امام حق؛ فاطمه علیهاالسلام _ امام عشق؛ حسین علیه‌السلام

امام حق؛ فاطمه علیهاالسلام _ امام عشق؛ حسین علیه‌السلام

 امام حق؛ فاطمه علیهاالسلام _ امام عشق؛ حسین علیه‌السلام

 
امام حق؛ فاطمه علیهاالسلام _ امام عشق؛ حسین علیه‌السلام

شناسنامه:

سرشناسه : نکونام، محمدرضا‏‫، ۱۳۲۷ -‬
‏عنوان و نام پديدآور : امام حق؛ زهرا سلام‌الله‌علیها: امام عشق؛ حسین علیه‌السلام: اشاراتی بر فضایل حضرت زهرا علیهاالسلام و حضرت سیدالشهدا علیه‌السلام/محمد‌رضا نکونام.
‏مشخصات نشر : اسلامشهر: انتشارات صبح فردا‏‫، ‏‫۱۳۹۳.‬‬
‏مشخصات ظاهری : ‏‫۸۸ص.‬؛ ‏‫۹/۵×۱۹س‌م.‬
‏شابک : ‏‫‫‭۹۷۸-۶۰۰-۷۳۴۷-۲۳-۲‬‬‬
‏وضعیت فهرست نویسی : فیپا
‏یادداشت : کتابنامه به صورت زیرنویس.
‏موضوع : حسین‌بن علی (ع)، امام سوم، ۴ – ۶۱ق — فضایل
‏موضوع : فاطمه زهرا ‏‫(س)‬، ‏‫۸؟ قبل از هجرت – ۱۱ق.‏‬ — فضایل
‏رده بندی کنگره : ‏‫‭BP۴۱/۴‏‫‭/ن۸‮الف‬۸ ۱۳۹۳
‏رده بندی دیویی : ‏‫‭۲۹۷/۹۵۳
‏شماره کتابشناسی ملی : ۳۵۰۳۰۹۷

پیش‌گفتار
بحث ولایت، یکی از پیچیده‌ترین بحث‌هاست که تاکنون منطقی برای فهم آن نگاشته نشده و اصول و قواعد این باب، تبیین نگردیده است. گاه برخی در بحث‌های ولایت، چیزهایی می‌گویند که بیش‌تر احساسی و بر اساس محبت است و هیچ پشتوانهٔ منطقی ندارد و گاه برخی در این زمینه به بهانهٔ فرار از غلو، به تفریط گرفتار می‌آیند. ولایت، باطنِ نبوت و امامت است و حضرت رسول اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله و نیز حضرت امیرمؤمنان علیه‌السلام ، که در ناسوت دیده می‌شوند، ظاهر آن ولایت هستند. در سخن گفتن از بحث ولایت، باید بسیار احتیاط کرد و مواظب بود و تنها به خوشامد دل خود بسنده نکرد و بر اساس منطقی که در این باب وجود دارد و در روایات به اشارت نهفته است، وارد این تنگهٔ تنگ‌تر از موی و عمیق‌تر از فضا شد و هر سخنی را بر اساس ملاک آن، بیان کرد. روایت علوی: «أنا عبد من عبید محمّد»(۱) نه تعارف است و نه ملاحظهٔ سیاسی؛ بلکه عین صفا و واقعیت است که گفته می‌شود. همین‌طور وقتی از حضرت رسول اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله می‌پرسند حضرت امیرمؤمنان علیه‌السلام را بیش‌تر دوست دارید یا حضرت زهرا علیهاالسلام را، ایشان می‌فرمایند: زهرا «الذّ» و علی «اعز» است(۲) که در باب ولایت، ثقل و سنگینی دارد. هم‌چنین این روایت که می‌فرماید «أنا نقطة تحت الباء»(۳) نیز چنین است. خط، ظهور نقطه است و نقطه که کشیده شود، خط ترسیم می‌شود و برای همین می‌فرماید: من نقطهٔ زیر باء هستم، نه خود باء که منفی است. نقطه نه زاویه می‌شود و نه ضلع دارد؛ هرچند هر ضلع و زاویه یا خطی نقطه دارد؛ اما خود بعد ندارد و تعریف عرضی نسبت به حق است.
باید توجه داشت تفاوت درجهٔ پیامبران الهی به مرتبهٔ ولایت آنان بازمی‌گردد. حضرت ابراهیم علیه‌السلام با این‌که پیامبر و شیخ انبیاست و با این‌که نبوت بالاتر از امامت است، اما نسبت به حضرت امیرمؤمنان علیه‌السلام در مرتبه‌ای پایین‌تر است و این به لحاظ شدت ولایت حضرت امیرمؤمنان علیه‌السلام است. امامت نیز دارای درجات و مراتب است.
هم‌چنین این از ولایت رسول اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله است که آن حضرت را در تمامی عوالم و با تمامی امت‌ها قرار داده است. بنا بر اصل خلقت نوری، نمی‌شود حضرت خاتم صلی‌الله‌علیه‌وآله در عالمی باشند و در آن‌جا بدون امت و تنها باشند. پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله در هر جایی امتی دارند.
________________________________________
۱٫ کافی، ج ۱، ص ۹۰٫
۲٫ نسائی، السنن الکبری، ص ۱۵۰٫
۳٫ نور البراهین، ج ۲، ص ۴٫
(۴)
________________________________________
پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله و حضرت امیرمؤمنان علیه‌السلام چون ژرفای ولایت را داشته‌اند، هم دوستان باصفایی برای هم بوده‌اند و هم دوستان باصفایی داشته‌اند!
برخی از نقل‌های تاریخی، از ارتباط بسیار نزدیک حضرت امیرمؤمنان علیه‌السلام با رسول اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله حکایت دارد؛ به‌گونه‌ای که عایشه نسبت به آن حساس می‌شود. در «الیقین» سید بن طاووس است که پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله و عایشه کنار هم نشسته بودند و حضرت امیرمؤمنان علیه‌السلام میان آن دو می‌نشیند؛ به‌گونه‌ای که عایشه اعتراض می‌کند و می‌گوید: «اجلس علی فخذی»، بیا بر ران من بنشین(۱).
البته باید توجه داشت پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله و حضرت امیرمؤمنان علیه‌السلام با موانع و بازدارنده‌های بسیاری مواجه بوده‌اند؛ به‌گونه‌ای که پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله در شرح حال خود فرموده‌اند: «ما أوذی نبی مثل ما أوذیت»(۲). با توجه به شادابی و آزادمنشی که در نهاد مبارک حضرت رسول اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله سراغ داریم، اگر ایشان را چنین اذیت و آزار نمی‌کردند و برای آن‌حضرت صلی‌الله‌علیه‌وآله مانع‌تراشی نداشتند، چه می‌شده است؟
پیامبر اکرم و حضرت امیرمؤمنان علیهماالسلام دوستان بسیار باصفایی داشته‌اند. به‌طور مثال باید از جناب مقداد بگوییم. دربارهٔ مقداد رحمه‌الله نوشته‌اند که ذوب در ولایت بوده و همواره چشم بر دهان مبارک پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله و حضرت امیرمؤمنان علیه‌السلام داشته است و همین ویژگی است که او را از سلمان، برتر نموده است. وی وقتی می‌دید که حضرت امیرمؤمنان علیه‌السلام با آن نابکاران مجبور به بیعت حقیرانه می‌شود، او نیز بیعت می‌کند و در این رابطه بحث نمی‌کرده است که زود بیاید یا دیر برود. او، هم نسبت به کارهای غرورآفرین، ولایت‌پذیر بوده و هم نسبت به کارهایی که تحقیر به همراه داشته است. عظمت مقداد به خاطر این است که در باب ولایت چنین فهم و درکی داشته است و حتی مشکلی که برای حضرت سلمان نقل می‌کنند ـ که برای بیعت دیر آمده و دل وی مضطرب بوده است ـ در مورد مقداد نیست(۳).
حضرت امیرمؤمنان علیه‌السلام نیز نسبت به پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله عشق و علاقه‌ای داشته‌اند که به فهم و وصف انسان نمی‌آید.
در میان دشمنان رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله گویی بدتر از ابولهب نبوده است که حتی خداوند را نیز عصبانی می‌کند که می‌فرماید: «تَبَّتْ یدَا أَبِی لَهَبٍ وَتَبَّ»(۴). او بسیار وحشتناک به پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله بغض داشته است. پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله او را دعوت می‌کند و برای او آب‌گوشت می‌گذارد؛ ولی تا رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله «بسم‌اللّه» می‌گوید، او فریاد می‌زند: «ای قوم! تا این مرد جادویتان نکرده است، بلند شوید!» و میهمانی آن حضرت صلی‌الله‌علیه‌وآله را این‌گونه بر هم می‌زند. او عموی پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله و بزرگ قبیله و فردی متنفذ و مهم بوده است و دیگران از او پیروی داشتند(۵).
حضرت امیرمؤمنان علیه‌السلام نیز دشمنان خبیثی هم‌چون معاویه، عمر و عایشه داشته است. عایشه از همه بدتر بوده و حاصل جمع بغض عمر، ابوبکر و معاویه است. او نسبت به حضرت زهرا علیهاالسلام بغض شدیدتری داشته است.
________________________________________
۱٫ الیقین، ص ۴۲۹٫
۲٫ بحار الانوار، ج ۳۹، ص ۵۶٫
۳٫ ر. ک : بحار الانوار، ج ۲۸، ص ۲۶۱٫
۴٫ تبت / ۱٫
۵٫ بحار الانوار، ج ۱۸، ص ۴۵٫
(۵)
________________________________________
چگونه ممکن است چهارده معصوم علیهم‌السلام به این اندازه منشأ تناقض و صفات متقابل شوند که یکی آن‌قدر علاقه داشته باشد و این یکی این‌قدر بغض و عناد؟
ما امروز پس از هزار و چهارصد سال، خود را عاشق، محب، شیعه و پیرو پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله و حضرت امیرمؤمنان علیه‌السلام می‌دانیم! ما شیره را خورده‌ایم و می‌گوییم شیرین است! اگر ما آن پیامبر و امیرمؤمنانی را که آن‌ها دیده‌اند، دیده بودیم، آیا مثل آن‌ها شک نمی‌کردیم! ما در باب ولایت نیفتاده‌ایم و داعیهٔ ولایت داریم. در واقع، اگر ما در زمان صدر اسلام بودیم، آیا عقیدهٔ حاضر را داشتیم؟! چرا که آن زمان، تجلی «ارتدّ النّاس بعد النبی إلاّ ثّلاثة نفر»(۱) بوده است و کسی را توان همراهی با حضرت امیرمؤمنان علیه‌السلام نبوده است. آیا شما می‌توانید ادعا کنید در صورتی که من در آن زمان بودم، جزو آن هفت نفر قرار می‌گرفتم و آنان هشت نفر می‌شدند.
آیا نسبت به حضرت امیرمؤمنان علیه‌السلام می‌توان چنین ادعایی داشت؛ آن هم آن علی علیه‌السلام که تو نمی‌شناسی و ندیده‌ای و بر اساس ولایت خود کار می‌کند، نه رفاقت!
ما در این مقدمه نمی‌خواهیم از ولایت بگوییم که پرداختن به آن، هم محققانی همراه با سینه‌ای بسیار صافی می‌خواهد و هم زمانی بسیار دراز. در این کتاب، تنها می‌خواهیم از مقامات معنوی و فضایل الهی ناموس حق، حضرت زهرای مرضیه علیهاالسلام بگوییم، نه از ولایت آن حضرت که این روزها در مسایلی ابتدایی، حتی از ناحیهٔ دوستان نیز جفا می‌بینند. در این کتاب، هم از سقیفه می‌گوییم و هم از نینوا و قیام سرخ حضرت سیدالشهدا علیه‌السلام . باشد که مقبول نظر و عنایت آن حضرات علیهماالسلام قرار گیرد.
خدای را سپاس
________________________________________
۱٫ همان، ج ۳۴، ص ۲۷۴٫
(۶)


