جانی که بود از تو، باید که «تو» بستانی

بی‌همتا


 در دستگاه ماهور و گوشهٔ نعره مناسب است

وزن عروضی: مفعول مفاعیلن مفعول مفاعیلن (عروض سنتی)

ــ ــ U U / ــ ــ ــ / ــ ــ U U / ــ ــ ــ

مستفعل مفعولن مستفعل مفعولن (عروض نوین)

بحر: هزج مثمن اخرب

 

آسوده بگیر این جان، از من، تو به آسانی

جانی که بود از تو، باید که «تو» بستانی!

گردیده نُمود تو، سرتاسر هستی خود:

چون شیر به هر بیشه، یا گل به گلستانی

رونق‌کدهٔ عشقی، شیرازهٔ تقدیری

در ظرف همه عالم، آکنده ز عنوانی

آسودهٔ دورانی، هم صاحب هر دولت

هم لطف همه عالم، هم شاهد هر جانی

گردیده نکو سرمست، از رونق پنهانت

ای دلبر بی‌همتا، تو جانی و جانانی

مطالب مرتبط