در کودکی، ماهیانه، دویست تومان درآمد داشتم که در آن زمان، پول هنگفتی به شمار می‌آمد.

من تمامی این پول را در همان روز کسب درآمد هزینه می‌کردم. اگر پدرم در قید حیات بود، حتما بر من خرده می‌گرفت که چرا تمام پول را خرج کرده و بر باد دادی. من تمام سرمایه و پولم را خرج می‌کردم تا اندازه‌ای که یک قران هم از آن پول باقی نمی‌ماند. به قول خودم، عین الفقر و الفقیر می‌شدم. البته خرج کردن تمام پولم، مرا قانع نمی‌کرد و هر چیزی را که با آن پول تهیه کرده بودم، به دیگران می‌بخشیدم؛ مانند کت، شلوار، دوچرخه و ساعت. کفنی نیز تهیه کرده بودم که آن را به فردی کمونیست بخشیدم و او، به خاطر همین کفن، شیعه شد. گواهینامه اتومبیلم را نیز به شخصی بخشیدم. او، بعد از بیست سال به سراغ من آمد و گواهینامه را برگرداند. به نظرم، نگه‌داشتن اموال و اشیا برای خود، حماقت و وبال گمراهی است. این مرد را خداوند رحمت کند! او مانند یک پیغمبر بود. این‌گونه مسائل را مانند دو دو تا چهار تا می‌دانست. او شعر هم می‌سرود، ولی کسی شعرش را ادراک نمی‌کرد. دیگران تصور می‌کنند اشعار این مرد را می‌فهمند. اشعارش، بسیار زیباست. نکته‌ها و مطالب نغزی در لابه‌لای حرفهایش وجود دارد، به طوری امکان کشف و استخراج آن‌ها بدون دقت و امعان عمیق وجود ندارد.

می‌توان اعتقادات و باورهای شاعر را از اشعارش استخراج کرد، ولی این کار، در مورد نوشته‌های یک نویسنده امکان‌پذیر نیست؛ زیرا نویسنده، نوشته‌هایش را به قول من اتو می‌کند، ویراستاری می‌کند و شاید گاهی، در گفتن حرفهایش، تقیه و کتمان می‌نماید. این‌گونه کارها، در شعر انجام نمی‌شود. شعر خوب، آینه شاعر است و تمام اعتقادات، باورها، داشته‌ها و نداشته‌های شاعر را در زمان گذشته و حال نمایان می‌کند. شاعر را می‌توان با شعرهایش روانکاوی کرد و او را به طور دقیق و عمیق شناخت اما این کار با کتاب‌های نثری به‌راحتی امکان‌پذیر نیست و معناشناسی دقیق متن به‌ویژه توجه به قراین انفصالی و زمانی را لازم دارد.

مطالب مرتبط