اشارهٔ ۱: مقام ولایت حضرت زهرا علیهاالسلام با نگاه به آیهٔ مباهله

اشاره: این سخنرانی در تاریخ ۲۵/۱۲/۱۳۸۰ در رابطه با تفسیر آیهٔ مباهله ایراد شده است.
بسم اللّه الرحمن الرحیم. الحمدللّه ربّ العالمین، والصّلاة والسّلام علی سیدنا ومولانا أبی‌القاسم محمّد صلی‌الله‌علیه‌وآله وآله الطیبین، ولعنة اللّه علی أعدائهم أجمعین، فبعد، فقال الحکیم فی محکم کتابه:
«الْحَقُّ مِنْ رَبِّک فَلاَ تَکونَنَّ مِنَ الْمُمْتَرِینَ»(۱).
در ایام شهادت حضرت زهرای مرضیه و صدیقهٔ طاهره علیهاالسلام قرار داریم، امید است دوستان و محبان آن حضرت علیهاالسلام مأجور و مشمول برکات الهی باشند، صلواتی محبت نمایید: اللهمّ صلّ علی محمّد و آل محمّد.
آیات و روایاتی که نسبت به مقام نورانیت و فصل نوری حضرت زهرا علیهاالسلام و باب ولایت ایشان در دست داریم، بسیار پیچیده است و ثقل کامل در آن وجود دارد و کسی که در این متون مطالعه دارد، در پرتگاه‌های سخت و نفس‌بری قرار می‌گیرد. آن حضرت در رأس مخفی و در باطن مخروط ولایت قرار دارند و رأس ظاهر آن، جایگاه جناب نبی مکرم اسلام صلی‌الله‌علیه‌وآله است. مقام ولایت حضرت زهرا علیهاالسلام از پیچیده‌ترین مباحث ولایت و از عمده‌ترین معضلات آن است و کسی که ولایت آن حضرت علیهاالسلام را نشناسد، در ایمان خود نه کمال دارد و نه حتی سلامت. در این زمینه نباید کم‌ترین شکی به خود راه داد که:
«الْحَقُّ مِنْ رَبِّک فَلاَ تَکونَنَّ مِنَ الْمُمْتَرِینَ»(۲).
یکی از آیاتی که مقام حضرت زهرا علیهاالسلام را می‌نمایاند، آیهٔ شریفهٔ مباهله است. خداوند در این آیهٔ شریفه می‌فرماید:
«فَمَنْ حَاجَّک فِیهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَک مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَکمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَکمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَکمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَةَ اللَّهِ عَلَی الْکاذِبِینَ»(۳).
پس هر که در این‌باره، پس از دانشی که تو را حاصل آمده با تو محاجه کند، بگو بیایید پسرانمان و پسرانتان و زنانمان و زنانتان و ما خویشان نزدیک و شما خویشان نزدیک خود را فرا خوانیم، سپس مباهله کنیم و لعنت خدا را بر دروغ‌گویان قرار دهیم.
آیهٔ مبارکهٔ مباهله، یک حقیقت عینی در باب ولایت است، که بعد از بیان حق و تبیین حقیقت و ظهور واقع، اگر کسی به آن اشکال نماید، دیگر جای بحث علمی نیست و باید مباهله نمود. مباهله به این معناست که هر کسی حقیقت را به میدان آورد و حقیقت را به دیگری بنمایاند. پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله نیز حقیقت را به میدان آورد و ظاهر نمود. حقیقت، عبارت بود از حضرت زهرا علیهاالسلام ، نفس شریف پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله ، حضرت امیرمؤمنان، حضرت امام حسن و حضرت امام حسین علیهم‌السلام . این‌جا دیگر جای دلیل لفظی و استدلال بحثی و جای سخن و کلام نیست و باید خود حقیقت را برای دیگری نشان داد و استدلال و استشهاد را کنار گذاشت. این‌جا جای حضور، عینیت، واقع و خارج است و این‌که هر کسی هرچه از حقیقت دارد، به میان آورد. مباهله، یکی از روشن‌ترین حقایق تاریخی است که کسی منکر آن نیست و شبهه‌ای جدی پیرامون آن طرح نشده است. با نزول این آیه، همگان منتظر بودند فردا چه کسانی به عنوان حقیقت، ظهور خواهند نمود و در برابر همگان عیان خواهند شد؛ به‌ویژه این‌که آیهٔ شریفه، عنوانی جمعی دارد و گروهی را در برمی‌گیرد.
صبح‌گاهان با دیدن رسول اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله و خانوادهٔ ایشان، همه دریافتند که در این‌جا یک مباهله، آن هم با مسیحیان نجران
________________________________________
۱٫ بقره / ۱۴۷٫
۲٫ بقره / ۱۴۷٫
۳٫ آل عمران / ۶۱٫
(۷)
________________________________________
وجود ندارد؛ بلکه مباهله‌ای مهم‌تر در میان است و آن، مباهله با مدعیانی است که در خانهٔ رسول اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله حضور دارند. رسول اللّه صلی‌الله‌علیه‌وآله در حالی که امام حسین علیه‌السلام را در آغوش گرفته بودند و دست مبارک آقا امام حسن علیه‌السلام را در دست داشتند با حضرت زهرای مرضیه علیهاالسلام و حضرت امیرمؤمنان علیه‌السلام در حرکت بودند، بدون آن‌که با جمعیتی که در ذهن مردم بود، سازگار باشد. در واقع، مباهلهٔ نجران، مقدمه‌ای بود برای مباهله با آنان که در خانهٔ رسول اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله قرار داشتند و مدعی بودند. در واقع آیهٔ مباهله بیان می‌دارد که آنان برای بیان حقیقت، چیزی ندارند. این‌گونه بود که عایشه طوفانی در خود می‌دید و این عقده‌ها بود که بغض در گلوها می‌آورد. عایشه خود را کسی می‌دید که از دوران کودکی از پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله دفاع کرده بود و از نونهالی به آن حضرت صلی‌الله‌علیه‌وآله علاقمند شده بود. آیات قرآن کریم را با شوق بسیار حفظ می‌نمود و مدیریت صنایع اسلحه‌سازی و شمشیرسازانی را که از ایران آمده بودند، در دست داشت و انتظار داشت رسول خدا او را با خود به میدان مباهله آورد و برای او جایگاه ارزشمندی قائل شود. این‌گونه بود که او بغض حضرت زهرا علیهاالسلام را در دل می‌پروراند. نجرانیان که در رسالت حضرت رسول اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله و در دین خاتم شبهه داشتند، با مشاهدهٔ پنج تن آل عبا، خمسهٔ طیبه علیهم‌السلام ، ایشان را همان رسولی دانستند که وعدهٔ آمدن او را در کتاب مقدس خود دیده بودند. آنان به‌خوبی دانستند اگر این جمعیت دست به دعا بردارند، کوه‌ها هم‌چون پنبهٔ زده شده، از هم می‌گسلد و چیزی بر جای خود نمی‌ماند. آنان در مصداق، شبهه داشتند و با مشاهدهٔ خمسهٔ طیبه علیهم‌السلام ، آنان را همان کسانی یافتند که در کتاب‌های انبیای گذشته، از آن‌ها یاد شده بود. نجرانیان، خود را در مقام کاذبین دیدند و از این‌که به نفرین خمسهٔ طیبه علیهم‌السلام هلاک شوند، به واهمه افتادند و با مشاهدهٔ تمام حقیقت در آن روز، نابودی خود را به عیان می‌دیدند. بلکه مسلمانانی که در خانهٔ پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله جای داشتند و حقیقت را نمی‌پذیرفتند، از بین می‌رفتند؛ اما عنایت ربوبی حق بر این بود که آنان بمانند؛ چرا که بر نبوت رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله شهادت می‌دادند؛ هرچند گواهی کسانی که در خانهٔ پیامبر اکرم و در غار بودند، صدق قولی داشت و از لحاظ اعتقادی، به آن باور نداشتند و آن را دروغ می‌پنداشتند. قرآن کریم می‌فرماید:
«إِذَا جَاءَک الْمُنَافِقُونَ قَالُوا نَشْهَدُ إِنَّک لَرَسُولُ اللَّهِ وَاللَّهُ یعْلَمُ إِنَّک لَرَسُولُهُ وَاللَّهُ یشْهَدُ إِنَّ الْمُنَافِقِینَ لَکاذِبُونَ»(۱).
چون منافقان نزد تو آیند، گویند گواهی می‌دهیم که تو به‌واقع پیامبر خدایی و خدا می‌داند که تو به‌واقع پیامبر او هستی و خدا گواهی می‌دهد که مردم دوچهره سخت دروغ‌پردازند.
منافقان کذب قولی نداشتند و زبانی به نبوت رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله قائل بودند، اما کذب واقع، اعتقادی، عملی و کذب در نیت داشتند و حقیقت و واقع را کذب می‌دانستند. در لسان قرآن کریم، کاذب به کسی می‌گویند که بی‌اعتقاد و بدون نیت است. منافقان، بسیار خوب و شیرین سخن می‌گفتند؛ اما دروغ‌پرداز بودند و به حرف‌های خود اعتقادی نداشتند و واقعیتی برای آن قائل نبودند. در باب صدق و حق، گفته می‌شود ملاک واقعیتْ حقیقت، نیت، قرب و اخلاص است، نه شیرین و درست سخن گفتن. مباهله نیز قمار عشق و قمار حقیقت است، نه قمار لفظ، حرف، شعرخوانی، نثرگویی و غزل‌سرایی. در زمان ما نیز بسیار سخن گفته می‌شود، اما صدق بسیار اندک است. آن سخنِ بسیار نیز نه تنها اثر خیری ندارد، بلکه بازخوردی عکس و سوء دارد.
برخی از مدعیان ظاهرگرا، بیش‌تر می‌گویند و پشت سر هم‌اندازی دارند و کم‌تر صدق دارند و پر از دروغ و آمیختگی حق و باطل می‌باشند. تنها عالمان حقیقی که قدرت مباهله دارند، اگر در مقام سخن بنشینند، سخن آنان صفا و ایمان می‌آورد. گفته‌های دیگران خاصیتی جز دعوا، یأس، بی‌اعتقادی، پریشانی و هذیان برای جامعه ندارد.
جریان مباهله، سندی از حقیقت است تا بی‌حقیقتی آنان را که در خانهٔ پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله بودند، بنمایاند و برای همین است که این آیه، در میان آیاتی آمده است که از زنان رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله سخن می‌گوید. در واقع، این آیه نیز خطاب به آنان است. در حقیقت، آیهٔ مباهله، مصداقی عینی از صدق ربوبیت بود که برای همگان ظهور یافت.
روایات مأثور در این زمینه و در فضایل حضرت زهرا علیهاالسلام در کتاب‌های اهل سنت بسیار فراوان است و تمامی بر این‌که حضرت رسول‌اللّه صلی‌الله‌علیه‌وآله تا چه پایه نسبت به حضرت زهرا علیهاالسلام عظمت قائل بودند، دلالت دارد و میزان حرمت و حریمی که ایشان برای آن حضرت ترسیم نموده‌اند، حتی نسبت به آقا امیرمؤمنان علیه‌السلام نداشته‌اند. حضرت رسول اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله هرگاه می‌خواستند به جایی بروند، با آخرین نفری که وداع و خداحافظی می‌کردند، حضرت زهرا علیهاالسلام بوده است و هرگاه
________________________________________
۱٫ منافقون / ۱٫
(۸)
