عاشورا؛ میدان آشکاری حق و رسوایی چهره‌های باطل

عاشورا؛ میدان آشکاری حق و رسوایی چهره‌های باطل

قیام کربلا بیش از هر چیزی جامعه بشری را با ظالم و ظلم رهبران دروغین و چهره شکارچیان انسان آشنا ساخته و جوامع را نسبت به این امر، حساس نموده است. امام حسین علیه‌السلام ظهور یک مظلومیت و اسطوره مقاومت در برابر ستم است. در موقعیت کنونی، هر ستمگری می‌کوشد تا ستمگری خود را پنهان کند و حتّی عجیب‌تر این که می‌کوشد در هیبت یک ستمدیده ظاهر شود….

روزها گذشت تا آن که عاشورا فرا رسید و دو گروه حق و باطل در مقابل هم قرار گرفتند. باطل در آن روز، ميدان‌دار شد و آن کرد که رسوای تمامی روزگاران شد. آن پلیدان، حضرت سیدالشهدا علیه‌السلام را با سخت‌ترین وضع و با قساوت و خشونت تمام، شهید کردند. بدن مبارک ایشان را پاره پاره نمودند. تمام لباس‌های تنش را غارت کردند. پیراهن ایشان را ـ که تمام آن سوراخ سوراخ شده بود، «اسحاق بن حیات» حضرمی برداشت و به تن پوشید که به بیماری بَرص دچار گشت تا مرد. عمامه مبارک ایشان را «اخنس بن مرشد» برداشت و بر سر پیچید که سرانجام دیوانه شد. انگشتر ایشان را «بجدل بن سلیم» همراه با انگشت مبارکش قطع کرد و برد که در آینده به دست جناب «مختار» دست و پایش قطع شد و او را همان‌طور وا گذارد تا مرد و به جهنم واصل شد. قبای ابریشمی ایشان را «قیس بن اشعث» برداشت. او هم به بیماری جذام دچار شد و سگ‌ها زنده زنده، گوشت بدنش را دریدند. شمشیر حضرت را «جمیع اوردی» ربود. نعلین مبارک ایشان را «اسود بن خالد» برد و در پایان، فرماندهی درندگان، عمر سعد، کاسب حکومت ملک ری، زره مبارک ایشان را به غنیمت برداشت. وقتی مختار آن ملعون را کشت، زره را به قاتل او «ابوعمرو» داد. آن نامردان به سوی خیمه‌های حسین هجوم بردند و به زن و فرزندان مصیبت‌زده یورش آوردند و هرچه بود و نبود غارت کردند. آنان که جرأت نزدیکی به کشتگان را نداشتند، این زمان را برای غارت مناسب دیدند. از بردن لباس، پوشاک، اسب، شتر و خلاصه هرچه ارزش مالی اندکی داشت، دریغ نداشتند و حتی حضرت سجاد علیه‌السلام را به کناری کشیدند و بعد از انصراف از شهادت آن بزرگوار ـ که مشیت الهی بود ـ پوستی را که زیرانداز حضرت بود، ربودند و بردند. این مردمان نادان و کفر پیشه چنان غارت و جسارت را به اوج رساندند و بر فرزندان رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله ستم روا داشتند که عمر سعد، خود دستور توقف آزار و غارت را صادر کرد؛ ولی پس از دستور توقف غارت و جسارت به اهل خیام، دستور اختیاری افراد و حمله از روی میل بر پیکرهای شهدای کربلا و لگدمال کردن آنان در زیر سم اسبان را داد و آن گل‌های پرپر را هرچه بیش‌تر پرپر نمود و چنان از خود سنگ‌دلی نشان داد که سخت‌دلی چون ابن‌زیاد را نیز خوش نیامد و با این که آنان از کار خویش بسیار خرسند و مسرور بودند، به آن‌ها توجهی نکرد. جناب مختار، دست و پای این افراد را با میخ‌های آهنین بر زمین کوبید و دستور حمله بر بدن‌های کثیف و نجسشان را داد تا زیر سم اسب‌ها لگدمال شوند و به درک واصل گردند. در همان روز، ابن‌سعد ملعون، دستور داد خیمه‌های بچه‌های حسین علیه‌السلام را آتش زنند و اهل بیت را بدون هیچ احترام و دلداری، بدون پوشش و با روهای باز، به صورت اسیرانِ اهل کفر، بر شتران بی‌جهاز سوار کنند.

حضرت سجاد علیه‌السلام را با غل و زنجیر از کنار قتلگاه شهدا عبور دادند. آنان خرمن انصاف را یک‌جا به سوختن دادند. حرکت قافله اسیران کربلا، همراه با آزار و جسارت و گرداندن اسیران در شهرها و معابر و شادمانی مردم برخی از آن شهرها و برپایی مراسم جشن و چراغانی و هلهله، برای خاندان بزرگی و نجابت بسیار دشوار بود و کسی تحمل درک کنهِ این همه مصیبت را ندارد و تنها خبری از آن به ما رسیده است.

