تفسیر هدی / جلد یکم
فصل یکم:
تفسیر قرآن کریم
(۴۱)
(۴۲)
معناشناسی تفسیر
در شناخت معنای «تفسیر» باید به قرآن کریم مراجعه داشت؛ زیرا قرآن کریم بهترین منبع تخصصی واژهشناسی و شناخت معناست.
قرآن کریم واژهٔ «تفسیر» را تنها در یک مورد به کار برده است. چنین استعمالی پرده از نکتهای بر میدارد و آن این که روش خداوند در تفسیر واحد است و دارای یک سیستم و نظام میباشد و اصطلاح «شیوههای تفسیری» با فرهنگ قرآن کریم هماهنگ نیست. این آیهٔ مبارکه در بیان «تفسیر» دارای ملکوتی بلند و همراه با اوج ظرافت و زیبایی حیرتزاست و معنای تفسیر را میتوان از آن به دست آورد. این آیه را باید بارها و بارها قرائت کرد تا معنای آن در پرتو قرب معنوی و انس حقیقی مجسم شود.
قرآن کریم میفرماید:
«وَلاَ یأْتُونَک بِمَثَلٍ إِلاَّ جِئْنَاک بِالْحَقِّ وَأَحْسَنَ تَفْسِیرا»(۱).
ـ و برای تو حکایتی مشهور نیاوردند؛ جز آن که برای تو، به حقیقت آوردیم، و نیکونهادترینْ توضیح راست.
- فرقان / ۳۳٫
(۴۳)
در معناشناسی «فسر» گفتهاند: «کلمة واحدة تدلّ علی بیان الشیء وایضاحه»(۱): تفسیر؛ بیان کردن و توضیح دادن است. جناب راغب در المفردات خود گوید: «الفسر إظهار المعنی المعقول والتفسیر المبالغة فی الإظهار»(۲). باب تفعیل لحاظ فاعلی دارد و به این معناست که با کار و عمل است که فعلی انجام میشود و زحمت و کوشش را لازم دارد. مجمع البحرین نیز گوید: «فسّرت الشیء من باب ضرب، بینه وأوضحه»(۳).
تفسیر را باید بیان ظاهر آیه دانست و بیانی که از باطن پرده بر میدارد تفسیر نیست.
برای یافت معنای تفسیر باید به آیات سی تا سی و سوم سورهٔ فرقان دقت داشت. خداوند در این آیات میفرماید:
«وَقَالَ الرَّسُولُ: یا رَبِّ، إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هَذَا الْقُرْآَنَ مَهْجُورا»(۴).
ـ پروردگارا، بزرگان من، این قرآن را ـ با آن که در میانشان است ـ رها کردند.
این آیه از دل دردمند رسول اکرم صلیاللهعلیهوآله میگوید. قرآن کریم بسان اهل بیت عصمت و طهارت علیهمالسلام همواره مهجور و متروک بوده و کسی به آن دل نمیداده است. خداوند در آیهٔ بعد برای دلجویی از پیامبر خویش، صمیمانه با دوست خود چنین به سخن مینشیند و میفرماید:
- ابوالحسین احمد بن فارس زکریا، معجم مقائیس اللغة، ج ۴، ص ۵۰۴٫
- راغب اصفهانی، مفردات غریب القرآن، ص ۳۹۴٫
- طریحی، مجمع البیان، ج ۳، ص ۴۰۱٫
- فرقان / ۳۰٫
(۴۴)
«وَکذَلِک جَعَلْنَا لِکلِّ نَبِی عَدُوّا مِنَ الْمُجْرِمِینَ، وَکفَی بِرَبِّک هَادِیا وَنَصِیرا»(۱).
ـ و اینگونه برای هر پیامبری، تجاوزگری به حقوق دیگران ـ از کسانی که مقتضای حق را مخالفت میکردند ـ قرار دادیم و همین اندازه بس، که پروردگارت راهبر و یاور توست.
هر پیامبری دارای چنین سرنوشتی بوده است و چنین نیست که دشمنان تنها با تو سر عداوت داشته باشند؛ اما تو را همین بس که من هدایتگر و یاریدهنده هستم و هیچ شبههای نمیتواند حقانیت و حقیقت را غبارآلود نماید؛ چنانکه آیهٔ بعد موردی از آن را بیان میدارد. قرآن کریم از ابتدای نزول با شبههافکنیهای دشمنان روبهرو بوده است؛ از آن جمله:
«وَقَالَ الَّذِینَ کفَرُوا لَوْلاَ نُزِّلَ عَلَیهِ الْقُرْآَنُ جُمْلَةً وَاحِدَةً»(۲).
بدخواهان و انکارگرایان میگفتند: اگر قرآن کریم معجزه است چرا یکمرتبه نازل نمیشود. خداوند با خصلت آزاد منشانه و بزرگوارانهٔ خود اشکال معاندان را به محکمی تقریر میکند. آنان میگفتند قرآن کریم در صورتی معجزه، وحی و آسمانی است که یکباره نازل شود و همانند کتابهای نوشته شده به دست بشر کم کم به هم ملحق نگردد؛ همانطور که صحف برای حضرت ابراهیم علیهالسلام ، تورات برای حضرت موسی علیهالسلام و زبور برای حضرت داود علیهالسلام به صورت یکجا از ناحیهٔ خداوند متعال نازل شده است.
- فرقان / ۳۱٫
- فرقان / ۳۲٫
(۴۵)
دقت شود «نُزِّلَ»از باب تفعیل است که فاعل آن کاری را بهتدریج انجام میدهد و اعراب در بیان اشکال خود باید آن را از باب افعال استفاده میکردند. خداوند سخن آنان را همانگونه که بوده و با حفظ امانت نقل میکند و میخواهد این حقیقت را برساند که آنان به کتابهای پیشین و به صورت کلی به هیچ گونه وحی و سخن آسمانی اعتقادی نداشتند؛ زیرا میدانستند وحی سنخ واحدی دارد و پذیرش یک پیامبر به پذیرش پیامبران دیگر با تفاوتی که در مرتبه دارند میانجامد و منظور آنان این بود که چرا قرآن به گونهٔ تدریج اتصالی و استمراری نمیآید و تدریج آن متفرق، پراکنده و انقطاعی است نه آن که انتظار داشته باشند قرآن کریم باید نزول دفعی و انزال داشته باشد. ادامهٔ آیه پاسخ این شبهه است:
«کذَلِک لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤَادَک وَرَتَّلْنَاهُ تَرْتِیلاً»(۱).
ـ اینگونه. تا قلبت را به شدت به وسیلهٔ آن استوار گردانیم و آن را موزونْ پیوسته کرده، چینش دادیم.
خداوند میفرماید ما قرآن کریم را همانگونه که کافران میگویند به صورت تدریج اتصالی و یکباره نازل کردهایم تا تدریج آن سبب شود در قلب مبارک پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله نشست داشته و نهادینه شود. این وحی اتصال و استمرار دارد؛ زیرا میفرماید: «وَرَتَّلْنَاهُ تَرْتِیلاً»؛ ما قرآن کریم را بهطور موزون، پیوسته و مسلسلوار نازل کردیم و وحدت آن تنزیلی است.
این پاسخ بهترین نوع جدال احسن در مناظره است؛ زیرا بدون آن که با خصم درگیر شود و وی را عصبانی کند و با او مخالفت داشته باشد،
- فرقان / ۳۲٫
(۴۶)
نخست ادعای او را تقریر میکند و این گونه با او همراهی میشود و سپس با فروکاستن او از موضع خویش و واداشتن او به نرمی، به نقد ادعای وی میپردازد و برای قرآن کریم هم موالات را قایل میگردد که بههمپیوستگی آن است، نه در کنار هم آمدن، و هم ترتیب در نزول را که تقدم و تأخر آن را بیان میدارد. این تدریج اتصالی است که طمأنینه، با تأنّی و پیوسته خواندن و پرهیز از عجله را لازم دارد و همین امر ترتیبی بودن آن را میرساند؛ چنانچه «کذَلِک لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤَادَک»، موالات در نزول قرآن کریم و بههمپیوسته بودن و رها بودن آن از هر انقطاع و گسیختگی را ثابت میداند.
افزون بر این، باید میان فعلیت وحی و تقطیع آن که به حسب موضوعات و شأن نزول و بروز پرسشهاست تفاوت قایل شد. این فعلی شدن موضوع یعنی پیشامد پرسش است که وحی را در زمانی نازل میکند و در زمانی دیگر قطع میشود، وگرنه وحی الهی امری فعلی است و نزول آن بر قلب نورانی پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله به یکباره انجام گرفته است و انقطاع وحی به سبب نبود موضوع بوده است. شاهد این امر آیهٔ شریفهٔ زیر است:
«لاَ تُحَرِّک بِهِ لِسَانَک لِتَعْجَلَ بِهِ»(۱).
ـ زبانت را زود به حرکت درنیاور تا شتابزدگی در آن به خرج دهی.
این انقطاع به سبب زمانمند شدن وحی در عالم ناسوت است؛ زیرا زمان امری متصرم و تدریجپذیر است که با آمادگی موضوع وحی در این
- قیامت / ۱۶٫
(۴۷)
ظرف زمانی و پیشامد پرسشی خاص، وحی برای عموم بیان میشود تا پاسخ آن موضوع را روشن نماید.
قرآن کریم در ادامه میفرماید:
«وَلاَ یأْتُونَک بِمَثَلٍ إِلاَّ جِئْنَاک بِالْحَقِّ وَأَحْسَنَ تَفْسِیرا»(۱).
ـ و برای تو حکایتی مشهور نیاوردند، جز آن که برای تو به حقیقت آوردیم، و نیکونهادترینْ توضیح راست.
خداوند در این دو آیه فرم و مدل کار خود در «تفسیر» را بیان میدارد و آن را به نیکی و با ذکر مثالی توضیح میدهد و خاطرنشان میشود هیچ شبههای نیست که از ناحیهٔ کافران طرح گردد و ما پاسخ حق آن را به تو ندهیم. پاسخی که بهترین تفسیر و دندانشکن است:
«وَلاَ یأْتُونَک بِمَثَلٍ إِلاَّ جِئْنَاک بِالْحَقِّ وَأَحْسَنَ تَفْسِیرا».
بر این اساس، تفسیر را باید کشف پاسخ از پرسش و از متن آیات قرآن کریم و مفسر را شناسای پرسشها و یابندهٔ پاسخهای آن دانست. پاسخهایی که ممکن است در کنار پرسشها آمده یا جدای از آن و در جایی دیگر وجود داشته باشد. برای نمونه، پاسخ «کذَلِک» برای پرسش کافران کافی است، اما دو فراز: «لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤَادَک» و «وَرَتَّلْنَاهُ تَرْتِیلاً» این واژه را که به اجمال سخن گفته است به تفصیل و گستردگی معنا میگرایاند و آن را تفسیر میکند. در لغت، ترتیل را حسن تألیف و ارتباط معنا میکنند.
وجه حسن و نیکو بودن تفسیر نیز به این است که پاسخ هر پرسش و
- فرقان / ۳۳٫
(۴۸)
اشکالی داده شود و پاسخ با پرسش تطابق، هماهنگی و تناسب داشته باشد، ضمن آن که تمامی آیات الهی به مثابهٔ حسن بودن تمامی صفات الهی تفسیر احسن دارد. همچنین، تفسیر؛ بیان ظاهر آیات به صورت دایمی است و کسی که همواره بیانی نو ندارد و تبیین وی دایمی نیست نمیتواند مفسر باشد.
مثال دومی که قرآن کریم برای بیان معنای تفسیر قرار میدهد، چنین است:
«الَّذِینَ یحْشَرُونَ عَلَی وُجُوهِهِمْ إِلَی جَهَنَّمَ أُولَئِک شَرٌّ مَکانا وَأَضَلُّ سَبِیلاً»(۱).
ـ کسانی که به رو درافتاده به سوی جهنم جمع و رانده میشوند، آنان بدترین جای و گمترین سبک را دارند!
همانگونه که دیده شد، این مثال بعد از آموزش معنای تفسیر آمده است. هر دو مثال یاد شده که یکی پیش از بیان معنای تفسیر و دیگری بعد از تعلیم آن آمده است به صورت جدی از نحوهٔ تفسیر میگوید و صرف تمرینی نیست که خالی از حقیقت و به صورت تمام ذهنی باشد.
این آیهٔ شریفه پاسخ یکی از سخنان کفار است؛ سخنی که در اینجا نیامده است. آنان مؤمنان را بدترین افراد در پستترین مکانها میدانستند و خداوند به آنان چنین پاسخ میدهد و خودشان را از همه بدتر معرفی میکند که بدترین مکان را دارند و گمراهترین میباشند. تفسیر
- فرقان / ۳۴٫
(۴۹)
این آیه به یافت اشکالی که در آن مطرح است میباشد. پس تفسیر بهطور کلی بیان آیات و به دست آوردن پاسخ پرسشهایی است که در آن وجود دارد.
در سورهٔ فرقان چند نمونهٔ دیگر از این آیات وجود دارد که به برخی اشاره مینماییم:
الف: «وَقَالَ الَّذِینَ کفَرُوا إِنْ هَذَا إِلاَّ إِفْک افْتَرَاهُ وَأَعَانَهُ عَلَیهِ قَوْمٌ آَخَرُونَ فَقَدْ جَاءُوا ظُلْما وَزُورا»(۱).
ـ و کسانی که کفر ورزیدند گفتند: این نیست جز دروغی که آن را بربافته و گروهی دیگر او را بر آن یاری کردهاند و بهقطع، ظلم و بهتانی به پیش آوردند.
این آیه پرسشی را بدون پاسخ آورده است و برای آموزههای پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله و وحی، اساسی بشری میداند بدون آن که به نقد آن بپردازد.
ب : «وَقَالُوا مَالِ هَذَا الرَّسُولِ یأْکلُ الطَّعَامَ وَیمْشِی فِی الاْءَسْوَاقِ لَوْلاَ أُنْزِلَ إِلَیهِ مَلَک فَیکونَ مَعَهُ نَذِیرا»(۲).
ـ و گفتند این چه پیامبری است که غذا میخورد و در بازارها راه میرود؟! چرا فرشتهای به سوی او فرستاده نشده تا همراه وی هشداردهنده باشد؟!
آیهٔ شریفهٔ یاد شده به نبوت پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله اشکالی را مطرح میکند و پاسخی برای آن نمیآورد.
پرسشها و پاسخهایی که در آیات الهی وجود دارد بسیار فراوان است
- فرقان / ۴٫
- فرقان / ۷٫
(۵۰)
و هیچ پرسشی نیست که روزی به ذهن بشر برسد و پاسخ آن در قرآن کریم نباشد، ولی کشف آن نیاز به توجه و قدرت علمی و ادبی و نیز صفای باطن دارد تا با تجزیه و ترکیب به دست آید. کشفی که ظاهر آیه را به دست میآورد و مفسر درصدد تبیین ظاهر آیات الهی است. بر این اساس، تفسیر قرآن وصف به حال موصوف است؛ یعنی تفسیر آیه بیان ظاهر آیه است.
با مطالعه و دقت بر آیات سهگانهٔ یاد شده روش تفسیری مورد تأیید قرآن کریم به دست میآید. همانگونه که میدانیم امروزه روشهای تفسیری بسیاری وجود دارد که مفسران را به خود مشغول داشته است. تاکنون تلاشهای بسیاری از ناحیهٔ عالمان و اندیشمندان اسلامی برای فهم معانی قرآن کریم صورت گرفته و در این زمینه تحقیقات فردی و گروهی بسیاری شکل یافته است و همه بر آن بودهاند تا تفسیری روشن و آشکار از قرآن کریم ارایه نمایند.
عدهای قرآن کریم را آیه به آیه و به ترتیب تفسیر کردهاند، و برخی تفاسیر روایی از آن ارایه دادهاند و بعضی نیز روش فلسفی خود را داخل تفسیر کردهاند و گروهی تفسیر کلامی قرآن کریم را پیگیر بودهاند؛ اما همهٔ این روشها بهگونهای اشتباه و به نوعی صحیح است. آنان از آن جهت که بر خود آیه و ظاهر آن دقت نکرده و مطالب را از خود آیه نمیخواهند و در جستوجوی معنای آیه از جای دیگرند اشتباه میکنند، و از این جهت که جای دیگر را خود آیات یا روایات یا طبیعت قرار دادهاند، کار درستی انجام دادهاند. اما اینکه اشتباهی فلسفی، کلامی
(۵۱)
یا طبیعی را حمل به قرآن کریم میکنند، باز اشتباهی نابخشودنی مرتکب شدهاند.
از برجستهترین آثار موجود در زمینهٔ تفسیر قرآن کریم، تفسیر گرانقدر «المیزان» است که از میان روشهای تفسیری، روش تفسیر «قرآن به قرآن» را برگزیده است که بعد از این، از روش یاد شده خواهیم گفت.
آنچه لازم است مورد دقت و بررسی قرار گیرد این است که از میان روشهای تفسیری موجود که بسیار متنوع نیز هست، کدام روش یا روشها مورد تأیید قرآن کریم است و این کتاب آسمانی چه روشی را برای کشف معانی خود توصیه مینماید. در استنباط و برداشت هر حکمی و در تعقل و خردورزی بر هر مسألهای، نخستین چیزی که باید مورد توجه واقع شود دریافت مذاق قرآن کریم در مورد مسألهٔ مورد نظر است. باید دید خداوند متعال در رابطه با این مسأله و موضوع چگونه برخوردی دارد و این موضوع از نظر حق در چه رتبهای است و چه ویژگیهایی دارد. از این رو نخستین گام در ورود به تفسیر این است که قرآن کریم چه معناشناسی از تفسیر ارایه میدهد و برای آن چه اصول و قواعدی را پیشبینی نموده است.
بر اساس همین آیات، پاسخ مناسب و در خور این پرسش، از متن قرآن کریم به دست میآید و روش تفسیری مورد تأیید قرآن کریم از دیدگاه قرآن کریم کشف میشود که شواهد آن در پی میآید.
آیات شریفهٔ تفسیر روش تفسیر «آیه به خود آیه» را تمرین داده است. در این روش تفسیری، مفسر سعی مینماید با آیه ارتباط عاطفی و انس داشته باشد و با قرب به آیه و دقت فراوان در آن، مطالب فراوانی را از
(۵۲)
آن به دست آورد که عقل هر عاقل و دل هر عارفی را مجذوب خود میکند.
بلندای این تفسیر را میتوان چنین ترسیم نمود که انسان این توانایی را دارد که در تفسیر و برداشت از قرآن کریم به مقامی رسد تا بتواند قرآن کریم را به زبان حق تفسیر نماید و شخص، خود را در جایگاه خدا قرار دهد و قرآن کریم را بخواند و آن را به زبان خداوند توضیح دهد و تفسیر کند. تفسیر قرآن کریم به روایت و نیز تفسیر قرآن کریم به قرآن کریم از روشهای متداول تفسیری است، اما میشود روش تفسیری نوینی ارایه داد و آن تفسیر قرآن کریم از منظر حق تعالی و به زبان او در پرتو انس با آیات قرآن کریم و قرب به مقام ولایت است.
قرآن کریم کتاب وحی است و چینش واژگان و آیات آن دارای مهندسی شگرفی میباشد. به راستی هیچ کس نمیتواند مانند قرآن کریم سخن بگوید و در هر علم و فنی که وارد شوید میتوانید از این کتاب رهنمون بگیرید: از استخاره و تعبیر گرفته تا مسایل هنری و زیباشناسی یا فقه، حقوق، فلسفه، حکمت، جامعهشناسی و سیاست. این کتاب برای هر دانشی گزارههای کلیدی و اصلی را دارد. حتی نهج البلاغه و صحیفهٔ سجادیه چنین نیست و این تلون و تحول را تنها در قرآن کریم سراغ داریم. اگر کسی بهجز قرآن کریم به کتاب دیگری در حدّ مصدرِ هر سخن و گزارهٔ علمی اعتماد کند، غافل است. چیزی جز قرآن کریم نمیتواند در هر موردی مرجع باشد. بر این اساس است که روایات میفرماید: احادیث را به قرآن کریم ارجاع دهید و اگر دیدید حدیثی مخالف آن است، آن را وا
(۵۳)
نهید(۱)؛ یعنی قرآن کریم آزمایشگاه است و میتواند عیار همه چیز را به دست دهد.
روش تفسیری نوین «تفسیر آیه به خود آیه» یا به تعبیر دیگر «به زبان حق» یا «روش تفسیری انس با آیات قرآن کریم» مستلزم دقت در خود آیه است. آموزش این کار نیازمند استادی ماهر است که قدرت آن را داشته باشد بتواند با آیهٔ شریفه در کمال صفا و سادگی انس گیرد و مطالب را از خود آیه استنباط نماید و نیز شاگرد را به دریای صفا و لطف اتصال دهد و با غسل در آن آب حیاتبخش، نفس وی را شست و شو داده و سبک سازد و سپس شیوههای انسگیری و رفاقت با هر آیه و باب ورود به آن را به وی تعلیم دهد.
در تفسیر باید بر واژه واژهٔ هر آیه ایستار داشت و آن را همانجا معنا نمود بدون آن که نیاز باشد از آیه و فرازی دیگر مدد گرفت و به تطبیق و انطباق پناه آورد و این همان روش راسخان در علم است که این توانایی را دارند هم ظاهر را دریابند و هم از ظاهر هر واژه به بطن قرآن کریم راه یابند. البته راسخان در دانش، افزون بر تفسیر، مهمتر از آن، «تأویل» را نیز میدانند:
«وَمَا یعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلاَّ اللَّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ»(۲).
ـ با آنکه تأویلش را جز خدا و ریشهداران در دانش کسی نمیداند.
تفسیر همانند تأویل نیاز به رسوخ دارد هرچند تفسیر امری متمایز از
- عن الصادق علیهالسلام : ما وافق کتاب اللّه فخذوه وما خالف کتاب اللّه فدعوه. وسائل الشیعه، ج ۱۸، ص ۸۶٫
- آل عمران / ۷٫
(۵۴)
تأویل است. کسی میتواند مفسری توانا باشد که از راسخان گردد و آنان هستند که اُنس، قرب، اهلیت و شایستگی با قرآن کریم بودن را دارند. ما در تفسیر خود به شیوهٔ راسخان سخن میگوییم و به روش آنان در محضر قرآن کریم قرار میگیریم. راهی که صفا، صمیمیت،، دوستی، عشق و ارادت به قرآن کریم سرمایه و انرژی حرکتزای آن است. شیوهٔ تفسیری ما در تبیین و تفسیر آیات قرآن کریم چنین است و هر آیه را با خود آن آیه و از رهگذر انس با آن و رسوخ در آیهٔ شریفه معنا مینماید و چنین نیست که آیهای را با آیهٔ دیگر یا فرازی را با فرازی دیگر معنا نماید. روشی که در آن میشود معنا و حقیقت آیه را از زبان حق تبارک و تعالی یا فرشتگان الهی و یا به زبان خود قرآن کریم گوش فرا داد. امری که بدون طهارت روح، تهذیب نفس و صفا و قداست باطن ممکن نمیشود و به قرائت پیوسته و بسیار و ناز کشیدنها و عاشقانه نگریستنها و محبانه استشمام کردنها و دوستانه آن را به قلب گذاردن و مونسانه فشردن نیاز دارد و حتی برای یک لحظه نباید از آن دور شد؛ هرچند به همراه داشتن و در جیب بغل گذاشتن آن باشد که یک لحظه دوری سبب غفلت میشود. چنین انسی است که رضایت قرآن کریم را در پی دارد و رسوخ میآورد. برای انس با قرآن کریم باید به گونهای این کتاب الهی را از خود راضی و خشنود ساخت. کسی که با قرآن کریم انس میگیرد برای فهم آن نیازی به کتابهای تفسیری و علوم قرآنی ندارد و این کتاب خود گویا و مبین میباشد و به گوشت و پوست و به چشم و خواب مونس خویش میآید تا جایی که میتوان آن را از زبان مبارک حق تعالی شنید. این شیوهٔ
(۵۵)
تفسیری نیازمند تدبر و تحقیق نیست و تنها توجه به معنا و محکی آیات را لازم دارد چنانکه تنها چند آیه به تدبر سفارش دارد؛ مانند:
«أَفَلاَ یتَدَبَّرُونَ الْقُرْآَنَ»(۱)،
ـ آیا در معانی قرآن دوراندیشی ندارند؟
«أَفَلاَ یتَدَبَّرُونَ الْقُرْآَنَ أَمْ عَلَی قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا»(۲)
ــ آیا در معانی قرآن دوراندیشی ندارند یا بر دلهایشان قفلهایی نهاده شده است.
«کتَابٌ أَنْزَلْنَاهُ إِلَیک مُبَارَک لِیدَّبَّرُوا آَیاتِهِ وَلِیتَذَکرَ أُولُو الاْءَلْبَابِ»(۳).
ـ کتابی مبارک است که آن را به سوی تو نازل کردهایم تا در آیات آن بیندیشند و صاحبان خرد ناب و بیپیرایه پند گیرند.
مشتقات گوناگون مادهٔ «قرء» نزدیک به یکصد مورد وارد شده است؛ چرا که تدبر امری همگانی نیست و از کمتر کسی بر میآید، ولی قرائت و فهم آن که سبب انس میگردد از هر صاحب دل صافی بر میآید؛ هرچند قرائت از مبادی و مقدمات تدبر است.
هر کس بخواهد با شخصیت یا مقامی ارتباط برقرار کند باید از راه مخصوص و متعارف آن وارد شود؛ ولی اگر بنا باشد کسی با شخص یا مقامی رفیق شود و رابطهٔ وی دوستانه و صمیمانه باشد، تنها یک راه دارد که عبارت است از برقرار کردن رفاقت و ایجاد صفا و صداقت تا
- نساء / ۸۲٫
- محمد / ۲۴٫
- ص / ۲۹٫
(۵۶)
حدی که محرم راز و اسرار یکدیگر شوند. گاه ممکن است مقام بلند پایهٔ سیاسی یا علمی با شخصی معمولی رفیق میشود و با هم سر و سرّی پیدا میکنند، حال آیا این قانون شامل ارتباط با قرآن کریم نیز میشود یا نه؟
قرآن کریم که سخن دل خدا، گنجینهٔ اسرار الهی، پرده دار حریم قدس و ناموس محجوب ذات ربوبی حق و سند عالم هستی است، اگر کسی بخواهد با آن که زنده و صاحب عقل عینی است ارتباط برقرار کند و آن را تفسیر کند، آیا به رابطهای صمیمی و رفاقت با صفا و صداقت لازم ندارد؟ در حالی که تا فردی انس و الفت و قرب به قرآن کریم پیدا نکند، چیزی از اسرار و حقایق قرآن کریم در اختیار او قرار نمیگیرد. پس قدم اول در تفسیر، ایجاد انس و رفاقت با قرآن مجید است که در این جهت هیچ تفاوتی میان عالم و عادی نیست:
تا نگردی آشنا زین پرده رمزی نشنوی
گوش نامحرم نباشد جای پیغام سروش
در حریم عشق نتوان زد دم از گفت و شنید
ز آن که آنجا جمله اعضا چشم باید بود و گوش
بر بساط نکتهدانان خودفروشی شرط نیست
یا سخن دانسته گو ای مرد عاقل یا خموش
مطالعه و تحقیق بر قرآن کریم از مبادی لازم و مناسب برای ارتباط و انس و قرب با قرآن کریم است؛ اما تنها با مطالعه و تحقیق نمیتوان قرآنشناس شد، بلکه برای معرفت به قرآن کریم باید فراتر از مطالعه و
(۵۷)
تحقیق، کارهای دیگری انجام داد تا انس و الفت با قرآن کریم ایجاد شود و روح انسان، همسنخ و مقرّب با قرآن مجید شود و بتواند معارف بلند و حقایق باطنی و معنای حقیقی قرآن را دریافت نماید.
نقد نظرگاه المیزان
در میان تفاسیری که بر قرآن کریم نگاشته شده برجستهترین و ممتازترین آن «تفسیر المیزان» مرحوم علامه طباطبایی است. شیوهٔ تفسیری این کتاب «تطبیق آیه به آیه» است که آن را با الهام از روایت نهج البلاغه آورده است که میفرماید: «ویشهد بعضه علی بعض»(۱)؛ بعضی از آیات قرآن کریم نسبت به بعضی دیگر زبان میگشاید و معنای آن را شهادت میدهد. کار مرحوم علامه با همهٔ شگرفی و عظمتی که دارد تنها بخشی از معارف و معانی قرآن کریم را مورد استفاده قرار میدهد، ولی راه نفوذ و رسوخ به باطن آن را نمیگشاید و از تطبیق معنا بر مصداق فراتر نمیرود و از حقایق، اسرار و رمز و رازهای باطنی آن پرده نمیگشاید. اسراری که نباید آن را تأویل پنداشت، بلکه در حوزهٔ تفسیر معناست. بهترین عنوان برای تلاش این مفسر گرانقدر همان: «ینطق بعضه ببعض ویشهد بعضه علی بعض»(۲) است. اگر بر معنا و روش تفسیر قرآن به قرآن دقت شود به دست میآید این شیوهٔ تفسیری نوعی تطبیق و همزبان نمودن آیات است که حتی بدون انس با قرآن کریم نیز به دست
- نهج البلاغه، ج ۲، ص ۱۷، خطبهٔ ۱۳۳٫
- همان.
(۵۸)
میآید؛ اما تفسیر راسخان بدون آن که با تأویل آمیختگی داشته باشد نیازمند انس با قرآن کریم است. کسی به چنین شیوهٔ تفسیری نایل میآید که عشق به قرآن کریم را مزه کرده و چشیده و به بارگاه قرب آن راه یافته باشد. چنین مفسری باید روحی مصفا و همگون با قرآن کریم در خود تعبیه نماید و تنها در پی مطالعه، قرائت و تحقیق قرآن کریم نباشد و این امور را از مبادی اولی آن بشمارد، نه تمام کار خود؛ چرا که میشود قرائت و تحقیق قرآن کریم انس با آن نباشد و دوستی، صفا و صداقت نیاورد. انس با قرآن کریم امری متمایز از داشتن تحقیق علمی بر آن است. چه بسا کسی ژرفترین تحقیق علمی را در لابراتور و در پیچ و خم سواد خویش بر قرآن کریم داشته باشد، ولی مورد لعن این کتاب آسمانی باشد: «ربُّ تالّ القرآن والقرآن یلعَنُه»(۱). چه بسیار کسانی که قرآن میخوانند و آیات آن را تجزیه و ترکیب یا تفسیر میکنند و قرآن کریم از آنان بیزار است و از همنشینی با آنان نفرت دارد و میخواهد هر چه زودتر از دست آنان رهایی یابد.
کسی به تفسیر قرآن کریم آگاه میشود که راه انس با این تنها کتاب وحی را به دست آورد و آن را دنبال کند. وی در پرتو انس با کتاب الهی است که میفهمد «وبحرا لا یدرک قعره»(۲). قرآن کریم اقیانوسی است با ژرفایی بیپایان. تفسیر باید این معنا و حقیقت را به شراشر وجود مفسر تزریق نماید.
- بحارالانوار، ج ۸۹، ص ۱۸۴٫
- نهج البلاغه، ج ۲، ص ۱۷۷٫
(۵۹)
علامه طباطبایی رحمهالله در کتاب المیزان نظرگاهی متفاوت در تفسیر آیات سهگانهٔ سورهٔ فرقان دارد. آیاتی که روش تفسیری قرآن کریم را آموزش میدهد. وی میگوید:
«وهذا النوع من الاحتجاج والبیان لا یستوفی حقّه إلاّ بالتنزیل التدریجی علی حسب ما کان یبدو من شبههم ویرد علی النّبی صلیاللهعلیهوآله من مسائلهم تدریجا، ویورد علی المؤمنین أو علی قومهم من تسویلاتهم شیئا بعد شیء وحینا بعد حین.
وإلی هذا یشیر قوله تعالی: «وَلاَ یأْتُونَک بِمَثَلٍ إِلاَّ جِئْنَاک بِالْحَقِّ وَأَحْسَنَ تَفْسِیرا». والمثل الوصف ـ أی لا یأتونک بوصف فیک أو فی غیرک حادوا به عن الحقّ أو أساؤا تفسیره إلاّ جئناک بما هو الحقّ فیه أو ما هو أحسن الوجوه فی تفسیره فإن ما أتوا به إمّا باطل محض فالحقّ یدفعه أو حقّ محرّف عن موضعه فالتفسیر الأحسن یرده إلی مستواه ویقومه.
فتبین بما تقدّم أنّ قوله: «کذَلِک لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤَادَک» ـ إلی قوله ـ «وَأَحْسَنَ تَفْسِیرا» جواب عن قولهم: «لَوْلاَ نُزِّلَ عَلَیهِ الْقُرْآَنُ جُمْلَةً وَاحِدَةً» بوجهین:
أحدهما: بیان السبب الراجع إلی النبی صلیاللهعلیهوآله وهو تثبیت فؤاده بالتنزیل التدریجی.
وثانیهما: بیان السبب الراجع إلی النّاس وهو بیان الحقّ فیما یوردون علی النبی صلیاللهعلیهوآله من المثل والوصف الباطل، والتفسیر بأحسن الوجوه فیما یوردون علیه من الحقّ المغیر عن وجهه المحرّف عن موضعه.
(۶۰)
ویلحق بهذا الجواب قوله تعالی: «الَّذِینَ یحْشَرُونَ عَلَی وُجُوهِهِمْ إِلَی جَهَنَّمَ أُولَئِک شَرٌّ مَکانا وَأَضَلُّ سَبِیلاً» فهو کالمتمّم للجواب علی ما سیجیء بیانه»(۱).
ایشان مجموع هر سه آیه را درصدد بیان یک مطلب میداند و دو آیهٔ اخیر را یک جواب برای اشکال مشرکان میآورد؛ در حالی که پاسخ اشکال یاد شده تنها دو فراز: «لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤَادَک» و «وَرَتَّلْنَاهُ تَرْتِیلاً»بود که البته آن نیز تفصیلی از پاسخ اجمالی «کذَلِک» به شمار میرفت و پاسخ اصلی و نهایی همان «کذَلِک» است. همچنین وی آیهٔ آخر را متممی برای این پاسخ میشمرد و میگوید: «فهو کالمتمم للجواب».
وی در عبارت: «تبین أیضا أنّ الآیات الثلاث مسوقة جمیعا لغرض واحد وهو الجواب عما أوردوه من القدح فی القرآن هذا» تصریح میکند مجموع هر سه آیه پاسخ اشکالی است که در پیش گذشت اما همانگونه که گذشت این سه آیه چیستی تفسیر و نحوهٔ آن را آموزش میدهد و دو مصداق برای آن میآورد و پاسخ اشکال نیز در عبارت «کذَلِک» آمده است و دو فراز «لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤَادَک» و «وَرَتَّلْنَاهُ تَرْتِیلاً» آن را تفصیل میدهد بدون آن که نیازی به متمم داشته باشد، بلکه آیهٔ سوم به اشکال یاد شده ارتباطی ندارد تا بتوان آن را متمم دانست و پاسخ پرسش و اشکالی مستقل است.