________________________________________
بازمی‌گشتند سراغ نخستین کسی را که می‌گرفتند حضرت زهرا علیهاالسلام بوده است. رفتارهای محبت‌آمیز و مهربانانهٔ پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله گاه اعتراض عایشه و حسادت او را برمی‌انگیخته است و عایشه به آن حضرت صلی‌الله‌علیه‌وآله اعتراض می‌کند که چرا این مقدار حضرت زهرا علیهاالسلام را می‌بوسد و زبان او را به کام می‌گیرد و آن را به عسل تشبیه می‌کند. پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله حضرت زهرا صلی‌الله‌علیه‌وآله را به بغل می‌گیرد و سینهٔ آن حضرت را می‌بوید و وقتی عایشه به آن حضرت صلی‌الله‌علیه‌وآله اعتراض می‌کند، پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله می‌فرماید: «من از زهرا علیهاالسلام بوی بهشت را استشمام می‌نمایم»(۱). حضرت زهرا علیهاالسلام در آیهٔ مباهله عِدلی ندارد و به تعبیر دقیق عرفانی، احدیت ولایت است. مقام احدیت ولایت جز به قامت بلند حضرت زهرا علیهاالسلام بر قامت دیگری راست نمی‌آید؛ از این روست که آن حضرت علیهاالسلام هیچ عنوانی ندارد و تمامی عناوین از نبوت و امامت بر وجود مبارک آن حضرت کوتاه است و مقام قدسی آن حضرت علیهاالسلام مجهول است. زهرا علیهاالسلام مفاتیح غیب و احدیت غیب است که هیچ عنوانی برنمی‌دارد و قامت هر عنوانی بر جمال و قامت حضرت زهرا علیهاالسلام کوتاه است و این‌گونه است که پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله مدهوش زهراست. در روایات است که در روز قیامت، نخستین کسی که وارد بهشت می‌شود، حضرت زهرا علیهاالسلام است. حتی در روایات اهل سنت است که آن روز، حضرت زهرا علیهاالسلام پیشاپیش حضرت رسول صلی‌الله‌علیه‌وآله حرکت می‌کند. اگر در روز مباهله، حضرت زهرا علیهاالسلام در پی حضرت رسول اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله است، از باب حجاب عصمت و وجود حرامیان بود؛ اما در قیامت، از باب شکوه و بزرگی حضرت زهرا علیهاالسلام ، به خلق آخرت امر می‌شود چشم‌ها را فرو اندازید و سرهایتان را پایین بگیرید که صدیقهٔ طاهره علیهاالسلام می‌خواهند وارد محشر شوند(۲).
حضرت زهرا علیهاالسلام در جریان مباهله در پی پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله و پیشاپیش حضرت امیرمؤمنان علیه‌السلام حرکت می‌نمودند؛ یعنی آن حضرت علیهاالسلام میان نبوت و ولایت قرار گرفته بودند؛ چرا که احدیت ولایت هستند. خوشا به سعادت شیعه که ولایت زهرا علیهاالسلام را دارد و خوشا به حال کسانی که در دل و روح و جان خود عاشق آن حضرت علیهاالسلام می‌باشند.
برخی از زنان چون بدنی بسیار محکم و ورزیده دارند، حیض نمی‌بینند و یا دورهٔ پریود آنان کوتاه است؛ همان‌طور که زنانی که کامل باشند دورهٔ بارداری آنان کوتاه است و نوزاد آن‌ها به جای نه ماه در شش ماه به کمال می‌رسد و چنین نیست که نوزاد شش ماههٔ آنان نارس باشد. حضرت زهرا علیهاالسلام عادت نمی‌شده و همیشه نیز باکره بوده‌اند و برخی از زنان دیگر که دارای کمال بالایی باشند نیز چنین هستند و این امر منحصر به آن حضرت علیهاالسلام نمی‌باشد. این امور قابل تحلیل علمی است و برخی زنان، چنین می‌باشند.
به طور کلی این برای زنان نقص است که دورهٔ پریود طولانی داشته باشند و آن‌چه در روایات آمده است، برای حضرت زهرا علیهاالسلام کمال می‌باشد؛ همان‌طور که آن حضرت علیهاالسلام امام حسن و امام حسین علیهماالسلام را شش ماهه به دنیا آورده‌اند و این بدان معناست که رحم آن حضرت چنان توان و کمالی داشته که فرزندان را در این مدت به کمال می‌رسانده است. ما این مباحث را در کتاب بیست جلدی «زن» به تفصیل توضیح داده و ایرادات وارد بر چنین نظریه‌هایی را آورده‌ایم.
حضرت زهرا علیهاالسلام شکوفهٔ هستی و ناموس حق بوده و اگر خداوند هر چیزی ـ حتی تمامی طبقات بهشت را ـ از حضرت امیرمؤمنان علیه‌السلام می‌گرفت و تمامی جهنم را به ایشان می‌داد و وی را هزاران بار شهید می‌نمود و تمام مصائب عالم را بر ایشان وارد می‌نمود، همین که ملکهٔ عشق، حضرت زهرا علیهاالسلام را به ایشان داده است، برای آن حضرت علیه‌السلام همه چیز هست و جبران هر درد، مصیبت و غمی را می‌نماید.
شما اگر بخواهید بر روی روایات، ناشیانه متّه بر خشخاش بگذارید، چیزی سالم نمی‌ماند و حتی روایات نماز و روزه را نیز می‌توان خدشه‌دار نمود و نیز قرآن کریم را می‌توان مورد شبهه و اشکال ناشیانه و غیر علمی قرار داد؛ مگر آن‌که شما استاد باشید و بر آن مداقه و مطالعه داشته باشید تا بتوانید از واقعیت و حقیقتِ درب سوختهٔ خانهٔ ولایت که ـ ما در کتاب «کوثر؛ نقطهٔ هستی» از آن بحث کرده‌ایم ـ به صورت علمی و مستند سخن بگویید.
البته این بحث‌ها انحرافی است و مانند آن می‌ماند که در زمان ستم‌شاهی، بحث «شهید جاوید» را مطرح نمودند و از کارویژه‌های ساواک و نیز جنایات حکومت طاغوتی، غافل می‌شدند یا می‌گفتند بر اساس آیهٔ تطهیر، باید حضرت صاحب الامر (عجل اللّه تعالی فرجه الشریف) هیچ چیز نجسی نداشته باشند. ما در آن زمان می‌گفتیم شما نجاست آمریکا و جهل و نادانی را در حلق خود دارید و باید آن را بیرون اندازید و اگر شما امام زمان (عجل اللّه تعالی فرجه الشریف) را دیدید، حکم
________________________________________
۱٫ ر. ک : عیون اخبار الرضا علیه‌السلام ، ج ۱، ص ۱۱۵٫ امالی صدوق، ص ۳۰۵
۲٫ امالی صدوق، ص ۷۰٫
(۹)
________________________________________
چنین مسایلی را نیز از ایشان بپرسید؛ هرچند حکم آن در منابع فقهی موجود است. امروز نیز به‌جای طرح بحث‌های انحرافی، باید دید چگونه می‌توان اسراییل را سرکوب کرد. حوزه‌ها باید خردمندانه عمل کنند و پرداختن به موضوعات انحرافی را زشت بدانند و فکر خود را از طراحی عملیات‌های کاربردی و به‌روز برای مقابله با توطئه‌های اسرائیل و آمریکا منحرف ننمایند و به غفلت گرفتار نیایند و در پی آن باشند که برای رونق اقتصادی کشور طرح و برنامه داشته باشند و سفره‌های مردم را غنی نمایند یا دست‌کم دردهای فقیران و گرسنگان را به گوش کارگزاران برسانند و زبان گویای محرومان باشند.
ما در این فرصت کوتاه، مجال بیش‌تری را برای تبیین مقامات معنوی حضرت زهرا علیهاالسلام نداریم؛ اما به همان اندازه که حضرت زهرا علیهاالسلام بزرگ است و عظمت دارد، به همان میزان نیز با او دشمنی نمودند و بغض آن حضرت در دل سیاه‌دلان کینه‌توز، موج می‌زد. حتی بغض و دشمنی‌هایی که با حضرت علی علیه‌السلام داشتند، به سبب بغض به حضرت زهرا علیهاالسلام بود. عایشه به امیرمؤمنان علیه‌السلام بغض داشت؛ چرا که به حضرت زهرا علیهاالسلام کینه می‌ورزید و او را عزیز پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله می‌دید. عایشه، خود را زنی زیبا و حمیرا می‌دانست، اما می‌دید پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله می‌فرمود: «زهرا علیهاالسلام حورای انسیه است»(۱). عایشه عقیم بود و نسلی نداشت؛ در حالی که او به این طمع، همسر پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله شد که فرزند وی جانشین آن حضرت شود؛ اما دید این فرزندان حضرت فاطمه علیهاالسلام بودند که به عنوان امام معرفی می‌شدند، و از همین‌جا کینهٔ حضرت فاطمه علیهاالسلام را به دل گرفت. بعد از شهادت حضرت رسول اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله این عایشه بود که عمر و ابوبکر را تحریک می‌کرد و آنان را برای غصب خلافت بر می‌انگیخت و او بود که سبب شد درب خانهٔ زهرا علیهاالسلام را به آتش کشیدند و ریسمان به گردن مبارک آقا امیرمؤمنان علیه‌السلام انداختند. البته حضرت علی علیه‌السلام خلیفهٔ ثانی را با بینی بر زمین زد و می‌خواست او را بکشد، اما عهد و پیمان رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله را در خاطر داشت و کنار گرفت و آنان چون دیدند حضرت امیرمؤمنان علیه‌السلام در بند عهد رسول‌اللّه است و کاری از او برنمی‌آید و ذوالفقار، حیدر کرار، اسداللّه الغالب و قاسم الجبارین در این‌جا نیست، ریسمان بر گردن آن حضرت علیه‌السلام افکندند و ایشان را به مسجد آوردند؛ اما علی غیرت الحق است و هیچ‌گاه بیعت نکرد. آنان دست مبارک آقا امیرمؤمنان علیه‌السلام را گرفتند و کشیدند و آن حضرت دست خود را بست و هرچه زور زدند نتوانستند دست ایشان را باز کنند و حضرت علی علیه‌السلام حتی با دست بسته نیز بیعت نکردند و این خلیفهٔ اول بود که دست آن حضرت علیه‌السلام را مسح کرد و در واقع او بود که بیعت کرد، نه حضرت امیرمؤمنان علیه‌السلام . عقده‌گشایی‌های منافقان و کینه‌توزان، با شهادت پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله شروع شد. یکی از خشن‌ترین آنان قنفذ بود. وی با همهٔ خشونت و عقده‌ای که داشت، حتی زمانی که ریسمان به گردن حضرت امیرمؤمنان علیه‌السلام بود، از آن حضرت هراس داشت؛ اما عمر به او گفت: «مگر نمی‌بینی می‌گوید صاحب عهد است.» از این رو هر دو حرکت نمودند و دور خانه را هیزم قرار دادند و خانه را به آتش کشیدند(۲).
خانه‌ای که پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله هرگاه به درگاه آن می‌رسید، به اهل آن سلام می‌دادند و همواره سفارش فاطمه را می‌نمودند و می‌گفتند: «زهرای من، مادر ندارد، با او به احترام رفتار کنید.» به بچه‌ها می‌گفت: «با زهرا کم‌تر بازی کنید و زهرا را به حرکت و اضطراب نیندازید تا عرق نکند مبادا که سرما بخورد.» یا رسول اللّه صلی‌الله‌علیه‌وآله ! آن نانجیب وارد خانهٔ زهرا شده است و با غلاف شمشیر به بازوی مبارک دختر شما می‌زند و زهرا را زیر تازیانهٔ شلاق گرفته است: یا رسول اللّه! یا ابتاه! یا ابتاه! و ناگهان فریاد می‌زند: «یا فضه! دردانه‌ام، محسنم از دست رفت.»
________________________________________
۱٫ بحارالانوار، ج ۴۳، ص ۴٫
۲٫ ر. ک : بحار الانوار، ج ۲۸، ص ۲۹۷ و نیز ج ۴۳، ص ۱۹۷٫
(۱۰)
________________________________________


