پیش از انقلاب، من در جایی که محیطی کارگری بود، منبر می‌رفتم. در آن‌جا مدتی با مرحوم شهید مطهری و نیز مرحوم یحیی نوری با هم بودیم. آقای مطهری و نوری، بسیار با هم بحث و جدال می‌کردند. به هر روی، کارفرماها، روحانیون را دعوت می‌کردند و از آنان می‌خواستند برای کارگران از احکام غصب و دزدی بگویند و به آنان تذکر بدهند که اگر در کار کوتاهی کنند، درآمد آنان غصبی است و اگر چیزی از کارخانه دزدیده شود، حرام است و صاحب کارخانه راضی نیست و غصب است. من بالای منبر گفتم: درست است که یک نخ غصبی، نماز را باطل می‌کند، اما این برای صاحب کار و کارفرما نیز صادق است و او به مقداری که می‌تواند، نباید در تأمین نیازهای ضروری خانواده‌های شما کوتاهی کند. آن‌ها از این برخورد ما خیلی ناراحت شدند و به طور علنی به آقای مطهری و آقای نوری گفته بودند که چرا حاج‌آقای نکونام این‌طوری می‌گوید. رئیس آن کارخانه، کتابخانه‌ای بسیار زیبا و شیک را برای مطالعه کارگران ساخته بود؛ اما او به عمد در ساعات مطالعه آنان به این کتابخانه می‌رفت تا همه برای او بلند شوند و کارگران را این گونه با مانور بزرگی خود بازی می‌داد و مزاحم آنان می‌شد. من در یکی از سخنرانی‌ها از کتابخوانی گفتم و گفتم در سالن مطالعه، هیچ‌کس نباید هنگام مطالعه برای دیگری بلند شود، کتابخانه جای مطالعه است نه مزاحمت از طریق توقع آداب‌های احترام. کسی که نمی‌خواهد مطالعه کند، نباید به کتابخانه و سالن مطالعه بیاید و مزاحم شود. اگر کسی هم آمد، آنان که مطالعه می‌کنند برای آن که تمرکز خود و دیگران را مانع نشوند و ایجاد اذیت نکنند، هیچ کس نباید از جای خود بلند شود یا حتی سلام کند. کتابخانه جای مطالعه است.

مطالب مرتبط