سود و ضرر با خیر و شر تفاوت دارد و آنچه که در همه جا و در داشتن پول، ثروت و دارایی خوب است، خیر است نه سود، و آنچه در همه جا بد است، شر است نه ضرر.
چه بسیار سودها که بد است و موضوع حق قرار نمیگیرد و چه بسیار ضررها که حق است و نیک. سعادت و سلامت در خیر و شر است، نه در سود و ضرر.
حق به سود و ضرر تعریف نمیشود، بلکه به خیر و شر تعریف میگردد؛ البته منشا انتزاع حق، مبدء آن «= وجود» است، نه غایت آن. برای نمونه، «حق درمان» حقی است که گاه با ضرر و جراحی و پاره کردن عضوی همراه است، اما خیر و سلامت در آن است. یا در مثالی دیگر، درخت حق هَرَس دارد و با قطع بعضی از شاخههای آن، بهتر رشد میکند و خیر و سلامت مییابد؛ با آنکه قطع شاخهٔ آن، ضرر است.سود و ضرر، زیرمجموعهٔ خیر و شر، و خیر و شر از شاخهها و فروع سعادت و سلامت است؛ در حالی که این مکتب شاخههای اصلی و ریشهها را وانهاده و از روی کوتهبینی، شاخههای فرعی را گرفته است.
خیر یا سلامت همیشه مقدم بر سود است و سودی که سلامت را بگیرد، خیر و نیکو نیست؛ به عبارتی دیگر، چنین نیست که هرچه سود داشته باشد، خیر را به انسان یا دیگر پدیدهها برساند و چنین نیست که هر چه ضرر داشته باشد، سبب شرّ گردد. سلامت، سعادت، حیات و آرامش به صورت ضروری و حتمی با امور سودآور همراه نیست. سود و ضرر را باید با لحاظ خیر و شر و سلامت و سعادت ـ که غایت نهایی است ـ سنجید و به نیک و بد آن حکم داد.
سلامت و سعادت، شاخصهایی دارد که میان فرد و جامعه تفاوت نمینهد و البته اصالت را ابتدا به جامعه میدهد و فرد فرع آن است؛ هرچند در دید فلسفی، آنچه به ظاهر فرد دیده میشود مجموعهای از ترکیبهای همسنخ، از نوع ترکیب معنوی است و نمیشود به فرد به معنای حقیقی آن رسید. گاه یک فرد یک امت است. حقوق، از نوع جامعه، طبیعت و نوع انسان سخن میگوید. اینکه گفته میشود: «شهر ما خانهٔ ما» بر اساس تفکر سودانگارانه است؛ زیرا آبادی خانه به آبادی شهر نمیانجامد؛ بلکه آبادی شهر به آبادی خانه میانجامد. سلامت و سعادت و خیر و شرّ، از جمع به فرد میرسد.
سود و ضرر، تعبیر دیگری از خودخواهی است که مبنای کاپیتالیسم را شکل میدهد و همان کوتهبینی بیکن، به کاپیتالیستها نیز سرایت کرده است و تجربهٔ تاریخی نیز نشان داد که بانیان این مکتب، کوتاهفکر و تنگنظر بودهاند. تفکر سودانگاری بیکن، حتی نمیتواند انسان را به منزلهٔ حیوان قرار دهد؛ زیرا خیر و شر و سلامت، بر حیوانات نیز حاکم است؛ بلکه باید گفت هویت انسان را از انسان میگیرد، بدون آنکه هویتی دیگر به او بدهد و اِعمال غرایز و شهوت را بدون هیچ قاعده و قانونی و بدون در نظر گرفتن سلامت و سعادت آدمی میخواهد. چنین رویکردی به غرایز، تنها به نابودی آن میانجامد و ابزار لذّتبری غرایز را از انسان سلب میکند.
این مکتب با آنکه لذّتپرستی و گرایش به غرایز را ارج مینهد، اما در واقع حتی غرایز را مورد حمله و آسیب قرار میدهد؛ چنانچه جوامع غربی که نگرشهای کاپیتالی دارند، امروز بنبست این مکتب را با چشم خود شاهد هستند. آنان برای رسیدن به سود، حتی از آرمانها و ارزشها میگذرند و آن را فدا میکنند. امروزه، اخلاق غربیان فدای تفکر خودخواهانه و سودانگارانهٔ آنها شده است؛ چرا که تفکر منفعتگرایانه، نخستین چیزی را که هدف قرار میدهد امنیت اجتماعی و روانی افراد است و هر انسانی از دیگری ترس دارد و هر دولت قوی، دولت ضعیف را استثمار میکند. در این مکتب، مبنای اقتصادْ سودپرستی است. جنگهایی که دولتهای استعماری در خاورمیانه ایجاد کردهاند، برخاسته از این تفکر است. آنان معتقدند برای به حرکت درآوردن چرخ کارخانهها و رشد علم، میشود هزاران انسان را قربانی کرد.
تعبیر دقیق این است که بگوییم پراگماتیستها هدف نهایی را با هدف متوسط اشتباه گرفتهاند؛ در حالی که در سلسلهٔ علل نمیتوان سود و ضرر را علت و معلول نهایی گرفت. بحث در هدفمندی است، نه در علت و معلول. ما هدف و غایت هر پدیدهای را بر اساس طبیعت و نحوهٔ وجود آن معنا میکنیم و سعادت و سلامت را مقدم بر خیر و شرّ، و خیر و شر را قبل از سود و ضرر قرار میدهیم.
طبیعی است که مکتب پراگماتیسم با چنین تفکری نمیتواند ارزشها و آرمانهای جامعه را بر اساس حقیقتها بیان کند. اما نفوذ و رسوخ این مکتب در فرهنگها و ذهنها چنان گسترده است که حتی پیروان ادیان نیز که باید خدامحور باشند، به خودخواهی و اصالت سود در زندگی خود توجه دارند و به کسی احترام میگذارند که برای آنان سودی داشته باشد و حتی به خاطر رسیدن سود مادی، به خیانت و دروغ و دیگر رذایل دست مییازند.
این مکتب با نفس امّارهٔ انسان، بسیار سازگار است؛ چون نفس، کوتاهنگر است و به لذایذ آنی و نقد ـ و به تعبیر دیگر، به سود و ضرر ـ توجه دارد، نه به خیر و شرّ و سلامت و سعادت که باید نگاه بلندی برای رسیدن به آن داشت. بیکن اعتقاد خداباوران را با دید محدود و کوتاهنگر خود توجیه میکند و آنان را افرادی میداند که در پرتو دینمداری، در پی سود دنیوی خود میباشند؛ این در حالی است که برخی از دینمداران برای تعالی خویش و در حمایت از دین خود، حتی جان خویش را نیز فدا میکنند که چنین ایثارگری برای سود دنیوی نیست، بلکه وصول به آخرت یا قرب حق را لحاظ دارد.