اشارهٔ ۲ :شبههٔ مباهله

رادیو فرهنگ: شبهه‌ای در بعضی از کتاب‌ها در رابطه با جریان مباهله طرح شده و آن این است که در آیهٔ ۶۱ سورهٔ آل عمران، الفاظ به صیغهٔ جمع آمده است. این آیه می‌فرماید:
«فَمَنْ حَاجَّک فِیهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَک مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَکمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَکمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَکمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَةَ اللَّهِ عَلَی الْکاذِبِینَ»(۱).
پس هر که در این‌باره، پس از دانشی که تو را حاصل آمده با تو محاجه کند، بگو بیایید پسرانمان و پسرانتان و زنانمان و زنانتان و ما خویشان نزدیک و شما خویشان نزدیک خود را فرا خوانیم، سپس مباهله کنیم و لعنت خدا را بر دروغ‌گویان قرار دهیم.
در این آیه، برخی از الفاظ مثل «ابنائنا»، «نسائنا» و «انفسنا» آمده است؛ حال آن‌که در مرحلهٔ عمل، در بحث فرزندان، اگر امام حسن و امام حسین علیهماالسلام مراد هستند، باید به لفظ تثنیه بیاید. در رابطه با «نساءنا» نیز اگر مراد حضرت زهرا علیهاالسلام باشد و در رابطه با «انفسنا» اگر حضرت علی ابن ابی طالب علیه‌السلام منظور باشد، همه باید مفرد بیاید. اگر افراد حاضر در مباهله، منحصر به این حضرات باشد، چرا به صیغهٔ جمع از آنان یاد شده است؟
البته احادیث در این زمینه متواتر است و بحث‌های این چنینی ندارد؛ اما دلیل ما از خود قرآن کریم برای پاسخ به این شبهه چیست؟ آیا سیرهٔ قرآن کریم نیز بر همین مطلب دلالت دارد یا ما دلیل دیگری در دست داریم؟
صریح آیهٔ مباهله پاسخ این شبهه را دارد. باید توجه داشت بعد از این‌که مسألهٔ مباحثه و احتجاج نتیجه نداشت، بحث مباهله پیش آمد و این مطلب در آیهٔ مباهله نیز وجود دارد که می‌فرماید:
«فَمَنْ حَاجَّک فِیهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَک مِنَ الْعِلْمِ».
بعد از این‌که مسائل از نظر علمی دنبال شد، اگر کسی خواست آن را دنبال کند، باید مباهله نماید. قرآن کریم به لسان حق می‌فرماید:
«فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَکمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَکمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَکمْ».
یعنی در واقع این مقول قول پروردگار است؛ لذا می‌فرماید شما به آن‌ها بگو: «بیایید ما بچه‌هایمان و زن‌هایمان و خودمان را بیاوریم.» ما موارد فراوانی در قرآن کریم داریم که عنوان آن کلّی است، ولی مورد و موضوع آن، خاص و جزیی است و چون نمونه‌های آن فراوان است، لازم نیست وقتی می‌خواهد به حسنین علیهماالسلام اشاره داشته باشد، آن را تثنیه بیاورد. در این موارد، عنوانْ کلی است؛ یعنی ممکن است ما در جای دیگر و در مسأله‌ای دیگر با افراد و گروهی دیگر مباهله داشته باشیم و شما فرزندان خود را بیاورید که شمار آنان تفاوتی ندارد که یکی باشد یا بیش از ده‌ها نفر. فرد، تأثیری در این عنوان کلی ندارد. حال، مباهله به این معناست که بحث را باید کنار گذاشت و برای این‌که ببینیم چه کسی حقانیت و مشروعیت دارد، بیایید در باطن عالم، تصرف کنیم. خود علمای نصرانی گفتند: «اگر ایشان افراد بسیاری از امت خود را بیاورد، بدانید که ما می‌توانیم مباهله کنیم.» اما وقتی چهره‌هایی نورانی مثل حضرت زهرا علیهاالسلام و حسنین علیهماالسلام و حضرت امیرمؤمنان علیه‌السلام را با رسول اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله دیدند، گفتند اگر ما بخواهیم در مباهله شرکت کنیم، نابود می‌شویم؛ از این رو جزیه را پذیرفتند؛ چون دیدند اگر امر انجام شود، به نابودی آن‌ها منجر می‌شود(۲). باید توجه داشت در آیهٔ مباهله دو چیز خیلی مهم است: یکی امر تصرف در باطن است که مخصوص اولیای الهی است و این‌جا میدان عمل است ـ و نه حرف ـ و به آن‌چه فقط گفته می‌شود و حرف است، نمی‌شود بسنده کرد و فایده‌ای ندارد. گاهی در عرفان و اهل معرفت نیز برخی خیلی ادعا دارند، اما وقتی می‌خواهند کشف یا
________________________________________
۱٫ آل عمران / ۱٫۶
۲٫ ر. ک : الارشاد، ج ۱، ص ۱۶۸٫
(۱۱)
________________________________________
کرامتی داشته باشند، از آن ناتوان‌اند. حرف و ادعا راحت است، استدلال کردن نیز چندان سخت نیست، ولی تصرف در باطن، کار اولیای خداست. در واقع، در این آیهٔ شریفه نوعی پاسخ به کسانی داده شده است که طرفدار حس‌گرایی صرف هستند.
همان‌طور که ابن سینا در «اشارات» مطرح می‌کند، ما نیز معتقدیم وجود و هستی، منحصر در ماده نیست و اعم و فراتر از آن است؛ اما آن‌که ناآگاه است، منکر آن می‌شود؛ چرا که در باطن دستی ندارد و بر آن، محیط نمی‌باشد. در واقع، آیهٔ مباهله، این امر را دنبال می‌کند که ماورای این ظاهر، یک حقایقی هست و ما اهل آن حقایق هستیم. بیایید مباهله کنیم تا این معنا معلوم شود.
دوم، توجه به چینشی است که قرآن کریم بیان می‌نماید و پیغمبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله نیز به آن عمل نمودند و حضرت زهرا علیهاالسلام و حضرت امیرمؤمنان علیه‌السلام و حضرات حسنین علیهماالسلام را با خود بردند و این کار، حتی برای مسلمانان و در داخل اسلام نیز راه‌گشا بود و کسانی را که مدعی و اهل نفاق بودند، از صحنه خارج کرد.
پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله زن‌هایی داشت که جزو یاران و از اصحاب بودند؛ ولی در جریان مباهله، آنان از معرکه بیرون شدند و بر همگان روشن شد که غیر از «اصحاب کسا» حقیقت کاملی وجود ندارد. اصحاب کسا یعنی کسانی که نفْس پیغمبر هستند و می‌توانند در فضایی قرار بگیرند که پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله در آن فضا وجود دارد و قدرت تصرف در باطن را دارند.
به تعبیر دیگر، مباهله، افزون بر این که حقانیت اسلام را برای اهل کتاب و دیگران ثابت می‌کند، ثمرهٔ دیگری نیز دارد که در رابطه با اهل‌بیت علیهم‌السلام و برای خود مسلمانان است، و آن ابلاغ این پیام است که: حقیقت کامل، اهل بیت علیهم‌السلام هستند.
البته، در بحث مباهله، این پرسش پیش می‌آید که پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله به عنوان شخصی که در رابطه با اسلام، بیش‌ترین زحمات را کشیده و رهبر نظام اسلامی است، چرا خود به‌تنهایی به میدان مباهله نرفت؟ آیا وجود خود پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله کفایت نمی‌کرد؟!
در این رابطه، نخست متذکر می‌شویم که مباهله یا «نبتهل»، به معنای دعا یا نفرین نیست؛ بلکه «ابتهال»، محاجّه در باطن و پرده‌نمایی برای یک‌دیگر است. مباهله، مثل کمرگیری در کشتی است؛ وقتی دو حریف نمی‌توانند کاری کنند، به کمرگیری مشغول می‌شوند. «ابتهال» در واقع کمرگیری است. «نبتهل» نیز جمع است. پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله به‌تنهایی به مباهله نرفتند؛ چون به ایشان امر شده بود با بانوان، فرزندان و نفس خویش به مباهله روند، و تمامی موارد آن جمع است و خداوند با این دستور، بر آن بوده است تا حقانیت اصحاب و اسلام واقعی را برای تاریخ نمایش دهد، نه اسلام صوری را. در واقع، خداوند با یک تیر دو نشان زده است: هم مسیحیت نجران را از لحاظ باطنی به زیر کشیده و هم به بیان این حقیقت پرداخته است که اسلام واقعی، منحصر در ولایت و اصحاب کساست، نه دیگران. آیهٔ مباهله در واقع آیهٔ ولایت است و اسلام واقعی را در هر دو زمینه معرفی می‌نماید.
ما، هم‌اینک نیز با این دو مشکل، مواجه هستیم؛ به تعبیر دیگر، برای این‌که جامعه و جهان گلستان شود، اگر اهل کتاب و اهل‌سنت نتوانند با ما به تفاهم، مباحثه، صفا و صداقت، کمال وحدت را دنبال کنند، برای احتجاج با مسیحیت و اهل سنت، باید کار را با مباهله پیش برد: «نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَکمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَکمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَکمْ» که در آیهٔ مبارکه آمده است. نهایت حقانیت اسلام، آیهٔ مباهله است؛ یعنی هر کس نتواند مباهله کند، در واقع ـ چه مسلمان باشد و چه غیر مسلمان ـ اسلام او صوری است که: «فَنَجْعَلْ لَعْنَةَ اللَّهِ عَلَی الْکاذِبِینَ».
کاذبان چه کسانی هستند؟ همان‌هایی که داعیهٔ خلافت دارند و نمی‌توانند برای اثبات حقانیت خود، در باطن تصرفی داشته باشند.
(۱۲)