 

پیروزی حق با افشا شدن اوج پلیدی چهره‌های باطل

امام سجاد علیه‌السلام و حضرت زینب علیهاالسلام در برابر جنایات دستگاه باطلِ حاکم، دست به افشاگری زدند و با رفتار و گفتار خود، چنان مردم را از حقایق باخبر ساختند که آبرویی برای یزید و ابن‌زیاد و جبهه باطل باقی نماند تا جایی که مردم بر آنان لعن و نفرین می‌فرستادند. خون سرخ سیدالشهدا علیه‌السلام و تبلیغ درست حق، جنجال باطل را خنثی نمود و آن را رسوا ساخت و راه را بر تمام کفر و عناد بست و آنان را به تسلیم و احترام و تکریم صوری وا داشت. یزید بعد از شکست سیاسی و از دست دادن هیبت اجتماعی، خود را ناچار از احترام به آن قافله الهی می‌دید و این قافله مظلوم و به ظاهر شکست‌خورده، ولی پیروز حقیقی را با سی محافظ به سرپرستی «نعمان بن بشیر» از صحابه رسول خدا و پس از اجابت خواسته‌های به‌حق امام سجاد علیه‌السلام ، به سوی مدینه روان ساخت. در نهایت، همه بازی‌های سیاسی دستگاه باطل بنی‌امیه در هم شکسته شد و حق بر باطل با افشا نمودن چهره باطل پیروز شد. ورود قافله اهل بیت حسین به مدینه، بسیار غمگین و حزن‌انگیز بود و شیون مردم مدینه را در پی داشت. مدینه غم‌خانه و خاندانِ حسین، شمعِ بزم غم‌دیدگان این دیار شدند. مردم مدینه پس از اطلاع از عمق جنایات دستگاه رهبری جبهه باطل، یزید، به‌تدریج هر نوع حمایت از حکومت شوم وی را قطع نمودند و به مخالفت با آن برخاستند. چند سال بعد، عاملان جنایت کربلا به دست «مختار» نابود شدند و به مجازات دنیوی خود رسیدند. قیام کربلا زمینه رشد طبیعی شیعه و نظام امامت را فراهم آورد.

حادثه کربلا برای هر انسان آزاده‌ای هم حیرت‌آور بود و هم عبرت‌زا و مهم‌تر این که برای تمامی جوامع، «قداست» دارد. قداست قیام سیدالشهدا علیه‌السلام امری نفسی و حقیقی می‌باشد، نه برآمده از تعصبات شیعی. شیعیان هرچند نگاه بسیار عاطفی و پرشوری به حماسه حسینی دارند، در این واقعه، منطق و حقیقتی نهفته است که به آن قداست حقیقی می‌دهد. این قداست، همواره شور و هیجان می‌آفریند و گرمای آن، هیچ گاه رو به سردی نخواهد گذاشت تا آن‌که صاحب دم، حضرت امام عصر (عجل اللّه تعالی فرجه الشریف) حضور یابند و احقاق حق نمایند. این عاطفه و انگیزه همواره باقی است و بقای آن حیثیت و طبیعتی منطقی دارد. کربلا هم بار عاطفی دارد؛ زیرا امام شیعیان بسیار مظلوم واقع شده است و باید نسبت به این مظلومیت، اظهار و اعلان داشت و هم دارای حیثیت حقیقی است؛ چون جنبه احقاق حق دارد و اقتضای عدالت است. قداست آن نیز از عشق ناب و پاکی است که بن‌مایه آن شده است.

قیام کربلا بیش از هر چیزی جامعه بشری را با ظالم و ظلم رهبران دروغین و چهره شکارچیان انسان آشنا ساخته و جوامع را نسبت به این امر، حساس نموده است. امام حسین علیه‌السلام ظهور یک مظلومیت و اسطوره مقاومت در برابر ستم است. در موقعیت کنونی، هر ستمگری می‌کوشد تا ستمگری خود را پنهان کند و حتّی عجیب‌تر این که می‌کوشد در هیبت یک ستمدیده ظاهر شود. نفرت بی حد و شمار مردم از ظلم و ستم و ظالم و ستمگر به دلیل شناختی است که آن‌ها از رهگذر توجه به واقعه کربلا کسب کرده‌اند و از این جهت است که سعی می‌کنند جبهه باطل و چهره‌های آن را بشناسند و خود را در کنار اهل ظلم و ستم قرار ندهند.

 

مطالب مرتبط