فصل پنجم:
گمراهان
«الضَّالِّینَ»
(۲۱۱)
(۲۱۲)
معناپژوهی ضلالت
ضلالت به معنای گُمی (گمراهی و گم شدن) است؛ خواه در امور مادی باشد یا معنوی؛ مانند اعتقادات و باورها یا در امور اخلاقی یا گم نمودن هویت و حقیقت خود و از دست دادن دل و نفس خویش.
کسی هدایت دارد و «مهدی» است که راه مناسب و طبیعی خود را یافته و مسیر سلامت و سعادت خویش را شناخته باشد و «ضالّ» کسی است که راه خود را گم کرده و مسیر طبیعی و متناسب خود را نمیشناسد و بر خطاست و اشارهای کافی است که او را از مسیر اشتباهی که رفته است بازگرداند. «ضال» و گمراه به انسانی میگویند که عقل و اراده دارد و «ضاله» و گمشده حیوانی است که اراده دارد، ولی عقل و شعور ندارد و اگر چیزی نه اراده داشته باشد و نه شعور و قدرت فهم، «ضایع»، از بین رفته و غایب است.
«ضلالت» در مقابل هدایت است و هر دو معنایی وجودی دارد. هدایت و ضلالت امری اشتدادی و تشکیکبردار است که میتواند سطحی یا عمیق باشد.
(۲۱۳)
ضلالت بر موارد فراوانی از خطای مادی و معنوی و حسی و ایمانی مانند شرک، معصیت و قساوت به کار رفته است که آیات آن را در پی خواهیم آورد.
کسی که خود را گم میکند از حق دور میشود و حرمان مییابد و این برای ضلالتهای کلان و عمده و برای سران گمراهی به ویژه صاحبان تابوت است، نه گمراهیهای جزیی. «الضَّالِّین» به معنای گمراهان، کسانی هستند که در خود گم میباشند و به چیزی جزم و یقین ندارند و در شک و حیرت غوطهورند و تابع مغضوبان میباشند و چون در نهاد آنان سستی و ضعف است، با تزلزل جبههٔ غضب شدگان، از آنان میگریزند.
«ضلالت» در برابر «هدایت» و «ارشاد» به معنای غیبت، غیبوبت و گم شدن است. گمشده را «ضالِّه» میگویند. گمشده را به این اعتبار ضاله میگویند که ضایع و تباه شده است؛ به این معنا که مربی، حامی و راهنما ندارد. بر دفن میت یا آمیخته شدن آب در شیر، اطلاق اضلال میشود؛ زیرا مرده یا شیر در آن پنهان و گم میشود و اضمحلال مییابد و حس و صورت خود را از دست میدهد. در کتابهای لغت، واژهٔ «ضلل» چنین معنا شده است:
«ضلّ: أصل صحیح یدلّ علی معنی واحد وهو ضیاع الشیء وذهابه فی غیر حقّه.
ضلّ الرجل الطریق وضلّ عنه یضلّ من باب ضرب ضلالاً وضلالة: زلّ عنه ولم یهتد الیه، فهو ضالّ. والأصل فی الضلال الغیبة، ومنه قیل للحیوان الضائع: ضالّة للذکر والأنثی، والجمع
(۲۱۴)
الضوالّ، ویقال لغیر الحیوان ضائع ولقطة. وضلّ البعیر: غاب وخفی موضعه. والتحقیق: أنّ الأصل الواحد فی هذه المادّة: هو ما یقابل الاهتداء، فَالضَّلالُ هو عدم الاهتداء، والاْءِضْلالُ هو فقدان الهدایة، أی جعل شیء ضالاًّ.
فَالضَّلالُ: فقدان الرشاد والدلالة إلی المقصود، سواء کان فی جهة مادّیة أو معنویة.
ومن لوازم هذا الأصل: الخطأ، الذهاب فی غیر حقّه، العدول عن الطریق، الضیاع، الغیبوبة، وغیرها. فانّ هذه الأمور تتحقّق فی أثر عدم حصول الاهتداء إلی المقصود، کما أنّ الدفن خلاف المسیر والحرکة إلی المقاصد الدنیویة، وخلط الماء فی اللبن علی خلاف استمرار الحالة اللبنیة وخلوصها»(۱).
باید دانست ضلالت امری وجودی و مانند هدایت یک مسیر و یک راه است و نمیشود برای آن معنایی عدمی و مفقود آورد. بر این پایه، نمیشود ضلالت را به فقدان هدایت معنا کرد. هدایت اضلالی خداوند که از آن سخن خواهیم گفت امری وجودی است. بر این اساس، هدایت و ضلالت با هم تقابلی از نوع تناقض ندارد که یکی وجودی و دیگری عدمی باشد، بلکه هر دو امری وجودی است و تقابل آنها از نوع تخالف است با این تفاوت که وجود هدایت هم واقعی و هم حقیقی است، ولی وجود ضلالت تنها واقعی است و حقیقت ندارد؛ یعنی پشتوانهٔ معنوی، الهی و ربوبی ندارد.
- التحقیق، ج ۷، ص ۳۹ ـ ۴۰٫
(۲۱۵)
هر امری حقیقی واقعیت و نمود خارجی دارد، ولی هر امر واقعی لازم نیست حقیقی باشد.
تقابل ضلالت و هدایت مانند تقابل ظلم و عدالت به تخالف است نه به تضاد؛ زیرا تضاد به طور کلی امری محال است و در میان پدیدههای هستی نمیشود دو امر وجودی یافت که میان آنها غایت خلاف باشد، بلکه هر پدیدهای در مرتبهای است و چون راه کمال پدیدهها یا انحطاط آنها بسته و مسدود نیست و راه باز است، غایت خلاف به دست نمیآید.
واژههای همگن ضلالت
«ضلل» دارای واژههای همگنی است که برخی از آن عبارت است از: صلل، ظلل، ظین، طین، زلل، زلج، زلخ، زلع، زلف: زلق، زلغ، زلزل، ضلم، ظلم، زلم که تمامی نوعی کاستی، کجی و مشکل را حکایت دارد.
«ضلل» در مقابل هدایت، گونهها و دستههای فراوانی دارد؛ بهطوری که گستردگی آن به هیچ اجازه نمیدهد گمراهان با غضبشدگان برابر باشند.
«زل» لیزش بدون قصد است و قساوت و نیز سقوط در آن نیست و «ضل» خطای همراه با اراده است. «زلق» لغزش به همراه سقوط است و کسی که چشم زخم به پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله وارد آورد قصد سقوط آن حضرت را داشت و برای همین است که میفرماید: «وَإِنْ یکادُ الَّذِینَ کفَرُوا لَیزْلِقُونَک بِأَبْصَارِهِمْ لَمَّا سَمِعُوا الذِّکرَ وَیقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ. وَمَا هُوَ إِلاَّ ذِکرٌ لِلْعَالَمِینَ»(۱).
- قلم / ۵۱ ـ ۵۲٫
(۲۱۶)
«ضل» نسبت به سقوط ساکت است و اصل ارتکاب خطا را بیان میدارد و ممکن است به سقوط بینجامد یا چنین نشود.
«ظل» سایهٔ کشیده و دارای انبساط و نور ضعیف و کمجوهر است که به نور نمیرسد.
«ظلم» حرمان و تاریکی (ظلمت) است.
