انعامیهای عالی، خمسهٔ طیبه علیهمالسلام هستند که در حدیث کسا، حضرت زهرا علیهاالسلام محور آنان قرار گرفته است. حضرت فاطمهٔ زهرا علیهاالسلام مورد عنایت خاص و در قربی است که ناموس حق و محبوبی خداوند میشود. آن حضرت علیهاالسلام چون محبوبی است «محدثه» است؛ یعنی خداوند بر قلب، بلکه بر روح مبارک ایشان میگوید آنچه را میخواهد و خداوند برای ایشان سخن نو به نو و تازه میآورد. چنین دلی کمترین هوا در آن نیست. آن حضرت علیهاالسلام «محدّثه» است؛ چون «مطهره» میباشند. مقام محدثه را هم حضرت زینب علیهاالسلام دارند و هم حضرت فاطمهٔ معصومه علیهاالسلام . «محدّث» کسی است که دستکم قلب وی با او گفتوگوی حقانی دارد. حدیث در مراتب بالاتر از قلب نیز واقع میشود که ویژهٔ صاحبان حمد است. روایت زیر در اصل این موضوع بسیار گویاست:
«عن سلیم الشامی انّه سمع علیا علیهالسلام یقول: إنّی وأوصیائی من ولدی مهدیون، کلّنا محدّثون. فقلت: یا أمیر المؤمنین علیهالسلام من هم؟ قال: الحسن والحسین علیهماالسلام ثمّ ابنی علی بن الحسین علیهماالسلام . قال: وعلی یومئذ رضیع. ثمّ ثمانیة من بعده واحدا بعد واحد. وهم الذین أقسم اللّه بهم. فقال ووالد وما ولد. أمّا الوالد فرسول اللّه صلیاللهعلیهوآله ، وما ولد؛ یعنی: هؤلاء الأوصیاء. قلت: یا أمیر المؤمنین علیهالسلام تجمع امامان؟ قال: لا إلاّ وأحدهما مصمت لا ینطق حتّی یمضی الأوّل. قال: سلیم الشامی سألت محمد بن أبی بکر قلت: کان علی علیهالسلام محدّثا؟ قال: نعم. قلت: وهل یحدّث الملائکة إلاّ الأنبیاء؟ قال: أما تقرء: وما أرسلنا من قبلک من رسول ولا نبی ولا محدّث؟! قلت: فأمیر المؤمنین علیهالسلام محدّث؟ قال: نعم، وفاطمة علیهاالسلام کانت محدّثة ولم تکن نبیة»(۱).
اما روایت بلند و گرانقدری است که موضوع آن مرتبهای برتر از قلب است و نباید آن را به ارزانی از دست داد یا معنای بلند آن را تنزل داد که روایت بسیار رفیع است و آن این که:
«لی مع اللّه وقت لا یسعه ملک مقرّب ولا نبی مرسل ولا عبد مؤمن امتحن اللّه قلبه للایمان»(۲).
محبوبان ذاتی با خداوند حالاتی دارند که هیچ فرشتهٔ مقرب، بلکه هیچ پیامبر مرسلی همچون ابراهیم، موسی و عیسی علیهمالسلام و نیز مؤمنانی چون سلمان و مقداد، ادراک آن مقام را ندارند. این روایت باید به صورت «لا یسعه» و به همراه ادات نفی باشد تا حصر را برساند و مثبت نمودن آن به صورت «یسعنی» ویرایش سلیقهای ناقل روایت است. این روایت از مقامی استثنایی میگوید که فوق سِرّ است و ویژهٔ اولیای کمّل و مقام ختمی است نه مقام بدون سبب و مباشری که بسیاری در آن شریک هستند. این روایت با آنچه در سورهٔ نجم آمده برابر است: «وَمَا ینْطِقُ عَنِ الْهَوَی. إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْی یوحَی. عَلَّمَهُ شَدِیدُ الْقُوَی. ذُو مِرَّةٍ فَاسْتَوَی. وَهُوَ بِالاْءُفُقِ الاْءَعْلَی. ثُمَّ دَنَا فَتَدَلَّی. فَکانَ قَابَ قَوْسَینِ أَوْ أَدْنَی. فَأَوْحَی إِلَی عَبْدِهِ مَا أَوْحَی. مَا کذَبَ الْفُؤَادُ مَا رَأَی»(۳).
لطافت باران عنایت الهی بر هر قابلی ریزش دارد، ولی یکی از آن گل میپرورد و دیگری خس و این ظهورهای ازلی و ابدی به عشق نیز قابلیت دارد، همانطور که حق تعالی به عشق فاعل است:
باران که در لطافت طبعش ملال نیست
در باغ لاله روید و در شورهزار خس
در عبارتی که گفته شد واژهٔ قابلیت با مسامحه آمده است. نظام عالَم نظام ظهوری و پدیداری است و در چنین نظامی قابلیت و مقبولیت جایی ندارد.
گفتیم در طریق باطن و سِرّ، حجابها به خودی خود با جذبههای الهی قطع میشود بدون آن که فرد مورد عنایت متوجه شود چه مسیری را رفته است و بعدها که به پشت سر نگاه میکند مییابد عجب، چه خاکریزها را پشت سر نهاده است و منازل و مقامات را نمیشناسد، مگر هنگامی که از حق به سوی مردم باز گردد. او در مقام: «وَمَا رَمَیتَ إِذْ رَمَیتَ وَلَکنَّ اللَّهَ رَمَی»(۱) است.
- محمد بن حسن صفار، بصائر الدرجات، ص ۳۹۲٫
- بحار الأنوار، ج ۱۸، ص ۳۶۰٫
- نجم / ۳ ـ ۱۱٫
منبع : تفسیر هدی