نماز شب، از اهمیت زیادی برخوردار است. یادم است می‌گفتند، انسان با خواندن نماز شب، دارای مقام محمود می‌شود.

من کودک خردی حدود پنج یا شش‌ساله بودم و شنیدن این حرف‌ها، طمع زیادی در من به وجود می‌آورد و حالم دگرگون شده بود. با خودم فکر می‌کردم، مقام محمود چیست؟ در محله ما، مسجدی بود که کلیدش را برای نگه‌داری، به من می‌دادند. من باید کلید را، در دکانی که روبه‌روی مسجد بود، می‌گذاشتم. من به جای این کار، کلید را در جیبم می‌گذاشتم. در خانه، فضای آزادی وجود ندارد و بچه‌ها، برای انجام کارهایشان آزاد نیستند. در واقع، امکان انجام هیچ کاری وجود ندارد. پدر و مادرها، بچه‌ها را به قول معروف، سین جین می‌کنند که چه کاری می‌خواهی انجام بدهی و نتیجه‌اش چه می‌شود. مدام، امر و نهی می‌کنند و نظر می‌دهند. در واقع، کدخدا بازی در می‌آورند. یعنی اگر بچه، خودش بخواهد کاری را انجام دهد، باز پدر و مادر، کدخدای ماجرا می‌شوند. من می‌خواستم برای انجام کارهایم، کدخدایی وجود نداشته باشد. به همین دلیل، به صورت پنهانی، در تاریکی راهی می‌شدم. در مسجد را با کلیدی که در اختیار داشتم، باز می‌کردم. زندگی در تاریکی را، همان زمان تجربه کردم و فرا گرفتم. اگر چراغ مسجد را روشن می‌کردم، مردم، آگاه می‌شدند و به خیال اینکه دزد آمده، به سمت مسجد می‌آمدند. آن زمان، استفاده از برق، رواج نداشت و مردم، برای روشنایی از چراغ استفاده می‌کردند. خلاصه اینکه، در مسجد را می‌بستم و تصمیم داشتم، مقام محمود را بشناسم. یک شب، در حال خواندن نماز بودم. یکدفعه از ذهنم گذشت که آیا این وقت شب، کسی مانند من بیدار است؟ ناگهان در رؤیتی عالم و آدم و به‌خصوص فرشتگان را در سجده و رکوع و عبادت محض دیدم. نماز با چنین فکر کوتاه و ظاهرگرایانه‌ای نتیجه مقام محمود که ندارد هیچ، بلکه نکبت کبر را گریبان‌گیر آدمی می‌سازد. من در آن مسجد، نماز می‌خواندم و نماز برایم، مانند یک ستون بود. الان هم انگار، به آن ستون، تکیه داده‌ام. شیطان، برای فریب انسان از راه‌های مختلفی وارد می‌شود و البته، بسیار ساده و آسان، انسان را فریب می‌دهد. خلاصه آن شب، اصلا نماز شب نخواندم. حال و هوای آدمیزاد، مانند حال و هوای کودکان است. در آن شب، این افکار، مانند حالتی بود که من به آن دچار شدم. دیدم خداوند، ملائکه بسیار زیادی دارد که ویژگی‌های مختلفی دارند. آنها، شب و روز، مشغول خواندن نماز و گفتن تسبیح هستند. مخلوقات خداوند نیز که فراوانند، شب و روز، مشغول نماز و تسبیح هستند. در این میان، نماز من در این بی‌نهایت آفریده با بی‌نهایت کار و عبادت، چه ارزشی دارد و از این نماز در همان عالم کودکی شرمسار شدم؟ نماز من بچه، یک کار بچه‌گانه است. الله اکبر از کار و عبادت شبانه‌روزی ملائکه و مخلوقات! نماز، نوافلی دارد که می‌گویند، استحبابی و زیاده است. انسان‌های زیادی هستند که همیشه در حال قیام هستند. همیشه در حال رکوع هستند. همیشه در حال عبادت هستند. با وجود اینها، من چه عبادت خاصی می‌توانم انجام دهم؟ و این چهار رکعت نماز، عبادت مهمی نیست اگر عبادت باشد. در تاریکی شب و به مدت پنج دقیقه، مشغول این رؤیت بودم. البته فریضه نماز که واجب است و باید انجام بشود. انجام نوافل است که ممکن است، باعث ایجاد مشکلات اخلاقی مثل ریا و کبر و غرور، در بعضی انسان‌ها شود. برای چنین انسان‌هایی حتی اگر خواندن نماز فریضه، مشکل‌آفرین باشد، دلیل آن، نوافلی است که در نماز وجود دارد. مانند خواندن قنوت، کشیدن مد کلمه ولاالضالین یا خواندن سوره اعلی به جای سوره اخلاص. در نهایت، در اثر انجام این نوافل و کارهای زیاده است که انسان، دچار مرض و بیماری در افراد مقتضی می‌شود. در روایت آمده است که فریضه، مانند طلا و نافله، مانند نقره است. آسیب‌پذیری طلا با نقره تفاوت دارد و قدرت و قوت مواد آن نیز متفاوت است. انسان، باید از ضررهای انجام نوافل، به خدا پناه ببرد اگر ظرفیت آن را ندارد که برخی جمودهای بسیار سخت و صعب که منجر به ولایت‌ستیزی میشود، از آن ناشی می‌گردد البته در سطح افرادی چون خوارج نهروانی می‌گویم.

مطالب مرتبط