اشارهٔ ۳ :پیامبر عشق

اشاره: این سخنرانی در تاریخ ۲۸/۱۱/۱۳۸۵ در یکی از هیأت‌های تهران ایراد شده است.
بسم اللّه الرحمن الرحیم. الحمد للّه ربّ العالمین، والعاقبة للمتّقین، والنّار للملحدین، ثمّ الصّلاة والسّلام علی سیدنا ومولانا أبی‌القاسم محمّد و علی آله الطّیبین الطّاهرین، ولعنة اللّه علی أعدائهم أعداء الدین. فبعد، فقد قال الحکیم فی محکم کتابه:
«یا أَیتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ، ارْجِعِی إِلَی رَبِّک رَاضِیةً مَرْضِیةً، فَادْخُلِی فِی عِبَادِی، وَادْخُلِی جَنَّتِی»(۱).
ای نفس مطمئنه، خشنود و خداپسند به سوی پروردگارت بازگرد، و در میان بندگان من درآی، و در بهشت من داخل شو.
آقا امام حسین علیه‌السلام به همهٔ شما عزیزان، عاشقان و دوستان مخلص آن حضرت علیه‌السلام صفا، لطف و عشق هرچه بیش‌تر عطا نماید، برای شادی روح شهدای اسلام و انقلاب، صلواتی ختم کنید: اللهمّ صلّ علی محمّد و آل محمّد و عجّل فرجهم.
شما عزیزان با عشق و صفایی که دارید، عزاداری می‌کنید و مهر و محبت شما ما را به وجد می‌آورد. شما عزاداری نموده‌اید و خسته هستید و فرصت نیز کوتاه است؛ از این رو، چندان مصدّع اوقات نمی‌شوم. دقایقی که در محضر شما عزیزان هستیم، بهتر است از عشق آقا امام حسین علیه‌السلام و صفای آن مولا، که صفای دل همهٔ اولیای خداست، سخن بگوییم.
در میان همهٔ انبیای الهی و حضرات معصومین علیهم‌السلام این امام حسین علیه‌السلام است که پیامبر عشق است و در صحنهٔ کارزار، تمامی یاران و آشنایان را به قربانی می‌برد و خود را نیز فدا می‌نماید؛ اما پیامبری مانند حضرت یونس علیه‌السلام چنین ایستادگی ندارد و میدان را خیلی زود خالی می‌نماید. این صفای خالص و عشق آقا امام حسین علیه‌السلام است که او را ماندگار نموده است. حضرات ائمهٔ معصومین علیهم‌السلام همه نور واحد هستند و تفاوت، میان یاران آن‌ها بوده است. در کنار بسیاری از پیامبران الهی و نیز حضرات امامان معصوم علیهم‌السلام ، افرادی ناخالص، بدل‌کار و ظاهرگرا بوده است که تا کارزاری پیش می‌آمده و مشکلی رخ می‌داده است، خود را کنار می‌کشیدند؛ ولی آقا امام حسین علیه‌السلام شب عاشورا این کار را به فینال‌ها کشاند و هر کسی را که ناخالصی در وجود وی بود، مرخص نمود. حضرت با چشم ولایی خویش یاران مخلص را شناسایی کرد و با دست ولایی خویش، آنان را برگزید. یاران آن‌حضرت از لحاظ کیفیت و از حیث صفا بسیار قوی بودند و کسی به بلندای آنان نمی‌رسید. افرادی مثل حضرت ابوالفضل العباس، حضرت علی اکبر و حضرت قاسم علیهم‌السلام با آقا امام حسین علیه‌السلام ماندند که صفا، صمیمیت و عشق در دریای دل آنان موج می‌زد. طبیعی است چنین گروهی همواره ماندگار خواهند بود و آن عشق و صفایی که یاران امام حسین علیه‌السلام داشتند، به روح آیندگان منتقل می‌شود. شما از بچگی در این هیأت‌ها عزاداری می‌کردید و چیزی نیز در عشق شما نسبت به امام حسین علیه‌السلام اثر نمی‌گذارد و زمان، مکان، سیاست، تاریخ و دولت‌ها در آن تأثیری ندارند. مردم در این سال‌ها، با این همه گرانی، چه سفره‌هایی که برای آن حضرت پهن نمی‌کنند. یارانی که آقا امام حسین علیه‌السلام از لحاظ صفا و خلوص داشتند و توفیقی که خداوند نصیب ایشان فرمود، آقا امیرمؤمنان علیه‌السلام نیافتند و ایشان چنین یاران صافی و خالصی نداشتند. حتی یک نفر از یاران امام حسین علیه‌السلام در مقابل دشمن به ترس و واهمه نیفتاد؛ ولی نسبت به آقا امیرمؤمنان علیه‌السلام گفته شده است: «ارتدّ النّاس بعد النبی إلاّ ثلاثة نفر»(۲). همه به‌گونه‌ای در راه ماندند و آن حضرت علیه‌السلام را تنها گذاشتند؛ اما عشقی که امام حسین علیه‌السلام و یاران مخلص ایشان داشتند، سبب شد بنا به تقدیر الهی، دین به نام امام حسین علیه‌السلام سکه بخورد و نام «حسین» که گفته می‌شود، یعنی نام خدا برده می‌شود. این است که می‌گوییم حسین علیه‌السلام پیغمبر عشاق است و عشقی که ما در وجود خود داریم، از آن حضرت و از صفا و خلوص آن حضرت علیه‌السلام است. سعی کنید به این عشق در تمامی زندگی و در برخورد با شیفتگان آقا امام حسین علیه‌السلام و مردم عزیز و در مواجهه با آشنا و رفیق تعین بدهید که هر کسی شما را دید، بگوید
________________________________________
۱٫ فجر / ۲۷ ـ ۳۰٫
۲٫ بحار الانوار، ج ۳۴، ص ۲۷۴٫
(۱۳)
________________________________________
این حسینی است و صفا و عشق آن حضرت علیه‌السلام در وجود این فرد هست. ما حسینی هستیم که وفا داریم. اگر ما مهربان هستیم، از امام حسین علیه‌السلام است، اگر جوان‌مردیم، چون حسین علیه‌السلام را داریم.
خوشا به سعادت شما عزیزان که به عشق امام حسین علیه‌السلام «حسین حسین» می‌کنید. در این شب‌ها، برای این‌که دل خود را با امام حسین علیه‌السلام همراه کنیم، به اعمال و کردار خود توجه نماییم و ببینیم امام حسین علیه‌السلام با فرزندان و خانوادهٔ خود و با دوستان خویش چگونه رفتار می‌کردند و ما نیز رفتار خود را همان‌گونه تعریف کنیم و نماز، عبادت، پاکی، طهارت، ادب و اخلاق خود را مانند آن حضرت علیه‌السلام تنظیم نماییم و مصداق: «کونوا لنا زینا ولا تکونوا علینا شینا»(۱) باشیم و همان‌طور که امام حسین علیه‌السلام با همه صاف بوده است، ما هم که می‌خواهیم حسینی باشیم، با همه به صفا و محبت برخورد نماییم.
صفایی که یاران امام حسین علیه‌السلام داشتند، در نگاه آنان هویدا بوده است. آقا امام حسین علیه‌السلام وقتی در چشم این یاران نگاه می‌کردند یا وقتی آنان به چهرهٔ آقا امام حسین علیه‌السلام نگاه می‌کردند و هنگامی که راه می‌رفتند و به قد و بالای یک‌دیگر می‌نگریستند یا صدای مناجات هم‌دیگر را می‌شنیدند یا با هم صحبت می‌کردند، عشقی داشتند که حتی فرشتگان خداوند نیز آن عشق را نداشتند. بعضی از یاران امام حسین علیه‌السلام از انتظار شهادت، به وجد افتاده بودند. صفا آن‌قدر شیرین و گواراست که شهادت را از ذهن‌ها می‌برده و آنان را غرق عشق می‌نموده است. آیات شریفه‌ای که خدمت شما قرائت شد، از این عشق و صفا می‌گوید:
«یا أَیتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ، ارْجِعِی إِلَی رَبِّک رَاضِیةً مَرْضِیةً، فَادْخُلِی فِی عِبَادِی، وَادْخُلِی جَنَّتِی»(۲).
شما در این آیه که نفس را دارای اطمینان می‌داند، چیزی از عمل و عبادت نمی‌بینید؛ بلکه نفس مطمئن، موضوع سخن قرار گرفته است. دو وصف «رَاضِیةً» و «مَرْضِیةً»رضای فعلی را بیان نمی‌دارد و رضای وصفی، نفسی و حقیقی است و همانند «رَضِی اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ»(۳) است که جز اولیای خدا و صاحبان نفس مطمئنه، به این مقام نمی‌رسند و این مقام است که آنان را ماندگار می‌سازد و صفای آنان را به تاریخ می‌کشاند و همه را به سوی صاحب آن صفا سوق می‌دهد.
می‌خواهیم به در خانهٔ آقا امام حسین علیه‌السلام برویم. السلام علیک یا ابا عبداللّه! آقا امام حسین علیه‌السلام اگر شهید شدید و اگر غریب بودید، اگر به سختی افتادید، اما از آن عشق و صفایی که شما و یارانتان داشتید، به ما هم بدهید. آن همه شهادت و سختی به جای خود، اما از آن عشق و صفایی که شما داشتید، به ما هم بچشانید. حسین جان! از همان نگاه‌های عاشقانه‌ای که به یارانتان داشتید، به ما هم گوشهٔ چشمی داشته باشید. شما به حضرت علی‌اکبر نگاه می‌کردید و قامت رعنای حضرت عباس را می‌دیدید؛ اما فردا آنان یکی پس از دیگری به میدان می‌روند و دیگر باز نمی‌گردند. یا اللّه یا اللّه. اللهمّ صلّ علی محمّد و آل محمّد. اللهمّ إنّا نسألک و ندعوک باسمک العظیم الأعظم بحقّ الحسین، یا اللّه، یا اللّه، یا اللّه یا اللّه یا اللّه یا رحمن یا رحیم یا مقلّب القلوب، ثبّت قلبی علی دینک. خدایا به حق آقا امام حسین علیه‌السلام عاقبت ما را ختم به خیر بفرما. صفای ما، صمیمیت ما و عشق ما با آقا امام حسین علیه‌السلام هرچه بیش‌تر و بیش‌تر بفرما. مردم ما، کشور ما را به حق آقا امام حسین هرچه بیش‌تر حسینی و حسینی بفرما. مشکلات مردم و گرفتاری‌های اسلام و مسلمین و جامعه اسلامی را در سراسر جهان هرچه زودتر برطرف بفرما. شرّ دشمنان اسلام را، اگر قابل هدایت نیستند، به خودشان بازگردان. ما را جزو یاران آقا امام زمان (عجل اللّه تعالی فرجه الشریف) محسوب بگردان. به مریضان و بیماران شفا عنایت فرما. ما را هرچه بیش‌تر و بیش‌تر در راه توفیق و سعادت دین موفق بفرما. انقلاب اسلامی را مؤید و منصور بفرما. عجّل فی فرج مولانا صاحب الزمان. اللهمّ صلّ علی محمّد و آل محمّد.
________________________________________
۱٫ بحارالانوار، ج ۶۵، ص ۱۵۲٫ شیخ صدوق، امالی، ص ۴۴۸٫
۲٫ فجر / ۲۷ ـ ۳۰٫
۳٫ مائده / ۱۱۹٫
(۱۴)
________________________________________
(۱۵)
________________________________________


