پدر و مادری به همراه کودک خود به زیارت حضرت معصومه علیهاالسلام آمده بودند.
پدر و مادر در صحن حرم با هم سرگرم گفتوگو میشوند که ناگاه میبینند فرزندشان نیست. آنان هرچه بیشتر جستوجو میکردند، کمتر مییابند. به نیروی انتظامی اطلاع میدهند و در روزنامهها نیز خبر و عکس او را درج میکنند اما فایدهای نمیبخشد. نزد برخی از عالمان دینی مانند آیتاللّه بهجت در قم و حاج آقای حقشناس در تهران نیز میروند؛ ولی باز اثری نمیکند. روزی پس از آنکه از درسی که در حرم میگفتم باز میگشتم، آنان به نزد من آمدند و ماجرای خود را باز گفتند. من به مادر آن فرزند گفتم: فرزندت در قم نیست و اگر تا سی روز دیگر پیدا نشود، دیگر او را نمییابی؛ بنابراین باید بالای بام منزل خود در جایی با خداوند خلوت نمایی و به دور از چشم نامحرم با موهای آشفته ذکر «أمن یجیب» را با آداب و شرایطی که به او گفتم بازگویی و پیدا شدن فرزندت را از خداوند طلب کنی شاید پیدا شود! مادر این کار را انجام داد و فرزند آنان در بیست و نهمین روز پیدا شد.
این مادر به حاجت خود رسید؛ چون ذکر را با حالتی دردمندانه و عاجزانه میگفت و خداوند چنین ذکری را پاسخ میدهد. گم شدن فرزند آنان حکمی قطعی بود که با چنین دعایی تغییر یافت. چنین دگرگونی در حکم قطعی امری فرامادی است. حق تعالی رحمی در دل دارد که حکم خود، فرشتگان و حکم طبیعت را به خاطر بندهای که عاجزانه به درگاه او مینالد تغییر میدهد. در واقع اقتدار و قدرت حق، هیبت و عظمت حق و غضب و جهنم حق، همه زیر پرچم رحمت اوست؛ از این رو قانون خود را به خاطر مادری که عاجزانه و مضطربانه او را میخواند جابهجا میکند و چنین مادری را به خود وا نمیگذارد، آن هم مادری که موهای خود را آشفته کرده و میگوید: «ای کسی که جواب درماندگانی که تو را میخوانند به بهترین وجه میدهی و اضطرار آنها را میزدایی…».
اما اینکه چگونه میتوان فهمید حکم گم شدن کودک حکمی قطعی بوده و خدا و فرشتگان آن را تصویب کرده بودند، کاری بس دقیق است. وقتی انسان به عبارت دعا و شیوهٔ آن مینگرد، مطلب را درمییابد؛ چون دعاکننده فقط باید به سراغ خدا میرفت و از خود او کمک میگرفت. علت دیگر آن، ماجرای طفل گمشده است که زنی او را ربوده بود و رباینده او را به اصفهان میبرد و به عنوان فرزند خود به خانوادهای ثروتمندی میفروشد؛ اما فرزند، چند روز بعد بیمار میشود و آن خانواده دوباره او را به این زن باز میگردانند. زن که نمیدانسته با این کودک چه کند، به طمع پولی که برای آوردن او در روزنامهها چاپ کرده بودند به قم میآید و هنگام تحویل کودک، خود را یابندهٔ آن معرفی میکند و بعد در بازجویی مشخص میشود دزد خود او بوده است. در مورد این خردسال هزاران احتمال میتوان داد؛ ولی بار دیگر خداوند فرزند را به این شکل به آغوش گرم و پرمهر این دو همسر جوان باز میگرداند.