌کند. به تعبیر دیگر، کسی که برای ترس از جهنم، عبادت خدا را می‌نماید، خدای وی همان جهنم است که اگر نبود او هم عبادتی نداشت و حرمت خدا را پاس نمی‌گفت، کسی هم که به خاطر طمع به بهشت به عبادت حق می‌پردازد چنین است و خدای وی بهشت است. خوشا به حال آن که خدا را نه برای بهشت می‌خواهد و نه برای در امان ماندن از جهنم و تنها دل به او دارد و بس.

 

فقط امید به خداوند متعال

خوشا به حال آنان که طمع از غیر و از خود بریده‌اند و تنها به خداوند متعال امید دارند و همواره او را شاهد حال خویش و وکیل در کارهای خود می‌بینند و با او معامله می‌کنند. این گروه آرامش روانی بسیاری دارند؛ چرا که اگر خدمتی به دیگری می‌کنند، منتظر نمی‌نشینند تا کسی از آنان تشکر نماید و چشم بر دست کسی ندارند تا برای آنان کف بزند و آن را تلافی و جبران کند.

 

ذکری مبارک

«الله» تنها برای کسی می‌تواند ذکر گردد که جز خدا دردی نداشته باشد و ناسوت را به تمامی زمین گذارد و با «عشق» زندگی کند. عاشقی که فنا و تلاش وی حتمی است. عاشقی که اهل بلا و درد است.
این اسم برای فردی مفید است که دردی را حس نمی‌کند و چنان‌چه از آسمان سنگ بر سرش ببارد غمی از متعلقات خود و باکی بر خویش ندارد و این ذکر مبارک برای چنین کسی اثر می‌کند.

 

محبت به حق تعالی، بغض به باطل را همراه دارد

محبت به حق تعالی، بغض به باطل را همراه دارد. جان آدمی از همین ملاک و میزان حکایت می‌کند. هر اندازه که از بغض انسان نسبت به باطل کاسته شود، حکایت از ضعف محبت به حق تعالی می‌کند و نوعی تناسب و ارتباط تنگاتنگ در این مقام موجود است.

 

خدایا دوستت دارم

چگونه می‌شود شخصی بگوید خدایا دوستت دارم و سخنت را گوش می‌دهم؛ ولی چیزی از تو نمی‌خواهم؟ آیا کسی هست که بتواند به صدق به خداوند بگوید دوستی من به قدری است که حاضرم رایگان و بدون مزد برایت تلاش کنم و بالاتر، اگر کارهای بی‌فایده نیز به عهده‌ام گذاشتی، دنبال نمایم؛ ولی بی‌منت و درخواست مزد.

 

اگر کسی برای خدا دل‌تنگ شد

خدای متعال نزد فقیران، یتیمان، ضعیفان، بیماران و در راه ماندگان است و از آن‌ها دل‌جویی می‌کند. بر این اساس، اگر کسی برای خدا دل‌تنگ شد و خواست به ملاقات او رود، باید هدیه‌ای به این افراد دهد؛ چرا که اینان بدون واسطه به حق تعالی می‌رسند. البته برای عده‌ای خدای متعال آن‌جاست و برای عده‌ای خدای متعال جای دیگری است و مسیر هر شخصی متفاوت است.

 

إِنَّ اللَّهَ قَدْ حَکمَ بَینَ الْعِبَادِ

اگر حق تعالی روز قیامت هر کسی را قاضی خود قرار دهد، همگی محکوم خواهند شد؛ پس اگر: «إِنَّ اللَّهَ قَدْ حَکمَ بَینَ الْعِبَادِ» است و خدای تعالی خود حکم می‌کند، برای این است که همه محکوم نگردند؛ نه برای آن‌که بر همگان سخت گیرد.

کتاب خدایی که می پرستم

 

رَضِی اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ

مومنان چنان عاشق حق می‌شوند که هر فرمانی از جانب او رسد را با جان و دل پذیرا می‌شوند و آن را به اجرا می‌گذارند. آنان به‌قدری در این مسیر تلاش می‌کنند که حق از ایشان راضی گردد. این عده تمام هستی، امکانات، دل و قلب خود را در اختیار حق می‌گذارند و خداوند نیز در برابر، آن‌قدر به آن‌ها می‌دهد تا راضی گردند؛ از امکانات مادی گرفته تا معنوی و حتی قلب خود را به این عده می‌دهد تا آنان از حق راضی شوند و آیهٔ شریفهٔ: «رَضِی اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ» محقق گردد.