باید اذعان نمود مهمترین تفسیر شیعی که تاکنون نگاشته شده است
- تفسیر المیزان، ج ۱۵، ص ۲۱۲٫
(۶۱)
تفسیر المیزان میباشد که آبرویی برای عالمان شیعی است. خداوند مرحوم علامه را که چنین عزتی برای حوزههای علمی رقم زد غریق رحمت بیپایان خود نماید. با این وصف، «المیزان» با آن که بهراستی «المیزان» است و قدرت نقد دیگر تفاسیر و سنجش آن را دارد ابتدای راه تفسیر دانسته میشود و با آن که تفسیری جامع، روشن و گویاست چنین نیست که نقدی به آن وارد نباشد یا تفسیر را به پایان رسانده باشد. لزوم پاسداشت قداست و حرمت عالمان دینی که هر یک پرچمی پراهتزاز بر تارک ساحت دین به شمار میآیند امری است و نداشتن عصمت علمی و لزوم بحث و نقد علمی آنان امری دیگر. هیچ تفسیری به سبب انتسابی که به قرآن کریم دارد مصون از خطا نمیگردد و تفسیر آن از پنجرهٔ نگاه مفسر و برداشتهایی که وی با عقل خود دارد نگاشته میشود. نگاهی که ممکن است دچار خطا شود. شیعه همواره نظام اجتهاد و استنباط در متون دینی را پاس میدارد و دانش تفسیر نیز از این امر استثناپذیر نیست.
علامه در ادامه، نظریات دیگر مفسران را نیز میآورد که البته دیدگاه آنان نیز خالی از اشکال نیست. وی مینویسد: «والمفسرون فرّقوا بین مضامین الآیات الثلاث»(۱)؛ مفسران موضوع هر سه آیه را متفاوت و فراز: «لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤَادَک»را پاسخ اشکال مشرکان میدانند و فراز: «وَرَتَّلْنَاهُ تَرْتِیلاً» را بیارتباط با آن میآورند اما آیهٔ «وَلاَ یأْتُونَک بِمَثَلٍ إِلاَّ جِئْنَاک بِالْحَقِّ وَأَحْسَنَ تَفْسِیرا» را بیان فراز «لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤَادَک»قرار میدهند و آیهٔ
- تفسیر المیزان، ج ۱۵، ص ۲۱۲٫
(۶۲)
«الَّذِینَ یحْشَرُونَ عَلَی وُجُوهِهِمْ إِلَی جَهَنَّمَ أُولَئِک شَرٌّ مَکانا وَأَضَلُّ سَبِیلاً» به صورت کلی از دو آیهٔ پیشین بیگانه است.
برخلاف نظرگاه این مفسران، فراز «وَرَتَّلْنَاهُ تَرْتِیلاً» پاسخ اشکال است؛ زیرا فراز: «لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤَادَک»نمیتواند پاسخ را کامل سازد و تنها نزول تدریجی آن را ثابت میکند و از اثبات اتصال و پیوستگی نزول وحی عاجز است. همچنین این فراز، نیاز به بیان ندارد و آیهٔ «وَلاَ یأْتُونَک بِمَثَلٍ» آیهای مستقل است و به تثبیت و نهادینه نمودن قلب ارتباطی ندارد و نمیتوان نقشی ایضاحی برای آن در نظر گرفت. همچنین آیهٔ بعد نیز مصداق و مثالی برای چگونگی تفسیر است و از دو آیهٔ پیشین بیگانه و اجنبی نمیباشد.
فهم عمومی قرآن کریم و گفتهخوان خاص
قرآن کریم عظمت فراوانی دارد و بزرگی آن سبب شده است برخی که از دوستداران قرآن کریم میباشند از نزدیک شدن به آن پرهیز نمایند و آن را دستخوش حوادث ناگواری قرار دهند و استفادهٔ همگانی و عمومی از قرآن کریم را انکار نمایند و آن را تنها برای مخاطبان و گفتهخوانان خاص قابل بهرهوری بشمرند که از آنان به «من خوطب به» تعبیر میآورند. این تعبیر در روایات وجود دارد؛ برای نمونه به نقل از امام باقر علیهالسلام روایت شده است: «إنّما یعرف القرآن من خوطب به»(۱). این روایت با همهٔ درستی، دچار سوءبرداشت شده و باعث شده است قرآن کریم کتاب
- محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج ۸، ص ۳۱۲٫
(۶۳)
قرائت برای ثواب دانسته شود، نه برای فهم. حاکمیت این فکر بر مراکز علمی در مدتی دراز، سبب رکود علوم قرآنی و دانش تفسیر در آن شده است، مردم نیز بر عقیدهٔ متولیان و حاکمان دینی خود میباشند.
روایت یاد شده برای فهم قرآن کریم مراتب قایل است؛ همانطور که دارای ظاهر و باطن است و مراتب عالی و بهویژه دانش تأویل آن ویژهٔ گفتهخوان خاص و من خوطب به است، چنین هم نیست که فردی عادی بتواند تمامی معارف قرآن را فهم نماید، ولی چنین هم نیست که وی به اندازهٔ توان ادراکی و اندیشاری خود از فهم آن عاجز باشد. برای نمونه، «وَلَیالٍ عَشْرٍ وَالشَّفْعِ وَالْوَتْرِ»(۱) از شبهای دهگانه میگوید، اما این شبها دههٔ اول ذی الحجه است یا نه، برای اعراب قابل فهم نیست و نیاز به تفسیر دارد. تفسیری که راه تحقیق آن باز است و همین آیه برای همه قابل استفاده است.
حقایق نهفته در این دو آیه را گفتهخوان معصوم در مییابد. به واقع، اگر قرآن کریم که این همه تنزل یافته و کوچک شده تا به صورت مکتوب در آمده است برای همه قابل فهم نباشد، نیازی به چنین تنزلی نداشت. قرآن کریم قابل فهم است که مبارز میطلبد و تحدی مینماید و میفرماید:
«وَإِنْ کنْتُمْ فِی رَیبٍ مِمَّا نَزَّلْنَا عَلَی عَبْدِنَا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ وَادْعُوا شُهَدَاءَکمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ کنْتُمْ صَادِقِینَ»(۲).
و اگر در آنچه بر بندهٔ خود رفته رفته فرو فرستادهایم تردید
- فجر / ۲ ـ ۲٫
- بقره / ۲۳٫
(۶۴)
اضطرابآور دارید، سورهای از جنس آن بیاورید و گواهان خود غیر خدا را بخوانید؛ چنانچه راستگفتارید.
چنین تحدی و مبارزطلبی در صورتی درست است که قرآن کریم دارای معانی قابل فهم باشد. همچنین قرآن کریم معجزه و سند نبوت پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله است و چنین کتابی در صورتی معجزه و تکلیفآور و الزامساز است که به فهم آید. با این همه، چنین نیست که تمامی معارف قرآن کریم سهل الوصول باشد و آسان به دست آید، بلکه دانشها و معارفی در آن نهفته است که ویژهٔ من خوطب به و حضرات معصومین علیهمالسلام است که صاحبان قرآن کریم و مربیان آن هستند.
وجود چنین عنوانی در روایات، سبب نمیشود قرآن کریم برای غیر معصوم مجمل دانسته شود، بلکه عمق بیپایان و بزرگی آن را خاطرنشان میشود. اگر قرآن کریم قابل فهم نبود، امر به تدبر در آن نمیشد و نمیفرمود:
«أَفَلاَ یتَدَبَّرُونَ الْقُرْآَنَ وَلَوْ کانَ مِنْ عِنْدِ غَیرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِیهِ اخْتِلاَفا کثِیرا»(۱).
ـ آیا در معانی قرآن دوراندیشی ندارند؟! اگر از جانب غیر خدا بود، بهقطع در آن اختلاف بسیاری مییافتند.
تدبر در قرآن کریم بدون فهم آن ممکن نیست؛ چرا که تدبر امری فراتر و برتر از فهم است. همچنین قرآن کریم کتاب برهان است. برهانی که باید با حفظ قواعد منطقی ارایه شود و برای اندیشمندانی است که آن را درک مینمایند:
- نساء / ۸۲٫
(۶۵)
«یا أَیهَا النَّاسُ قَدْ جَاءَکمْ بُرْهَانٌ مِنْ رَبِّکمْ وَأَنْزَلْنَا إِلَیکمْ نُورا مُبِینا»(۱).
ـ ای مردم در حقیقت برای شما از جانب پروردگارتان سخنی روشن و بدون ابهام آمده است و ما به سوی شما به یک مرتبه نوری روشنا فرو فرستادهایم.
«برهان» محکمترین و عالیترین نقطهٔ منطق و برترین عنوان آن است. قرآن کریم کتاب شفاست که هر جهل و نادانی را درمان مینماید و بیماری تاریکی اندیشه بدون فهم آن درمان نمیشود:
«وَشِفَاءٌ لِمَا فِی الصُّدُورِ وَهُدًی وَرَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ»(۲).
ـ و درمانی برای آنچه در سینههاست و رهنمود و رحمتی برای گروندگان آمده است.
قرآن کریم کتاب موعظه است و موعظه تا فهمیده نشود به دل نمینشیند و مؤثر نمیافتد:
«یا أَیهَا النَّاسُ قَدْ جَاءَتْکمْ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّکمْ»(۳).
ـ ای مردم، به یقین برای شما از جانب پروردگارتان اندرزی آمده است.
فهمیدن و داشتن عقل از شرایط اولی تکلیف و هدایت است:
«إِنَّ هَذَا الْقُرْآَنَ یهْدِی لِلَّتِی هِی أَقْوَمُ»(۴).
ـ بهقطع، این قرآن به امری که پایدارتر است راه مینماید.
- نساء / ۱۷۴٫
- یونس / ۵۷٫
- همان.
- اسراء / ۹٫
(۶۶)
قرآن کریم مردمیترین کتابی است که برای تمامی مردم آمده است:
«هَذَا بَلاَغٌ لِلنَّاسِ»(۱).
نمیتوان این کتاب را به گروهی ویژه اختصاص داد. بلاغ و رسیدن تا همراه با فهم نباشد حاصل نمیگردد. قرآن کریم به آسان بودن خود برای آن که به فهم عمومی درآید تصریح میکند:
«وَلَقَدْ یسَّرْنَا الْقُرْآَنَ لِلذِّکرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّکرٍ»(۲).
ـ و بهقطع قرآن را برای یاد کردن آسان کردهایم؛ پس آیا ذکرپردازی هست؟!
قرآن کریم کتاب تبیان است: «تِبْیانا لِکلِّ شَیءٍ»(۳). تبیان برتر از بیان است و وصول در آن شرط است؛ به این معنا که قرآن کریم پیام خود را به مخاطب میرساند و آن را به فهم او در میآورد؛ اگرچه وی از آن خوشایندی نداشته باشد. قرآن کریم برای ذهنهای ضعیف دارای متشابهات است و نیز ناسخ و منسوخ و باب گستردهٔ باطن و تأویل را دارد. این حقیقت بسیار عظیم، کتابِ روشن، مبین و روشنگر است؛ هرچند انسان عادی نمیتواند قرآن ناطق باشد و برای دستیابی به معارف سنگین آن نیازمند زانو زدن در محضر قدسی معلمی الهی و ربانی است که با قرآن کریم پیوند و انس دیرینه دارد. در روایات، هر جا سخن از «من خوطب به» است اشاره به حقایق پنهانی قرآن کریم و به باطن آن در برابر
- ابراهیم / ۵۲٫
- قمر / ۱۷٫
- نحل / ۸۹٫
(۶۷)
مخالفان و بدخواهان دارد، نه به ظواهر آن. برای نمونه، امام صادق علیهالسلام در برابر ابوحنیفه که در این توهم بود که تمامی قرآن کریم را میداند این عنوان را میفرماید. در این روایت آمده است:
عن شعیب بن أنس، عن أبی عبد اللّه علیهالسلام أنّه قال لأبی حنیفة: «أنت فقیه أهل العراق؟
قال: نعم.
قال علیهالسلام : فبِمَ تفتیهم؟
قال: بکتاب اللّه وسنّة نبیه.
قال علیهالسلام : یا أبا حنیفة، تعرف کتاب اللّه حقّ معرفته، وتعرف الناسخ والمنسوخ؟
قال: نعم.
قال علیهالسلام : یا أبا حنیفة، لقد ادّعیت علما ـ ویلک ـ ما جعل اللّه ذلک إلاّ عند أهل الکتاب الذین أنزل علیهم، ویلک ولا هو إلاّ عند الخاصّ من ذرّیة نبینا صلیاللهعلیهوآله وما ورثک اللّه تعالی من کتابه حرفا»(۱).
ـ امام صادق علیهالسلام از ابوحنیفه پرسید: آیا تو فقیه و مرجع علمی عراقیان هستی؟
ابوحنیفه عرض داشت: آری!
ـ آنان را با چه مستندی فتوا میدهی؟
- وسائل الشیعه، ج ۱۸، ص ۳۰٫
(۶۸)
ـ بر اساس کتاب خدا و سنت پیامبر او.
ـ ابوحنیفه! آیا کتاب خدا را آن گونه که شایستهٔ شناخت آن است میشناسی و ناسخ را از منسوخ تشخیص میدهی؟
ـ آری!
ـ ابوحنیفه! همانا علمی را ادعا کردهای! وای بر تو، خداوند آن را نگذارده مگر در نزد اهل قرآن کریم که آن را بر ایشان نازل کرده است! وای بر تو! این علم نیست مگر در نزد خاصان از فرزندان پیامبر ما و خداوند از کتاب خود حرفی را برای تو به ارث ننهاده است.
در روایت دیگری خطاب به قتاده که ادعای علم، اجتهاد و تفسیر در دهمین دههٔ اسلام را داشت آمده است:
عن زید الشحّام، قال: «دخل قتادة علی أبی جعفر علیهالسلام فقال له: یا قتادة، أنت فقیه أهل البصرة؟
فقال: هکذا یزعمون.
فقال علیهالسلام : بلغنی أنّک تفسّر القرآن.
قال: نعم.
إلی أن قال: ویحک یا قتادة، إن کنت قد فسّرت القرآن من تلقاء نفسک فقد هلکت وأهلکت، وإن کنت قد فسّرته من الرجال فقد هلکت وأهلکت. یا قتادة ـ ویحک ـ إنّما یعرف القرآن من خوطب به»(۱).
- وسائل الشیعه، ج ۱۸، ص ۱۳۶٫
(۶۹)
ـ قتاده بر امام باقر علیهالسلام وارد شد و امام از او پرسید: قتاده، آیا تو فقیه بصریان هستی؟!
گفت: آنان چنین میپندارند!
امام فرمود: میگویند تو قرآن تفسیر میکنی؟
ـ بله!
تا آن که امام فرمود: وای بر تو، قتاده! اگر قرآن را از پیش خود تفسیر میکنی هم خود هلاک شدهای و هم دیگران را به هلاکت انداختهای! و چنانچه قرآن را از پیش مردمان تفسیر میکنی، باز هم خود هلاک شدهای و هم دیگران را به هلاکت انداختهای! قتاده! وای بر تو، فقط کسی که قرآن به او خطاب شده، آن را میشناسد.
این دو روایت در برابر دشمنانی بدخواه مانند ابوحنیفه و ابوقتاده آمده است. آنها در این توهم بودند که تمامی معارف قرآن کریم را میدانند و امام باقر و امام صادق علیهماالسلام به آنان هشدار میدهند؛ چون از وارثان علم قرآن نیستند، حتی حرفی از آن به ایشان نرسیده است؛ چرا که علم از طریق اهل بیت علیهمالسلام است که به دیگران ارث میرسد و ابوحنیفه و قتاده راهی برای ارثبری و پیوند با این خاندان ندارند و در این طبقه نیستند تا ارثی ببرند. آنها این دو امام بزرگوار علیهماالسلام را به دلیل ادعای نابهجای خود عصبانی کردهاند که چنین نهیبی از آن حضرات میشنوند. آنان یا باید معارف قرآنی و حقایقی که ادعای آن را دارند از اهل بیت علیهمالسلام شنیده باشند یا در غیر این صورت، جز تفسیر به رأی چیزی نمیگویند. چیزهایی که آن را به عنوان حقایق قرآن کریم به دیگران میگویند و هم خود را به هلاکت میاندازند و هم سبب هلاکت و گمراهی دیگران
(۷۰)
میشوند. این روایت در مقام مواجهه با کسانی آمده است که ادعای فهم تمامی حقایق قرآن کریم را داشتهاند و فهم حقایق را که ژرفای قرآن کریم است ویژهٔ «من خوطب به» میداند، نه فهم ظواهر قرآن کریم را. قرآن کریم عمیق، ژرف، شگرف و عظیم است، ولی بزرگی آن سبب نمیشود نتوان از آن استفاده کرد. در بهرهبردن از آن باید کمال احتیاط را داشت و قرآن کریم را همانند کتابهای نوشته شده به دست بزرگان بشری ندانست که این کتاب هرچند با حزم و احتیاط فهمیده شود باز هم معارفی برتر از آن دارد. این که معصوم میتواند تمام زوایای قرآن کریم را بفهمد به این معنا نیست که برخی ابعاد و وجوه آن برای دیگران قابل فهم نیست؛ همچنانکه نباید مانند برخی اهل سنت گفت قرآن کریم کتابی عربی است و عربی آن نیز مبین است؛ پس همه چیز آن به فهم بشر عادی در میآید. آنان با این ادعا در پی توجیه دوری خود از امام معصوم هستند. در مقابل، شیعیانی نیز که راه افراط را پیمودند و فهم قرآن کریم را برای بشر عادی تعطیل نمودند و آن را به صورت مطلق ویژهٔ حضرات معصومین علیهمالسلام دانستند نیز در اشتباه میباشند؛ چرا که این بلندا و نقطهٔ اوج حقایق و بواطن قرآن کریم است که ویژهٔ آنان است. چیرگی این تفکر سبب شد تفاسیری که در شیعه بر قرآن کریم نوشته شده بسیار اندک باشد و بیشتر تفاسیر مهم آنان روایی است؛ آن هم نقل روایات بدون هیچ گونه تحلیل و تبیینی. آنان قرآن کریم را برای عصر ظهور میدانستند و فهم آن را در عصر غیبت تعطیل مینمودند و سلب این توفیق را از عوارض این عصر و پیآمد کردار ناشایست بشر میدانستند.