«زلم» لاغری، تراشیدن و پیکره (بت) ساختن و کم نمودن از عرض است نه طول.
غرض آن که گمراهی شعبهها و شاخههای فراوانی دارد و نمیشود تمامی آنها را با مغضوبان یکی دانست؛ بهویژه آن که بیشتر گمراهان ضایع هستند و بدون اراده و درک، به خطا میروند؛ همانند طفلی که مادر خود را گم میکند.
نمیشود مغضوبان را کنار ضالان گذاشت و به تمامی آنها به یک چشم نگاه کرد، ضمن آن که ناسوت در مسیری که پیش رو دارد بر شمار هدایتیافتگان افزوده میشود و «الْمَغْضُوبِ عَلَیهِمْ» و «الضَّالِّینَ» در زمان ظهور امام عصر (عجل اللّه تعالی فرجه الشریف) کمترین شمار خود را دارد.
کاربرد ضلالت در قرآن کریم
«ضل» و مشتقات آن در قرآن کریم بیش از ۱۹۰ بار به کار رفته است. ضال یا خود گم و گمراه شده و یا مضل و گمراهکننده است. ضال کسی است که از روی ناآگاهی به گمراهی گرفتار شده و جنبهٔ لازمی دارد و
(۲۱۷)
«مضل» گمراهی است که آگاهانه، عالمانه و به عمد یا به سبب جهل مرکب که همراه یقین است، انحرافی را ترویج میکند و حیث تعدی دارد. سیاستمدارانی که خلق را به بازی میگیرند و بیراهه میبرند یا سران مافیای توزیع مواد مخدر، آگاهانی هستند که به عمد انحراف میپردازند. «مُضِّل» از اسمای ذاتی ثانوی جلالی خداوند است.
ضال تنها جهت خلقی دارد و اگر با جهات خلقی غضب سنجیده شود، نسبت آن به صورت تقریبی بیش از نوزده به یک میشود؛ زیرا موارد غضب خلقی تنها ده مورد است و چنین نیست که بر هر گمراهی غضب شود که مقایسهٔ این جهت مهم نیست، بلکه مغضوبان حقی که خطای بزرگی مرتکب شدهاند را باید معیار سنجش قرار داد که در این صورت، نسبت هشت به یک است. ضمن آن که در همین درصد نیز بسیاری بخشیده میشوند و بسیاری نیز تنها در جهنم است که غضب بر آنها فعلی میشود نه در ناسوت. بر این پایه، غضب را نباید برای گمراهیهای معمولی یا افراد ضعیف و عادی پیش کشید.
اضلال که در مورد حق است لحاظ تعدی دارد و به صورت اقتضایی واقع میشود. نکتهٔ مهم اینجاست که توجه شود چنین نیست که تمامی اضلالیها مغضوبی باشند و رابطهٔ میان آن دو عام و خاص مطلق است نه تساوی.
تهدید به عقاب و جهنم برای گمراهان، تنها موارد اندکی دارد و به گمراهان نگاهی از سر مرحمت و نیاز به مراقبت برای بهبودی و هدایت گرفتن شده است. در برابر این امور، باید آمار واژههای مرحمتی را آورد که
(۲۱۸)
از آن در جلد دوم سخن گفتیم و آن بحث، چهرهٔ عشق و رحمت الهی را به وضوح نمایاند و در آنجا ثابت کردیم اسلام دینی رحمتی و بسیط است و موارد غضب و قبض حکم استفاده از نمک برای این طعام گوارای مرحمتی را دارد به همین تناسب، شمار افراد آن نیز تغییر میکند. دینی که مرحمتی باشد پیروان بسیار دارد و مردودیهای آن اندک میباشند.
مغضوبان از دایرهٔ مضلان میباشند نه ضالان به تنهایی. همچنین خداوند اضلال یا قتل دارد، ولی دروغ و ظلم ندارد و این امر قبح فراوان این دو را میرساند. دروغ و ظلم برای کسی است که احساس محدودیت و ضعف دارد و هرچه این محدودیت و ضعف بیشتر باشد، شدت میگیرد. کسی که محدودیتها و تعینها را از خود بردارد به این امور آلوده نمیشود.
ضال اسم لازمی است و اضلال معنای تعدی دارد و محتوای آن همچون غضب، چندان غلاظ و شدادی ندارد. بسیاری از موارد کاربرد ضال در مستضعفان است، برخلاف غضب که دارای غلاظ و جلال است و چنانچه با موارد استعمال ضلالت در قرآن کریم نسبتسنجی شود، گمراهی قریب به هشت برابر بیشتر از غضب در قرآن کریم به کار رفته است و از هر هشت گمراه یک نفر مغضوب واقع میشود و این امر رابطهٔ عموم و خصوص آن دو را میرساند که البته جهت مشترک آن بسیار اندک است. در پی گریدهای از آیات با موضوع گمراهان میآید:
۳۶ ) «وَمَنْ یتَبَدَّلِ الْکفْرَ بِالاْءِیمَانِ فَقَدْ ضَلَّ سَوَاءَ السَّبِیلِ»(۱).
کسی که ایمان (آییننامه و نقشهٔ زندگی) را با کفر جابهجا کند و کافر
- بقره / ۱۰۸٫
(۲۱۹)
شود، راه را گم کرده و استقامت خود را از دست داده است. این آیه از غضب و تهدید سخن نمیگوید و تنها گمراهی آن فرد را بیان میدارد و این مسلک و آیین بسیط و باز و مشی بزرگوارانهٔ خداوند را نشان میدهد که هیچ لذتی با آن برابری نمیکند.
انسان نسبت به خداوند و تمامی پدیدههای او حتی دوزخ باید انبساط خاطر داشته باشد و جهنم را مترسک بداند و شمار مستحقان عذاب که عذاب برای آنان فعلی میشود را در برابر هدایتیافتگان بسیار اندک بداند و تفکری که بیشتر انسانها را دوزخی میشمرد مغزی خشک و یبس دارد که رنگ سیاه به امور معنوی و دین میزند و تلاش نامیمون و خطای خود را در خدمت استعمار قرار میدهد.
۳۷ ) «فَمَا لَکمْ فِی الْمُنَافِقِینَ فِئَتَینِ وَاللَّهُ أَرْکسَهُمْ بِمَا کسَبُوا أَتُرِیدُونَ أَنْ تَهْدُوا مَنْ أَضَلَّ اللَّهُ وَمَنْ یضْلِلِ اللَّهُ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ سَبِیلاً»(۱).
«مضل» از اسمای ثانوی ذاتی حق تعالی و متوقف بر کردههای بندگان است که فعلی میشود و ظهور مییابد، وگرنه خداوند به صورت اولی هیچ کسی را اضلال و گمراه نمیکند.
۳۸ ) «وَاذْکرُوهُ کمَا هَدَاکمْ وَإِنْ کنْتُمْ مِنْ قَبْلِهِ لَمِنَ الضَّالِّینَ»(۲).
این آیه به مؤمنان خاطرنشان میشود پیش از هدایت فعلی، از گمراهان بودهاند.
- نساء / ۸۸٫
- بقره / ۱۹۸٫
(۲۲۰)
۳۹ ) «وَوَجَدَک ضَالاًّ فَهَدَی»(۱).