 

تو را دوست دارم

اگر کافری کارهایش را انکار کند و بگوید من کفری نداشته‌ام و من خوبم، حق هم می‌گوید تو خوبی و تو این کار را نکردی، تو را دوست دارم. اگر بعد از گناهان بی‌شمار گفتی خدایا ببخش خدا هم زود می‌بخشد و فراموش می‌کند و به روی خود نمی‌آورد، هرچند در درونش غوغایی است که به فکر شما نمی‌رسد. خدا چه ساده و بی‌آلایش می‌بخشد و بنده چه مشکل این مسایل را درک می‌کند.

 

کسی که خدای تعالی را دارد

کسی که خدای تعالی را دارد اگر دنیا نیز از او جدا شود نه تنها باز به قوت خود باقی است، بلکه سرور بیش‌تری پیدا می‌کند و خدای تعالی را بی‌اغیار می‌بیند و هرگز حق تعالی را از دست نمی‌دهد و یا خودکشی نمی‌کند، برخلاف کسی که خدای تعالی را ندارد که اگر دنیا از او گرفته شود یا حتی محدود گردد، دیگر پناهی برای خود مشاهده نمی‌کند و راهی بهتر از خودکشی نمی‌یابد.

 

تنها خداست که تو را به حقیقت میخواهد

تنها خداست که انسان و هر موجود دیگری را به حقیقت می‌خواهد و به هیچ خصوصیتی نیز طمع نمی‌بندد و هرگز کسی را طرد نمی‌کند، در هر شرایطی دستگیر انسان می‌شود و به هر وضعی که باشد او را رها نمی‌سازد و هیچ کس را به جهت منافع یا برای آسایش و هوای نفس خود نمی‌خواهد.

 

دو دوست هستیم بی هر پیرایه و طمع و چشم‌داشتی

انسان موحد بی هر طمع، خدا خواهد و با خود و خدای خود بگوید: خدایا، تو را دوست دارم که خدایی و حقی و با تو دوست هستم که دوستی و نه آن‌که با تو دوستم چون غنی هستی، قدرت داری و یا می‌توانی نیازم را رفع کنی یا آن‌که تو غنی، قادر و توانایی و من فقیر، ناتوان و مسکینم، با تو دوستم بی آن‌که طمع به تو داشته باشم و بدون آن‌که در این دوستی، چشم بر داشته‌های تو داشته باشم و یا به جهت کمبودهای خود تو را به دوستی برگزیده باشم. دو دوست هستیم بی هر پیرایه و طمع و چشم‌داشتی.

 

رفاقت خدا با بندگان

خداوند گاهی آن‌قدر رفیق است که خود را برای دوستان خود بی‌اختیار می‌کند و تمام اختیار زمین و آسمان را به آنان می‌سپارد تا آنان چرخ گردون را به حرکت درآورند. خداوند چنان با بندگان خود رفیق است که اگر کسی او را از روی رفاقت اذیت کند لذت می‌برد. رفاقت او رفاقتی از روی بزرگی است.

 

باز من تو را دوست دارم و تو را اطاعت می‌کنم

خدایا، اگر در راه تو سلوک می‌کنم و ریاضت می‌کشم و سوز و گداز و عشق دارم، نه به خاطر این است که تو خدایی و صاحب دنیا و آخرت و دارای بهشتی و بی‌نیاز از همه می‌باشی و نه از ترس جهنم، و نه خواسته و انتظاری سبب قرب من به توست، بلکه، اگر بر فرض
محال تو گدای سر کوچهٔ ما باشی، باز من تو را دوست دارم و تو را اطاعت می‌کنم، زیرا برای طمعِ پیدا کردن چیزی بسوی تو نیامده‌ام.

 

باطن و تجلی و ظهور حق تعالی

دل انسان را جمع کنید، مشتی است، آن را باز کنید، دشتی است. جمعش کنید، باطن حق تعالی است، بازش کنید، تجلی و ظهور حق تعالی است.

