واژهشناسی رسوخ:
کتابهای لغت معنای «رسخ» را چنین آوردهاند:
الف: «رسخ: رسخ الشیء رسوخا، إذا ثبت فی موضعه. وأرسخته إرساخا، کالحبر یرسخ فی الصحیفة، والعلم یرسخ فی القلب، وهو راسخ فی العلم؛ داخل فیه مدخلاً ثابتا»(۱).
ـ وقتی چیزی رسوخ مییابد که در جای خود ثابت و پابرجا گردد؛ همانطور که مرکب بر صفحه و علم در قلب فرو مینشیند و چنین کسی راسخ در علم است که در آن به صورت استوار داخل است.
ب : «رسخ: رسخ الشیء رسوخا: ثبت. وکلّ ثابت راسخ، ومنه: «الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ»(۲).
ـ وقتی چیزی رسوخ مییابد که در جای خود ثابت باشد. و هر ثابتی راسخ است. از همین معناست شریفهٔ: «الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ».
ج: «رسخ: الراء والسین والخاء، أصل واحد یدلّ علی الثّبات. ویقال رسخ ثبت، وکلّ راسخ ثابت»(۳).
- کتاب العین، خلیل فراهیدی، ج ۴، ص ۱۹۶٫
- الصحاح، جوهری، ج ۱، ص ۴۲۱٫
- معجم مقائیس اللغة، أبو الحسین أحمد بن فارس زکریا، ج ۲، ص ۳۹۵٫
ابن فارس همان معنایی را آورده که جوهری در صحاح گفته و افزودهای بر آن ندارد. کتاب «الفروق اللغویه» در تفاوت معنای رسوخ و علم گفته است: «الفرق بین الرسخ والعلم: أنّ الرسخ هو أن یعلم الشیء بدلائل کثیرة أو بضرورة لا یمکن إزالتها، وأصله الثّبات علی أصل یتعلّق به، وسنبین ذلک فی آخر الکتاب إن شاء اللّه، وإذا علم الشیء بدلیل لم یقل إنّ ذلک رسخ»(۱).
- الفروق اللغویة، أبو هلال عسکری، ص ۲۵۵٫
لغتشناسان معنای رسوخ را ثبوت، استواری، پابرجایی، فرونشستن و نهادینه گردیدن دانستهاند. آبی که بر روی شیشه میریزد هیچ گونه نفوذ و رسوخی در آن ندارد؛ برخلاف آبی که بر خاک ریخته شود و در آن فرو رود و چون در آن فرو نشیند و ژرفا یابد آنگاه است که میگویند رسوخ یافته است.
باید دقت نمود که هر رسوخ یافتهای ثبوت و پایداری دارد، ولی چنین نیست که هر امر ثابتی دارای رسوخ باشد و رسوخ معنایی ضیقتر از ثبوت دارد و ثبوتی خاص است، اما کتابهای لغت از این معنا به اهمال گذشته و به اصول و قواعد اشتقاق و دلالت ماده دقت نداشتهاند. ما این اصول و قواعد را در کتابی ویژه و منحصر، دانشی ساختهایم تا موارد استعمال و کاربرد لفظ که بیشتر جنبهٔ گزارشگری دارد با مورد وضع که نیاز به تحقیق دارد خلط نگردد. میان راسخ و ثابت رابطهٔ عام و خاص مطلق است. برای مثال، دیوار ثابت است اما راسخ نیست، برخلاف کوه که میتوان وصف راسخ را برای آن آورد. کوه چون در زمین ریشه دارد راسخ است، اما جدار ریشهای ندارد. راسخ در علم به معنای ثابت در دانش نیست، بلکه به معنای ریشهدار در معرفت است، آن هم ریشهای که طبیعی باشد. ریشهٔ طبیعی مانند ریشهٔ کوه در زمین است که کوه و زمین و ریشه از یک سنخ و از یک جنس است و نمیتوان یکی را از دیگری جدا نمود. علم زیست و زمینشناسی در بررسی لایههای زمین میگوید ریشهٔ زمین خود زمین است و کوه همان زمین است و تفاوتی میان آن نیست، برخلاف ریشهٔ درختی که در زمین کاشته میشود و جنس آن از نبات است و به دلیل ناهمگون بودن با خاک و زمین، میتوان آن را از زمین جدا نمود.
در مدح حضرت امیرمؤمنان علیهالسلام آمده است: «کنتَ کالجبل الراسخ لا تحرکک العواصف»(۱). از مؤمن به «الشجر الراسخ» تعبیر نمیآید؛ هرچند درخت دارای ریشه است، اما ریشهٔ آن طبیعی و از جنس موافق نیست.
- مناقب آل ابی طالب، ج ۲، ص ۱۷۱٫
رابطهٔ سنت با کتاب نیز رابطهٔ رسوخی است، نه ثبوتی، و سنت همان کتاب است، اما تفصیل آن است، نه امری متمایز، و از همین جهت است که نمیتواند از کتاب افتراق و جدایی داشته باشد.
«الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ» نیز به معنای کسانی است که از دانش جداییناپذیر هستند و میان عالم و علم یگانگی است. اگر قرآن کریم کتاب دانش الهی باشد راسخان در علم کتاب ناطق هستند و هر آنچه آنان میگویند تفصیل این علم الهی است. رابطهای که هیچ گاه از قرآن کریم گسستنی نخواهد بود. در واقع «رسخ» را باید چنین معنا کرد: «نَفَذ ثُباتُه»، یعنی ثبات آن دارای نفوذ است، آن هم نفوذی که از گونهٔ مجانس و همگون است، نه نفوذ دو شیء نامتجانس.
معناشناسی رسوخ:
برای دریافت معنای «راسخ» باید نخست معنای «وارد» را دانست. قرآن کریم دارای راهها و سبیلهای متعددی برای ورود به محضر قدسی خویش است؛ مانند قرائت، علم ـ با گرایشهای متعددی که دارد ـ حفظ ادب و دیگر چینشهای ظاهری و وضعی، اما رسوخ در آن راههای متعدد ندارد، بلکه صراط آن واحد است و راسخان دارای حقایقی چندگانه و متفاوت نیستند؛ هرچند مراتب آنان گونهگونی دارد. همچنین نمیتوان گفت هر واردی به رسوخ در قرآن کریم رسیده، اما چنین است که هر راسخی به آن ورود یافته است.
«رسوخ» امری باطنی و «ورود» امری ظاهری است. «ورود» به عنوان حاکی همان نوشتهٔ مکتوب است و «رسوخ» در باطن، رسوخ در حقیقتی بیکران و محکی این الفاظ است که پدیدهای محکم، حکیم و شعورمند است و عنوان حاکی و مکتوبی که در دست ماست به آن رهنمون میدهد و نیز از آن حرمت میگیرد؛ به گونهای که رسیدن به آن حقیقت و رسوخ به آن، بدون ورود به ظاهر قرآن کریم ممکن نیست و سر از تأویلات هورقلیایی و گمراهی در میآورد. ورود به ظاهر، اذن دخول به باطن است و ظاهر، ساحل قرآن کریم، و باطن، دریای آن است. ویژگی رسوخ این است که نمیتواند مکذِّب ورود باشد و هر معنای باطنی و تفسیری که از حقیقت بگوید در صورتی که در تعارض با ظاهر قرآن کریم باشد باطل است.
راسخان و واردان:
تفسیر راسخان در ادامهٔ ظاهر است و رسوخ بیان ورود است. بعضی از تفاسیر تنها توانسته است به قرآن کریم ورود داشته باشد و تفسیر راسخان، بسیار اندک است.
از خصوصیت تفسیر راسخان این است که معانی آیات و حقایق گوناگون آن، خود را پی در پی مینماید و وقفه و کندی در آن پیش نمیآید؛ برخلاف تفسیر وارادانی که رسوخ ندارند. آنان از الفاظی بهره میبرند با معانی یکسان و یکسو که ایستار دارد و رونده و متبدل نیست.
واردان تنها از عهدهٔ بیان برخی وجوه تفسیر بر میآیند و راسخان افزون بر داشتن تمامی وجوه تفسیر، قدرت ارایهٔ تأویل آیات را دارند.
«تفسیر» پردهگشایی از مراد و مقصودی است که در ظاهر آیات تعبیه شده و امری است مربوط به سطح عمومی، کلی و ظاهری فرازهای قرآن کریم به عکس تأویل که حقیقت باطنی فرازهای قرآنی را نشان میدهد.
در قرآن کریم تنها یک بار از واژهٔ «فسر» استفاده شده است، ولی تأویل در هفده مورد به کار رفته است.
کسی که علم تأویل میداند علم تفسیر را نیز دارد. این بدان معناست که علم تفسیر را باید از راسخان در دانش جویا شد.
آیهٔ تأویل و راسخان:
با توجه به آنچه در معناشناسی رسوخ گفته شد زمینه برای توجه به این گزارهٔ بسیار مهم آماده میشود که هم خداوند و هم راسخان در دانش ـ که حضرات چهارده معصوم علیهمالسلام میباشند ـ آگاه بر تأویل هستند و در این زمینه با هم یگانگی دارند. این گونه است که نمیشود روایتی برخلاف کتاب الهی یافت شود، وگرنه روایت نیست و گفتهای جعلی است. سنت، تفصیل و گستردهٔ کتاب است و معلم و آموزگار آن به شمار میرود. میان روایت و کتاب همواره باید هماهنگی و تجانس برقرار باشد. بله، درک تجانس در هر امری بسیار مشکل است و باید با دیدی ژرف و دقتی شگرف بر آن تأمل داشت تا یگانگی آن را به دست آورد و فهم نمود.