خداوند به پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله اطلاق «ضال» میکند و بر این پایه به هیچ وجه نمیشود میان این واژه با مغضوبان تساوی قرار داد. در مواردی که ضلالت به صورت لازمی به کار رفته است زبان تهدید با آن نیست؛ زیرا خطای عمدی یا تعدی به غیر در آن نیست و این امر میرساند شدت و غلظتی که در غضب هست قابل مقایسه نیست با انبساطی که در این واژه لحاظ شده است؛ هرچند چنین است که تمامی مغضوبان از گمراهان و «ضال» میباشند؛ چنانکه آیهٔ زیر یکی از این موارد است:
۴۰ ) «إِنَّ الَّذِینَ کفَرُوا بَعْدَ إِیمَانِهِمْ ثُمَّ ازْدَادُوا کفْرا لَنْ تُقْبَلَ تَوْبَتُهُمْ وَأُولَئِک هُمُ الضَّالُّونَ»(۲).
موضوع این آیه مرتدانی هستند که هم کافر شدهاند و هم رفته رفته بر کفر خود میافزایند و اصرار بر کفر خود دارند. این آیه مرتبهٔ نهایی ضلالت را بیان میدارد و پیش از آن مراتب فراوانی از ضلالت است؛ چنانکه یک مرتبه از آن ضلالت پیش از هدایت و استقرار دایمی در ایمان است.
۴۱ ) «قَالَ وَمَنْ یقْنَطُ مِنْ رَحْمَةِ رَبِّهِ إِلاَّ الضَّالُّونَ»(۳).
کسانی که از رحمت خداوند مأیوس میشوند به حتم در مسیر
- ضحی / ۷٫
- آل عمران / ۹۰٫
- حجر / ۵۶٫
(۲۲۱)
گمراهی بودهاند.
۴۲ ) «وَاغْفِرْ لاِءَبِی إِنَّهُ کانَ مِنَ الضَّالِّینَ»(۱).
این آیه مرتبهای از گمراهی را میگوید که میشود برای گمراه استغفار داشت؛ در حالی که برای مغضوبان فعلی نمیشود استغفار داشت: «مَا کانَ لِلنَّبِی وَالَّذِینَ آَمَنُوا أَنْ یسْتَغْفِرُوا لِلْمُشْرِکینَ وَلَوْ کانُوا أُولِی قُرْبَی مِنْ بَعْدِ مَا تَبَینَ لَهُمْ أَنَّهُمْ أَصْحَابُ الْجَحِیمِ. وَمَا کانَ اسْتِغْفَارُ إِبْرَاهِیمَ لاِءَبِیهِ إِلاَّ عَنْ مَوْعِدَةٍ وَعَدَهَا إِیاهُ فَلَمَّا تَبَینَ لَهُ أَنَّهُ عَدُوٌّ لِلَّهِ تَبَرَّأَ مِنْهُ إِنَّ إِبْرَاهِیمَ لاَءَوَّاهٌ حَلِیمٌ»(۲). این آیات نیز مساوی نبودن ضلالت با غضب را میرساند.
۴۳ ) «فَلَمَّا رَأَوْهَا قَالُوا إِنَّا لَضَالُّونَ. بَلْ نَحْنُ مَحْرُومُونَ. قَالَ أَوْسَطُهُمْ أَلَمْ أَقُلْ لَکمْ لَوْلاَ تُسَبِّحُونَ. قَالُوا سُبْحَانَ رَبِّنَا إِنَّا کنَّا ظَالِمِینَ. فَأَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلَی بَعْضٍ یتَلاَوَمُونَ. قَالُوا یا وَیلَنَا إِنَّا کنَّا طَاغِینَ. عَسَی رَبُّنَا أَنْ یبْدِلَنَا خَیرا مِنْهَا إِنَّا إِلَی رَبِّنَا رَاغِبُونَ»(۳).
این آیه از امکان توبه و بخشش گمراهان در برخی از مراتب آن میگوید و چنین کسانی مغضوب فعلی نمیباشند.
۴۴ ) «وَدَخَلَ الْمَدِینَةَ عَلَی حِینِ غَفْلَةٍ مِنْ أَهْلِهَا فَوَجَدَ فِیهَا رَجُلَینِ یقْتَتِلاَنِ هَذَا مِنْ شِیعَتِهِ وَهَذَا مِنْ عَدُوِّهِ فَاسْتَغَاثَهُ الَّذِی مِنْ شِیعَتِهِ عَلَی الَّذِی مِنْ عَدُوِّهِ فَوَکزَهُ مُوسَی فَقَضَی عَلَیهِ قَالَ هَذَا مِنْ عَمَلِ الشَّیطَانِ إِنَّهُ عَدُوٌّ مُضِلٌّ مُبِینٌ»(۴).
۴۵ ) «أَلَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ یزْعُمُونَ أَنَّهُمْ آَمَنُوا بِمَا أُنْزِلَ إِلَیک وَمَا أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِک
- شعراء / ۸۶٫
- توبه / ۱۱۳ ـ ۱۱۴٫
- قلم / ۲۶ ـ ۳۲٫
- قصص / ۱۵٫
(۲۲۲)
یرِیدُونَ أَنْ یتَحَاکمُوا إِلَی الطَّاغُوتِ وَقَدْ أُمِرُوا أَنْ یکفُرُوا بِهِ وَیرِیدُ الشَّیطَانُ أَنْ یضِلَّهُمْ ضَلاَلاً بَعِیدا»(۱).
۴۶ ) «وَمَنْ یهْدِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ مُضِلٍّ أَلَیسَ اللَّهُ بِعَزِیزٍ ذِی انْتِقَامٍ»(۲).
۴۷ ) «لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ إِذْ بَعَثَ فِیهِمْ رَسُولاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ یتْلُو عَلَیهِمْ آَیاتِهِ وَیزَکیهِمْ وَیعَلِّمُهُمُ الْکتَابَ وَالْحِکمَةَ وَإِنْ کانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِی ضَلاَلٍ مُبِینٍ»(۳).
این آیه به ضمیمهٔ مواردی که «ضلال» به کار رفته است میرساند ضلال شدت در گمراهی داردو با «ضال» برابر نیست و معنای «ضال» محدودهٔ معنایی بازتری نسبت به آن دارد.
۴۸ ) «فَذَلِکمُ اللَّهُ رَبُّکمُ الْحَقُّ فَمَاذَا بَعْدَ الْحَقِّ إِلاَّ الضَّلاَلُ فَأَنَّی تُصْرَفُونَ»(۴).
هرچه که غیر حق تعالی باشد به گونهای درگیر کاستی و کمبود است و «ضال» است.
۴۹ ) «قَالَ یا قَوْمِ لَیسَ بِی ضَلاَلَةٌ وَلَکنِّی رَسُولٌ مِنْ رَبِّ الْعَالَمِینَ»(۵).
ضلالت مرتبهای بالاتر از «ضال» است و در این آیه از پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله نفی شده است. این آیات میرساند باید نسبیت و مراتب را در معنای «ظلل» اعتبار داد و نمیشود در آن مطلقگرایی داشت و مسلمان را کسی دانست که هیچ گونه گمراهی ندارد و خالی از هر اشتباهی است، وگرنه کسی که حق را مطلق میگیرد، بهجز حق تعالی برای او نمیماند؛ زیرا
- نساء / ۶۰٫
- زمر / ۳۷٫
- آل عمران / ۱۶۴٫
- یونس / ۳۲٫
- اعراف / ۶۱٫
(۲۲۳)
تمامی پدیدهها در هر مرتبهای باشند ظهور و تنزیل حق تعالی هستند و هرچه تنزیل داشته باشد به اعتبار جهت خلقی که دارد حق محض نمیشود.
