میگویند لاکپشتی وجود دارد که سیگار میکشد. امروزه فضای مجازی، جهان را بهراحتی جستجو میکند و موارد عجیب را به دید همه میرساند.
انسانی، نخ سیگار را در دهان لاکپشت گذاشته است. لاکپشت، سیگار را کشیده و معتادی واقعی شده است. لاکپشت برای اینکه سیگار به او داده شود، از لانهاش بیرون میآید و اگر سیگار به او ندهند، به دلیل اعتیادی که دارد، اذیت میشود، آزار میبیند و به همین دلیل، بازی در میآورد. سیگار را که میکشد، آرام میشود و به لانهاش میرود. حدود پنجسال است که این لاکپشت و صاحبش سیگار میکشند. البته، مرفین هم مصرف میکنند و اعتیادشان پیشرفته است.
من این را که دیدم، به یاد عالم بزرگواری افتادم که متأسفانه، اعتیاد شدیدی داشت. او، دانشمند بود. ولی اعتیاد، او را عاجز و درمانده کرده بود. صاحب یک فرزند هفت، هشت ساله بود که او هم یک معتاد واقعی بود و متأسفانه، پدرش او را در دام اعتیاد انداخته بود. آن شخص خارجی، لاکپشت را معتاد کرده بود و این عالم، فرزندش را. من به نزد آن عالم رفتم. میگفت، من فرزندم را معتاد کردهام تا همیشه، کنارم بماند و جایی نرود. من، غریب و بیکس هستم و میخواهم، فرزندم همراه زندگیام باشد. مینشینیم پای بساط و مواد مخدر مصرف میکنیم. هزینه اعتیاد فرزندم، زیاد است و به همین دلیل، او از کنارم نمیرود. کسی نمیتواند، هزینه اعتیادش را بپردازد. ما تنها هستیم. به فرزندم درس میدهم و سطح سوادش، از سواد دانشآموزان دیگر بالاتر است. البته، یکی از درسهایی که به او دادهام، موضوعش تریاک است. همانطور که گفتم، فرزندش، شش یا هفت ساله بود. با این حال، چایی درست میکرد. این حکایت، تقریبا به پنجاهسال قبل، مربوط میشود. آن عالم، به منبر میرفت و سخنرانی میکرد. حرفهایش، دریای بیکرانی از علم و دانش بود، اما متاسفانه، کودک خود را به اعتیاد گرفتار کرده بود.