 

پیدایش عشق ربوبی

خاصیت عشق عفیف، در چهره ی ازدواج شرعی این است که زن به عنوان معشوق و مطلوب، سبب صفای نفس مرد و مرد نیز برای همسر خود باعث صفای نفس می شود.
کسی که در این عشق قرار می گیرد زمینه برای رسیدن به حق تعالی را پیدا می کند؛ چرا که این عشق است که به او حرارت و انرژی لازم برای سیر و بر شدن و عروج را می دهد.
عشق عفیف، زمینه و بستر پیدایش عشق ربوبی است. مؤمن با مستی شب در کنار همسر خود است که می تواند حق تعالی را در آغوش گیرد.

 

رسیدن عاشق به حق

اگر کسی خواهان حق شود، خداوند کم‌کم دنیا و محبت و آرزوی آن را از او می‌گیرد و این شخص تغییر هویت می‌دهد و با ریتم حق حرکت می‌نماید و عشقِ زنده ماندنش این است که در پی حق است و به عشقِ در پی حق بودن، زنده است. او در این مرحله حاضر است تمامی دنیا و آخرت را بدهد و همراه حق باشد. حق نیز دنیا و آخرت را از او می‌گیرد و با او هم‌کلام و هم‌نشین می‌شود. در این صورت است که بنده و خداوند هر دو عاشق هم می‌گردند و عاشق به حق می‌رسد.

 

مسیر قرب عشق

دل‌بستگی به مال و دل‌بستگی به جان  عزیزترین متاع دنیاست، کسی می‌تواند در مسیر قرب عشق گام زند که بتواند از این دو برای خداوند متعال بگذرد و راه نیستی و عدم خویش را پیش گیرد.

 

اگر کارهای بی‌فایده نیز به عهده‌ام گذاشتی، دنبال می نمایم

 آیا کسی هست که بتواند به صدق به خداوند بگوید دوستی من به قدری است که حاضرم رایگان و بدون مزد برایت تلاش کنم و بالاتر، اگر کارهای بی‌فایده نیز به عهده‌ام گذاشتی، دنبال نمایم؛ ولی بی‌منت و درخواست!

 

بهترین رفیق

اگر بپرسند رفیق خوب کیست؟ مى ‏گویم رفیق به تمام معناى کلمه، تنها خالق و رب آدمى است که بهترین رفیق است و تحت هیچ شرایطى انسان را رها نمى‏ سازد.

 

خداست که مهره‌چینی می‌کند

تمامی قدرت از آنِ خداوند تواناست و تمامی اراده‌های جزیی مردم نیز به ظهور و بروز قدرت الهی است. چرخ روزگار می‌چرخد و هر لحظه، ساعت و روزی، فرد و گروهی بر سر مقطع و موضعی سنگر می‌گیرند و خودنمایی می‌کنند و هر کس توان خود را به تمامی به کار می‌گیرد؛ ولی چیزی که باید برای همگان روشن باشد این است که موقعیت‌ها و پیروزی‌ها به توان و قدرت فردی و گروهی نیست، بلکه خداست که مهره‌چینی می‌کند. پیش‌بردها به زرنگی نیست؛ چرا که کارها را خدای تعالی رو به راه می‌کند، از این رو، در تمامی امور باید از حق تعالی استمداد جست.

 

دل، منزل عشق

دل، جان و حیات هستی و حقیقت و روح آدمی است. حقیقتِ انسان، هویت آدمی و موجودی هر کس، تنها دل وی می‌باشد و بس
جز راه دل، راهی به حق‌تعالی نیست. فکر، اندیشه، دلیل، برهان، یقین و اعتماد به حق‌تعالی تا از دل گذر نداشته باشد، هم‌چون آب قلیلی است که ارزش تطهیر ندارد و راه‌گشای باطن و ارتباط با حق‌تعالی نمی‌باشد.

 

معامله با حق تعالی

خداوند در آن دنیا از خوبانی که کار خود را در دنیا نفروخته‌اند، هر عملی را خریدار است. این‌که می‌گویند اهل دنیا غافل‌اند، از همین روست که متاع خود را این‌جا ـ آن هم به قیمتی ارزان ـ می‌فروشند؛ ولی اهل آخرت، تنها با خداوند معامله می‌کنند.
خوب است انسان تا در دنیاست، همواره بگوید من فروشنده نیستم و هرچه را دارم، به آن‌سو حواله می‌دهم که خداوند گران‌ترین مشتری است. او کم‌ترین حرکتی را می‌خرد؛ هرچند جابه‌جایی غیرهوشمند باشد.