نقد دیدگاه مفسران
در اینجا نقد سخنان فخر رازی، جناب ملاصدار، و تفسیر تسنیم به تناسب موضوع میآید.
فخر رازی
فخر اهل سنت در تفسیر خود تمامی مردمان اعم از مؤمن و کافر را بر سه گروه تقسیم کرده است: صاحبان معرفت به حق و به خیر که نعمت داده شدهاند، ترککنندگان کردار شایسته که فاسقان هستند و مغضوبان آنان میباشند. آنان قدرت شناخت و معرفت دارند، ولی آن را به عمل نمیکشانند. گروه سوم کسانی هستند که معرفت به حق و به خیر ندارند و آنان اهل بدعت و کفر و از ضالان هستند. فخر چنین مینویسد:
«ثم إنّ أهل العالم ثلاث طوائف: الطائفة الأولی: الکاملون المحقّون المخلصون، وهم الذین جمعوا بین معرفة الحقّ لذاته ومعرفة الخیر لأجل العمل به، وإلیهم الإشارة بقوله: « أَنْعَمْتَ عَلَیهِمْ». والطائفة الثّانیة: الذین أخلّوا بالأعمال الصالحة، وهم الفسقة وإلیهم الإشارة بقوله: «غَیرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیهِمْ». والطائفة الثّالثة: الذین أخلّوا بالاعتقادات الصحیحة، وهم أهل البدع والکفر، وإلیهم الإشارة بقوله: «وَلاَ الضَّالِّینَ».
(۲۲۴)
إذا عرفت هذا فنقول: استکمال النفس الإنسانیة بالمعارف والعلوم علی قسمین: أحدهما: أن یحاول تحصیلها بالفکر والنظر والاستدلال، والثّانی : أن تصل إلیه محصولات المتقدّمین فتستکمل نفسه، وقوله: «اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِیم» إشارة إلی القسم الأوّل، وقوله: «صِرَاطَ الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیهِم» إشارة إلی القسم الثّانی، ثمّ فی هذا القسم طلب أن یکون اقتداؤه بأنوار عقول الطائفة المحقّة الذین جمعوا بین العقائد الصحیحة والأعمال الصائبة، وتبرء من أن یکون اقتداؤه بطائفة الذین أخلّوا بالأعمال الصحیحة، وهم المغضوب علیهم، أو بطائفة الذین أخلّوا بالعقائد الصحیحة، وهم الضالّون، وهذا آخر السورة، وعند الوقوف علی ما لخّصناه یظهر أن هذه السورة جامعة لجمیع المقامات المعتبرة فی معرفة الربوبیة ومعرفة العبودیة»(۱).
جناب فخر در این تقسیم میپندارد سورهٔ حمد تنها سه عنوان را مطرح کرده است که سعی دارد تمامی مردمان را در سه گروه جمع کند؛ در حالی که سورهٔ حمد طالبان هدایت که بر صراط هستند را نیز افزون بر انعامیها، مغضوبیها و ضالها در خود دارد. فخر گروه صراطیها و هدایتجوبان را غفلت کرده است. همچنین وی در تطبیق عناوین سهگانه بر گروههایی که میآورد به خطا میرود؛ زیرا هر فسقی غضبآور نیست تا
- فخر رازی، التفسیر الکبیر، ج ۱، ص ۲۶۹٫
(۲۲۵)
به صورت موجب کلی گفته شود هر فاسقی مغضوبی است و کفر که بدتر از فسق و خباثت آن بیشتر است به عنوان ضلالت مطرح شده است. فاسق اعتقاد درست دارد ولی کاستی و نقص در عمل دارد و مهم در سنجش کردار اعتقاد است؛ در حالی که کافر اعتقادی باطل دارد. بیاعتقادی یا داشتن اعتقاد باطل بدتر از بیعملی است؛ همانطور که بد اعتقادی بدتر از بد عملی است؛ زیرا عمل و بد عملی کفر نمیآورد، ولی بد اعتقادی یا بیاعتقادی کفرآور است. همچنین مغضوبیها مقابل انعامیها هستند نه در برابر صراطیها که خود از تابعان انعامیها میباشند و نیز ضالان از تابعان مغضوبیها هستند.
تفسیر ملاصدرا
فیلسوف عقلورزی چون ملاصدرا رحمهالله گفتههای فخر را بدون یادکردی از وی وجیه میداند و مینویسد:
«ویتّجه لأحد أن یقول: إنّ المغضوب علیهم هم العصاة والفسقة. والضالّین هم الجهّال والکفرة؛ لأنّ المهتدی بنور الحقّ إلی الصراط المستقیم والفائز بکرامة الوصول إلی النعیم، من جمع اللّه بین تکمیل عقله النظری بنور الایمان وتکمیل عقله العملی بتوفیق العمل بالأرکان فکان المقابل له فی الجملة من اختلّ احدی کریمتیه وقوّتیه العاقلة والعاملة فالمخلّ بالعمل فاسق مغضوب علیه لقوله تعالی فی القاتل
(۲۲۶)
عمدا «وَغَضِبَ اللَّهُ عَلَیهِ»(۱) والمخِلّ بالعلم والادراک للحقّ جاهل کافر لقوله تعالی: «فَمَاذَا بَعْدَ الْحَقِّ إِلاَّ الضَّلاَلُ»(۲)»(۳).
جناب صدرا گزارههای اشتباه فخر را با دلیلی خطا میآورد. او غضب آوردن خداوند بر فسق را با گناه عمدی قتل تعلیل میکند، در حالی که فسق دایرهای گستردهتر از گناهان عمدی دارد و تمامی فسقهای عمدی در مرتبهٔ قتل عمد مؤمن نیست. گفتیم قتل عمد مؤمن گناهی است که به ندرت اتفاق میافتد.
جناب صدرا همانند فخر، فسق را با غضب برابر گرفته است؛ در حالی که چنین پنداری با فرهنگ قرآن کریم و شریعت سازگار نیست و چهرهٔ خداوند را وجودی غضبی میسازد.
صدرا ضلالت را به معنای هلاکت گرفته است، در حالی که گفتیم ضلالت به معنای گم شدن در راه است نه هلاک شدن و برخی از گمشدگان ممکن است هلاک شوند و سپس بر تساوی غضب با ضلالت تصریح میکند؛ آنجا که مینویسد:
«والضلال هو العدول والذهاب عن طریق التوحید ومنهج الحقّ وأصله الهلاک ومنه قوله تعالی: «وَقَالُوا أَئِذَا ضَلَلْنَا فِی
- نساء / ۹۳٫
- یونس / ۳۲٫
- ملاصدرا، تفسیر القرآن الکریم، ج ۱، ص ۱۴۴٫
(۲۲۷)
الاْءَرْضِ»(۱) أی هلکنا. ومنه قوله تعالی: «وَأَضَلَّ أَعْمَالَهُمْ»(۲)؛ أی أهلکها.