(۷۱)
مباهله برای حقانیت قرآن کریم
حقانیت قرآن کریم چنان روشن است که میتوان برای آن طرح مباهله داشت؛ چنانکه میفرماید:
«فَمَنْ حَاجَّک فِیهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَک مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَکمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَکمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَکمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَةَ اللَّهِ عَلَی الْکاذِبِینَ»(۱).
ـ پس هر که در اینباره پس از تمام دانشی که تو را آمده با تو دلیلآوری و بحث کند، بگو: بیایید پسرانمان و پسرانتان و زنانمان و زنانتان و خویشتنمان و خویشتنتان را فرا خوانیم، سپس بدون حظوظات نفسی تضرع کنیم و لعنت و طرد خدا را بر دروغگویان بدون حقیقت قرار دهیم.
پیشنهاد «مباهله» که در برابر جهد و انکار معاندان و انکارگرایانی است که با علم و آگاهی به حقانیت کسی یا چیزی، با وی مقابله میکنند، پیشنهادی است که در هر دورهای برای اهل حق و کسی که به حقانیت خود یقین دارد و توانسته است با قرآن کریم انس بگیرد و با آن دوستی نماید قابل اجراست و مورد و موضوع این آیه، مخصص آن نیست؛ از این رو عالمان دینی که به حقانیت و مشروعیت خود باور دارند و میدانند ظلمی به قرآن کریم روا نداشته و حدود دوستی و انس با قرآن کریم را رعایت نمودهاند، میتوانند در برابر معاندان خود از این شیوهٔ مقابله بهره ببرند.
هر کس در مقام عناد با حق قرار گیرد به اعتبار فراز: «مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَک
- آل عمران / ۶۱٫
(۷۲)
مِنَ الْعِلْمِ»، زندیق و کافر است؛ زیرا از مباهله، قصدی جز عناد و جدال ندارد. مباهله، مقابلهٔ بعد از علم است که عناد و الحاد را در پی دارد و شخص به این اعتبار، نجس میگردد. نجاستی که از سر تعصب، عصبیت، عناد و الحاد دامنگیر فرد میشود و جعل لعنت خداوند بر چنین فردی نیز مؤید آن است؛ چرا که جعل لعنت، فعلی و محقق شدن آن را میرساند: «فَنَجْعَلْ لَعْنَةَ اللَّهِ عَلَی الْکاذِبِینَ».
این آیه نیز با واژهٔ: «فَقُلْ» آمده است که نوعی تحریک و برانگیختن برای طرح و عنوان مطالبی است که همراه با سختی و پیچیدگی است و گویی امر میشود به گفتن و واهمه نداشتن. تمامی آیاتی که این واژه در آن کاربرد دارد چنین است.
سند مستقیم کتاب خدا
در اینجا میخواهیم از راه میانهای بگوییم که انسان را در جهت سند قرآن کریم به اطمینان میرساند و آدمی را توجیه مینماید که چرا ما قرآن کریم را کتاب خدا میدانیم و چگونه میتوان فهمید آیات این کتاب آسمانی از ناحیهٔ خداوند است؟ برای اثبات سند قرآن کریم و حجیت آن لازم نیست از آیات تحدی گفته شود. آیاتی که تمامی بندگان را در هر زمانی به تحدی و مبارزه فرا خوانده تا همانند قرآن کریم بیاورند؛ زیرا در نقد آن میتوان گفت این سخن پایهٔ ثابت و درستی ندارد؛ چون اگر عبارت «الفیل، ما الفیل، له خرطوم طویل» با آیهٔ: «الْقَارِعَةُ، مَا الْقَارِعَةُ، وَمَا أَدْرَاک مَا الْقَارِعَةُ»(۱) مقایسه شود؛ چگونه میتوان تشخیص داد
- قارعه / ۱ ـ ۳٫
(۷۳)
«القارعه» از طرف حق و «الفیل» یاد شده از سوی انسان ساخته شده است؟ شاید الفیل از طرف خداوند و القارعه از ناحیهٔ انسان باشد؟
راه میانهای که میتوان معیار تشخیص سند آیه و نزول آن از ناحیهٔ خداوند باشد «دل» آدمی است. دل مرتبهای است که بعد از نفس و عقل در آدمی زایش مییابد و به وی محبت و عشق را عطا میکند. باید گفت «دل» انسانها و دل هر چیزی سند قرآن کریم است و وقتی آیههای قرآن کریم درست و صحیح ترسیم گردد، خود شخص میفهمد که این حرف، خدایی است و سخن بشر نیست؛ اگرچه او کافر باشد و خداوند را نپذیرفته باشد؛ چون کافران و منافقان نیز با آنکه خدا را قبول ندارند؛ ولی میدانند بشری مثل آنان، میتواند به اندازهٔ خود آنان علم و آگاهی داشته باشد و بیشتر از آنان آگاه نیست. بهطور مثال، اگر کسی سخنان ریز پشت پردهٔ منافقان را که در قرآن کریم آمده است، با دقت برای آنها بخواند، دل خود منافقان تصدیق میکند که این سخن بشری مثل ما نیست. همچنین اگر آیههایی که در مورد حضرت مریم است برای مسیحیان تلاوت شود و درست توضیح داده شود، مسیحیان عاقل و غیر متعصب تصدیق میکنند و میگویند قرآن کریم حضرت مسیح و آنچه را که در دل ماست بیان کرده است، ولی گاهی گوینده نمیتواند سخن خود را درست به الفاظ بکشد یا شنونده نمیتواند معانی صحیحی از آن الفاظ برداشت کند و گاهی هر دو یا یکی از آنها متعصب است که باعث رکود علم و فهم حقایق میشود.
(۷۴)
اگر محققی آیههای مربوط به تولید مثل انسان و مراحل رشد او را بهطور صحیح و به روش علمی جدید به الفاظ انگلیسی برگرداند، آن وقت است که پزشکان آن را به عنوان کتاب قرن، بلکه کتاب ماندگار پزشکی معرفی میکنند و بهترین بهرهبرداری علمی را از آن خواهند برد و عقل پزشکی آنها، قرآن کریم را تصدیق خواهد نمود و سندی بالاتر و بهتر از این نیز نداریم که عقل، قلب، اعضا، جوارح و اشیا، چیزی را تصدیق کند.
وقتی عالمی به زنبور عسل بنگرد و آیههای مربوط به آن را بررسی نماید و آن را به درستی ترسیم کند، کتاب او بهترین کتابی میشود که حق مطلب را در مورد زنبورها گفته است، ولی گاهی در برداشتها اشتباه میکند و از طرفی نیز ضعف نویسنده گاه باعث تفسیر نادرست از آیههای قرآن کریم میشود که در هر دو صورت، مطلب ارایه شده از ارزش علمی برخوردار نمیباشد؛ از این رو کسی که آیههای زنبور عسل را بررسی میکند، اگر نیش زنبور را ندیده، و فقط عسل خورده باشد نمیتواند سند قرآن کریم را که نیش و نوش زنبور است به دست آورد؛ از این رو در سند و اعجاز قرآن کریم فقط به ادبیات آن بسنده میکند.
قرآن کریم لابراتواری است برای به دست آوردن سرگذشت هر چیزی که با آن میتوان موقعیت هر گوشهای از عالم هستی را سنجید. اما مثالهای آن را باید از واژههایی که دارد استخراج کرد. این کار بسیار دشوار است و نیازمند تسلط بر صرف و نحو ویژهٔ قرآن کریم است که با صرف و نحو رایج تفاوتهایی در اصول و قواعد دارد. تعبیر: «وَلَقَدْ صَرَّفْنَا» در آیهٔ شریفهٔ:
(۷۵)
«وَلَقَدْ صَرَّفْنَا فِی هَذَا الْقُرْآَنِ لِلنَّاسِ مِنْ کلِّ مَثَلٍ وَکانَ الاْءِنْسَانُ أَکثَرَ شَیءٍ جَدَلاً»(۱).
ـ و بهراستی در این قرآن برای مردم از هر گونه حکایت مشهوری آوردیم، ولی انسان در بیشتر هر چیزی سر محکمپایگی خصمانه بر باطل دارد.
به این معناست که همه چیز در این کتاب آسمانی پیچیده شده و در آن وجود دارد. متعدی آوردن فعل: «صَرَّفْنَا»تأکیدی است بر مطلب مورد نظر. باید توجه داشت دلالت این آیه بر جامعیت قرآن کریم و این که تمامی علوم را در خود دارد از دیگر آیاتی که در این زمینه وجود دارد؛ مانند تعبیر: «کتَابٌ مُبِینٌ»(۲) بیشتر است.
قرآن کریم در ارایهٔ تمامی دانشها کتابی کامل و قابل استفاده است و در وجه فاعلی آن مشکلی وجود ندارد، ولی افراد به دلیل کفران نعمت، شرک و مشکلاتی که در قابلیت خود دارند، از این کتاب آسمانی دور میشوند.
قرآن کریم در زمان غیبت، تنها معصومی است که قابل استفاده و استناد است و حجت میان خلق و خداوند میباشد. حجتی که باید با انس و قرب به وی، راههای غیب و امور معنوی را از او خواست نه با نیرنگهایی که در برخی مراکز به اصطلاح تحقیقی است. قرآن کریم با چنین تحقیقات گسترده و میدانی است که کاربردی میگردد و عظمت
- کهف / ۵۴٫
- مائده / ۱۵٫
(۷۶)
علمی خود را آفتابی مینماید؛ به گونهای که دنیای کفر نیز علمی بودن آن را اذعان مینماید و به آن گردن مینهد. قرآن کریم برای حل تمامی مشکلات بشر اعم از معنوی، اقتصادی، دنیوی و اخروی راه حل و برنامه دارد و تمامی نیازهای علمی بشر در هر رشتهای را پاسخ میگوید، بلکه علومی در قرآن کریم است که بشر امروز از آن چیزی نمیداند.
تحقیق بر قرآن کریم در صورتی منتج میگردد که با شیوهٔ «انس با آیات قرآن کریم» که طریق خاص ولایی است پیوند داشته باشد و محقق صفات معنوی و قرب ربوبی و ورود حضوری به حقایق الهی را پیجو باشد. تحصیل این روش، مبادی معنوی فراوانی را میطلبد و این جلد از تفسیر هدی عهدهدار آن است تا زوایای مختلف این روش را توضیح دهد؛ هرچند چیستی انس و دوستی با قرآن کریم و عشق به این کتاب آسمانی را در جلد دوم و در تفسیر آیهٔ شریفهٔ «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم»خواهیم آورد که آیهٔ دوستی و عشق است.
روش انس با قرآن کریم که طریق ورود به ساحت قدسی این کتاب الهی است، ویژهٔ راهیافتگان ولایی است و تنها در خور اولیای الهی است. آنان با انس به قرآن کریم و حضور در محضرش که جز با صفای باطن و طول مدت به دست نمیآید، از مواهب این کتاب آسمانی بهره میبرند. البته این دست الهی است که فرد را در راهیابی معنوی به قرآن مجید دستگیری میکند و بدون همراهی عنایات حق ممکن نمیشود و این عنایت حق و قرب به قرآن کریم است که حقایق باطنی قرآن را برای فرد میگشاید.
(۷۷)
روش «انس با قرآن کریم» با آن که راهی است باز برای همگان، و خط قرمزی در آن نیست، ولی چنین هم نیست که عموم افراد جامعه از آن بهره برند، بلکه خواص از عالمان و دانشمندان دینی نیز در این راه نیستند. این روش تنها رابطهای معنوی میان قرآن کریم و اولیای الهی و راهیافتگان حقیقی است. قرب به حضرات آیات الهی و ورود عینی به حضور حقایق قرآنی و انس با باطن نزولات ربانی و راهیابی به غیب هویات ربوبی در خور صافیان صفا و راهیافتگان وفا میباشد و حال و هوای خود را لازم دارد. این روش تنها با تحصیل مبادی علمی محقق نمیشود و حضور علم اصطلاحی به تنهایی برای آن کارآمد نیست، بلکه افزون بر آن، این عنایت الهی و قرب ربوبی و حضور دایم و انس کامل با آموزههای وحی است که میتواند راهگشای آن باشد.
آن کس که به این روش رسیده است آن را میفهمد و آن که در راه است چه میفهمد که حقایق این وادی چیست؛ زیرا کسی که در این راه نیست، در بیراهه است و هرچه از این راه گفته شود، برای او حرف است و بس و هرچه آورده شود نقل است و بس و حقیقت که دست فهم او از آن کوتاه است برتر از تمامی آن است.
آنان که به دیدهٔ انس به قرآن کریم مینگرند و رفیق این حقیقت عینی میشوند و قرآن کریم آنان را میپذیرد، حقایق را چنان مییابند که در خور پندار و دانش نیست و حیات آنان از وحی و وحیانی است و آنان ظهورات فعلی آیات الهی را مییابند که همیشه و بهطور همیشگی بر عالم ساری و جاری است و کسی که خود را در افق جریان آن قرار میدهد، رسیده و وصول یافته است و دیگران هیچ.
(۷۸)
آنان که با انس در محضر قرآن کریم قرار میگیرند و دست در چشمهٔ عینی وحی قرار میدهند، هستی و عالم و آدم را بهگونهای میبینند و تمامی ظهورات و نزولات هستی را در کتاب وحی به طور مجسم و عینی مشاهده میکنند و آمدهٔ نزولات و آیندهٔ ظهورات را همچون موجود میبینند و زمان و چهره در حریم دیدشان بهطور ثابت و عینی ظهور مینماید و حقایق هستی را از قرآن کریم بدون توهم و گمان مییابند.
اینان هستند که آیات الهی را در فعلیت و حرکت میبینند و چهرههای متفاوت آن را با دیدی ثابت مشاهده میکنند و مطالع و باطنهای بس فراوان قرآن کریم را از افقی دور و نزدیک بهخوبی مشاهده مینمایند.
قرآن کریم با ایشان همسخن میشود و ایشان با قرآن کریم سخن میگویند و قرآن در خواب و بیداری با آنان انس میگیرد و آنها انس همیشگی با قرآن کریم پیدا میکنند.
قرآن کریم برای این دسته از مؤمنان راهیافته زبان میگشاید و خود را تفسیر میکند و هر لحظه ظهوری و نزولی دارد و در هر زمان، معنای خاصی را از خود ظاهر میسازد و چهرهای را نمایان مینماید.
نزولات وحی و ظهورات ربوبی این گونه بر آنها ظاهر میگردد؛ چنان که گویی وحی بهطور مستمر و دایم برای آنان همچون نبی ظاهر میگردد. آنچه در این زمینه از این مقام آمد، جملهای نارسا از مفهومی بس بلند است که برای درک آن باید وصول عینی به ساحت قدسی قرآن کریم داشت.
کسی با قرآن کریم انس میگیرد و به زیارت آن راه مییابد که بتواند به
(۷۹)
آن عشق داشته باشد و آن را صمیمانه ببوسد و از سر عشق استشمام کند و بر قلب خویش گذارد. قرآن کریم همواره بر چنین مونسی تأثیر دارد و کارآمد است؛ بدون آن که فرد توجهی داشته باشد. وی از قرآن کریم شفا میگیرد؛ همانطور که آیهٔ شریفهٔ زیر آن را برای تمامی مؤمنان شفا میداند:
«وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآَنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَرَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ وَلاَ یزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلاَّ خَسَارا»(۱).
ـ و ما آنچه را برای گروندگان شروع بهبودی و رحمت است از قرآن فرو میفرستیم و ستمگران را جز کاستی نیفزاید.
قرآن کریم رفیق و آشنای خود را میشناسد و چنانچه آن را همراه داشته باشد، به وی التفات دارد و بر مغز، اعصاب، نفس، قلب و روح آدمی مؤثر است؛ همانطور که کودک در حالی که خواب است به سبب لطافتی که در روح خود دارد از پیرامون خود تأثیر میپذیرد. بر این اساس، نفس قرائت قرآن کریم انس میآورد؛ هرچند قاری به معنای آن توجه نداشته باشد؛ چون نداشتن فهم از ناحیهٔ قاری است، ولی قرآن کریم تأثیر خود را بر چنین شخصی دارد؛ همانطور که روشنایی برای نابینا مؤثر است و انعکاس روانی دارد و از آن لذت میبرد و اعصاب و روان وی با اجسام نوری انس میگیرد. نابینا وقتی به تاریکی میرود، تفاوت آن با روشنایی را احساس میکند. با این وجود، «قرائت» معنای خاص خود را دارد و فهم و درک معنا از مؤلفههای آن است. قرائت سبب انس میشود و در پی آن، وقوف میآورد.