در آیهٔ شریفهٔ تأویل آمده است:
«وَمَا یعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلاَّ اللَّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ».
ـ با آنکه تأویلش را جز خدا و ریشهداران در دانش کسی نمیداند.
در این آیه بحث و نزاع در «واو» است که آیا برای استیناف است که در این صورت، تأویل در انحصار خداوند است یا برای عطف است، که تأویل به راسخان در دانش نیز میرسد؟
برخی میگویند چون معصوم علیهالسلام فرموده است: ما دانای بر تأویل هستیم، واو را برای عطف میگیریم، نه استیناف. چنین مواجههای با آیهٔ شریفه، از نداشتن توجه به رابطهٔ عصمت با قرآن کریم حکایت دارد. لسان کتاب و سنت واحد است و هر دو متجانس میباشد. دقت بر روایات از این معنا پرده بر میدارد. روایاتی که با ادبیات و لغت ـ البته آنگونه که ما میگوییم ـ هماهنگی دارد.
در ذیل آیهٔ شریفهٔ تأویل، روایات فراوانی رسیده است. روایاتی که باید با دیدی کارشناسانه به آن نگریست، نه با دیدی تعبدی، و نکتههای علمی نهفته در آن را کشف نمود و به هماهنگی میان روایت و آیه دست یافت؛ چرا که معصوم علیهالسلام معلم کتاب الهی است و معلم نمیتواند با کتاب اختلاف داشته باشد و این برداشت درست نیست که گفته شود در اختلاف میان کتاب و سنت، ما تابع معصوم علیهالسلام هستیم؛ زیرا معصوم علیهالسلام معلمی است که جز از کتاب نمیگوید و گفتهای خلاف قرآن کریم ندارد.
در تمامی این روایات، معنای واو «عاطفه» گرفته شده است و ما باید تلاش نماییم وجه علمی آن را به دست آوریم؛ نه آن که مانند مرحوم علامه، آن را استینافی معنا نماییم و سپس از باب تعبد بپذیریم حضرات معصومین علیهمالسلام دانای به تأویل هستند.
برخی از این روایات چنین است:
الف: «الحسین بن محمّد، عن معلی بن محمّد، عن محمّد بن أورمة، عن علی بن حسان، عن عبد الرحمن بن کثیر، عن أبی عبد اللّه علیهالسلام فی قوله تعالی: «هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ عَلَیک الْکتَابَ مِنْهُ آَیاتٌ مُحْکمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْکتَابِ»؛ قال أمیرالمؤمنین علیهالسلام والأئمة علیهمالسلام «وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ»؛ قال: فلان وفلان، «فَأَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ زَیغٌ»؛ أصحابهم وأهل ولایتهم، «فَیتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاءَ الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاءَ تَأْوِیلِهِ، وَمَا یعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلاَّ اللَّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ»؛ أمیرالمؤمنین علیهالسلام والأئمة علیهمالسلام »(۱).
- اصول کافی، ج ۱، ص ۴۱۵٫
ـ امام صادق علیهالسلام در تأویل آیهٔ شریفهٔ: «اوست کسی که این کتاب را بر تو فرو فرستاد. پارهای از آن، آیات محکم است. آنها اساس کتاباند» فرمود: امیرمؤمنان علیهالسلام و حضرات ائمه علیهمالسلام است. «و دیگر گوناگون است» دو خلیفهٔ جور است. «اما کسانی که در دلهایشان انحراف است» یاران و سرسپردگان آنها هستند. «برای فتنهجویی و طلب تأویل آن، از متشابهِ آن پیروی میکنند؛ «با آنکه تأویلش را جز خدا و ریشهداران در دانش کسی نمیداند» (ریشهداران در دانش) امیرمؤمنان علیهالسلام و حضرات ائمه علیهمالسلام میباشند.
چنین نیست که این روایت، آیات را بر دو قسم محکم و متشابه تقسیم کند، بلکه آیات تمامی محکم است و متشابه را به خلفای جور منحصر میسازد و غیر آن دو ـ مانند معاویه ـ نیز ریشه در آنها دارند.
در روایت حاضر، توجه به این فراز حایز اهمیت است که واژگان قرآن کریم میتواند کد و گرا باشد و برای نمونه، «مُتَشَابِهَاتٌ» کنایه و کد از دو خلیفهٔ جور است؛ همانطور که دستگاههای فرستنده و گیرندهٔ دیجیتالی امروز با کدهای صفر و یک است که پیامها را دریافت و به زبان مربوط خود تبدیل مینماید تا قابل مشاهده باشد. حرف به حرف قرآن کریم نیز چنین است و هر یک کدی را گزارش میدهد، اما برای تبدیل آن به زبان قابل فهم باید دستگاه تبدیلکننده داشت که تنها در پرتو انس با قرآن کریم به دست میآید. کدهایی که اگر در دریافت آن مشکلی پیش آید، غیر قابل فهم میگردد. این معنا در روایت زیر آمده و به مراتب فهم آن و این که هر راسخی در مرتبهای است و کلید رمزی را در دست خود دارد توجه داده است:
بـ : «یا معاویة، إنّ القرآن حقّ ونور وهدی ورحمة وشفاء للموءمنین. «وَالَّذِینَ لاَ یؤْمِنُونَ فِی آَذَانِهِمْ وَقْرٌ وَهُوَ عَلَیهِمْ عَمًی»(۱).