وللعدول جهات وشعب کثیرة ولکلّ منها عرض عریض وبازاء کلّ ضرب من العدول ضرب من الغضب»(۳).
وی در معنای ضلالت از واژهٔ «عدول» بهره میبرد؛ در حالی که ضالّ طریق پیش رو را میرود که بیراهه است. نظام آفرینش به گونهای است که کسی نمیتواند از مسیری که رفته است بازگردد و ضلالت یک «سبیل کفور» است نه بازگشت از مسیر حق و گم کردن صراط و درآمدن به سبیلهای انحرافی است که شمار فراوانی دارد.
باید خردهای نیز بر فیلسوف شیراز وارد آورد و آن این که وی در تفسیر خود، تحقیقات دیگر مفسران مانند صاحب مجمع البیان را بدون ذکر منبع، تکرار میکند و مینویسد:
«وعند المفسّرین المغضوب علیهم الیهود لقوله تعالی فیهم: «مَنْ لَعَنَهُ اللَّهُ وَغَضِبَ عَلَیهِ وَجَعَلَ مِنْهُمُ الْقِرَدَةَ وَالْخَنَازِیرَ»(۴) والضالّون النصاری، لقوله تعالی: «وَلاَ تَتَّبِعُوا أَهْوَاءَ قَوْمٍ قَدْ ضَلُّوا مِنْ قَبْلُ وَأَضَلُّوا کثِیرا وَضَلُّوا عَنْ سَوَاءِ السَّبِیلِ»(۵).
وقال الحسن البصری: ان اللّه لم یبریء الیهود عن الضلالة باضافتها إلی النصاری ولم یبریء النصاری عن الغضب باضافته إلی الیهود، بل کلّ من الطائفتین مغضوب علیهم وهم ضالّون إلاّ انّه تعالی قد خصّ کلّ فرقة بسمة تعرف بها مع کونهم مشترکین فی صفات کثیرة»(۶).
- سجده / ۱۰٫
- محمد صلیاللهعلیهوآله / ۸٫
- ملاصدرا، تفسیر القرآن الکریم، ج ۱، ص ۱۴۳٫
- مائده / ۶۰٫
- مائده / ۷۷٫
- ملاصدرا، تفسیر القرآن الکریم، ج ۱، ص ۱۴۳٫
(۲۲۸)
اگر تحقیقی انجام گیرد و گزارههای علمی به نام نخستین مطرحکنندگان آنها ثبت شود و نرمافزار آن تهیه گردد، بسیاری از تکرارها از کتابها برداشته میشود و راه برای تحقیق و نقد گزارههای علوم انسانی هموار میشود و نیز دیگر کسی آنها را در کتاب خود تکرار نمیکند و حجم کتابها به میزان زیادی کاسته میشود و هر کسی تنها نظریهای را مینویسد که خود نوآور آن است. در این صورت، قدرت علمی مدعیان علم شناخته میشود و قایق کاغذی ادعای آنان که موجسواری میکنند، فرو میپاشد.
تفسیر تسنیم
عجیب این است که تفسیر تسنیم که نگاشتهٔ عصر رشد علوم و تحقیقات عمیق و دقیق در دنیای علم و فنآوری است ضلالت را با غضب یکی ساخته و برخی اشتباهات جناب فخر و صدرا را به تکرار آورده است. این تفسیر، بدون توجه به نسبی بودن ضلالت، میان ضلالت و غضب رابطهٔ تساوی ایجاد میکند و در تذکری مینویسد:
«اثبات ضلالت برای عاصی دستور خدا و پیامبر صلیاللهعلیهوآله منافاتی با اثبات غضب خدا بر آنها ندارد؛ چون هر کس از صراط مستقیم منحرف بود، اصل ضلالت دامنگیر او خواهد شد و اما استحقاق غضب مخصوص منافاتی با اصل ضلالت ندارد»(۱).
- تفسیر تسنیم، ج ۱، ص ۵۴۴٫
(۲۲۹)
این تفسیر، هر گمراه و منحرفی را مستحق غضب الهی میداند، در حالی که این همه آیات آوردیم تا بگوییم چنین نیست و میان این دو، رابطهٔ تساوی وجود ندارد، بلکه به صورت موجبهٔ جزییه میتوان برخی از گمراهان را مغضوبی دانست؛ آن هم موجبهای که افراد آن بسیار کمیاب هستند. درست است هر مغضوبی ضال است، ولی چنین نیست که هر ضالی مغضوبی باشد.
«شاهد دیگر بر کمی همسفران صراط مستقیم آن است که خدای سبحان دربارهٔ جهنم میفرماید: آن را از کافران لبریز میکنم: «لاَءَمْلاَءَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِینَ»(۱)، اما دربارهٔ بهشت نفرموده: آن را از نیکان لبریز میکنم؛ زیرا پرکنندهٔ جهنم فراواناند، اما مأواگیرندگان در بهشت اندک.
بنابراین راه هدایت بر اثر کمی راهیانش وحشتزا و پرمخاطره است و توصیهٔ حضرت امیرالمؤمنین علیهالسلام برای رفع این نگرانی آن است که از کمی همراهان در این راه نهراسید؛ زیرا اینان گرچه اندکاند اما همه از نیکاناند»(۲).
ارایهٔ دین در صورت گفته شده سبب دینهراسی میشود و خوف و خطرهایی که برای این راه گفته میشود هر حزماندیشی را از ساحت آن دور میکند. به جای این آیه، چرا کریمهٔ: «یوْمَ نَقُولُ لِجَهَنَّمَ هَلِ امْتَلاَءْتِ وَتَقُولُ هَلْ مِنْ مَزِیدٍ»(۳) خوانده نمیشود که از خالی ماندن جهنم میگوید.
- سجده / ۱۳٫
- تسنیم، ج ۱، ص ۵۴۵ ـ ۵۴۶٫
- ق / ۳۰٫
(۲۳۰)
در جلد دوم این تفسیر، چهرهٔ مرحمتی حق تعالی را به تفصیل تبیین نمودیم که همان جلد، نقد دینهراسی و ترسیم چهرهای خشن از شریعت و امور قدسی را به خوبی آورده است.
اگر قرآن کریم مورد مطالعهٔ آماری قرار گیرد به دست میآید «ضلل» نزدیک به ۱۹۰ مرتبه و «هدی» قریب به ۳۱۹ مرتبه در قرآن کریم به کار رفته است و تناسب میان این دو، شمار هدایتیافتگان و گمراهان را نشان میدهد؛ زیرا قرآن کریم شناسنامهٔ هستی و پدیدههای آن است و آمار خود را بر اساس حقایق این پدیدهها میآورد. هدایت در این نظرگاه بیش از دو برابر گمراهیهاست. البته انواع مختلف هدایت و گمراهی در این آمار لحاظ نشده و تنها اصل همین واژگان مورد نظر بوده است. قرآن کریم بیش از آن که واژههای منفی به کار برد، نگاهی مثبت به عالم آفرینش دارد و این نگاه بر پایهٔ احسن بودن نظام آفرینش است.