- اسراء / ۸۲٫
(۸۰)
برای انس با قرآن کریم باید طهارت روح و توجه نفس و قرب قلبی و متانت و نجابت و دقت عقلی داشت و خود را هیچ گاه از قرآن کریم دور نداشت. باید عشق به قرآن کریم را تجربه نمود. آن را استشمام کرد و بر قلب خود گذاشت و در کنار خود نگاه داشت و با آن خوابید و با آن بیدار شد و حتی لحظهای از آن جدا نگردید تا کمال همنشین در وی اثر کند. چنین کسی دیگر بشر عادی و معمولی نیست و از گِل به گُل تحویل میرود و دیگر خاک و گِل نیست، بلکه از جنسی دیگر و گُل است. انس سبب میشود همنشینیها شیرین شود و مونس، قرآن کریم را بر قلب خود بگذارد و فشار دهد و فشار دهد و باز هم فشار دهد تا آن که قرآن کریم به قلب رسوخ نماید. او صورت و دست خود را به قرآن کریم نوازشوار میمالد و متبرک مینماید. قرآن کریم را به سینه میچسباند و به آن بارها و بارها پیوسته نگاه میکند. به آن احترام، کرنش و محبت میکند و از آن اطاعت و پیروی دارد و میخواهد با آن رفیق و آشنا شود.
بهتر است پیش از قرائت قرآن کریم، آن را بو کرد و لمس نمود و بدان قرب پیدا کرد. بهتر است با قرآن همانند موجود زندهای که آدمی با او معانقه، معاشقه و معارفه دارد رفتار شود. وقتی کسی قرآن کریم را میخواند، قرآن کریم نیز وجود او را میخواند. همچنین به قرآن کریم و حتی جلد و اطراف سفید کاغذ آن حرمت گذاشت و چیزی را کنار آن قرار نداد؛ هرچند مهر و تربت حضرت سیدالشهدا علیهالسلام باشد.
حرمت نهادن به قرآن کریم و داشتن رفتار عاشقانه با آن، نقطهٔ شروع ورود به تفسیر قرآن کریم و سپس تأویل آن است و رسوخ به آن را در پی دارد. رسوخ تنها ویژهٔ فهم تأویل قرآن نیست و تفسیر نیز چنین ویژگی را
(۸۱)
میطلبد. هر تفسیری که از این حقیقت خالی باشد وصول به حقایق قرآن کریم ندارد و سرگرمی به فوت و فنهای عالمانه است. مفسر تنها با نور انس با قرآن کریم است که از راسخان در دانش میگردد و تمامی راسخان در دانش رفیقان و حاملان قرآن کریم هستند. کسی به صرف قرائت یا حفظ قرآن کریم حامل آن نمیشود و تنها کسانی که توان انس و رفاقت با قرآن کریم را دارند حامل آن در دنیا و آخرت میشوند. قرآن کریم همچون دیگر کتابها نیست که بتوان بدون وضو و نیز بدون طهارت نفس به حضور آن راه یافت:
«لاَ یمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُونَ»(۱).
ـ جز پاکان نتوانند قرآن کریم را مس نمایند (و آن را دریابند).
کتابهایی که به قلم دانشمندان تألیف گردیده، به دلیل این که مؤلّفان آن معصوم نیستند، از اشتباه و خطا دور نیست و هر یک در نوع خود دارای نواقصی است و به همین خاطر، اگر مورد بررسی قرار گیرد، کاستیهای آن مشخص میگردد و نقد آن در مسیر رشد علم است، اما در رابطه با قرآن کریم، از طرفی این خداوند حکیم و قادر متعال است که آن را نازل نموده و از سوی دیگر، فردی معصوم که ختم پیامبران الهی است تحویل گیرنده و امانتدار آن است و وارثان اصلی و حافظان واقعی آن چهارده معصوم علیهمالسلام هستند و میراثدار و وارث همهٔ انبیا؛ حضرت امام عصر (عجل اللّه تعالی فرجه الشریف) حجّت حی خداوند و ذخیرهٔ الهی است. بنابراین، قرآن شریف از دستبرد بشر محفوظ است و از اولین نقطهٔ شروع و تماس تا رسیدن به قعر و عمق بیپایان آن دارای
- واقعه / ۷۹٫
(۸۲)
آداب مخصوص و حریم مشخصی است و چنین نیست که هر کس از هر جایی و هر طور که بخواهد، از آن استفاده کند، حتی گذاشتن دست بدون طهارت بر خط آن حرام است و قرائت بدون فهم و بدون ادراک معانی بینصیب از معرفت خواهد بود؛ اگرچه استحقاق ثواب و عنایت قرآن کریم را دارد.
قرائت بدون تدبّر از اُنس و قرب تهی است. ممنوعیت درک محضرش، نبودن رابطهٔ صفا و صمیمیت را میرساند و در محضر حضرتش قرار نگرفتن، بیخبری از تأویل و رسوخ آن را در پی دارد؛ چنانکه میفرماید:
«لاَ یمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُونَ»(۱).
کسی که با قرآن کریم انس دارد به نور قرآن نزدیک میشود، وگرنه با علم تحصیلی و اکتسابی اگر قرآن مجید را نیز به چهارده روایت بخواند، فایدهای ندارد و برای درمان دردهای روحی و آلام فکری کارگشا نیست و بهرهای از قرآن کریم، آنطور که باید، نمیبرد.
قرائت قرآن کریم
گفتیم قرآن کریم دارای وجودی خارجی است و آیات الهی آن از حقایقی ربوبی خبر میدهد. قرآن کریم خود را برای کسی میگشاید و تفسیر میکند که بتواند با آن دوست و رفیق شود. این خاصیت کتابهای علمی است که برای ورود به آن کافی است مطالعه، تحقیق و فکر داشت،
- پیشین.
(۸۳)
اما قرآن کریم خود را برای انیس خویش میگشاید. انیسی که صفای نفس و صافی روح دارد. حقیقت قرآن کریم که آیتی الهی و پدیدهای خارجی است، از عالم عقول است و قرآن کریم حکیم است و محکم و ورودگاه انس با قرآن کریم، قرائت آن است. از مهمترین گزارههایی که در تفسیر قرآن کریم به عنوان یک اصل منظور میگردد این است: «برای تفسیر قرآن کریم باید قرائت به همراه فهم و درک معنای آیه داشت و سعی نمود یک آیه را بارها و بارها خواند و فهم نمود.»
این اصل وقتی اهمیت خود را نشان میدهد که توجه شود واژهٔ «قرآن» در مادهٔ خود از خانوادهٔ «قرائت» و مصدر جعلی است مثل غفران و واژهای مهموز است که از «قرء» مشتق میشود. البته برخی آن را معتل و مشتق از «قَری» یا «قَرَوَ» دانستهاند. مادهٔ «قَرَی» به معنای جمع کردن و گرد آوردن است. قریه به مجموع افراد یا ساختمانهایی گفته میشود که گرد هم آمده است. «قَرَوَ» به معنای فعل و قصد عمل و اقدام بر آن است. «قَرَءَ» خواندن تدریجی را گویند و «قرآن» نه از «قَرَی» به معنای جمع کردن است، نه از «قَرَوَ» به معنای فعل، بلکه از «قَرَءَ» به معنای خواندن تدریجی و از سر فهم است. قرائت در زبان عربی با فهم همراه است و صرف خواندن نیست.
این سه واژه به سبب آن که حروف مشترکی دارد دارای قرب معنایی است. اشتقاق و اشتراک قرائت با نام «قرآن» را میتوان شاهدی بر این دانست که قرائت این کتاب آسمانی برای نیل به انس با آن امری مورد اهتمام و لازم است؛ همانطور که قرآن کریم میفرماید:
(۸۴)
«فَاقْرَءُوا مَا تَیسَّرَ مِنَ الْقُرْآَنِ»(۱).
ـ هر چه از قرآن به آسانی دست میدهد به تدریج بخوانید و فهم کنید.
امر به این که هر آنچه در توان دارید قرآن بخوانید و بر فراوانی آن تأکید دارد بدون حکمت نیست و آن این که اُنس با قرآن کریم از بستر قرائت آن میگذرد. امری که غیر از داشتن تحقیق درسی و بحث و سخن گفتن از آن است. همچنین قرآن کریم میفرماید:
«وَإِذَا قُرِئَ الْقُرْآَنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَأَنْصِتُوا لَعَلَّکمْ تُرْحَمُونَ»(۲).
ـ و چون قرآن به تدریج خوانده شود، بشنوید و سکوت کنید؛ امید است شما مورد مرحمت قرار گیرید.
«استمعوا» شنیدن آزاد و طلب شنیدن همراه با زحمت است؛ یعنی میگوید: زحمت بکشید که بشنوید و ارادهٔ آن را داشته باشید، و «استراق» شنیدن بهصورت مخفی و دزدانه را گویند.
«قُرِءَ» فعل مجهول است و فاعل آن مشخص نیست؛ یعنی هر کس قرآن خواند، باید به آن گوش فرا داد. نخستین گام برای ایجاد دوستی و انس با قرآن کریم قرائت و نیز استماع آن است.
همچنین قرآن کریم میفرماید:
«اقْرَءْ کتَابَک، کفَی بِنَفْسِک الْیوْمَ عَلَیک حَسِیبا»(۳).
- مزمل / ۲۰٫
- اعراف / ۲۰۴٫
- اسراء / ۱۴٫
(۸۵)
ـ تثبیتشدهات را به تدریج بخوان و فهم کن! کافی است که امروز خود مفتِّش و بررِّس خود باشی.
آیهٔ شریفه میفرماید کتاب خود را ـ قرآن کریم ـ بخوان.
این نخستین اصل در تفسیر قرآن کریم است که باید قرآن خواند تا وقتِ پر ارزش دنیا از دست نرفته است.
مفسران به صورت عمومی، موضوع آیهٔ شریفه را هنگامهٔ قیامت میدانند و واعظان آن را برای یادآوری مرگ و خاطرنشانی روز محاسبهٔ عمل میخوانند. در حالی که آدمی اگر بتواند در این دنیا محاسبه داشته باشد و چگونگی کردار خود را همین امروز بخواند برای وی ارزش دارد، نه روزی که هنگام جزاست و کار از کار گذشته است. آیهٔ شریفه تذکاری برای امروز ماست و «الْیوْمَ» آن همین امروز را میگوید.
درست است که میشود مراد از «کتَابَک» صحیفهٔ کردار باشد، ولی میتوان آن را قرآن کریم دانست؛ چرا که قرآن کریم سرگذشت هر انسانی را در خود دارد و کارنمای عمل هر پدیدهای در آن است و شناسنامهٔ هستی است. در واقع، آیهٔ شریفه میفرماید همین امروز، در همین دنیا و ناسوت است که باید تمامی آیات الهی را قرائت نمود؛ به این معنا که آن را به فعلیت و کنش رساند؛ وگرنه در روز قیامت، ما را توان کنشی نیست تا فعلیت و انجام کاری از ما انتظار رود و خردمندانه نیست که در قیامت گفته شود دنیای خود را دریابید؛ دنیایی که گذشته و تکرارناپذیر است.
آیهٔ شریفه از قرآن کریم میگوید و اهمیت آن را یادآور میشود و
(۸۶)
هشدار میدهد تا در دنیا هستید با قرآن کریم آنگونه که شایستهٔ این کتاب الهی است مواجه شوید و از آن کام بگیرید.
کسی میتواند به قرآن کریم علم پیدا کند که بتواند با آن انس گیرد و تکدیگری از این کتاب و از آن نوشته چیزی جز جمع معلومات و فشار آوردن به حافظه نیست و چنین کسی نه قربی مییابد، نه اهل قرآن میشود، ولی مسیر انس با قرآن کریم از قرائت آن میگذرد، اما قرائتی که دارای ادراک و تدریج باشد.
خداوند متعال خود قرآن را میخواند، آنجا که میفرماید:
«إِنَّ عَلَینَا جَمْعَهُ وَقُرْآَنَهُ، فَإِذَا قَرَأْنَاهُ فَاتَّبِعْ قُرْآَنَهُ»(۱).
ـ در حقیقت گردآوردن و خواندن آن بر ماست. پس چون آن را برخواندیم، خواندن آن را دنبال کن.
این آیه امر به پیروی از قرائت قرآن کریم دارد و قرآن کریم استماع، توجه و دریافت معنای آن را به هنگام قرائت خداوند خواهان میشود. این آیه میفرماید خداوند متعال قرآن میخواند و با خواندن اوست که فرشتگان نیز قرائت را میآموزند، اما قرائت خداوند با قرائت فرشتگان تفاوت دارد. خداوند قرآن را به تنهایی قرائت نمیکند و فرشتگان نیز با او همآوا میشوند؛ از این رو ضمیر را متکلم مع الغیر میآورد: «قَرَأْنَاهُ».
این آیه افزون بر معنای یاد شده، توصیه به پیروی در قرائت دارد که هم زبان باید آن را به تدریج ارایه دهد و هم گوش نیز آن را بهتدریج بگیرد و هر دو مثل دو غذای متفاوت برای انسان لازم و ضروری است؛ از این روست که قرآن کریم به ترتیل سفارش دارد و میفرماید:
- قیامت / ۱۷ ـ ۱۸٫
(۸۷)
«وَرَتِّلِ الْقُرْآَنَ تَرْتِیلاً»(۱).
ـ و قرآن را شمرده شمرده بخوان.
کسی که میخواهد با قرآن کریم انس بگیرد هم باید چشم خود را از آن بهرهمند سازد و هم زبان را به آن گویا نماید و گوش نیز طنین دلنشین و نوای آهنگین آن را دریابد و هم ذهن با آن خو بگیرد و هرچه بیشتر، با تمامی حواس، احساس، ذهن، هوش، روان و روح خود به این حقیقت نزدیک شد و از آن پیروی عملی داشت.
یکی از لوازم قرائت قرآن کریم ابلاغ آن است و ابلاغ به معنای مطابقی قرائت نیست و میشود قرائتی داشت که بلوغی در آن نباشد.
قرائت قرآن کریم نزدیکترین روش در بهره بردن از دهشهای عنایی این کتاب آسمانی و استفادهٔ همگان از آن است که اگرچه کمترین استفاده از این کتاب خداست، میتواند بیشترین کمیت و شمارهٔ فردی را داشته باشد و با مقدماتی اندک برای همگان از مؤمنان و مردم و حتی افراد غیر مسلمان قابل استفاده باشد و بهراحتی بهرهگیری از آن میسر گردد. این روش عمومی و تعلیمی باید توسط راهیافتگان حقیقی قرآن کریم صورت پذیرد و با تحصیل مبادی لازم و روش مناسب، همگان در محضر قرآن کریم قرار گیرند. این روش تربیتی و عمومی اگرچه میتواند آسان باشد، باید با کمال دقت صورت پذیرد تا از تمامی انحرافات و تفسیرهای به رأی و تأویلگراییهای نادرست بهدور باشد تا افکار عمومی در گرداب جهالت قرار نگیرند و امت سرگردان نشوند.
- مزمل / ۴٫
(۸۸)
تأسفبارترین حرمان معنوی برای امت اسلامی دوری از فهم قرآنی و حرمان از تخلّق به اخلاق آیات الهی است. مسلمانان کمترین استفاده از قرآن کریم را دارند و بسیاری از مسلمانان فارسی و یا غیر عرب زبان حتی از قرائت و خواندن آن محروم میباشند. مؤمنان که راه سلامت و حقیقت دیانت مقدس اسلام را دارا هستند و باید قرب معنوی قرآن را توسط ولایت و عصمت یافته باشند، گاه بیگانه با قرآن کریم و شناخت آیات الهی و حتی محروم از قرائت و خواندن آن هستند. شایسته است عالمان اسلامی در تمامی بلاد دینی در جهت رفع این کاستی همت گمارند و رفع این نقص و ننگ را از دامان امت مسلمان بزدایند.
قرآن کریم تنها کتاب کامل آسمانی است که از گزند حوادث مصون و محفوظ مانده، با این وجود، در میان مردم مسلمان غریب است و باید در جهت احیای عینی این کتاب مقدس در میان مسلمین کوشش فراوان به عمل آورد تا غبار انزوا از چهرهٔ مبارک آن برطرف گردد و حقایق معنوی آن زنده شود. چه خوب است همان گونه که بر اثر تکرار و اهمیت دادن، شعارهای انقلابی ورد زبان ما شده و حتّی در بچهها تأثیر مطلوب گذاشته و این شعارها در کوچه و بازار مانند سخنان عادی تکرار میشود، قرآن کریم نیز جزو برنامههای اصلی و ضروری همگان قرار داده شود و با جهادی فرهنگی، سعی شود عموم مؤمنان با آن آشنا شوند. اگر ابتدا قرآن کریم را بخوانیم، بهطور مسلم با آن انس میگیریم و با آن دوست خواهیم شد و سپس بهتدریج نسبت به ادراک و عمل به حقایق ربوبی آن مأنوس میگردیم.
(۸۹)
آشنایی و انس و تحقیق در معارف قرآن کریم تنها این نیست که ببینیم برای نمونه، قرآن کریم چند مورد «اللّه» دارد و یا تعداد «الذین»های آن به چند میرسد و… . چنین کارهایی میان ما و قرآن کریم رابطهٔ دوستی به وجود نمیآورد، بلکه باید مسألهٔ انس و رابطهٔ با قرآن کریم را دقیق و پایهای بررسی کرد تا نتیجهای مطلوب داشته باشد.