اشارهٔ ۴: نفس مطمئن حق
اشاره: این سخنرانی نیز در تاریخ ۵ / ۲ / ۱۳۸۱ در یکی از هیأت‌های مذهبی شهر تهران ایراد شده است.
بسم اللّه الرحمن الرحیم. الحمد للّه ربّ العالمین، والعاقبة للمتّقین، والنّار للملحدین، ثمّ الصّلاة والسّلام علی سیدنا ومولانا، حبیب إله العالمین، العبد المؤید، والرّسول المسدّد، المصطفی الأمجد، المحمود الأحمد، أبی القاسم محمّد، وعلی آله الطّیبین الطّاهرین، ولعنة اللّه علی أعدائهم أعداء الدین.
فبعد، فقد قال الحکیم فی محکم کتابه:
«یا أَیتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ، ارْجِعِی إِلَی رَبِّک رَاضِیةً مَرْضِیةً، فَادْخُلِی فِی عِبَادِی، وَادْخُلِی جَنَّتِی».
ای نفس مطمئنه، خشنود و خداپسند به سوی پروردگارت بازگرد، و در میان بندگان من درآی، و در بهشت من داخل شو.(۱)
این شب‌ها، به آقا امام حسین علیه‌السلام ، حضرت امام سجاد علیه‌السلام و حضرت قمر بنی هاشم علیه‌السلام تعلق دارد. عنایت خاص ربوبی حق شامل تمامی دوستان آن حضرات گردد، برای پیروزی کامل اسلام و مسلمین در سراسر جهان صلواتی محبت کنید: اللهمّ صلّ علی محمّد و آل محمّد.
زبان قاصر است از آن که نَمی از اقیانوس بی‌کران فضایل آقا امام حسین، آقا امام سجاد و آقا ابوالفضل العباس علیهم‌السلام را بیان دارد. هرچه در فضایل آن حضرات بگوییم، بسیار اندک است. البته برای ارتباط هر چه بیش‌تر با ارواح قدسی آن حضرات علیهم‌السلام و معرفت به فضایل این بزرگواران، به تهذیب نفس و طهارت روح نیاز است و با سخن، مقال و گفتار، به شناخت آن حضرات علیهم‌السلام نمی‌توان رسید. چنین نیست که با سخن گفتن، بشود حسین علیه‌السلام را یافت و با حرف، قمر بنی‌هاشم علیه‌السلام را شناخت و امام سجاد علیه‌السلام را با گفتار پیدا نمود؛ بلکه قدم‌های معرفت با صفای باطن و روشن ضمیری و با قرب معنوی است که پیش می‌رود.
برای این‌که در این شب بتوانیم رونقی در خود داشته باشیم، صلواتی محبت کنید: اللهمّ صلّ علی محمّد و آل محمّد.
ما انسان را دارای دو چهرهٔ ارتباطی می‌دانیم که می‌تواند خود را با دو طریق رشد دهد و چهرهٔ خود را به هر سویی که بخواهد بکشاند. یک چهرهٔ او، شناسنامهٔ وی است که روابط خارجی او را بیان می‌دارد و معرّف نام، پدر و مادر و اصل و تبارِ سببی و نسبی اوست، که منیت وی را شکل می‌دهد و هر چیزی را همانند لباس، کفش، ظاهر، فضل، خانه، ثروت و متعلقات، به خود اضافه می‌کند و برای نمونه می‌گوید: ثروت من. وی در این شناسه، موقعیتی شغلی دارد که وقت و عمر خود را برای آن می‌گذارد.
اما چهرهٔ دوم انسانی، بُعد واقعی وی را نشان می‌دهد و شناسهٔ حقیقت اوست، که همان باطن اوست با خصوصیاتی که دارد، و می‌تواند صفا، صمیمیت، صدق، ایمان و عبودیت در آن باشد یا حقد و کینه، حسادت و هر رذیلت دیگری.
انسانی که تمام وقت به ظاهر خود اشتغال دارد، از باطن تهی است و آن کسی که به باطن می‌پردازد، نمی‌تواند دل به ظاهر ببندد. کسی که به دنبال باطن است، هیچ گاه به دنبال صورت و ظاهر نیست و آن کسی که به دنبال ظاهر است، هیچ گاه عمر خود را در باطن خویش هزینه نمی‌کند. چنین انسانی شبانه روز زحمت می‌کشد و تحصیل می‌نماید برای مدرک و نانی که از آن به دست می‌آورد. چنین انسانی، یک نعش است که تعزیهٔ آدمی دارد و نقش انسان را بازی می‌کند. او معرکه‌داری بیش نیست و چیزی جز شعبده در چنته ندارد. شناسنامهٔ وی با متعلقاتی که دارد، به او آویزان است و حقیقتی جز کفش، کلاه، لباس، خانه، خودرو، فرزند، پدر، مادر و شهر و دیار خود ندارد و وقتی که می‌میرد، چیزی با او همراه نیست و هرچه را که به خود آویز کرده است، باید از خود بردارد و به داماد، عروس و شوهر بعدی زن خود بسپارد. زندگی چنین کسی هیچ شباهتی
________________________________________
۱٫ فجر / ۲۷ ـ ۳۰٫
(۱۶)
________________________________________
به اولیای خدا و انبیای الهی علیهم‌السلام ندارد. آنان حقیقتی دارند مطمئن که همواره به سوی خدای خویش رجوع می‌کنند و وصف حال آنان، این آیهٔ شریفه است:
«یا أَیتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ، ارْجِعِی إِلَی رَبِّک رَاضِیةً مَرْضِیةً، فَادْخُلِی فِی عِبَادِی، وَادْخُلِی جَنَّتِی»(۱).
این آیه در سورهٔ فجر قرار دارد. سورهٔ فجر، سورهٔ امام حسین علیه‌السلام است. این سوره می‌فرماید: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ، وَالْفَجْرِ، وَلَیالٍ عَشْرٍ، وَالشَّفْعِ وَالْوَتْرِ، وَاللَّیلِ إِذَا یسْرِ»(۲).
هم آیات ابتدایی این سوره در شأن امام حسین علیه‌السلام است و هم آیات پایانی آن، که خدمت شما در طلیعهٔ سخن قرائت شد.
امام حسین علیه‌السلام حقیقتی دارد که در این آیه از آن به «نفس مطمئن» یاد شده است. نفس مطمئن، نفسی است پر از صفا، جوان‌مردی و پاکی، که تنها نفس‌های پاک را گرد خود می‌آورد. در میان تمامی انبیای الهی از حضرت آدم علیه‌السلام تا حضرت خاتم صلی‌الله‌علیه‌وآله هیچ کدام چنین ویژگی را نداشتند که تمامی یاران ایشان پاک و صافی باشند؛ همان‌طور که آقا رسول‌اللّه صلی‌الله‌علیه‌وآله هنوز از دنیا نرفته بودند که ناخالصی‌ها خود را نشان داد و حتی کسانی که در خانهٔ پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله بودند، به مخالفت با ایشان برخاستند؛ اما در قیام کربلا تنها یارانی جوان‌مرد باقی ماندند و از حبیب بن‌مظاهر ـ پیر دیر کربلا ـ تا علی اصغر، طفل شیرخوار، همه و همه با آن حضرت علیه‌السلام همراه و همدل بودند و حتی تمامی زنان شیردل نیز با آن حضرت علیه‌السلام موافق بودند و کسی مزاحم امام نبود و دست ایشان را برای نمایش عشق نبسته بودند و همه با ثبات قدم و با دلی مطمئن، یار و یاور حضرت بودند. کربلا دانشگاه کمال و اطمینان بوده و سه امام معصوم از امام حسین، امام سجاد و امام باقر علیهم‌السلام در آن حضور داشته‌اند. امام حسین علیه‌السلام چنان اطمینانی به خود و خانوادهٔ خویش داشتند که همسر و فرزندان را نیز با خویش بردند و همه را به سوی خدا فراخواندند و این برای کسی است که به چهرهٔ حقیقی خود توجه داشته باشد.
در برابر، کسی که پنجاه سال برای زندگی دنیوی در پی تدارک توشه و متاع است، حاضر نیست به هنگام مرگ آن را ترک گوید و به مرگ خود راضی نمی‌شود و چه بسا با خداوند درگیر می‌شود. البته چنین کسانی نه با فرشتهٔ مرگ، که با خدا، دعوا و نزاع می‌کنند. فرشتهٔ مرگ، بعد از هفتاد سال زندگی، ناگاه پیش چشم کسی حاضر می‌شود و از کسی که حاضر نبوده است هزار تومان به کسی ببخشد، می‌خواهد تمامی اموال خود را زمین بگذارد و زحمت هفتادسالهٔ خود را بر باد دهد و این‌جاست که ـ نعوذ باللّه ـ می‌گوید: «ظالم‌تر از خدا که می‌خواهد تمامی اندوختهٔ مرا بگیرد، وجود ندارد.» چنین کسی با رضایت به سوی رب خویش نمی‌رود؛ بلکه در حالی که با خداوند درگیر است، به برزخ گام می‌نهد.
این اولیای خدا هستند که با رضایت تمام و با قلبی مطمئن، به سوی خدای خویش رجوع می‌کنند و نشان ربانی آنان را می‌شود در چهرهٔ مبارک ایشان دید. برای نمونه، امام حسن مجتبی علیه‌السلام چهره‌ای الهی داشتند؛ اما نشان امام حسین علیه‌السلام خطی لم‌یزلی است که نفسی مطمئن را می‌نمایاند و این چهره هرچه به عصر عاشورا نزدیک‌تر می‌شده روشن‌تر، صافی‌تر و زیباتر می‌گردیده است و چنان اطمینانی در آن بوده است که دشمن حتی به بدن پاره پارهٔ آن حضرت نیز نمی‌توانسته نگاه کند و سر را از قفا می‌برد. مظلومیت ایشان با ضعف آمیخته نبوده است.
صلابت آقا ابوالفضل العباس علیه‌السلام نیز همین‌گونه بوده است و عمود آهنینی که بر ایشان وارد می‌شود، از جلو و با مشاهدهٔ چهره نبوده، بلکه از پشت سر بوده است؛ وگرنه کسی به خود جرأت نمی‌داده به این چهره نگاه کند و هر عمود به دستی، با مشاهدهٔ این چهره، ناخودآگاه عمود از دست می‌انداخته است. آن حضرت، چنان چهرهٔ زیبا و پر صلابتی داشته‌اند که به ایشان لقب قمر بنی‌هاشم ـ که قومی زیبا بوده‌اند ـ را داده‌اند. البته زیبایی حضرت عباس به سفیدی یا بوری چهره نبوده است؛ بلکه به قامت بلند، رسا و رشید ایشان بوده که می‌توانسته بر اسب‌های بلند اعراب بنشیند و پا را بر زمین رها کند. چنین قامتی ستبری سینه را می‌خواهد. زیبایی ایشان در پوست نبوده است. این زلیخا بوده که چهره و پوستی زیبا داشته است. این اطمینان، ستبری و آن قامتِ قیامت بوده که ایشان را زیبا می‌نموده است؛ به‌گونه‌ای که وقتی روی اسب قرار می‌گرفته‌اند، هر کس آن جمال بزرگوار را می‌دیده، به خود جرأت رفتن به میدان را نمی‌داده است. البته امام حسین علیه‌السلام جوانمرد است و نمی‌خواهد رعب و خوفی در دل دشمن ایجاد کند و برای همین به حضرت عباس علیه‌السلام اجازهٔ میدان نداده است؛ چرا که آن سپاه، توان مقابله با عباس را نداشتند؛ از این رو، سفیر سماوات در گوش دلش سر داد: «شاء أن یراک قتیلا»(۳)؛ خداوند
________________________________________
۱٫ فجر / ۲۷ ـ ۳۰٫
۲٫ فجر / ۱ ـ ۴٫
۳٫ بحار الانوار، ج ۴۴، ص ۳۶۴٫
(۱۷)
________________________________________
می‌خواهد تو را کشته ببیند.
اگر امام حسین علیه‌السلام به حضرت عباس علیه‌السلام اجازهٔ میدان دهد، چیزی از میدان باقی نمی‌ماند و نوبت به شهادت حسین علیه‌السلام نمی‌رسد؛ در حالی که حسین برای شهادت آماده بود؛ از این رو، به عباس می‌گوید: «برو آب بیاور.» البته امام حسین علیه‌السلام نیز برای جنگ به میدان نرفت. شهیدان کربلا تمامی برای جنگ به میدان رفتند، جز امام حسین و حضرت عباس علیهماالسلام . ای دو بزرگوار رفتند تا به اشارهٔ حق، کشتهٔ خویش را با رضایت و صفای محض و اطمینان کامل، به سوی خدا ببرند.
کسی که از جوان‌مردی بویی ندارد و به فکر آب و نان خود می‌باشد و خودخواهی، تمام وجود او را فرا گرفته است، چیزی جز نفس اماره ندارد و جز بدی و بدبینی در ذهن وی نمی‌نشیند. چنین دلی فقط بهانهٔ بدی و بدها را می‌گیرد و به هیچ وجه نمی‌تواند ساعتی با نیکان بنشیند. بعد از نفس اماره، کسی که کمال می‌گیرد، نفس لوامه و وجدان وی جانب حق را می‌گیرد؛ هرچند به ضرر برادر خود باشد.
نفس مطمئنه، ویژهٔ اولیای خداست. آنان نه از دشمن می‌ترسند و نه از مرگ می‌هراسند، و نه از قلت و کثرت حساب می‌برند. آنان تنها حق را می‌بینند و حق را، و در عشق او مستغرق می‌باشند؛ آن هم عشق پاکی که آلوده به هیچ طمعی نیست و یقین محض به حق دارند. ایشان شک و شرطی برای معشوق ندارند؛ زیرا آن کس که شک و شرط دارد، عاشق نیست. قرآن کریم خطاب به آنان می‌فرماید:
«یا أَیتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ، ارْجِعِی إِلَی رَبِّک رَاضِیةً مَرْضِیةً، فَادْخُلِی فِی عِبَادِی، وَادْخُلِی جَنَّتِی»(۱).
یعنی به بهشت من درآی. در تمامی آیات قرآن کریم، تنها همین آیه است که از بهشت خداوند سخن می‌گوید. در موارد دیگر، از بهشتی سخن گفته می‌شود که نهرهای آب در زیر آن جاری است، با حوریانی که در خیمه‌ها هستند؛ اما در این‌جا گفته می‌شود: «به بهشت من در آی». در سورهٔ ویژهٔ امام حسین علیه‌السلام ، نخست با «وَالْفَجْرِ» شروع می‌شود و با «جَنَّتِی» پایان می‌پذیرد و واژه واژهٔ آن، از امام حسین علیه‌السلام می‌گوید. آنان به سوی خدایی رفتند که می‌ماند و از چیزی گذشتند که فناشونده و زوال‌پذیر است. امام حسین علیه‌السلام هرچه داشت، همه را به خدا داد و حتی کفنی نیز با خود برنداشت. خداوند، ما را با آن حضرت علیه‌السلام محشور بفرماید. خوشا به سعادت شهدای انقلاب که در این دورهٔ وانفسا، بار خود را بستند و رفتند و به اطمینان رسیدند و وصول پیدا کردند و دیدند آن‌چه را به آنان نشان دادند؛ اما دیگران تا مراتب دنیا و برزخ را طی کنند، مشکلات بسیاری را پیش رو خواهند داشت که هیهات است و باید از آن، به خداوند پناه برد.
ان‌شاء اللّه آقا امام حسین علیه‌السلام مدد نماید تا عاقبت به خیر شویم. برای سلامتی خود و همهٔ شیعیان حضرت امیرمؤمنان علیه‌السلام در سراسر جهان و خشنودی آقا امام حسین، امام سجاد و حضرت ابوالفضل العباس، سه صلوات غَرّا محبت نمایید: اللهمّ صلّ علی محمّد و آل محمّد.
________________________________________
۱٫ فجر / ۲۷ ـ ۳۰٫
(۱۸)