شایسته است تحقیقی ترتیب داده شود و موارد کاربرد هدایت در قرآن کریم به تفصیل به دست آید تا دانسته شود موارد هدایت حقی فراوان است و هدایت اضلالی به ندرت واقع میشود و فرایند طبیعی ترکیب این دو، نظام آفرینش را احسن میسازد. در این تحقیق به دست میآید شمار هدایتیافتگان فراوان هستند و درصد گمراهان و مغضوبان اندک و چنانچه نتیجه عکس باشد، نظام آفرینش احسن نخواهد بود؛ در حالی که همین ناسوت باید وصف احسن را داشته باشد واین که در روایات از ارتداد عموم مسلمین سخن به میان میآید به معنای این که آنان مستحق
(۲۳۱)
عذاب جهنم میباشند که حکم کفر و نجاست بر آنان بار میشود نیست؛ وگرنه مکتب، روش تعلیم یا استاد باید دچار مشکل و کاستی باشد، بلکه بحث بر سر مراتب کمال از کامل و اکمل است و فینال فینالیستها را به میدان رقابت آورده است. همچنین خداوند که بندگان خود را به عشق آفریده است، در آفرینش خود دورریز ندارد، ولی هر کس با توجه به عنایت و امداد حق و اختیار و گزینش خود در مرتبهای از قرب و بُعد میایستد.
بر این پایه، روایت امام باقر علیهالسلام که میفرماید: «ارتدّ النّاس بعد رسول اللّه إلاّ ثلاثة نفر»(۱) به تفاوت روش پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله ـ که همه را حول پرچم لا اله الا اللّه جمع کرد ـ با روش حضرت امیرمؤمنان علیهالسلام ، که فصل خطاب میباشند و تنها سه نفر را در آزمون خود پذیرفتند، اشاره دارد و به این معناست که حضرت امیرمؤمنان علیهالسلام مسابقهای ترتیب دادند تا راهیافتگان به مرحلهٔ نهایی و فینالیستها را مشخص سازند. ریزش قهرمانان این میدان به معنای این نیست که آنان از دین اسلام بیرون رفتهاند، زیرا تنها یک نفر است که میتواند بر سکوی قهرمانی بایستد نه بیشتر و نیز باب ولایت تنها یک نمرهٔ قبولی دارد که بیست است و اگر کسی حتی کمتر از یک درصد کم بیاورد، مردود دانسته میشود. تفصیل این بحث را در کتاب ولایت آورده و در آنجا گفتهایم چنین نیست که شاگردان مکتب رسول اکرم صلیاللهعلیهوآله بعد ار ۲۳ سال تلاش عاشقانه و مستمر آن حضرت، تمامی مردود شده باشند جز سه نفر که در این صورت، نقص به مکتب و
- شیخ مفید، الاختصاص، ص ۶٫
(۲۳۲)
مواد امتحانی یا استاد باز میگردد، بلکه این ویژگی مکتب ولایت حضرت امیرمؤمنان علیهالسلام است که جز یک نفر، که فینال فینالیستهاست، نمیپذیرد. مکتبی که برای پذیرش آن باید آزمونهای دشوار و ابتلاهای سخت داشت و تنها قهرمانی واقعی و برتر و مؤید به امدادهای غیبی و الهی است که میتواند تمامی آزمونهای آن را با موفقیت پشت سر نهد و پشت حریفان و رقیبان را بر خاک آورد و نیز توطئههای بدخواهان انسی و جنی را خنثی کند و گردنههای هولناک نفسانی و درههای انواع تهدیدهای ناسوتی را به سلامت طی کند تا بتواند در دل حضرت امیرمؤمنان علیهالسلام نقش مهر و دوستی داشته باشد و آن حضرت دست وی را به عنوان قهرمان قهرمانان بالا برد و به مقام قرب خود جای دهد و پیروزی و قهرمانی چنین کسی به معنای بد بودن دیگر حریفانی که در این میدان رقابت وارد شدهاند نیست، بلکه هر یک از آنان نیز در مرتبهٔ خود جای میگیرند، ولی بر تنها سکوی پذیرش و قهرمانی باب ولایت جای نمیگیرند؛ چنانکه این روایت باز در روایات دیگر تخصیص خورده و قهرمانی به مقداد اختصاص داده شده است. البته این قهرمانی تا زمان کودتای سقیفه بوده است و بعد از آن، قهرمانی مانند مالک اشتر ظهور نمود که این جایگاه را به خود اختصاص داد.
تفسیر تسنیم مصرانه نظریهٔ تقابل نداشتن مغضوبان با گمراهان را چنین مینویسد:
«تقسیم انسانها به «منعمعلیهم، مغضوب علیهم و ضالین» بدان معنا نیست که منحرفان تنها همین دو صفت را دارند، بلکه آنها
(۲۳۳)
اوصاف و اسامی دیگری نیز دارند که در مقابل منعم علیهم قرار دارند؛ چنانکه تقسیم مزبور مقتضی تقابل مغضوب علیهم با ضالین نیست، بلکه هر منحرف از حقی، هم ضالّ است و هم به میزان ضلالتش مورد غضب الهی است؛ زیرا صراط مستقیم حق هست و غیر حق چیزی جز گمراهی نیست: «فَمَاذَا بَعْدَ الْحَقِّ إِلاَّ الضَّلاَلُ»(۱). پس مغضوبان نیز از ضالین هستند؛ چنانکه گمراهان نیز مورد غضب خداوندند؛ مگر کسانی که ضلالت آنها بر اساس قصور باشد، نه تقصیر و یا بر پایهٔ خطای در اجتهاد باشد و این در صورتی است که اصل شرایط اجتهاد حاصل باشد؛ که در اینگونه موارد ضلالت هست، ولی غضب نیست»(۲).
این پندار که خداوند به مقدار گمراهی هر کسی بر او غضب میآورد یا گمراه استحقاق غضب الهی را دارد اشتباه است و چنین پنداری چهرهای غضبناک را به خداوند میدهد. خداوند به ندرت میشود که غضب وی فعلی شود و مقایسهٔ آماری این بحث را از قرآن کریم آوردیم و آیاتی که از غضب خداوند میگفت را فهرست نمودیم. ترسیم چهرهای غضبآلود از خداوند پیآمد دوری از شناخت درست صفات پروردگار است.
ما در پیش، تحلیل کریمهٔ الهی «فَمَاذَا بَعْدَ الْحَقِّ إِلاَّ الضَّلاَلُ»(۳) را آوردیم و گفتیم با این تحلیل است که حتی بر پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله اطلاق
- یونس / ۳۲٫
- تسنیم، ج ۱، ص ۵۴۶٫
- یونس / ۳۲٫
(۲۳۴)
«ضال» میشود و میفرماید: «وَوَجَدَک ضَالاًّ فَهَدَی»(۱)؛ زیرا حق محض تنها خداست و هر پدیدهای ظهور و تنزیل اوست و تنزیل هرچند نزول نخستین باشد، همراه با تعین و کاستی است؛ برای همین است که تمامی پدیدهها خالی از کاستی نیستند و البته مرز وصول به حضرت حق باز است و هر پدیدهای که بتواند از خود رفع تعین کند، تمامی کاستیها در آن مرتبه از او برداشته میشود؛ چنانچه انعامیها چنین میباشند. حق در این آیه حق تعالی است. و میان سه گروه یاد شده تقابل است و تقابل آن نیز به تخالف است.