همچنین راه ارتباط با قرآن کریم این نیست که شأن نزول آیات بررسی شود. علم به شأن نزول آیات اگرچه خوب است ـ البته اگر ممکن باشد ـ برای ما چندان اهمیتی ندارد؛ زیرا منقولات در این زمینه بهطور کلی مشکل دارد. گذشته از آن که قرآن کریم قانون کلی است و مورد، مخصص آن نمیباشد و اعتماد صرف بر منقولات شأن نزول در فهم آیات چندان درست و کارگشا نمیباشد. همین طور کارهای فراوان دیگری که نسبت به قرآن کریم انجام میشود، گذشته از آن که چندان اساسی نیست، سبب انس با حقایق آن نمیشود. نقل وقایع تاریخی نیز اینگونه است. قرآن کریم را نباید کتاب داستان و تاریخ دانست و ذکر برخی وقایع تاریخی تنها بهخاطر تصحیح تحریفاتی است که در آن اتفاق افتاده و به تحریف در یک باور یا سنت انجامیده و یا منشأ شکلگیری یک فرهنگ اشتباه شده است. قرآن کریم در چنین قضایایی نیز لُب و واقعیت آن را بیان میدارد تا در این جهت قابل استفاده باشد و به هیچ وجه به ذکر امور جزیی آن که به تعبیر عالمان منطق، نه کاسب است، نه مکتسب، نمیپردازد. برای نمونه، آیهٔ زیر در مورد معراج رسول خدا صلیاللهعلیهوآله است:
«سُبْحَانَ الَّذِی أَسْرَی بِعَبْدِهِ لَیلاً مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَی الْمَسْجِدِ
(۹۰)
الاْءَقْصَی الَّذِی بَارَکنَا حَوْلَهُ لِنُرِیهُ مِنْ آَیاتِنَا إِنَّه هُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ»(۱).
ـ منزه است آن که بندهاش را شبانگاهی از مسجد الحرام به سوی مسجد الاقصی که پیرامون آن را برکت دادهایم سیر داد تا از نشانههای خود به او بنمایانیم که او همان شنوای بر همه چیز بیناست.
در این آیه تنها چیزی که ذکر شده سیر شبانهٔ حضرت رسول اکرم صلیاللهعلیهوآله از مسجد الحرام تا مسجد الاقصی است، اما از عروج و بر شدن ایشان به آسمانها چیزی نگفته است؛ از این رو هر سخنی دربارهٔ معراج، به غیر از آنچه گفته شد، نیاز به سندی محکم و غیر قابل خدشه دارد و ادعای بیسند حرفی است از روی احساسات، و به عقل و منطق و نیز به شرع، ارتباطی ندارد.
قرآن کریم در قضیهٔ ذوالقرنین میفرماید:
«وَیسْأَلُونَک عَنْ ذِی الْقَرْنَینِ قُلْ سَأَتْلُو عَلَیکمْ مِنْهُ ذِکرا»(۲).
ـ و از تو دربارهٔ ذوالقرنین میپرسند، بگو: بهزودی چیزی از او برای شما یاد خواهم کرد.
باید در مورد قرآن پرسشهای دقیقی داشت تا روشن شود قرآن کریم کتاب دقّت است، و راهگشای مباحث ربوبی میباشد؛ بهطور مثال خوب است سؤال شود: چرا قرآن عنوان نزول یافته است؟ مگر نازل، معنای
- اسراء / ۱٫
- کهف / ۸۳٫
(۹۱)
پایین آمدن ندارد؛ آیا قرآن پایین آمده است؛ در حالی که این سخن از احترام قرآن میکاهد. چرا خداوند نفرموده: «خلقنا»، بلکه فرموده است: «أنزلنا»؟ پس لُبّ پرسش این است که نزول به چه معنایی است؟
یا باید پرسید: چرا مطالب قرآن پراکنده است و این پراکندگی چه موقعیتی را برای قرآن کریم فراهم میسازد؟ چنین پرسشهایی اساسی است، ولی این پرسش که در «إنّا أنزلناه»، ضمیر «ه» چه مرجعی دارد و چرا به قرآن باز میگردد، پرسشی بس جزیی است.
این پرسش حکیمانه است که صفت رحمان، بخشندگی عمومی و رحیم بخشندگی خاص است، پس «رحمان» وسعت بیشتری دارد و گستردهتر از «رحیم» است؛ بنابراین، طبق قاعدهٔ ترتیب باید نخست رحیم و سپس رحمان بیاید و بگوییم: «بسم الله الرحیم الرحمن»؛ نه «بسم الله الرحمن الرحیم»، ولی چنین مسایلی راهگشای کلی نیست.
با کمی دقّت در مییابیم که مسایل قرآنی به صورت دقیق بررسی نمیشود و هنوز خود را وادار به فکر کردن نکردهایم. باید خود را به فکر کردن عادت داد و برای آشنایی و قرب به قرآن کریم توجه فراوانی داشت.
این که بهطور دایم جلسهای تشکیل شود و کسی برخی معارف را بگوید و دیگران بشنوند و آن را مشاقی کنند، انسان را رشد نمیدهد. چنین نیست که آدمی از این که زیاد بشنود، چیزی بیابد. مطالب باید در عمق قلب جای گیرد تا فایده بخشد. باید سعی شود کم شنید، ولی محکم شنید و مباحث تازه، زنده و اساسی را از قرآن کریم استمداد نمود.
مسألهٔ مهم، محکم شنیدن و محکم گفتن و محکم باور کردن است.
(۹۲)
خوشباوری و زودپذیری صفت خوبی نیست. باید محکم شنید و محکم و با اطمینان فکر کرد و سخن گفت و دلایل منطقی و عقلی محکمی همراه داشت و از «اگر»، «شاید» و دیگر واژههای احتمال و شک دوری گزید و گفتار گوینده برای خودش هم یقینی باشد. مؤمن آگاه کسی است که محکم فکر کند و محکم بگوید و محکم بشنود. کلام محکم باید ما را به «فکر» بیندازد و شک ایجاد کند و زمینهٔ انس و تحقیق را فراهم سازد.
مردم بهطور کلی در ارتباط با شنیدنیهای خود سه دسته هستند:
بعضی میشنوند، برای این که از مسایل باخبر شوند و از شنیدهٔ خود دغدغهٔ خاطری پیدا نمیکنند. گروهی هم خوشباور و زودپذیرند و ذهن تحقیق و تردید ندارند، بلکه ذهنی سادهانگار دارند. دستهٔ سوّم، فرد یا جامعهای است که محکم میشنود و محکم فکر میکند و اندیشهٔ محکم ارایه میدهد و از سادهانگاری و بی تفاوتی بهدور است. جامعهٔ ما به مسلمان محکم نیاز دارد و ما محکم نمیشویم، مگر این که محکم بشنویم و در تمامی کارها از استحکام برخوردار شویم.
بنابراین، صرف این که فردی سخنی بگوید و کسی بشنود و آن را در دفتری یادداشت کند، ولی در طی این مراحل، فکر و اندیشهای در این رابطه نداشته باشد و شکی برای وی ایجاد نشود، فایدهای ندارد. پس باید محکم شنید، محکم دید، مسایل را ریشهای نگریست، دقیق بود و از هرگونه خیال پردازی پرهیز داشت!
در مورد قرآن کریم نیز باید از برخورد سطحی با آن پرهیز نمود؛ چرا که تا ارتباط مستقیم و رابطهٔ دوستی با قرآن ایجاد نشود، بهرهٔ اساسی به دست نمیآید و نتیجهٔ چندانی حاصل نمیگردد. باید سؤالات پایهای
(۹۳)
در مورد قرآن مجید مطرح کرد و از آن استفادهٔ جدی داشت و زمینههای راهگشایی برای ورود به قرآن کریم را فراهم ساخت.
خداوند بارها قرائت قرآن کریم را برای مردمان یادآور میشود و برای نمونه میفرماید:
«وَقُرْآَنا فَرَقْنَاهُ لِتَقْرَأَهُ عَلَی النَّاسِ عَلَی مُکثٍ وَنَزَّلْنَاهُ تَنْزِیلاً»(۱).
ـ و قرآنی با عظمت را بخش بخش بر تو نازل کردیم تا آن را به آرامی به مردم بخوانی و آن را بهتدریج نازل کردیم.
این آیه تصریح به قرائت دارد، اما برای مردم. قرائت همراه با تدریج است و امری دفعی نیست و قید «عَلَی مُکثٍ» آن را تأکید میکند.
نحوهٔ قرائت قرآن کریم
در ادامهٔ سخن، مناسب است از نحوهٔ قرائت قرآن کریم نیز بگوییم. در روایتی از رسول خدا صلیاللهعلیهوآله دربارهٔ نحوه و چگونگی قرائت قرآن کریم وارد شده است:
«اقرءوا القرآن بألحان العرب وأصواتها، وإیاکم ولحون أهل الفسق وأهل الکبائر، فإنّه سیجیء من بعدی أقوام یرجّعون القرآن ترجیع الغناء والنوح والرهبانیة، لا یجوز تراقیهم، قلوبهم مقلوبة، وقلوب من یعجبه شأنهم»(۲).
ـ قرآن را به آهنگ و صوت عربی (روشن و واضح) بخوانید، و پروا داشته باشید از آنکه قرآن کریم را به لحن اهل فسق و گناه (و اراذل)
- اسراء / ۱۰۶٫
- الکافی، ج ۲، ص ۶۱۴٫
(۹۴)
قرائت کنید؛ چرا که بعد از من مردمانی میآیند که قرآن را با غنایی ترجیعی و با نوحهگری و رهبانیت میخوانند، بزرگداشت آنان جایز نیست، دلهای آنان و نیز دلهای کسانی که مقام آنان را بزرگ میدارند برعکس است و حقی در آن نمینشیند.
نباید قرائت قرآن کریم بر اساس دستگاههایی باشد که در خواندن ترانههای شاد یا غمگین و مویهگر استفاده میشود. این روایت در مقام بیان اسلوب قرائت در قرآن کریم است و روش قرائت آن را میآموزد. بر اساس این روایت، چهار نوع قرائت در قرآن کریم میتواند راه یابد که تنها یکی از آنها مورد پذیرش است و آن اینکه قرآن کریم را باید به الحان عرب خواند، نه به صورت ترجیع (عجمی و فارسی)، نوحهگری و یا رهبانیت و همچون نصارا که صدایی وز وز گونه دارند. قرآن کریم را باید به عربی خواند و در قرائت آن همچون فارسها چهچهه نزد و نیز در خواندن آن نوحهگری و شلوغ ننمود و فریاد بر نیاورد و نیز همچون نصارا مِن مِن وار، آن را قرائت نکرد. از اینکه روایت نوع صحیح خواندن قرآن کریم را منحصر به الحان عرب دانسته و آن را جامع افراد و مانع اغیار میسازد میتوان چنین برداشت نمود که باید قرآن کریم را با متانت، ملیح و ظریف خواند. از این رو برای قرائت قرآن کریم نباید از هر دستگاه موسیقی استفاده کرد و دستگاههای قرآنی با دستگاههای موسیقی فارسی بسیار تفاوت دارد. با این وصف، نمیتوان قرآن کریم را در دستگاه زابل، بیات ترک یا چارگاه خواند و اگر کسی قرآن کریم را در چنین دستگاههایی بخواند، حرمت کتاب الهی را پاس نداشته است و حدیث مورد بحث، او
(۹۵)
را شامل میشود. میتوان قرآن کریم رادر دستگاه ماهور، سهگاه، حجاز و افشاری خواند، البته آن هم با لحن عربی، نه فارسی؛ چرا که برخی دستگاهها میان فارسی و عربی مشترک است و به هنگام قرائت قرآن کریم با دستگاههای مشترک، باید مراقب حفظ لحن عربی آن بود.
اذن دخول قرآن کریم
قرائت دارای انواع بسیاری است: قرائت مکتوبِ حاکی و نوشتههایی که عنوان است و حقیقتی بالاتر دارد قرائتی ظاهری و قرائت خداوند، فرشتگان و دیگر پدیدههای زمینی یا سماوی قرائتی باطنی است.
از آنچه تاکنون در این کتاب گفتهایم این نتیجه را میتوان گرفت که قرائت، خواندن تدریجی همراه با فهم و ضبط است و قرآن کریم چون میفرماید:
«فَاقْرَءُوا مَا تَیسَّرَ مِنَ الْقُرْآَنِ»(۱).
ـ هرچه از قرآن به آسانی دست میدهد بهتدریج بخوانید و فهم کنید.
مراد از «فَاقْرَءُوا» خواندن همراه با فهمیدن و یافتن است. قرائت با فهم موجب اُنس با قرآن کریم میشود، از این رو، قرائت همراه با فهم را باید اذن دخول و ابتدای ورود به قرآن کریم و اُنس و الفت با این کتاب الهی دانست و انس بدون آن ممکن نمیشود.
اگر کسی به قرائت قرآن کریم التزام یابد؛ هرچند تدبّر نداشته باشد، از
- مزمل / ۲۰٫
(۹۶)
آن جهت که قرآن کریم صاحب عقل است، اگرچه قاری طوطیوار بخواند و رد شود، باز نیز قرآن حکیم اثر مثبت خویش را میگذارد.
مطالعه و تحقیق و بازی با الفاظ قرآن کریم ممکن است مقدمهٔ علم و فهم قرآن مجید و موجب ایجاد انس و الفت با قرآن حکیم شود، ولی تا وقتی که انس با قرآن کریم حاصل نشود، همهٔ آن مدرسه، بازی و تشکیلات ظاهری است؛ زیرا قرآن کریم حقیقتی ابدی و زنده است که هر کسی اعم از خداوند متعال تا ملائکه و انبیا و اولیای الهی، به نحوی آن را قرائت کردهاند که این الفاظ و جلوهٔ ظاهری آن، نوعی از قرائت آن است که رزق گرفتاران الفاظ قرار گرفته است؛ حتی جمادات، نباتات و همهٔ مخلوقات هر کدام به نوعی قرآن عظیم را قرائت کردهاند و به این حقیقت در جای جای قرآن کریم اشاره شده است.
«وَإِنْ مِنْ شَیءٍ إِلاَّ یسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَلَکنْ لاَ تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ»(۱).
هیچ چیز نیست مگر اینکه در حال ستایش، تسبیح او میگوید، ولی شما تسبیح آنها را درنمییابید.
پیش از این، آیهٔ شریفهای که قرائت خداوند متعال و فرشتگان را خاطرنشان میشود آوردیم. این آیه میفرماید:
«إِنَّ عَلَینَا جَمْعَهُ وَقُرْآَنَهُ، فَإِذَا قَرَأْنَاهُ فَاتَّبِعْ قُرْآَنَهُ»(۲).
ـ ما خود قرآن را جمع نموده و آن را بر تو به تدریج برای یافتن میخوانیم و چون آن را بر تو چنین خواندیم، پیرو آن باش.
خداوند قرآن کریم را همراه با فرشتگان قرائت میکند و میفرماید: ای
- اسراء / ۴۴٫
- قیامت / ۱۷ ـ ۱۸٫
(۹۷)
پیامبر صلیاللهعلیهوآله ، تو با زبان، گوش، جسم، جان، روح، روان، ذهن، قلب و با تمام وجود، حقیقت قرآن را درک و دریافت کن. بر اساس این آیات شریفه، تمامی پدیدههای هستی از خداوند متعال تا ظهورات او، همه و همه به زبانی مخصوص به خود، قرآن کریم را قرائت میکنند.
همانطور که پیش از این اشاره شد، قرآن کریم مجموعهای کامل و حقیقتی زنده و جاوید است که همهٔ موجودات، از خالق تا مخلوق، هر یک آن را به زبان خود قرائت کردهاند که اگر انسانی بتواند به آن درجه از اُنس با قرآن حکیم برسد که محرم راز قرآن و همنوای با قراءات مختلف آن باشد، به گنجهایی از معارف رسیده است و قرآن کریم خود شهادت میدهد به همنوا شدن و متابعت کردن پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله با قرائت قرآن خداوند و فرشتگان که در بردارندهٔ قراءات همهٔ آفریدههاست:
«فَإِذَا قَرَأْنَاهُ فَاتَّبِعْ قُرْآَنَهُ».
ـ و چون آن را به تدریج برای یافتن بر تو خواندیم، پیرو آن باش و چه کسی؟ البته، قراءات هفت یا چهاردهگانه نه تنها چهارده وجه و روایت لفظی بلکه چهارده اشتباه است؛ زیرا نسخهٔ اصلی قرآن کریم که نازل شده تنها یک قرائت مشخص و واحد داشته است و این همه قاریانِ قراءات مختلف، چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند.
قرآن کریم بدون حد و مرز مشخص، به قرائت خود دعوت کرده و فرموده است: تا جایی که میسر و ممکن است و در توان شماست، قرآن کریم را قرائت نمایید:
«فَاقْرَءُوا مَا تَیسَّرَ مِنَ الْقُرْآَنِ»(۱).
ـ هرچه از قرآن به آسانی دست میدهد به تدریج بخوانید و فهم کنید.
به طور عادی میتوان در هر پانزده ساعت یک بار ختم قرآن نمود که اگر تمرین شود، در زمان کمتری نیز ممکن است.