اشارهٔ ۵: به نام «امام» خود برخیزید!
اشاره: این سخنرانی در سالروز اربعین حسینی، به تاریخ ۲۴ / ۱۱ / ۱۳۸۷ در حسینیهٔ اعظم خدابندهٔ زنجان ایراد شده است.
بسم اللّه الرّحمن الرّحیم. الحمدللّه ربّ العالمین، والعاقبةُ للمتّقین، والنّار للملحِدین، ثمّ الصّلاه و السّلام علی سیدِنا ومولانا حبیب إله العالمین؛ أبِی القاسم محمّد وعلی آلِه الطَّیبین الطّاهرین، ولعنةُ اللّه علی أعداءِهم أجمعین.
أمّا بعد: فقد قال الحکیم فی محکم کتابه العظیم:
«یوْمَ نَدْعُوا کلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ فَمَنْ أُوتِی کتَابَهُ بِیمِینِهِ فَأُولَئِک یقْرَءُونَ کتَابَهُمْ وَلاَ یظْلَمُونَ فَتِیلاً».
روزی را که هر گروهی را با پیشوایشان فرا می‌خوانیم، پس هر کس کارنامه‌اش را به دست راستش دهند، آنان کارنامهٔ خود را می‌خوانند و به قدر نخک هسته خرمایی، به آن‌ها ستم نمی‌شود.(۱)
ان‌شاء اللّه در این اربعین حسینی با شما یاوران حضرت سیدالشهدا علیه‌السلام و یاران آقا امام زمان (عجل اللّه تعالی فرجه الشّریف) غریق رحمت الهی باشیم و اسلام و مسلمین قرین نصرت باشند، به برکت صلوات بر محمد و آل محمد: اللّهُمَّ صلِّ علی محمّد وآل محمّد.
موضوع سخن من «امامت» و تبیین اهمیت و جایگاه آن در روز قیامت است. آیه‌ای که محضر شما قرائت شد، می‌فرماید در روز قیامت هر کسی را به نام امام وی می‌خوانند و چهرهٔ شما به خط امامی که در دنیا با او بوده‌اید، شناخته می‌شود. در واقع آن‌چه در دنیای پر آشفته و جهان پر تلاطم امروزی می‌تواند دست‌گیر آدمی باشد و او را از گزند حوادث شوم و ظلم جنایت‌کاران نجات بخشد، دارا بودن فکر و اندیشه‌ای است که قدرت تشخیص امام حق را از امامان باطل داشته باشد. چنین اندیشه‌ای است که می‌تواند متمایزکنندهٔ انسان با حیوان باشد و به انسان این اجازه را می‌دهد تا دنیای اطراف خود را بر اساس آرمان‌هایی که دارد، بسازد و این اصل، بر «آزادی» و «اختیار» وی و نیز بر قدرت و توان او تأکید می‌کند.
در واقع، آیهٔ شریفه می‌فرماید دل‌های شما همانند صفحه‌ای کاغذ است که شما در این دنیا بر آن نقش می‌زنید و باید دید نقش چه امامی را بر آن می‌کشید و مهر چه امامی را بر آن می‌زنید که در روز قیامت به نقش و مهر و به خط آن امام شناخته می‌شوید. شما هنوز جوان هستید و دقت داشته باشید که بر لوح جان خود چه می‌نویسید و چنین نباشد که هم‌چون طفلی قلم بردارید و بدون داشتن هدف عقلانی، بر آن خطوطی در هم بکشید و یا هم‌چون افراد کم‌سواد، کلماتی بر آن بنویسید که گاه با غلط املایی همراه است. البته بهترین کار، این است که آن را به دست امامی بر حق دهیم تا او مهر خود را بر آن حک نماید. آیهٔ شریفهٔ مورد بحث، می‌فرماید: «یوْمَ نَدْعُوا کلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ»؛ روز قیامت، هر انسانی به امام خود شناخته می‌گردد. شناخت انسان‌ها در آن زمان چندان سخت نیست و هر کسی به امام خود شناخته می‌شود. این آیه می‌فرماید خداوند بندگان خود را صدا می‌کند: «یوْمَ نَدْعُوا»؛ «ما می‌خوانیم» و خواندن ما نیز گروهی است: «کلَّ أُنَاسٍ»ما گروه گروه مردم را می‌خوانیم؛ اما نه به اسم خودشان، بلکه آنان را به نام امامی که دارند، می‌خوانیم و برای نمونه می‌گوییم حسینی‌ها بیایند و آن‌گاه است که شعار «یا حسین» در محشر سر داده می‌شود. برخی به ندای «یا زهرا» می‌آیند و بعضی وقتی «یا علی» را می‌شنوند، برمی‌خیزند و برخاستن گروهی نیز با «یا اللّه» است. ولی ما در این دنیای آشفته، در کدامین جبهه و حزب قرار داریم و به کدام گروه شناخته می‌شویم؟ دنیایی با جمعیت میلیاردی که امامان بسیاری از مردم، آشفته‌اند و به بیماری‌های روحی و روانی دچار می‌باشند؛ امامانی که صفحهٔ دل پیروان خود را هم‌چون کودکی نوپا، تنها خط خطی می‌کنند و مُهر نورانی «یا حسین»، «یا علی»، «یا فاطمه» را با خود ندارند. خوشا به حال شما که مادرتان در این مجالس، با ذکر «یا حسین» به شما شیر می‌داده و اکنون به حمد الهی، با صفای باطن خود در این جبهه حضور دارید. شناخت امام بر حق و حضور در
________________________________________
۱٫ اسراء / ۷۱٫
(۱۹)
________________________________________
جبههٔ وی، فاز نخستِ کار است. شناخت این جبهه، هرچند افتخارآفرین است، اما نباید موجب غرور و اباحه‌گری گردد، که چنین تفکری را برخی از مسیحیان نژادپرست دارند که می‌گویند: «ما یک مسیح داریم که کشته شده است برای آن که تاوان گناهان پیروان خود بنماید، پس هر کاری می‌خواهید بکنید.»
قرآن حکیم می‌فرماید:
«فَمَنْ أُوتِی کتَابَهُ بِیمِینِهِ فَأُولَئِک یقْرَءُونَ کتَابَهُمْ وَلاَ یظْلَمُونَ فَتِیلاً»(۱).
باید توجه داشت فعل «أُوتِی»در صدر آیه، مجهول است و بیان نمی‌دارد چه کسی کتاب کردار آدمی را به دست انسان می‌دهد. آیا این کتاب به دست امام آدمی است یا به دست فرشتگان مخصوص و یا خازنان بهشت؟ اما ذیل این آیهٔ شریفه، بیان دیگری دارد و می‌فرماید: «وَلاَ یظْلَمُونَ فَتِیلاً»؛ به هیچ کس ظلم نمی‌شود و با هر کسی بر اساس اصل و قاعده رفتار می‌گردد و یکی از قواعد آن، این است: «فَمَنْ أُوتِی کتَابَهُ بِیمِینِهِ»؛ کسی که کتاب کردار او را به دست راست وی می‌دهند، تازه باید حساب پس دهد و نسبت به کردار خود پاسخ‌گو باشد: «فَأُولَئِک یقْرَءُونَ کتَابَهُمْ»، یعنی همین‌ها هم باید کتاب خود را بخوانند و خود باید کتاب خویش را بخوانند، نه آن‌که فرشته‌ای را بر او بگمارند و بگویند این نامهٔ اعمال را برای صاحبان آن بخوانید؛ چرا که اگر آنان خود بخوانند، دیگر نمی‌توانند مدعی شوند و اشتباه و خطای خوانندگان را عذر و بهانه آورند. خداوند به بندهٔ خود می‌فرماید: من تو را قبول دارم، خودت بخوان! و چه‌قدر سخت است که آدمی کتاب خود را در حضور عدل الهی بخواند! آن‌گاه است که وی غلط‌های املایی خود را بر لوح جان خود می‌یابد و به خاطر کلمه کلمهٔ اشتباهی که امامان باطل بر دل وی زده‌اند، شرمنده می‌شود. این حساب و کتاب برای کسانی که نامهٔ عمل آنان به دست راست ایشان داده می‌شود، هست و کسی نمی‌تواند بگوید چون من در خط امام حسین علیه‌السلام هستم، پس حسابی ندارم و بازخواست نمی‌شوم. چنین فردی باید حساب تمامی نمازهایی را که از او قضا شده یا ظلم‌هایی را که بر مردم روا داشته است، بدهد.