- فصلت / ۴۴٫
یا معاویة، إنّ اللّه لم یدع صنفا من أصناف الضلالة والدّعاة إلی النّار إلاّ وقد ردّ علیهم واحتجّ علیهم فی القرآن ونهی عن اتباعهم وأنزل فیهم قرآنا ناطقا علمه من علمه وجهله من جهله.
إنّی سمعت رسول اللّه صلیاللهعلیهوآله یقول: لیس من القرآن آیة إلاّ ولها ظهر وبطن وما من حرف إلاّ وله تأویل: «وَمَا یعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلاَّ اللَّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ».
وفی روایة أخری: «وما منه حرف إلاّ وله حدّ مطلع علی ظهر القرآن وبطنه وتأویله: «وَمَا یعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلاَّ اللَّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ»؛ الرّاسخون فی العلم نحن آل محمّد، وأمَر اللّه سائر الأمّة أن یقولوا: «آَمَنَّا بِهِ کلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنَا وَمَا یذَّکرُ إِلاَّ أُولُو الاْءَلْبَابِ» وأن یسلّموا إلینا ویردّوا الأمر إلینا وقد قال اللّه: «وَلَوْ رَدُّوهُ إِلَی الرَّسُولِ وَإِلَی أُولِی الاْءَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِینَ یسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ»؛ هم الذین یسألون عنه ویطلبونه.
ولعمری لو أنّ النّاس حین قبض رسول اللّه صلیاللهعلیهوآله سلّموا لنا واتّبعونا وقلّدونا أمورهم لأکلوا من فوقهم ومن تحت أرجلهم ولمّا طمعت أنت یا معاویة فما فاتهم منّا أکثر ممّا فاتنا منهم»(۱).
- بحارالانوار، ج ۳۳، ص ۱۵۶٫
ـ ای معاویه! همانا قرآن کریم حق، نور، هدایت، رحمت و شفا برای مؤمنان است. و کسانی که ایمان نمیآورند در گوشهایشان سنگینی است و قرآن برایشان نامفهوم است.
ای معاویه، بهقطع خداوند هیچ گروهی از گروههای گمراهی و مدعیان را به آتش فرا نخوانده مگر آن که آنان را مردود دانسته و در قرآن کریم برای آنان احتجاج و استدلال آورده و از پیروی آنان منع کرده و در میان آنان قرآنی گویا نازل کرده است. میشناسد کسی که آن را میشناسد و ناآگاه است کسی که از آن ناآگاهی دارد.
از رسول خدا شنیدم که فرمود: آیهای از قرآن کریم نیست مگر آن که برای آن پشت(ظهور) و شکم(نهاد و باطنی) است و حرفی از آن نیست مگر دارای تأویلی است: «تأویلش را جز خدا و ریشهداران در دانش کسی نمیداند»؛ ریشهداران در دانش ما خاندان محمد علیهمالسلام میباشیم و خداوند دیگر پیشوایان را امر نموده است که بگویند: «ما بدان ایمان آوردیم. همه از جانب پروردگار ماست و جز خردمندان کسی متذکر نمیشود» و اینکه تسلیم ما شوند و امر را به ما باز گردانند؛ زیرا خداوند فرموده است: «و اگر آن را به پیامبر و اولیای امر خود ارجاع کنند بهقطع از میان آنان کسانیاند که آن را دریابند». ایشان کسانی هستند که از آن پرسیده و پاسخ خواسته میشوند.
به جان خود سوگند، اگر مردم به هنگام رحلت رسول خدا صلیاللهعلیهوآله تسلیم ما میگشتند و از ما پیروی داشتند و در کارهای خود از ما تقلید میکردند، (برکت چنان به آنان رو میآورد که) از فراز و فرود خود بهره میبردند و چون تو ای معاویه، طمع ورزیدی آنچه که از مردمان از دست رفت بسیار بیش از آن چیزی است که از دست ما رفته باشد.
باید توجه داشت راسخان در علم همان دانایان به تأویل کتاب عزیز میباشند و میان این دو عنوان تلازم است. هر کسی به میزانی که رسوخ دارد میتواند دانای به تأویل باشد؛ همانطور که میخ هر چه بیشتر در زمین نفوذ داشته باشد محکمتر و استوارتر میگردد. تأویل نیز بیان رسوخ است و اگر کسی فراتر از رسوخ خود سخنی بگوید، گمراه است.