در رابطهٔ میان «الضَّالِّینَ» با «الْمَغْضُوبِ عَلَیهِمْ» باید توجه داشت گروه مغضوبیها وضعیت بدتری دارند و در درکهٔ پایینتری میباشند، بر این اساس رابطهٔ عموم و خصوص مطلق میان این دو ترسیم میشود و باید گفت تنها برخی از گمراهان غضبشده هستند، و در برابر، تمامی غضبشدگان گمراه هستند و چنین نیست که میان این دو گروه رابطهٔ تساوی باشد؛ زیرا خداوند با مشاهدهٔ هر گمراهی غضب نمیکند و رحمت او بر غضب پیشی دارد و غضب از اسمای ذاتی ثانوی است، نه اولی و خداوند بدون زمینهٔ معصیت خاص نه غضب اقتضایی دارد و نه غضب فعلی و غضب متوقف بر کردههای خاص خلقی است، بر این اساس، موارد غضب نادر است و همانگونه که گذشت، در میان خیرات، حکم نمک برای غذا را دارد.
- ضحی / ۷٫
(۲۳۵)
همچنین نمیشود کسی مغضوبی باشد، ولی گمراه نباشد و بر صراط مستقیم باشد. تفاوت میان «غضب» و «ضلالت» را باید از قرآن کریم آموخت و ما برگزیدهای از آیات را آوردیم. موراد ضلالت در قرآن کریم فراوان و موارد غضب اندک است و همین امر مساوی نبودن این دو را میرساند و نتیجهای که از همین سخن میشود گرفت این است که در ناسوت هدایت بسیار فراوان است و گمراهی فراوان است، ولی غضب موارد بسیار نادری دارد و کسی که برخلاف این گفته نظریه آورد، در جهانبینی به خطا رفته و میان فعل حقی و خلقی تفاوتی ننهاده و خشونت خلقی را به حق تعالی سرایت داده است. چنین فرهنگی حتی در ترسیم شریعت و مهندسی دین نیز خشونت را دخالت میدهد و دین را به پیرایهها میآلاید و دینگریزی، بلکه دینستیزی را سبب میشود.
غضب در ناحیهٔ مضلان یافت میشود نه ضالان و بر این پایه، رابطهٔ ضال و مغضوب تساوی نیست، بلکه عام و خاص مطلق است. اثبات این ادعا متوقف بر شناخت دقیق معنای این دو واژه است که بحث آن به مقدار ضرور گذشت.
جریان نسبیت در تطبیق روایات
در برخی متون روایی، «الْمَغْضُوبِ عَلَیهِمْ» یهود و «الضَّالِّینَ» نصاری دانسته شده است که این از باب جری و تطبیق است و مورد مخصص آن نیست. سران یهود شرور، ماجراجو، فتنهانگیز هستند که میخواهند دنیا در جنگ و آتش و خون باشد؛ برخلاف نصارا که نجیب هستند و سعی
(۲۳۶)
میکنند دیپلماسی فعال داشته باشند و این تطبیق بر اساس نسبیت و مقایسه انجام شده است. باید توجه داشت تمامی یهودیان از مغضوبان نمیباشند و کسی که تمامی یهودیان را مغضوبی بداند تعصب غیر علمی دارد. البته برخی از مفسران دلیل آن را آیهٔ شریفهٔ «قُلْ هَلْ أُنَبِّئُکمْ بِشَرٍّ مِنْ ذَلِک مَثُوبَةً عِنْدَ اللَّهِ مَنْ لَعَنَهُ اللَّهُ وَغَضِبَ عَلَیهِ وَجَعَلَ مِنْهُمُ الْقِرَدَةَ وَالْخَنَازِیرَ وَعَبَدَ الطَّاغُوتَ أُولَئِک شَرٌّ مَکانا وَأَضَلُّ عَنْ سَوَاءِ السَّبِیلِ»(۱) دانستهاند. این آیه بر سران یهود قال تطبیق است و مستضعفان فکری آنان را شامل نمیشود. همچنین مغضوبان منحصر به سران یهود یا کفار نیست و برخی از مسلمانان نیز مغضوبی میباشند؛ مانند شمر و حرمله.
بر پایهٔ آنچه تاکنون گفتیم فراز «غَیرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیهِمْ وَلاَ الضَّالِّینَ» تمامی جنایات هولناک، گناهان کبیره تا کاستیهای اندک را میگیرد و هیچ خطایی را فروگذار نمیکند و این بدان معناست که خدایا ما را به راه میانهٔ زودرسانندهای راهنما باش که هیچ گونه کاستی و خللی به آن راه نیابد که این راه همان راه انعامیهای خاص است که به صورت مستقیم توسط تو انعام شدهاند. تسنیم در تفسیر آیهٔ پایانی سورهٔ حمد، نظری متفاوت و قابل نقد دارد و مینویسد:
«اشاره: معرفی یهود به عنوان «مغضوب علیهم» و مسیحیان به عنوان «ضالین» در روایات از باب جری و تطبیق است، نه تفسیر؛ چون هر دو گروه هم مورد غضباند و هم گمراه؛ گرچه در هر کدام، یکی از آن دو صفت بارزتر است اما این دو هم از هم جدا نیستند،
- مائده / ۶۰٫
(۲۳۷)
بلکه هر گمراهی به میزان گمراهیاش گرفتار غضب الهی است و هر مغضوبی به اندازهٔ مغضوب بودنش گمراه است»(۱).
در بحثی که داشتیم گفتیم شمار آماری مغضوبان اندک و «ضال»ها فراوان هستند. همچنین ضلالت دارای نسبیت است و انواع و گروههای مختلف فراوانی اعم از کافران، مشرکان، منافقان، اهل کتاب و حتی مسلمانان دارد. مغضوبان افراد خاص و در حد سران فتنه و کفر هستند و نمیشود میان این دو عنوان تساوی قایل شد و هر گمراهی را به میزان ضلالتی که گرفتار شده است مستحق غضب دانست و موارد غضب الهی بسیار محدود و اندک است.
اما این که در روایت است که غضبشدگان یهود و گمراهان نصاری هستند، در بیان تفاوت بسیار گستردهٔ میان این دو گروه است؛ یعنی میان غضبشدگان و گمراهان تفاوتی به توان تفاوت یهودیان و مسیحیان است و ذکر مصداق برای تعیین تفاوت بُردِ این دو صنفِ اجتماعی است. در روایتی آمده است:
«اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِیمَ» صراط الأنبیاء وهم الذین أنعم اللّه علیهم. «غَیرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیهِمْ» الیهود «وَلاَ الضَّالِّینَ»
النصاری»(۲).
در روایت دیگری، دامنهٔ غضبشدگان محدودتر شده و افراد و مصادیق آن تعین پیدا کرده است:
«عن ابن أبی عمیر رفعه فی قوله: «غیر المغضوب علیهم وغیر
- تسنیم، ج ۱، ص ۵۵۰٫
- تفسیر العیاشی، ج ۱، ص ۲۲٫
(۲۳۸)
الضالین» قال: هکذا نزلت، وقال: المغضوب علیهم فلان وفلان وفلان، والنصّاب و «الضالین» الشکاک الذین لا یعرفون الإمام»(۱).