البته، مقصود قرآن کریم از قرائت و تلاوت، خواندن همراه با تدبّر و دقت در معانی و فهم آن است که اگر قرآن کریم به این صورت خوانده شود هرچه بیشتر قرائت گردد بهتر است. بنابراین، اگر کسی در یک آیهٔ شریفه دقت عمیق کند؛ به گونهای که معنای آن آیه توجه قلبی او را جلب کند؛ چنانچه دهها بار نیز آن را تکرار کند نه تنها خسته و ملول نمیشود، بلکه با هر مرتبه تکرار، معنا و حقیقت تازهای برای او کشف میگردد و در این صورت، تکرار آن اگر با نشاط و جذبه باشد، شایسته است؛ تا حقیقت
- مزمل / ۲۰٫
(۹۹)
و باطن آن آیهٔ شریفه بر قلب و جان وی نازل شود.
از آنچه گذشت به دست آمد: هر مطالعه و تحقیقی که بازی با الفاظ قرآن به شمار رود، قرائت محسوب نمیشود. هر قرائتی همراه با تدبّر، دقت و غورورزی نمیباشد. هر تدبّری انس با قرآن به شمار نمیرود.
برای نشان دادن و ارایهٔ هر واقعیتی باید یک راهنما و دلیل باشد که با علامت آن دلیل و راهنما به واقعیت و حقیقت مطلب اشاره شود؛ مثل علایم رانندگی و تابلوهای راهنما.
علامت و راهنما و دلیل، «حاکی»، و واقعیت و حقیقت مطلب، «محکی» نامیده میشود.
قرآن شریف نیز یک حاکی و علامت و راهنما و یک محکی و حقیقت و واقعیت دارد.
الفاظ و کلمات قرآن که با جوهر و مرکب بر صفحات کاغذ نقش بسته و در قالب عربی یا ترجمه به زبانهای دیگر ظاهر شده است، به عنوان چهرهٔ ظاهری و جلوهٔ قِشری و وجههٔ تنزّلی قرآن، حالت علامت، نشانه، راهنما، دلیل و حاکی را دارد، اما حقیقت باطنی و واقعیت عینی قرآن که در پشت پردهٔ ظاهر و نقاب الفاظ مستور است و چهرهٔ محجوبش را فقط به محرمان قدس الهی و مقربّان و مأنوسان حریم حق و رازداران ناموس و اسرار ربوبی حق جلّ و علا نشان میدهد عبارت است از محکی و حقیقت باطن و چهرهٔ واقعی و عینی قرآن که این الفاظ و ظواهر، علامت و تابلوی نشان دهندهٔ آن میباشند که هر کس به آن واقعیت رسید، حقیقت قرآن را دریافت کرده است. حقیقتی که در دو فصل آینده از چیستی و چگونگی آن خواهیم گفت.
قرآن مجید تنها کتاب الهی است که برای همهٔ اقشار کافی است و هر
(۱۰۰)
کس میتواند از آن بهرهٔ لازم و مطلوب را بگیرد. اگر کسی با قرآن کریم همصدا شود، بهطوری که صدای آن را مانند صدای خود و دیگر صداها بشنود، میتواند از این تنها کتاب آسمانی بهرههای غیبی فراوانی داشته باشد. با حضور قرآن کریم و همصدایی با آن، میتوان به این کتاب الهی قرب پیدا نمود؛ بهطوری که از آن امدادهای غیبی دریافت کرد. میتوان با حضور و قرب به قرآن کریم راههای غیبی عوالم هستی را هموار نمود و با آن عوالم، همسویی پیدا کرد. قرآن کریم تمامی زمینههای غیبی را با قرب و آشنایی با معنویت به آدمی میآموزد. میتوان با قرآن کریم راههای پنهانی و رازهای نهفته را گشود و از اسرار آفرینش پرده برداشت.
هر بریده از کژی، کاستی و ماده میتواند به اندازهٔ رهایی خود از امور جرمانی و مادی از گنجینههای قرآن کریم بهرهبرداری نماید. علوم ناگشوده و اسرار پنهان عوالم هستی را باید با قرب به این کتاب الهی به دست آورد. راهیابی به عوالم ربوبی و غیبی، فرشتگان، نفوس، عوالم جن و راهیابی به سحر، جادو، عدد، رقم، جفر و اسطرلاب به وسیلهٔ قرآن کریم به دست میآید. اخبار آینده و سرنوشت افراد و پیشامدهای گوارا یا ناگوار افراد را میشود از راه قرآن کریم شناسایی نمود.
پیش از این گفتیم قرآن کریم با واقعیتهای خارجی مطابق است و از آن میتوان به همهٔ حقایق رسید؛ چرا که اوج همهٔ حقایق به قرآن کریم ختم میشود.
(۱۰۱)
موسیقی قرآن کریم
در اینجا شایسته است از موسیقی قرآن کریم و نیز خواص درمانی آیات و سورههای آن بگوییم. قرآن کریم دارای این خاصیت و ویژگی است که میشود همهٔ آن را به هر زبان و هر حقیقت غیرزبانی بیان داشت. برای نمونه، سورهٔ حمد همانند قلب انسان، آهنگین است و همان گونه که ضربان قلب در دستگاه مخصوص آن به خطوط نمایش داده میشود که حکایت از آهنگین بودن آن دارد، سورهٔ حمد دارای موسیقی خاصی است که آن را میتوان به زبان موسیقی و با نمادهای آن نمایش داد. همینطور سورهٔ حمد در آوازها، از آهنگ مخصوص به خود برخوردار است که در هر آوایی به تناسب آن آواز، اوج و حضیض مییابد که در جای خود باید دنبال شود.
سورهٔ حمد در موسیقی اوج و حضیضی به اندازهٔ مرگ و زندگی دارد و در طبیعت، حیاتبخش است و نت و آهنگی دارد که به هر شیء که برخورد کند، بر آن اثر زندگیبخش دارد. این سوره برای کسانی که رکود روحی و افسردگی دارند مفید است. کسی که مشکل روانی و اعصاب دارد، این سوره در حرکت روانی و به آرامش رساندن او تأثیر بهسزایی دارد و اگر مشکل جسمی دارد، میتواند با این سوره آن را برطرف کند.
کسی که مشکل جسمی دارد ـ از قلب گرفته تا تنفس و عروق و هر بیماری دیگر ـ اگر با ورزش میخواهد آن را درمان کند، نخست باید آرام آرام به ورزش بپردازد و رفته رفته برسرعت آن بیفزاید و سپس به آرامی آن
(۱۰۲)
را رها کند. به عنوان مثال، نخست پیادهروی کند و سپس مقداری بدود و پس از آن سرعت بگیرد و بار دیگر سرعت خود را کم کند و راه برود و سپس آهستهتر و آهستهتر رود و سرانجام بایستد و به کارهای معمولی خود بپردازد و همین روش را چند مرحله ادامه دهد. در مسایل روحی و روانی، بسیاری از مشکلات بهخاطر ایست روانی شخص در یک سیگنال فکری دچار حیرت و سردرگمی میشود و عدهای نیز به خاطر تلاطم بیش از اندازه این چنین میشوند؛ بهطوری که سخنان آنها به هم مربوط نمیشود؛ چون ذهن، فکر و روانشان سرعت دارد. برای آرامش سرعت و حرکت ساکن، باید از هر جا که فرد ساکن است، او را حرکت داد. اگر به مسایلی اعتقاد پیدا کرده که نزد دیگران پوچ و بیارزش است، باید در درون خود کم کم آن را حل کند، به همین دلیل باید به چنین کسانی آرامش روحی داد و آنها را از درون اصلاح نمود. متأسفانه خواص درمانی آیات و سورههای قرآن کریم نیز یا مورد غفلت واقع شده است و یا کسانی در این زمینه دست به قلم بردهاند و کتابهایی را بر اساس روایات نگاشتهاند که دارای تخصص کافی در این زمینه نبودهاند و این دانش را به اهمال و به نوعی باور یا خرافه تبدیل نمودهاند.
برای استفاده از «قرآن درمانی» باید بر دانش «صوتشناسی»، «ریتمشناسی» و «نتشناسی» قرآن کریم که به مادهٔ کلمات و واژهها و نوع بیان آنها نظر دارد احاطه داشت. افزون بر این، دانستن آهنگ قرآن کریم ما را در انتقال معنا، بدون نیاز به دانستن زبان عربی، یاری میرساند.
(۱۰۳)
قرآن کریم صاحب عقل است و صوت دارد. نباید از آهنگ و ریتم کلمات غافل شد و باید دانست صوت قرآن کریم خود معنا را میرساند و زبانی مستقل است و همانطور که فارسی یا انگلیسی و آلمانی یک زبان خاص است، صوت نیز زبانی گویاست که تسلط بر زبان عربی را نیاز ندارد و با شناخت نتها میتوان به معانی قرآن کریم راه پیدا نمود. البته این زبان، راحت و سهل نیست و به دست آوردن آن بسیار سخت است. اگر کسی صوتشناس باشد، با دیدن حرکت لبها و با صرف شنیدن صوت آیات قرآن کریم و بدون دانستن معنای واژگان عربی، میتواند معانی آیات را توضیح دهد. اگر کسی قرآن کریم را قرائت نماید و با آن انس گیرد و بکوشد با صوت قرآن کریم مؤانست پیدا کند، کم کم صوتشناس میشود. صوت قرآن کریم لسان موجودات است؛ همانند منطق الطیر که زبان حیوانات است. صوت قرآن لسان مبین است؛ زیرا نیازی به دانستن معانی واژگان عربی نیست.
اگر نظام آموزشی مدارس و آموزش و پرورش ما بر اساس صوتشناسی تنظیم شود، جامعه بسیار رشد میکند. هماینک صداها آموزش داده میشود، ولی این امر در قیاس با پیچیدگی و ظرافت صوتشناسی، بسیار ناقص و پایین است و گرایش به روش معنایی که هماینک بر نظام آموزشی حاکم است طرحی موفق نیست؛ زیرا نمیتوان معنا را که تجرد دارد و نمیشود آن را برای کودک مجسم ساخت و در دست وی قرار داد بهخوبی به وی آموزش داد. نظام آموزش و پرورش و تعلیم و تعلم باید به سوی آموزش از راه صوت رو آورد و معناگرایی
(۱۰۴)
تجردی که چیزی را برای کودک مجسم و جزیی نمیسازد را محور آموزش قرار ندهد. کودکان را باید بیشتر با سیلابها و صداها آشنا نمود و کمتر از معانی گفت.
احاطه بر دانش «صوتشناسی» نیازمند داشتن پیشزمینههایی از دانش ریاضی، موسیقی و شناخت نتها و آشنایی با زبان حیوانات میباشد که باید از آن در مقام خود سخن گفت.
صدا و صوت، واقعیت و حقیقتی شگرف است که هنوز بشر به حقیقت آن نرسیده و نتوانسته است آن را از انبیای الهی علیهمالسلام بیاموزد. صوت و صدایی که خوراک دل است و از این روست که قرآن کریم میفرماید:
«وَإِذَا قُرِئَ الْقُرْآَنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَأَنْصِتُوا لَعَلَّکمْ تُرْحَمُونَ»(۱).
ـ و چون قرآن به تدریج خوانده شود، بشنوید و سکوت کنید؛ امید است شما مورد مرحمت قرار گیرید.
آیهٔ شریفه توصیه دارد: با قرائت قرآن کریم، بدان گوش فرا دهید و سخن مگویید. یعنی اکنون باید به روح و جان خویش خوراک مناسب آن را رسانید و این خوراک را با صدای دیگری میامیزید و هیچ مگویید.
صوت و صدا کمیت موج و هوا و جنبش تألیفی بازدم در ابزار صوت است. صوت و صدا دارای نتهای فراوانی است. این نتها کنار هم مینشیند و مثل حروف الفبا کلماتی را تشکیل میدهد که ما به وسیلهٔ
- اعراف / ۲۰۴٫
(۱۰۵)
آن با هم سخن میگوییم و منظور ما از «صوتشناسی» همین است. کسی که دانش «صوتشناسی» دارد زبان ویژهٔ قرآن کریم را که زبانی مشترک میان تمامی انسانهاست در مییابد و به معانی آن بدون دانستن زبان عربی راه مییابد. این کار بسیار دشوار است و مشقت خاص خود را دارد؛ ولی شدنی و ممکن است و همت بالایی میتواند آن را به دست آورد و آن را نظاممند سازد و به دیگران نیز آموزش دهد. البته قرآن کریم این زبان را به اولیای خود اعطا مینماید. ما منتظریم تا در زمان نجاتبخش بشریت؛ حضرت حجت (عجل اللّه تعالی فرجه الشریف) ناگفتهها بیان شود. روزی که فقیهان، فلسفیان، عارفان و هر دانشمندی و حتی بدان روزگار هرچه را که میدانستهاند بیان کردهاند و فکر بشری به چیزی فراتر از آن نمیرسد؛ ولی حضرت، معارفی را به آنان آموزش میدهد که هیچگاه آن را نشنیده و ندیدهاند. آنگاه که امام زمان (عجل اللّه تعالی فرجه الشریف) تشریف بیاورند ابتدای کار و هنگام کشف رازهای قرآن کریم است. در آن زمان است که لوح، عرش، قلم، سماوات، عوالم مینا و دیگر معارف قرآن کریم بر بندگان نمایان میشود و زبان قرآن کریم همانند زبان تمامی پدیدهها حتی گیاه و نبات و اجسام در اختیار بشر قرار میگیرد و علم از مفهومگرایی موجود در دنیای علمی و بهویژه در مراکز علمی نجات مییابد و پوشش مصداق و معنا به خود میگیرد.
صوت، ویژهٔ انسان است. صوت قرآن کریم، صوت ویژهای است و زبان در آن دخالت کلی ندارد و چنین نیست که صوت و زبان موسیقای آن نیز عربی باشد. زبان قرآن، زبان فطرت است و حتی حیوانات نیز از این
(۱۰۶)
زبان بیگانه نیستند، بر این پایه، برای فهم معانی آهنگین قرآن کریم، نیاز به دانستن زبان عربی نیست و کسی که از دانش صوت و صداشناسی و نوای طبیعت آگاه باشد میتواند بفهمد که قرآن کریم چه میگوید؛ هرچند عربی را نیز نداند.
قرآن کریم از این رو به قرائت خود توصیهٔ بسیار دارد که مسیر شناخت صوت از قرائت آن میگذرد و کسی که بتواند با قرائت قرآن کریم انس گیرد، رفته رفته به صوتشناسی رو میآورد و از گذرگاه شناخت صوت، به شناخت معنای قرآن کریم راه مییابد؛ بدون آن که نیاز به دانستن زبان عربی و ادبیات آن داشته باشد. «صوت قرآن» یکی از زبانهای تمامی پدیدههای هستی است که تمامی آنها از این مسیر میتوانند به معنای قرآن کریم آگاهی یابند. با شناخت ریتم و آهنگ کلمات و با نتشناسی صوت میتوان به معنای اراده شده از واژگان پی برد. بهطور مثال اگر آیهای با کلمهٔ «وإذ» شروع شده باشد، صوت همین کلمه میگوید قرار است از برخی مشکلات کار سخن گفته شود. «یا»ی خطاب نیز از پدیداری غفلت پرده بر میدارد.
به هر روی، سخن ما در اینجا این است که میشود با قرآن کریم دوست شد و با آن انس گرفت؛ بهگونهای که حتی بر زبان آن آشنایی یافت. منظور از زبان، ادبیات عرب نیست، بلکه صوت ویژهٔ قرآن کریم است که بدون دخالت معناشناسی واژگان و قواعد ادبیات عرب، ما را به معنا سوق میدهد.
با راهیابی به عوالم ادراکی و مفاهیم و معانی تجردی قرآن کریم،
(۱۰۷)
میشود بهخوبی از آن به عنوان یک «پیشتاز» استفاده نمود. البته پیش از این نیز گفتیم از قرآن کریم نمیشود بهرهٔ سوء گرفت و اگر کسی با نیتی ناسالم در این راه گام بردارد، هرگز موفق نمیشود؛ بهطوری که با چنین نسبت و نیتی، جز زیانباری چیزی نصیب وی نمیگردد. اینچنین نیست که بتوان از قرآن کریم استفادهٔ نادرست معنوی نمود و اگر کسی با چنین نیت ناپاکی به قرآن کریم رو آورد، قرآن کریم او را به سزای عملش میرساند و نسبت به وی بیتفاوت نمیماند؛ چنانکه میفرماید:
«وَلاَ یزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلاَّ خَسَارا»(۱).
و ستمگران را جز کاستی نمیافزاید.
قرآن کریم مانند کتابهای دیگر نیست که تنها ترکیبی از کاغذ و مرکب باشد، بلکه کتابی است وحیانی که معنای وحی را در خود دارد و از حقایق خارجی حکایت دارد. قرآن کریم موجودی است که خوانندهٔ خود را میشناسد و افراد غیر سالم را که اطاعتپذیری و ایمان ندارند گمراه میکند. خسارت و زیان ظالمان به دلیل حصری بودن فراز: «وَلاَ یزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلاَّ خَسَارا» حتمی است. «الظَّالِمِینَ» نیز تمامی مراتب و اقسام ظلم را شامل میشود.