ج : «الحسین بن محمّد، عن معلی بن محمّد، عن محمّد بن أورمة، عن علی بن حسان عن عبد الرحمن بن کثیر، عن أبی عبد اللّه علیهالسلام قال: «الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ» أمیر المؤمنین والأئمّة من بعده علیهمالسلام »(۱).
ـ امام صادق علیهالسلام فرمود: «ریشهداران در دانش» امیرمؤمنان علیهالسلام و پیشوایان بعد از ایشان میباشند.
د : «أحمد بن محمّد عن ابن أبی عمیر عن سیف ابن عمیرة عن أبی الصباح قال: قال لی أبوعبداللّه علیهالسلام : یا أبا الصباح، نحن قوم فرض اللّه ـ عزّ وجلّ ـ طاعتنا، لنا الأنفال، ولنا صفو المال، ونحن الراسخون فی العلم، ونحن المحسودون الذین قال اللّه فی کتابه: «أَمْ یحْسُدُونَ النَّاسَ عَلَی مَا آَتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ»(۲)»(۳).
- اصول کافی، ج ۱، ص ۲۱۴٫
- نساء / ۵۴٫
- اصول کافی، ج ۱، ص ۱۸۶٫
ـ امام صادق علیهالسلام به ابا صباح فرمود: ابا صباح! ما خانوادهای هستیم که خداوند پیروی ما را واجب نموده و انفال و برگزیدهٔ مالها (خمس) برای ماست و ما ریشهداران در دانش هستیم و ما مورد حسد قرار گرفتهایم؛ همانان که خداوند در کتاب خود میفرماید: «بلکه به مردم برای آنچه خدا از فضل خویش به آنان عطا کرده رشک میورزند».
ه : «عن الفضیل بن یسار عن أبی جعفر علیهالسلام قال: قال اللّه: «وَمَا یعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلاَّ اللَّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ»؛ نحن نعلمه»(۱).
- وسائل الشیعه، ج ۲۷، ص ۱۹۷٫
ـ امام باقر علیهالسلام فرمود: «خداوند فرموده: تأویلش را جز خدا و ریشهداران در دانش کسی نمیداند»؛ ما (اهل بیت) آن را میدانیم.
نباید این نکته را از ذهن دور داشت که حضرات ائمهٔ معصومین علیهمالسلام بزرگ ادیبان هر زبانی هستند و معنا و تفسیری که از آیات ارایه میدهند بر اساس قواعد ادبی است و دقت بر این روایات نشان میدهد استینافی گرفتن واو اشتباه آشکار است.
و : «عن برید بن معاویة قال: قلت لأبی جعفر علیهالسلام قول اللّه: «وَمَا یعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلاَّ اللَّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ»؛ قال: یعنی تأویل القرآن کلّه، «إِلاَّ اللَّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ»، فرسول اللّه أفضل الرّاسخین، قد علمه اللّه جمیع ما أنزل علیه من التنزیل والتأویل، وما کان اللّه منزلاً علیه شیئا لم یعلمه تأویله، وأوصیاءه من بعده یعلمونه کلّه، فقال الذین لا یعلمون: ما نقول إذا لم نعلم تأویله فأجابهم اللّه: «یقُولُونَ آَمَنَّا بِهِ کلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنَا»(۱)، والقرآن له خاص وعام، وناسخ ومنسوخ، ومحکم ومتشابه، فالرّاسخون فی العلم یعلمونه»(۲).
ـ برید گوید: برای امام باقر علیهالسلام این آیه را خواندم: «با آنکه تأویلش را جز خدا و ریشهداران در دانش کسی نمیداند»، امام فرمود: (علم) به معنای تمامی تأویل قرآن است و ریشهداران در دانش، رسول خدا صلیاللهعلیهوآله برترین آنان است که خداوند تمامی تنزل و تأویل را که بر او نازل کرده به ایشان آموخته است و چیزی بر ایشان نازل نشده که تأویل آن را ندانند. و جانشینان وی بعد از ایشان تمامی آن را میدانند. کسانی که آگاهی و علم (تأویل) ندارند میگفتند چه بگوییم وقتی تأویل آن را نمیدانیم و خداوند در پاسخ آنان فرمود: «میگویند ما بدان ایمان آوردیم. همه از جانب پروردگار ماست». برای قرآن کریم خاص و عام و ناسخ و منسوخ و محکم و متشابه است که ریشهداران در دانش آن را میشناسند.
ز : «عن أبی بصیر عن أبی عبد اللّه علیهالسلام قال: نحن الرّاسخون فی العلم، فنحن نعلم تأویله»(۳).