گمراهان در این روایت همان افراد شکپرداز و حیران شناخته شدهاند ولی غضب شدگان را سه غاضب نخستین و نیز ناصبیها که عناد دارند و از سر جزم در مقابل حق جبههگیری و استکبار دارند معرفی میکند. کنایهٔ فلان نیز حکایت از قلت چنین افرادی دارد.
«الْمَغْضُوب» به شکل مفرد آمده و نه جمع و این ضمیر «عَلَیهِمْ»است که به آن کثرت و تعدد میدهد؛ برخلاف «الضَّالِّینَ» که جمع آمده است. همچنین مد لین در «الضَّالِّینَ» بر کثرت بسیار فراوان شمارگان گمراهان دلالت دارد.
از ویژگیهای غضب شدگان این است که هدایت نمیپذیرند. برای همین است که نمیشود جمعیت انبوه یهودیان و مسیحیان را به غضبشدگان تفسیر کرد، بلکه آنان به صورت جمعی، کلی و نوعی تنها از گمراهان هستند؛ چنانچه آنان در زمان ظهور حضرت صاحب الامر (عجل اللّه تعالی فرجه الشریف) هنگامی که حضرت مسیح علیهالسلام از آسمان میآیند در رکاب آن حضرت قرار میگیرند و در نماز به ایشان اقتدا میکنند و مسیحیان نیز این هدایت را میپذیرند.
مغضوبان را به هیچ وجه نمیتوان به صراط مستقیم مورد نظر خداوند که صراط ولایت است درآورد.
- بحار الأنوار، ج ۸۲، ص ۲۳٫
(۲۳۹)
در دو روایات زیر، ناصبیان به عنوان مغضوبیها معرفی شدهاند:
الف ) «عن حماد عن حریز عن أبی عبد اللّه علیهالسلام انّه قرء: «اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِیمَ. صِرَاطَ الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیهِمْ غَیرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیهِمْ وَلاَ الضَّالِّینَ»، قال: «الْمَغْضُوبِ عَلَیهِمْ» النصاب و«الضَّالِّینَ» الیهود والنصاری.
ب ) «عن ابن أبی عمیر عن ابن أذینة عن أبی عبد اللّه علیهالسلام فی قوله «غیر المغضوب علیهم وغیر الضالین» قال «الْمَغْضُوبِ عَلَیهِمْ» النصاب و«الضَّالِّینَ» الشکاک والذین لا یعرفون الإمام»(۱).
این روایات درصد بالای خباثت ناصبیها را بیان میدارد که سران یهود و نصاری یا کسانی که در حقانیت اهل بیت علیهمالسلام شک دارند یا آن حضرات علیهمالسلام را نمیشناسند در برابر آنان، ضالّ به شمار میروند. تعداد ناصبیها که با اهل بیت علیهمالسلام معاند باشند اندک است و این بیان با آنچه از قرآن کریم استخراج کردیم هماهنگ است و منافاتی با آن آمار ندارد. همچنین بحث نسبیت گمراهان را که مطرح کردیم، از این روایات بهخوبی برداشت میشود و کسانی که در روایات دیگر مغضوبی خوانده شده بودند در این روایات، ضالّ هستند زیرا بر پایهٔ قیاس و نسبتسنجی با ناصبیها، ناصبیها از تمامی گروهها خباثت و پلیدی بیشتری دارند و تفاوتی که در روایات هست برخاسته از نسبیت ضلالت و مراتب متفاوت آن است که با مراتب فراتر یا فروتر قیاس میشود و یکی مغضوب و دیگری ضالّ خوانده میشود، ولی دقت شود که مغضوبان به ائمهٔ کفر و افراد بسیار پلید، معاند و لجوج اختصاص دارد و نه به تمامی
- تفسیر القمی، ج ۱، ص ۲۹٫
(۲۴۰)
گمراهان. شمار «الْمَغْضُوبِ عَلَیهِمْ» اندک است و در این آیه عنوان آن پیش افتاده است؛ زیرا «الضَّالِّینَ» که کیفیت پایینی دارند تابع این گروه میباشند که از سران هستند و هدایت فتنهها و گمراهیها را به عهده دارند، وگرنه چنانچه لحاظ کمیت میشد باید بعد از آن ذکر میگردید. در روایات زیر نیز مراد از کافر، کافران معاند و سران کفر است نه کافران عادی:
قال الإمام علیهالسلام : قال أمیر المؤمنین علیهالسلام : أمر اللّه عزّ وجلّ عباده أن یسألوه طریق المنعم علیهم، وهم: النبیون والصدّیقون والشهداء والصالحون وأن یستعیذوا به من طریق المغضوب علیهم وهم الیهود الذین قال اللّه تعالی فیهم: «قُلْ هَلْ أُنَبِّئُکمْ بِشَرٍّ مِنْ ذَلِک مَثُوبَةً عِنْدَ اللَّهِ مَنْ لَعَنَهُ اللَّهُ وَغَضِبَ عَلَیهِ»(۱)، وأن یستعیذوا به من طریق الضالّین، وهم الذین قال اللّه تعالی فیهم: «قُلْ یا أَهْلَ الْکتَابِ لاَ تَغْلُوا فِی دِینِکمْ غَیرَ الْحَقِّ وَلاَ تَتَّبِعُوا أَهْوَاءَ قَوْمٍ قَدْ ضَلُّوا مِنْ قَبْلُ وَأَضَلُّوا کثِیرا وَضَلُّوا عَنْ سَوَاءِ السَّبِیلِ»(۲) وهم النصاری.
ثم قال أمیر المؤمنین علیهالسلام : کلّ من کفر باللّه فهو مغضوب علیه، وضالّ عن سبیل اللّه عزّ وجلّ.
وقال الرضا علیهالسلام کذلک، وزاد فیه، فقال: ومن تجاوز بأمیرالمؤمنین علیهالسلام العبودیة فهو من المغضوب علیهم ومن الضالین»(۳).
- مائده / ۶۰٫
- مائده / ۷۷٫
- تفسیر الإمام العسکری علیهالسلام ، ص ۵۰٫
(۲۴۱)
دقت شود فضای زندگی حضرات چهارده معصوم علیهمالسلام با آن که بیش از یکصد و پنجاه سال طول کشیده، بهگونهای نبوده است که مجالی به ایشان دهد تا بتوانند حقایق قرآنی را بیان کنند؛ چنانچه در نهج البلاغه به اقتضای زمان بیشتر مسایل اجتماعی بیان شده و آیاتی را که مورد استفاده قرار داده چهرهٔ اجتماعی دارد و صحیفهٔ سجادیهٔ بیشتر چهرهٔ معرفتی دارد و مکتب امام باقر علیهالسلام به فقه پرداخته و امام صادق علیهالسلام افزون بر فقه، برخی از مطالب علمی را ارایه داده و امام رضا علیهالسلام حقایق عقلی را بیان داشته و بعد از آن دورهٔ انزوای امامان علیهالسلام و حصر آنان در مراکز حکومتی و پادگانها بوده است و نباید انتظار روایات تفسیری فراوان از حضرات معصومین علیهمالسلام داشت، ضمن آن که همین مقدار روایات در دورهٔ مدیدی فقط بر نقل آن بسنده شده و مورد تحلیل قرار نگرفته و بعد از آن هم بهرهبرداری درستی از آن نشده و بیشتر در معرض برداشتهای ناصواب بوده است.
(۲۴۲)