سلوک کنش و رویشی است که از باطن فرد بر میآید و اگر کسی آن را نداشته باشد، هر تلاشی برای نفوذ به آن داشته باشد ثمری ندارد.
داشتن چنین ارتباطی آموزشی نیست، بلکه کنشی درونی است. وادی معرفت آبشخواری است که جز یک راهآب ندارد و افراد آن یکی یکی گزینش میگردند.
تمامی انبیای الهی از پیش گزینش شدهاند و هیچ کدام در پی پیامبری نبوده و برای آن نام ننوشتهاند.باید عیار وجود خود را شناخت و دید آیا استعداد سلوک وجود دارد یا خیر و میتواند نفوذ و ارتباطی با ماورای عالم برقرار کند یا خیر. همانطور که بلوغ امری است که فرایند طبیعی دارد، کسی میتواند سلوک داشته باشد که زمینهٔ آن را در خود بیابد. همانطور که هر ورزشی استعدادی و بدنی متناسب با آن میخواهد، سلوک نیز افراد متناسب خود را میطلبد.
سلوک، استعدادی موهبتی است و تحصیلی نمیباشد و عوامل و ویژگیهای ذاتی است که اینگونه شدن را محقق مینماید. این امر همانند ویژگیهای خاص یک فامیل است و برای نمونه، بیشتر آنان درشتاندام، زیبا، پرحافظه یا دارای فشار بالا میباشند که همه ناشی از عواملی فیزیکی و غیراکتسابی است که در بدن و روح مؤثر واقع میشود. کسی که استعداد سلوک دارد همانند کسی است که بدن وی آهن بسیار دارد و وقتی لباسی به او برخورد میکند جرقه میزند. چنین کسی نیازمند خوردن کاهو برای جبران کمبود آهن نیست با این تفاوت که استعداد سلوک به هیچ وجه اکتسابی و جبرانپذیر نمیباشد. فرد باید زمینههای معنوی در لقمه، نطفه، ژن، زمان و مکان و دیگر خصوصیات وی باشد تا سالک گردد. سالکان محب با رعایت شرایط تقواست که تعالی و معرفت مییابند؛ همانطور که به صورت تعلیلی میفرماید: «وَاتَّقُوا اللَّهَ وَیعَلِّمُکمُ اللَّهُ»(۱). امور معنوی چنین است. بسا کسی که استعداد سلوک دارد با ذکری صاحب سرّ میشود یا در طفولیت به این خیر میرسد و لقمه و نطفهٔ نیاکان آنان در فردی مؤثر میافتد و به او استعداد سلوک و صفای باطن میدهد؛ همانطور که خاک هر منطقهای بر اخلاق، معنویت، روان، شخصیت و ظاهر جسمانی مردم ساکن در آن تأثیر میگذارد.
___________________________
۱٫بقره / ۲۸۲٫