- آل عمران / ۷٫
- بصائر الدرجات، ص ۲۲۴٫
- تفسیر العیاشی، ج ۱، ص ۱۶۴٫
ـ امام صادق علیهالسلام فرمود: ما ریشهداران در دانش هستیم و ما تأویل قرآن کریم را میدانیم.
این روایت نیز میان رسوخ و قدرت بر داشتن دانش تأویل موازنه قرار میدهد و هر کسی به میزان رسوخی که دارد دارای تأویل است و حضرت رسول اکرم صلیاللهعلیهوآله را برتر راسخان قرار میدهد که به تأویل هر آیهای داناست و تصریح میکند: «وما کان اللّه منزلاً علیه شیئا لم یعلمه تأویله». آگاهی بر تأویل قرآن کریم در انحصار خداوند نیست و خداوند، ظاهر و باطن قرآن کریم را برای بندگان خود میخواهد. مگر میشود حضرات معصومین علیهمالسلام بر تنزیل و تأویل و هر حلال و حرامی و نیز دانشهای نهفته در قرآن کریم آگاه نباشند که چنین علمی در برابر علم بیکران آنان چندان بزرگ نیست؛ چنان که میفرماید:
ح : «عن ابن أبی عمیر عن ابن أذینة عن برید بن معاویة عن أبی جعفر علیهالسلام قال: إنّ رسول اللّه صلیاللهعلیهوآله أفضل الراسخین فی العلم، قد علم جمیع ما انزل اللّه علیه من التنزیل والتأویل وما کان اللّه لینزل علیه شیئا لم یعلمه تأویله وأوصیاوءه من بعده یعلمونه کلّه. قال: قلت: جعلت فداک ان أبا الخطاب کان یقول فیکم قولاً عظیما، قال: وما کان یقول؟ قلت: إنّه یقول إنّکم تعلمون علم الحلال والحرام والقرآن. قال: علم الحلال والحرام والقرآن یسیر فی جنب العلم الذی یحدث فی اللیل والنهار»(۱).
- تفسیر القمی، ج ۱، ص ۹۷٫
ـ برید گوید: شنیدم امام باقر علیهالسلام فرمود: رسول خدا صلیاللهعلیهوآله برترین ریشهداران در دانش است که خداوند تمامی تنزیل و تأویل را که بر او نازل کرده به ایشان آموخته است و خداوند چیزی بر ایشان نازل نکرده که تأویل آن را به ایشان نیاموخته باشد. و جانشینان وی بعد از ایشان تمامی آن را میدانند.
برید گوید: به امام علیهالسلام عرض داشتم: فدایتان گردم، همان اباخطاب گفتهای سنگین در مورد شما دارد. امام علیهالسلام پرسید: او چه میگوید؟ عرض داشتم: او میگوید شما دانش حلال و حرام و قرآن کریم دارید. امام علیهالسلام فرمود: دانش حلال و حرام و قرآن کریم در قیاس با دانشی که شبانهروز محقق میشود بسیار اندک است.
همواره میان تأویل و رسوخ موازنه است و رسوخ وصف تأویل است به این معنا که تأویل بدون رسوخ ممکن نیست. کسی که رسوخ ندارد تأویل وی باطل و حرام است. کسی که رسوخ دارد میتواند «مُتَشَابِهَاتٌ» را به فلان و فلان تأویل برد و کنایه و کد آن را شناسایی کند.
همانطور که دیده شد باید هر آیهای را بر اساس بحثهای علمی و ادبی معنا کرد و روایات ذیل آن را بر محور اصول و قواعد علمی و ادبی تحلیل نمود؛ نه این که آن را به صورت تعبدی پذیرفت و تنها عصمت را پشتوانهٔ پذیرش آن قرار داد؛ همانطور که در فلسفه نمیتوان از روایت بدون داشتن تحلیلی عقلی دلیل آورد و آن را با تعبد پذیرفت و فیلسوفی نیست که در بحثهای عقلی، تعبد را پیش کشد، مگر آن که بخواهد خود را از بدخواهان زمان خویش محفوظ دارد.
بر اساس بحثهای ادبی، لغتشناسی و روایی ـ که چگونگی آن گذشت ـ این گفتهٔ ادبشناس اهل سنت؛ زمخشری که عاطفه بودن واو را بر استینافی بودن آن ترجیح میدهد و میگوید: «والأوّل أوجه» اشتباه است، و استینافی بودن واو با تحلیل کارشناسی توجیهی ندارد و باطل است و صحیح، تنها عاطفه بودن آن است. این «واو» در توضیح اعتقادات شیعی نقشی ممتاز دارد و نباید آن را دستکم و بیاهمیت گرفت.