کسی که امام او حسین علیه‌السلام است، باید مراقب باشد ایشان را با کردار خود آزار ندهد و دلی را نرنجاند، که روز قیامت نگویند این «حسینی» است و چنین اعمالی دارد و زمینهٔ شرمندگی امام خویش را فراهم آورد؛ بلکه باید چنان باشد که کردار خود را سرافرازانه بخواند. کسی که به خانوادهٔ خود احترام نمی‌گذارد و حرمت فرزند را پاس نمی‌دارد، زندگی وی علی‌وار نیست و به نام آن امام علیه‌السلام شناخته نمی‌شود؛ چرا که در رابطه با حضرت امیرمؤمنان علیه‌السلام وارد شده است: «إذا دَخَلَ فِی البیت کانَ صَبِیا»؛ چون امیرمؤمنان وارد منزل می‌شدند، کودکانه رفتار می‌نمودند و نرم و شیرین می‌شدند. هیبت و جلال ایشان برای بیرون از منزل بود: «وإذا خَرَجَ فِی القَوم کانَ رجلا».
همسر و فرزندان باید در کنار پدر آرامش یابند و قدرت بیان داشته باشند و بتوانند سخن دل خود را برای او بگویند و با او مشورت کنند؛ باید بتوانند از او اشکال گرفته و بر او انتقاد کنند و با او گفت‌وگو و مباحثه داشته باشند. فردی که زورگو و خشن است، تنها ادعای محبت اهل‌بیت علیهم‌السلام را یدک می‌کشد؛ چنین کسی در راه آن بزرگواران قدم نمی‌گذارد؛ از این رو، کتاب وی را به دست راست او نمی‌دهند؛ چرا که شایستگی آن را ندارد و آیهٔ: «فَمَنْ أُوتِی کتَابَهُ بِیمِینِهِ فَأُولَئِک یقْرَءُونَ کتَابَهُمْ»شامل این‌گونه افراد نمی‌شود؛ بلکه آنان در گروه سوم هستند.
اما گروه سوم، کسانی هستند که فراز: «وَلاَ یظْلَمُونَ فَتِیلاً» به آنان اشاره دارد و البته باز هم فعل آن مجهول آمده است و روشن نمی‌سازد که حساب‌رس آنان چه کسانی هستند. این گروه، همان‌ها هستند که می‌فرماید: «وَمَنْ کانَ فِی هَذِهِ أَعْمَی فَهُوَ فِی الاْآَخِرَةِ أَعْمَی وَأَضَلُّ سَبِیلاً»(۲). این‌ها چشم دل خود را کور نموده‌اند و امامان باطل، دیدی برای آنان نگذاشته‌اند و در خرواری از اشتباهات و خطاها، تاریک دل شده‌اند. مرام و امام آنان چیزی جز باطل نیست. آنان مصداق: «فَهُوَ فِی الاْآَخِرَةِ أَعْمَی وَأَضَلُّ سَبِیلاً» هستند. آنان که در دنیا دست به هر ظلمی آلوده می‌کنند، در آخرت چیزی جز سرگردانی ندارند و کوری آنان در آن دنیا بیش‌تر است.
در آن روز ـ که هر گروهی را به نام امام خود می‌خوانند ـ بسیاری بر روی زمین گرفتار می‌شوند و امامی برای آنان نیست. آنان زیر آفتاب سوزان قیامت می‌ایستند تا شاید عقلِ گم‌شدهٔ خود را بازیابند و به یاد آورند که چه کسی بوده‌اند. آیا کودکانِ گم‌شده‌ای را که سرگردان هستند دیده‌اید؟ آنان گاه می‌شود که پدر و مادر خود را نیز به یاد نمی‌آورند و یا حتی نمی‌توانند
________________________________________
۱٫ اسراء / ۷۲٫
۲٫ اسراء / ۷۲٫
(۲۰)
________________________________________
اسم آنان را بگویند.
شما جوانان که به یاری خدا، صاحب انرژی و قوت هستید، مراقب باشید که دست خود را کجا بالا برده و کجا پایین می‌آورید. و توجه داشته باشید که روزی جوانی را از دست خواهید داد. در مقابلِ ضعیف و مظلوم، متواضع و نرم باشید و اگر آنان به شما بدی دارند، شما از آن در گذرید و منش و رفتار شما بر اساس سیرهٔ حضرات ائمهٔ معصومین علیهم‌السلام باشد، تا به نام آن حضرات علیهم‌السلام شناخته شوید.
خلاصهٔ بحث ما این شد که: در روز قیامت، سه دسته از انسان‌ها وجود دارند: یکی آنان که امام حق دارند و کرداری راست و درست، که نامهٔ عملشان به دست راست داده می‌شود. دو دیگر، گروهی که ادعا می‌کنند، اما عملی ندارند. دستهٔ سوم، نه ادعایی دارند و نه عملی، و کور و سرگردان برانگیخته می‌شوند.
الحمدللّه محفل ما از گروه نخست است که در سی‌سال گذشته، محکم بر محور امامت حضرات معصومین علیهم‌السلام ایستاده‌اند و دنیایی را حیران کرده‌اند. ما جایی جز درگاه اهل‌بیت علیهم‌السلام نداریم. آقای بزرگواری نقل می‌کرد:
«من خیلی گرفتار و دل‌گیر بودم. روبه‌روی حرم آقا امام رضا علیه‌السلام ایستادم و عرض داشتم: آقا، داخل حرم نمی‌آیم و زیارت نمی‌کنم، فقط آمده‌ام عرض کنم بنده به این وضع راضی نیستم، مشکل مرا حل کنید. بعد راه خود را گرفتم و رفتم؛ اما در بین راه نگاهی به گنبد انداختم و با خود گفتم: من جایی جز این خانه ندارم بروم. دوباره بازگشتم و به آقا عرض کردم: آقا، می‌خواهید حاجتم را بدهید، می‌خواهید ندهید، من جای دیگری ندارم بروم.»
ما هم در این اربعین حسینی زیر خیمهٔ امام حسین علیه‌السلام آمده‌ایم و به آقا عرض می‌کنیم: ما جای دیگری را نداریم که برویم و شما تنها امید ما هستید. اگر در عمل ما اشتباهی هست، کمک و مدد نمایید تا آن را برطرف نماییم. ما در کربلا نبوده‌ایم؛ اما شما را می‌شناسیم و در خط شما هستیم. ما از کربلا تنها خبری می‌شنویم. یزید این‌قدر به بچه‌های آقا امام حسین علیه‌السلام ظلم کرد که خود با همهٔ خباثتی که داشت، خسته شد و به زن‌های خود گفت: «بچه‌ها را بردارید.» بچه‌ها معلوم نیست مهمان چه کسی هستند. آنان حدود یک ماه در شام و در خانهٔ دشمن بودند. در این مدت و حتی در اربعین اول، بچه‌های امام حسین علیه‌السلام به کربلا نرفتند و ما سندی برای ورود آنان به کربلا در اربعین نداریم. تنها کسی که در اربعین به کربلا آمد، جابر بن عبداللّه انصاری است که از راویان معتمد شیعه است(۱). وی به قصد زیارت حسین غریب علیه‌السلام به کربلا رفت، نزدیک شطّ فرات غسل کرد و برای زیارت امام حسین علیه‌السلام احرام بست. او نابینا بود و عطیه دست او را گرفت و به نزد قبر امام حسین علیه‌السلام آورد. جابر دست بر روی قبر مبارک امام حسین علیه‌السلام گذاشت و عرض نمود: «السّلامُ عَلَیک یا أباعَبدِاللّه» و بی‌هوش بر روی قبر افتاد. پس از این‌که به هوش آمد، حسین علیه‌السلام را صدا می‌زد، اما جوابی نمی‌شنید. جابر فریاد زد: «حبیب لا یجیب حبیبه»؛ حسین جان! مگر می‌شود دوست، جواب دوستش را ندهد؟! اما بعد از آن فریاد زد: «حسینی که نه رگ، نه سر و نه بدن دارد، چگونه جواب مرا دهد؟!»(۲) السّلامُ عَلَیک یا أباعَبدِاللّه. اللّهُمَّ صلِّ علی محمّد وآل محمّد.
________________________________________
۱٫ ر. ک : بحار الانوار، ج ۹۸، ص ۳۳۵٫
۲٫ ر. ک : بحار الانوار، ج ۶۵، ص ۱۳۰٫

مطالب مرتبط