زمانی که میخواستم از حوزه تهران به حوزه قم بیابم، در امتحانات ورودی حوزه علمیه شرکت کردم.
در آن زمان، از نظر قیافه و ظاهر به طلبهها شباهتی نداشتم و موهایم مدلدار بود. به همین دلیل از ورودم به مسجد اعظم جلوگیری میکردند. البته در آن زمان، نوجوان بودم و سن کمی داشتم؛ در حالی که کسانی که در آن زمان لمعه میخواندند، محاسن بلندی داشتند و با خواندن همین کتاب، قیافه علمای طراز اول را میگرفتند. سرانجام وارد حوزه امتحانی شدم. از همان روزهای نخستین، نسبت به امتحانات و به طور کلی، بعضی از امور حوزه علمیه انتقاد داشتم. برای نمونه معتقد بودم شهریه در واقع متعلق به زن و فرزندان طلاب است و اگر طلبه درس نمیخواند، نباید زن و فرزندش از شهریه محروم بشوند. به همین دلیل، وقتی وارد مسجد اعظم شدم، به بعضی از طلبهها گفتم اگر کسی دارای زن و فرزند است، من پاسخ سؤالات را در اختیارش قرار میدهم زیرا به دلیل پیوند شهریه و امتحان، آن را برای طلاب معیل شرعی نمیدانستم اما غیر طلاب معیل، اگر از پاسخها استفاده کنند، حکمش حرمت است. طلبهای که ترکزبان بود و از طرفداران آقای شریعتمداری بود، به من اعتراض کرد که این کار، گناه است. من نپذیرفتم و گفتم شما که چنین نظامی را ترتیب دادهاید مرتکب گناه میشوید. آن زمان، منطقه شیخآباد به تازگی شکل گرفته بود و طلبهها برای کارگری به آنجا میرفتند تا بتوانند با فلاکت و کارگری، خانه کوچکی تهیه کنند. من متولیان آن دوره را نصیحت میکردم که شهریه متعلق به زن و فرزندان طلاب است و اگر آن را قطع کنید، خداوند شما را گرفتار میکند. از طرفی زن و فرزند طلبهها وقتی دچار تنگدستی باشند، به طلبهها غر میزنند و باعث آزار و اذیت روانی برای طلبه میشوند و شأن و حرمت و کرامت طلبه نیز شکسته میشود که این مشکلات، نتیجه سیاستهای غلط بعضی از مدیران و متولیان حوزههای علمیه است که میان شهریه و امتحانات پیوند ایجاد کردهاند و بدتر اینکه نظام و شکلی دانشگاهی و کتابمحور به حوزهها تحمیل شده است و این امر، روح تربیت ربانی استادمحور را از آن گرفته است و علم دینی را به فن دینی تبدیل کرده است. من این معضل مهم را در کتاب «جامعهشناسی عالمان دینی» توضیح دادهام. وقتی در امتحانات کتبی شرکت کردم، به دلیل مسایلی که مطرح کردم، دعوا و اختلاف شد. بسیاری از حاضران از من شناخت داشتند و قیافه و ظاهر من برایشان آشنا بود. برای شرکت در امتحان وارد مسجد مدرسه حجتیه شدیم. طلبهها از من خواستند برای اعتراض پیشقدم بشوم. اساتید تهرانی ما مانند علامه شعرانی و آیتاللّه الهی قمشهای معتقد بودند که حوزه علمیه قم از نظر علمی و اخلاقی در سطح پایینی قرار دارد و ضعیف شده است. من احتمال دادم که ممکن است اساتید ما در حوزه علمیه تهران منزوی شدهاند و نیز از طرف قمیها طرد شدهاند و به اینخاطر به اینجا ظنین شدهاند. از طرفی میخواستم درستی نظر اساتید را بدانم. به همین دلیل، برای امتحان آنها، نخست آنها را تحریک کردم و برخلاف سایر طلبهها کتابی برنداشتم و از ممتحن خواستم کتابی در اختیارم قرار بدهد. آنها به من اعتراض تندی کردند که چرا کتاب ندارم و من هم به آنها بانگ برآوردم که همانطور که دستور میدهید برای شما پنکه و آب آشامیدنی بیاورند، بگویید کتابهای مرتبط با امتحان را نیز در اختیار طلاب قرار بدهند. این حرف در تحریک آنها اثربخش بود و آنها برافروخته و عصبانی شدند. پیرمردی را به یاد میآورم که قرار بود از من امتحان بگیرد. او مدام کتاب کفایه را ورق میزد و قصد داشت مطالب دشوار را بپرسد. همانطور که گفتم، هدفم این بود که درستی حرف اساتیدمان را بیازمایم تا خدای نکرده مدیون آنان نشوم. من فلسفه را نزد علامه شعرانی و آیتاللّه الهی قمشهای خوانده بودم و بحثهای فلسفی برای من دشوار نبود. ممتحن بحثی فلسفی از کفایه را آورد. من کتاب کفایه را بستم و مطلب را توضیح دادم و به نظر صاحب کفایه اشکالاتی وارد کردم و کفایه را در این مسأله نقد کردم. بعد به ممتحن گفتم آیا حاضری مانند من این کتاب را امتحان بدهی و من جایی از آن را بیاورم و تو آن را برای من توضیح بدهی. ممتحنان که تسلط من بر کفایه را دیدند، از امتحان مکاسب و دیگر کتابها گذشتند و دیگر چیزی نگفتند و مرا برای طلبگی در حوزه علمیه پذیرفتند. من بار دیگر در مورد طلبهها به آنها سفارش کردم که طلبهها ایتام آل نبی هستند و به خاطر پول و شهریه، آنها را آزار ندهید. میگویند شهریه به علم و دانش طلبهها تعلق میگیرد. در این صورت، هر طلبهای باید به اندازه علم و دانشی حقیقی که دارد شهریه بگیرد و حال آنکه سیستم توزیع فعلی با رتبههایی کلی که دارد، این هدف را برآورده نمیکند و بسیار میشود که زرنگها به جای اهل علم و تلاش و زحمت حقیقی امکانات حوزه را میگیرند بدون اینکه خاصیتی برای دین و علم داشته باشند. این پدیدهای بسیار زشت و ظالمانه است که ما متوجه شرایط و وضعیت زندگی طلبهها نباشیم. به همین دلیل من امتحاناتی را که در حوزه علمیه بدین شکل برگزار میشد، شرعی نمیدانستم. ضمن آنکه در این حوزه کتابمحور، از بعد سیاسی به استاد فرد نگاه میکنند و میشود فردی ممتاز را به خاطر استادش بهراحتی و با زحمت نوشتن یک عدد تکرقمی رد میکنند. همچنین ممکن است طلبهای استعداد خوبی نداشته باشد و نتواند نمره قبولی آورد و این موضوع را نباید دلیل مجاز بودن برای در مضیقه قرار دادن خانوادهاش قرار داد. آن پیرمرد ممتحن، انسان خوبی بود و به من اعتراضی نکرد. به او گفتم من از خودم تقلید میکنم و اشکالی در کارم نمیبینم و قطع شهریه از نظر من، ظلم محسوب میشود. روزی او را در حرم حضرت معصومه دیدم، در حالی که نماز و دعا میخواند و اهل تهجد بود. او واقعا انسان خوبی بود. این آدمهای بد و بدکار هستند که به هیچ صراطی مستقیم نمیشوند. به هر روی، آن روز پاسخ سؤالات را در اختیار طلاب قرار دادم؛ هم از تجرید و هم از مکاسب. طلبهها بابت امتحانات و دروسشان حرص و جوش زیادی میخوردند که مطالب کتابها دشوار است و البته این هم به استعداد باز میگردد و هم اینکه بیشتر طلبهها ممحض در تعلیم نبودند و هم اینکه گاه اساتید زبده و توانایی نداشتند و یا تعداد طلبهها در یک کلاس درس فراوان بود و رابطهای میان استاد و شاگرد برقرار نمیشد و به کتابمحوری بسنده میگردید. مشخص است یادگیری در چنین شرایطی با مشکل مواجه میشود.