راسخان در دانش:
قرآن کریم تأویل را ویژهٔ راسخان در دانش میداند، اما راسخان در دانش چه کسانی هستند؟ در کتاب گرانقدر بصائرالدرجات آمده است:
«حدّثنا محمّد بن الحسین عن محمّد بن إسماعیل عن منصور بن یونس عن ابن أذینة عن فضیل بن یسار قال سألت أبا جعفر علیهالسلام عن هذه الروایة: ما من القرآن آیة إلاّ ولها ظهر وبطن، فقال: ظهره تنزیله، وبطنه تأویله، منه ما قد مضی، ومنه ما لم یکن یجری، کما یجری الشمس والقمر، کما جاء تأویل شیء منه یکون علی الأموات کما یکون علی الاحیاء، قال اللّه «وَمَا یعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلاَّ اللَّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ»، نحن نعلمه»(۱).
- بصائرالدرجات، ص ۲۱۶٫
ـ فضیل گوید: از امام باقر علیهالسلام در رابطه با معنای این روایت پرسیدم: آیهای از قرآن کریم نیست مگر برای آن پشت و شکم است. امام علیهالسلام فرمود: پشت تنزیل و شکم، تأویل آن است. برخی از آن گذشته و بعضی از آن نیامده است؛ همانطور که خورشید و ماه در آمد و شد است؛ همانطور که بعضی از تأویل آن برای مردگان است، برخی از آن برای زندگان است؛ خداوند میفرماید: تأویلش را جز خدا و ریشهداران در دانش کسی نمیداند. ما آن را میدانیم.
این روایت و روایات فراوانی که در این باب رسیده است راسخان در دانش را حضرات چهارده معصوم علیهمالسلام معرفی مینماید و این از امور ضروری و بدیهی شیعه است. همچنین کسی که رسوخ در دانش داشته باشد اهل تأویل است و علم باطن با اوست. اما همینطور که از لفظ این روایت بر میآید، راسخان منحصر به آن حضرات نمیباشند و راه باز است تا چه کسی بتواند به مقام قرب و انس با قرآن کریم برسد؟ راه برای رسوخ به باطن قرآن کریم به میزان قرب به این کتاب آسمانی و آشنایی با دانش ظاهر آن، رونده را به سوی خود میخواند و به هر کسی قرائتی از نفس، عقل، روح تا قراءات حقی و ربوبی میدهد و در نتیجه، تأویل به حسب این مراتب شدت و ضعف و روشنایی و صفا و مرتبه و مرحله مییابد و میان این مراتب تفاوت فراوانی است. اگر دو ولی الهی با تفاوت مرتبه بخواهند تأویل قرآن کریم را بیان دارند، تأویل آنان از هم متفاوت است. اختلاف آن نیز به تفاوت مرتبه و قدرت برد و مانور آنان است و امری متناقض و با تهافت نمیباشد. همچنین قرآن کریم به انیس و مونس خود بیان میدارد قرائت وی در چه مرحلهای است و آن را به وی میشناساند و چنین کسی مرتبهٔ خود را به دست میآورد و از وهمانگاری برتربینی خود مصون میماند. او به نیکی مییابد قرآن ارایه شده بر وی لفظی است یا نفسی یا عقلی و یا بالاتر از آن. البته هر یک از این مراتب دارای ظهر (پشت) و بطن(شکم) خاصی است و قرآن کریم تفاوت جایگاه هر اهل تأویلی را به وی مینماید.
تأویل امور و یافت باطن و راهیابی به حقایق عالم و وصول به معارف و حقایق عینی، در صورتی که دارای ضوابط خاص خود باشد و شرایط اساسی و حدود نوعی آن محفوظ بماند، از بهترین راههای کشف باطن قرآن کریم است و گذشته از آن که منع شرعی و عقلی ندارد، از برترین راههای امکان وصول آدمی به معارف و حقایق معنوی و مادی به شمار میرود. با این وجود باید پرسید چرا در شریعت، عمل به تأویل؛ بهخصوص تأویل قرآن کریم، مورد مذمت و نکوهش قرار گرفته است؟
گفته شد که تأویل از برترین راههای امکان وصول آدمی به امور غیبی است و عظمت و رشد ادراکی بشر را نشان میدهد و از زمینههای کمالی انسانهای برجسته میباشد و مورد مذمت و یا تنافی با قرآن کریم و یا روایات باب نمیباشد و گذشته از نداشتن منع و حرمت، از ثمرات طهارت و مراتب والای رشد انسانی حکایت میکند و اگر قرآن مجید و روایات باب تأویل، عمل به تأویل را مورد نکوهش قرار داده و آن را تخطئه نموده، تنها در مورد تأویل قرآن کریم است؛ آن هم تأویلی که نااهل از آن دارد و خیالات خام خود را بازگشت ظاهر به باطن و یافت حقیقت آن میشناسد، وگرنه نفس عمل به تأویل، با حفظ تمامی حدود روشمند آن ـ که همهٔ پدیدههای هستی را در بر میگیرد ـ از والاترین مراتب کمال است.