 

 

دلتنگِ خدا

خدای متعال نزد فقیران، یتیمان، ضعیفان، بیماران و در راه‌ماندگان است و از آن‌ها دل‌جویی می‌کند. اگر کسی برای خدا دلتنگ شد و خواست به ملاقات او رود، باید هدیه‌ای به این گروه دهد؛ چرا که اینان بدون واسطه به حق‌تعالی می‌رسند. البته برای عده‌ای خدای متعال آن‌جاست و برای عده‌ای خدای متعال جای دیگری است و مسیر هر شخصی متفاوت است.

 

سلام بر خدا

انسان وقتی از خواب بیدار می‌شود نباید به ناگاه از رخت‌خواب بجهد، بلکه نخست به خدا و رسول سلام دهد، سپس دست و پای خویش را کمی تکان دهد و آن‌ها را از حالت سفتی و کرختی در آورد و قدری بدن خویش را نرم کند تا سیستم نرم‌افزاری وی راه‌اندازی شود و سپس وضو بگیرد و بعد به دست‌شویی و مستراح رود، وگرنه جهیدن به محض بیدار شدن ناراحتی‌های مفصلی و استخوانی را در پی دارد و در درازمدت اثر نامطلوبی بر بدن می‌گذارد. حیوانات و پرنده‌ها هم این چنین هستند و ابتدا بدن خویش را با حرکات کششی آماده می‌کنند، دهان خویش را با یک خمیازه نرم می‌کنند و سپس به راه می افتند.

کتاب چشمه چشمه زندگی

 

توبه پذیری خداوند

در بعضی موارد، گناه، انسان را در پرتگاه و دره‌ای می‌اندازد که بالا آمدن از آن دره بسیار سخت و صعب است. یکی از دره‌های سقوط آدمی شیرینی گناه است که زدودن آن از دل کار آسانی نیست؛ گرچه انسان در هر زمان توبه کند خداوند از او می‌پذیرد و ارتباط خود را با بنده از نو شروع می‌کند؛ ولی ارتباط میان حق و بنده با توبه است که شروع می‌شود.

 

 پذیرش خداوند

حضرت حق بندهٔ خود را دور نمی‌اندازد و هم‌چنان که برای بنده ممکن نیست از مملکت حق فرار کند، حق تعالی نیز جایی غیر از مملکت خود ندارد تا گناه‌کار را به آن تبعید نماید؛ از این رو هر زمان که گناه‌کار توبهٔ واقعی و بازگشت حقیقی نماید، حضرت حق او را می‌پذیرد و ناراحتی پیشین را اعمال نمی‌کند.

 

شرط انصاف

خدایی از آن خداست،باید بندگی را نیز به خدای تعالی سپرد و دم از هیچ نزد که شرط انصاف نیست در برابر حق داعیه ی هستی داشت.

 

معامله با حق تعالی

خداوند در آن دنیا از خوبانی که کار خود را در دنیا نفروخته‌اند، هر عملی را خریدار است. این‌که می‌گویند اهل دنیا غافل‌اند، از همین روست که متاع خود را این‌جا ـ آن هم به قیمتی ارزان ـ می‌فروشند؛ ولی اهل آخرت، تنها با خداوند معامله می‌کنند.
خوب است انسان تا در دنیاست، همواره بگوید من فروشنده نیستم و هرچه را دارم، به آن‌سو حواله می‌دهم که خداوند گران‌ترین مشتری است. او کم‌ترین حرکتی را می‌خرد؛ هرچند جابه‌جایی غیرهوشمند باشد.

 

السلام علیک یا الله

بسیار دوست دارم به خدا سلام دهم. زیر چشمی و پنهان از خلق می‌گویم: «السلام علیک یا اللّه». هرچند چنین تعبیری در روایت نیامده است. از این کار لذت می‌برم و احساس نزدیکی و دوستی خاصی نسبت به حق دارم.

ادامه دارد……..

مطالب مرتبط