داشتن طهارت باطنی شرط نخست ورود به قرآن کریم است؛ چنان که میفرماید: «لاَ یمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُونَ»(۲). بر این اساس، کسانی که با عجله و بدون خلوص و صفا و با گناه یا هر گونه ظلمی به قرآن کریم نزدیک
- اسراء / ۸۲٫
- واقعه / ۷۹٫
(۱۰۸)
میشوند، آسیب میبینند و گمراه میشوند، برای همین باید هنگام قرائت و استفاده از آن استعاذه داشت و به خدا پناه برد. قرآن کریم مانند نیروی الکتریسیته و جریان برق است که چرخ کارخانههای عظیم صنعتی را به گردش در میآورد ولی برخورد نامناسب با آن فاجعهبار میباشد. قرآن کریم «میزان» است و ترحم یا ارفاق و تعارف ندارد و حتی پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله نیز تحت قواعد آن قرار دارد، نه خارج یا کنار آن.
باید توجه داشت مداومت بر قرائت آیههای عذاب و نیز برخی سورهها ممکن است سبب بروز نابسمانیهایی در زندگی و بر هم خوردن ساختار طبیعی آن شود و باید از این آیات و سورهها به سرعت گذشت. از چنین آیاتی در سحر و جادو استفاده میشود. سحر و جادو مجوزی برای استفاده ندارد مگر در مواقعی اضطراری در برابر افراد خبیث و زندیق. در برابر، آیاتی را که از خیرات و نعمتها میگوید لازم است به کندی و با تکرار خواند. بهتر است این آیات با صفا و آمادگی و رو به قبله بودن و طهارت و حضور دل و قرب و با پناه بردن از وسوسههای شیطان، خوانده شود.
برای نمونه، سورهٔ «توبه» از سورههای بلاخیز است. این سوره بدون بسمله است. گویا چنان است که در خانوادهای اختلاف، ناراحتی و دعوا رخ داده باشد و پدر که به بچهها سفارش سلام کردن مینمود، خودش سلام نمیدهد و اگر بچهها نیز به او سلام کنند، جواب نمیدهد. حال خداوند که خود میفرماید کارها را بدون بسم اللّه شروع نکنید، این سوره را بدون نام خدا و با کلمهٔ «برائت» آغاز مینماید که بسیار وحشتناک
(۱۰۹)
است. در این سوره باید منتظر عذاب، گرفتاری، جنگ و جهنم و مانند آن بود، در برابر این سوره، سورهٔ «انفال» را باید نام برد که گوارا، خوب، شیرین و دارای نعمتهای دنیوی است. آدمی گاه با آیات محشور میشود و گاه با سورهها. چهقدر خوب است انسان سوره یا آیهٔ خود را بشناسد و بداند که با چه سورهای یا با چه آیهای محشور میشود!
شایسته است انسان قرآن کریم را به ترتیب بخواند. به این معنا که قرائت خود را از همان ابتدای قرآن کریم آغاز نموده و آن را تا پایان ختم کند و سورهای یا آیهای را گزینشی نخواند تا نفس وی تعادل خود را حفظ نماید و اثر وضعی نامناسبی نبیند. برخی این روش را بر نمیگزینند و سورهای خاص را با قصد انشا میخوانند، در نتیجه ممکن است پس از مدتی یکی از پدیدههای غیبی را ببینند و بیمار شوند یا زندگی آنان آسیب ببیند؛ چرا که برخی آیات که برای طلسمات و مانند آن است ناگزیر چنین عوارضی دارد و همانند مصرف زیادی دارو، آن هم بدون نسخهٔ پزشک است. برای مصون ماندن از این عوارض، بهترین کار این است که قرآن کریم به ترتیب خوانده شود و از سورهٔ فاتحه آغاز و به سورهٔ ناس ختم شود.
قرائت برخی از سورههای قرآن کریم، امراض روحی و بیماریهای روانی را کاهش میدهد یا از بین میبرد. البته هر آیه یا هر سوره خاصیت درمانی ویژهای دارد؛ مثل آن که سورهٔ بقره بهخاطر داشتن سیلابهای بلند، برای کسانی که ضعف اعصاب، تنیدگی، اضطراب و نگرانی دارند و عجول هستند یا نبض آنان تند میزند و یا برای زنان حامله تجویز
(۱۱۰)
میشود. برخی از روایات، این سوره را با وصف «فسطاط» یا «خیمه» یاد کرده است تا پوشش امنیتی آن را یادآور باشد. باید توجه داشت شرط بهره بردن از آثار وضعی برخی از سورههای قرآن کریم، داشتن ایمان نیست و مواهب وضعی آن سورههای خاص، حتی اگر کافری نیز از آن بهره برد، به وی میرسد. قرآن کریم کتابی جهانی و رهنمودهای آن جهانشمول است که برای تمامی بشریت در تمامی اعصار است و هر کسی هرچند به آن ایمان نداشته باشد میتواند از برخی آیات و سورههای آن بهره برد.
از آیات الهی افزون بر ذکر، در طلسم و سحر نیز میتوان استفاده کرد. البته آیات طلسم یا سحر بر سه گونه است: برخی از آیات هم طلسم میکند و هم طلسم میشکند و با آن میتوان هم سحر را باطل کرد و هم سحر نمود. برخی فقط طلسم میکند ولی طلسم را نمیشکند و تنها برای بستن سحر مفید است. بعضی دیگر از آیات تنها طلسم شکن است و برای فتح و گشودن سحر به کار میرود.
استفاده از آیاتی که دارای طلسم است ناخودآگاه سبب میشود برخی از زندگیها به هم بریزد و رشتهٔ برخی از کارها که برای آن سرمایهگذاری فراوانی شده است پنبه گردد و همچون رعد و برقی جهندهٔ آتش بر هستی فردی زده شود؛ همانطور که خوردن قرص یا کپسولی ممکن است فردی را به غشوه یا خواب طولانی و بیهوشی اندازد.
انبیا و اولیای خدا با همین طلسمات بوده است که میتوانستند در برابر این همه دشمن ایستادگی داشته و توطئههای آنان را خنثی نمایند. البته دشمنان آنان تنها انسانها نبوده و در برابر عداوت برخی از اجنه نیز
(۱۱۱)
به سپرهای محافظتی نیاز داشتند. برای نمونه، امام جواد علیهالسلام آن خلیفهٔ دیوانه و مست عباسی را با برخی از آیات قرآن کریم طلسم نمود که وی آن حضرت را با احترام باز گرداند و آن دیوانهٔ مست و زندیق بیعقل و معاند را به یک مرتبه به هم ریخت.
تمامی آیات قرآن کریم دارای اثرهای قدرتی و کاراییهای ویژهای است و هر یک برای کاری سودمند است. برای نمونه، سورهٔ انبیا دارای کدها و گراهای قدرتی و طلسمی مطوی فراوانی است و قدرت معجزهٔ انبیای الهی در این سوره پنهان شده است. ما برای رفع استبعاد از این گفته، سخن مرحوم ابن سینا را میآوریم که میگوید چگونه دیوانهای میتواند غیب ببیند و از غیب خبر دهد، ولی یک پیغمبر یا عارفی با آن صفای باطن و اقتداری که دارد نمیتواند؟ ما نیز برای رفع استبعاد میگوییم چهطور یک قرص یا مادهای میتواند انسان را به ناگاه از مرگ برهاند یا او را به مرگ بکشاند؛ آن وقت آیهای از قرآن کریم خاصیتی نداشته باشد؟! بله، هر آیه دارای اثری است اما راه رسیدن به آن اثر و چگونگی تحقق آن را باید یافت. همانطور که چند صد سال زحمت کشیدهاند و خون دلها خوردهاند تا بتوانند فرمول ساخت قرص یا شربتی را به دست آورند یا سفینهای برای بر شدن به ستارگان و سیارههای دیگر بسازند، به همان میزان اگر بر آیات قرآن کریم تحقیق و زحمت کشیده میشد، امور و رموزی از آن استخراج میگردید که بشر امروز در برابر آن بیابانی تصور نمیگردید. مگر میشود ماده این قدر کارایی داشته ولی قرآن کریم خاصیتی نداشته باشد؟ اولیای خدا با استفاده از قرآن کریم گروههای ضربتی داشتهاند که با آنان میتوانستند در برابر سیل بدخواهان مقاومت نمایند وگرنه در دست آن گرگهای خبیث و خونخوار لقمه لقمه
(۱۱۲)
میشدند؛ هرچند آنان را پاره پاره میکردند، اما با این گروههای ضربت دوباره به جای خود باز میگشتند؛ گویی آب از آب تکان نخورده است. آنان سیل مخالفان را که از اکناف عالم و اطراف آدم به هم میپیچیدند در برابر خود داشتند اما تمامی تلاشهای مخالفان و بدخواهان ناکام میماند، مگر آنان چند جان داشتند؟!
متأسفانه بشر امروز از قرآن کریم بیبهره است و امروزه حتی کمترین استفادهٔ دارویی از آیات آن نمیشود و البته کسی نیز دانش و تخصص لازم برای استفاده از آن را ندارد و کسی هم که از چنین دانشهایی آگاهی داشته باشد با هزاران توطئه به حاشیه رانده میشود. بشر امروز به پستیها دل بسته و بلندیها را هنوز که هنوز است نمیخواهد. او هنوز که هنوز است نمیتواند خدای موسی را به خدایی بپذیرد ولی گوسالهای میتواند خود را حتی خدانما سازد.
باید محققان در این زمینه به میدان آیند و هر آیه را در بستهای تحقیقی به پژوهش گذارند و هر آیه را با ملاحظهٔ خصوصیاتی که دارد، نسبت به افراد گوناگون تجربه نمایند و خواص آن را به صورت تجربی کشف نمایند تا مسیر برای اولیای الهی هموار گردد و آنان بتوانند در آینده پرده از این اسرار مکنون و نهفته بردارند و آنگاه است که بشر علمی عصر آینده در مییابد قرآن کریم تنها کتاب آسمانی عصر است که میتواند در تمامی دانشها راهنما باشد؛ برای همین است که میگوییم اگر کسی از قرآن کریم اعراض کند، در روز قیامت به حمل وزر و گناه مبتلا میگردد؛ چنانکه میفرماید:
«مَنْ أَعْرَضَ عَنْهُ فَإِنَّهُ یحْمِلُ یوْمَ الْقِیامَةِ وِزْرا. خَالِدِینَ فِیهِ،
(۱۱۳)
وَسَاءَ لَهُمْ یوْمَ الْقِیامَةِ حِمْلاً. یوْمَ ینْفَخُ فِی الصُّورِ، وَنَحْشُرُ الْمُجْرِمِینَ یوْمَئِذٍ زُرْقا»(۱).
ـ هر کس ـ از پیروی آن (قرآن کریم) روی برتابد، چنین است که او روز قیامت سنگینی بار میکند. پیوسته در آن حال میماند و چه بد نهاد باری روز قیامت است. همان روزی که در شُدَنا دمیده میشود و در آن روز ناحقگروندگان را دگرگونشونده برمیانگیزیم.
رویگردانی و اعراض از قرآن کریم میتواند هم در مرتبهٔ فکر و اندیشه باشد و هم در مرتبهٔ عمل.
کسی که از قرآن کریم روی بر میتابد، افزون بر آن که خود را از خیری عظیم محروم کرده است، وزر نیز دامنگیر او میشود؛ زیرا نکتهای لطیف در اینجاست و آن این که قرآن کریم دستور عمل و شیوهنامهٔ زندگی است که روش و منش انسانی را بیان میدارد و کسی که از آن دوری کند در حقیقت نقشهٔ راه ندارد و چنین کسی راه به جایی نمیبرد و در تیه و وادی سرگردانی به گرگان درندهٔ جنگل درهم انسانی مبتلا میگردد و در حالی به برزخ میرود که هزاران راه نرفته را با خود دارد و همان حمل وزر است.
این آیه بهخوبی بیان میدارد قرآن کریم کتابی برای ارایهٔ روش زندگی است، نه برای قرائت صرف تا به ثواب آن نایل آمد. در این صورت، طبیعی است که اگر کسی از آن اعراض کند، باید بار آن را در
- طه / ۱۰۰ ـ ۱۰۲٫
(۱۱۴)
قیامت تحمل کند و راه اشتباهی که با هزار زحمت و رنج رفته است باز گردد و آن راههای نرفته و مسؤولیت آن راه به خطا رفته با مشکلاتی که برای وی، خانواده، آشنایان و همکاران پیش آورده است را به دوش گیرد و از این که بدون مربی حرکت کرده است عذر بخواهد و مکافات شود.
کسی که از قرآن کریم اعراض نماید بر سر سفرهٔ وزر خود مینشیند بدون آن بخشش خداوند بدون حکمت باشد. وزری که وی ناآگاهانه برای خود جمع کرده است. افزون بر این که با توجه به تعبیر: «وَسَاءَ» حمل کثافت است، نه حمل باری معمولی یا خوشایند و این باری نیست تا خداوند آن را گترهای و بدون قاعده ببخشد؛ در حالی که خداوند عادل و حکیم است و با حکمت است که کار میکند.
منظور از «دگرگون شونده» نقصان ظهوری و پدیداری گناهکاران در روز قیامت است.
نتیجهٔ اعراض از ذکر الهی و قرآن کریم در آیهٔ ۱۲۴ سورهٔ طه چنین آمده است:
«وَمَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنْکا وَنَحْشُرُهُ یوْمَ الْقِیامَةِ أَعْمَی».
ـ هر کس از یاد من دل بگرداند، در حقیقت مراحل متفاوت تنگ و سختی در زندگی خواهد داشت و روز قیامت، او را نابینا با دیگران برانگیخته و رانده میکنیم.
زندگی بر چنین کسی سخت و تنگ میشود و او چون بدون نقشه و راهنما دست به کار میشود، مدام از چالهای بیرون میآید و به چاهی
(۱۱۵)
مبتلا میگردد و محیط اطراف با وسعتی که دارد برای او تنگ و محدود خواهد شد و زندگی او همواره بدون سامان است.
گفتیم قرائت برخی از سورهها و آیات سبب میگردد انسان توان بسیار بالایی یابد یا با جهان غیب و مغیبات در ارتباط قرار گیرد. چنین انسانی اگر در کنار سیر و سلوک و کشیدن دردهای بسیار به چنین مقامی برسد برای وی سودمند است؛ اما اگر کسی باشد که بدون طی مقدمات در این وادی وارد شده است و هنوز نرمی و لطافت لازم برای ورود به باطن عالم را پیدا ننموده باشد و با اذکاری آن را فتح نماید، تنها جان و باطن خود را به خرابی سوق داده است و گاه درون خود را آتش میزند و به دیگران نیز زیان وارد میآورد و همچون سامری میگردد که با ذکری، خود و قوم بنیاسرائیل را به گمراهی کشاند. تجربه نشان داده است بسیاری از افراد که در پی عرفان و علوم غریبه راه میافتند و بر آن هستند تا به ذکری مسیر خود را باز یابند، به کفر، خباثت، فسق و فجور وارد میشوند و طعم و مزهای از ملکوت و صفا با خود ندارند؛ چرا که خواستهاند باطن خود را با ابزار خشن ذکری باز نمایند بدون آن که در کورهٔ ریاضت و درد سوخته و استادی کارآزموده دیده باشند. اولیای خدا چندین برابر فتحی که دارند نرم هستند؛ بهقدری که دیگران گمان و اتهام عوام بودن به آنان میزنند و آنان را افرادی ساده لوح میپندارند که بهراحتی فریب میخورند؛ چنانکه پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله را «اذن» میگفتند:
«وَمِنْهُمُ الَّذِینَ یؤْذُونَ النَّبِی وَیقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ. قُلْ: أُذُنُ خَیرٍ لَکمْ. یؤْمِنُ بِاللَّهِ وَیؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِینَ وَرَحْمَةٌ لِلَّذِینَ آَمَنُوا مِنْکمْ. وَالَّذِینَ یؤْذُونَ رَسُولَ اللَّهِ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ»(۱).
- توبه / ۶۱٫
(۱۱۶)
ـ و از ایشان کسانی هستند که پیامبر را آزار میدهند و باور دارند او همراه باور است. بگو: همراهباوری خیر برای شماست. بهخدا گرویده و به مؤمنان میگرود و برای کسانی از شما که گرویدهاند رحمتی است و کسانی که پیامبر خدا را آزار میرسانند برایشان عذابی پر درد و همیشگی است.
این ویژگی به سبب خاصیت پختگی، کارآزمودگی و نرم بودن پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله بوده که چیزی از مغیبات آنحضرت صلیاللهعلیهوآله برای دیگران معلوم نمیشده است.
کسانی که بدون دیدن استاد کارآزموده در پی یادگیری علوم غریبه هستند فرجامی جز افلیجی و پیادگی خود ندارند و به حجابی دچار میشوند که جز شقاوت از آن نمیزاید. کسی که این دانشها را فقط بخواند تا بداند و در پی نرم شدن نباشد، شکست میخورد و خود و دیگران را نیز به آتش حسرتی که دامنگیرش میشود خواهد سوزاند. البته بیشترین آسیب این افراد به همسر و فرزندان آنان میرسد. این امر همانند ارتباط با اجنه است که اگر کسی قدرت مهار آنان را نداشته باشد و به آنان نزدیک شود، تمامی خانوادهٔ خود را در معرض خطر جنون حاصل از آسیب اجنه قرار میدهد. کسی که بر این دانشها آگاهی دارد چنان همانند مردم عام زندگی میکند که کسی بر سِرّ درون او آگاهی نمییابد و او را عوام میپندارد.
(۱۱۷)
به هر روی، سخن در نحوهٔ انس گرفتن با قرآن کریم است که امری تخصصی است و نیاز به استاد دارد. داشتن استاد کارآموزده نقش محوری در انس با قرآن کریم دارد و به دلیل همین اهمیت و جایگاه است که ما آن را در ذیل تفصیل میدهیم.