این امر باید روشن باشد که قرآن مجید اگرچه عمل تأویل سالم را منحصر در راسخان در علم و کمال میداند و راسخان نیز هرچند به تمام معنای کلمه حضرات انبیا و چهارده معصوم علیهمالسلام میباشند، معنای تنزیلی آن بر تمامی اولیای الهی و رجال غیب صدق میکند و معصوم نبودن آنان منعی برای چنین اطلاقی ایجاد نمیکند؛ گذشته از آن که راسخان در علم به معنای وسیع خود شامل همهٔ اهل معرفت میگردد و اطلاق آن بر حضرات معصومین علیهمالسلام از باب تمام اطلاق و کمال مرتبت میباشد؛ چنان که در همهٔ صفات دیگر نیز این گونه است.
صاحبان کمال و اهل معرفت میتوانند پدیدههای هستی و حقایق معنوی و قرآن مجید را مورد تحلیل و بررسی قرار دهند و به مواهب غیبی و حقایق پنهانی آن پدیدهها و نیز هستی، در حد توان راه یابند.
چیزی که باید در این مقام مورد اهمیت فراوان قرار گیرد، دقت و احتیاط لازم در امر تأویل، بهویژه در تأویل قرآن کریم است که نباید از شیوهٔ روشمند آن تجاوز نمود.
در مقایسهٔ امور نسبت به پدیدهها باید هر فرد نازلی نسبت به امر عالی حریم کامل خود را رعایت نماید و در حد وصول، واقع را مورد ارزیابی و تأویل قرار دهد و بازیابی مجدد یافتهٔ خود را ترسیم نماید تا به این باور و اطمینان برسد که یافتهٔ وی دور از هر خلل میباشد.
تأویل غیر معصوم، همچون اطاعت از غیر معصوم است که باید با احتیاط هرچه بیشتر و حفظ شرایط لازم همراه باشد.
اگرچه اطاعت از خداوند متعال و حضرت رسول اکرم صلیاللهعلیهوآله و امامان معصوم علیهمالسلام بهطور مطلق است، پیروی از غیر معصوم چنین نیست و محدود است؛ همانطور که صاحبان امر به امامان معصوم علیهمالسلام منحصر میباشد، اما صدق آن بر مجتهد عادل بهطور تنزیلی ممکن است و چنین اطاعتی از مجتهد عادل، به وجود شرایط لازم در وی مقید میباشد.
کسی که قدرت تأویل امور و یا آیات قرآنی را دارد باید رعایت احتیاط را در جزم به امور داشته باشد و خود را چون معصوم نداند، همانطور که اولیای الهی خود را وابسته به معصوم میدانند و برای خود استقلالی قایل نمیشوند، فقیه نباید خود را در فتوا مستقل ببیند، بلکه وی ترجمان لسان معصوم علیهمالسلام و شریعت است.
موضوعی که بسیار تأسفبار است و عامل بسیاری از نابسامانیهای فرهنگی در میان مسلمین به شمار میرود، رویکرد بسیاری از متکلمان و اهل تفسیر و ظاهرمداران دین به قرآن کریم میباشد. آنان قرآن کریم را کتابی مجمل برای افراد عادی میدانند و فهم آیات قرآن کریم را به اهل آن که ائمهٔ معصومین علیهمالسلام باشند منحصر میدانند؛ بهطوری که دیگران نمیتوانند به مراد آیات الهی برسند و از آن استفادهای نمیبرند.
چنین سخنانی در طول تاریخِ چیرگی برخی عالمان بر فرهنگ اسلامی، بزرگترین زیانها را به امت اسلامی وارد آورده و سبب شده است که قرآن کریم در میان مسلمانان مهجور بماند؛ بهطوری که امروزه دیگر نقش چندانی در جوامع اسلامی ندارد.
در حالی که افزوده بر تلاش برای درک معانی ظاهری قرآن کریم، باید فهم حقایق قرآن و تأویل و یافت باطن آن را در دستور کار اهل فن قرار گیرد و از آن بهطور شایسته استفاده شود تا مشکلات جامعهٔ انسانی به وسیلهٔ این تنها کتاب آسمانی موجود در دست بشر، رخت بندد.
هنگامی که معصوم میفرماید: همهٔ قرآن کریم در سورهٔ حمد جای دارد و من میتوانم آن را استخراج نمایم یا حضرت امیرمؤمنان علیهالسلام میفرماید: من نقطهٔ تحت بای بسم الله میباشم(۱)، این خود بهترین
- در این خصوص به جلد دوم تفسیر هدی مراجعه شود.
شاهد بر امکان استفاده از قرآن کریم در امور غیبی و راهنمایی برای دیگران است. البته، در صورتی که قواعد این علم روشمند که باید در جای خود از آن گفتوگو شود، رعایت گردد و قرآن کریم امام این راه قرار داده شود، پیشفرضی منافی با قرآن کریم بر آن تحمیل نمیگردد.