كلید سلامت اقتصاد ایران در دست مردم است و اقتصاد بیمار ایران با بسیج محبتهای مردمی است که سلامت خود را باز مییابد. این امر در صدر اسلام نمونه دارد.
بعد از رحلت حضرت رسول اکرم، تجارت خارجی در شبه جزیرهٔ عربستان رونق فراوانی گرفت. با رونق اقتصادی، سیل وجوهات بود که به پایتخت اسلامی روان میشد. مردم دسته دسته وجوهات خود را از کشورهای اطراف به مرکز کشور اسلامی میفرستادند؛ اما سردمدار این حکومت، این سرمایه را تنها هزینهٔ افراد حکومتی خود میکرد و از آن در بازسازی خرابیها و اصلاح امور و رفع نقایص بهره نمیبرد. رونق تجاری و افزایش وجوهات در آن زمان به برکت حضور پیشین رسول خدا در راس حکومت و یکدلی و هماهنگی و اتحاد اصحاب آن حضرت بود. آنان اینگونه بود که آرامش و امنیت را برای جامعه نوید دادند و آن را فراهم ساختند، آنگاه سرمایه تولید شد و کارهای بسیاری به بهترین روش و بیشترین بازدهی انجام گرفت. برای مثال، در آن جامعه اگر کسی برای خود خانه میساخت، زحمتش از کارگرها بسیار بیشتر بود؛ چون او خود برای خود خانه میساخت. حال، اگر در هر شهری که بیخانمانی وجود دارد، مردم احساس کنند ساخت آن خانه برای خود آنان است آن را با دل و جان میسازند و آن شهر و مردم سرمایهٔ پرباری میشوند؛ چنانچه در زمان جنگ ایران و عراق مردم دزفول چنین بودند و هرگاه موشک یا راکتی به خانههای شهر اصابت میکرد، مردم محله برای بازسازی آن اقدام میکردند و در زمان کوتاهی آن را از نو میساختند و ساکنان آن به خانهٔ خود بر میگشتند و از آوارگی نجات مییافتند.
اگر دولتمردان میتوانستند این روحیه را بعد از جنگ تحمیلی در میان تمامی مردم گسترش دهند و آن را حفظ کنند و این فرهنگ را در تمام شهرها نهادینه سازند بهطور حتم بیشتر مردم یا همه با هم یکدل میشدند و این مردم بودند که سرمایهٔ آنان میشدند و مشارکت مردمی و عمومی محقق میگشت و کارها خودبهخود و در مسیر طبیعی و صحیح خود سامان مییافت.
در مثالی دیگر میتوان از خانوادهای یاد کرد که فرد بیماری در آن وجود دارد. اگر خانوادهای را در نظر بگیرید که با فقر، بدهی و هزار مشکل دیگر دست و پنجه نرم میکند و در آن فرزند یا همسر یا مرد خانه بیمار است و برای درمان به پول هنگفتی نیاز دارد، خواهید دید آن مقدار پول به هر صورت که باشد فراهم میشود. اگر در شهر نیز چنین مشکلی پیشامد کند، از زمین و آسمان پول میبارد و مردم برای رفع مشکل از زیر سنگ نیز که باشد پول در میآورند و مردم آن شهر خاک را به پول تبدیل میکنند؛ مثل کشتی پر از جواهر که در دریایی طوفانی باشد و این بار سنگین باعث غرق شدن کشتی گردد، در آن زمان است که آنان همهٔ طلاها را گرفته و با دست خود به دریا میریزند تا نجات یابند؛ ولی اکنون چون مشکلات خاص و غرق شدن در کار نیست یا دستکم احساس نمیشود، کسی به فکر افراد فقیر و بیچاره و محروم نیست و کسی گرهای از کار آن بینوایان باز نمیکند و هر کس به فکر خود است. فرهنگسازی در میان مردم با توجه به چنین بستری است که باید انجام گیرد.
باید دانست مردم ایران مردمی فهمیده و زیرک هستند و سرمایههای خود را بیجهت به کسی نمیدهند و فریب تبلیغات صرف در صدا و سیما را نمیخورند. دولت باید با سوددهی مناسب، سرمایههای مردم را جذب نماید تا سرمایههای هنگفت در دست مردم نماند.
مردم اگر اعتماد داشته باشند، سرمایههای خود را به دولت میسپارند، بهخصوص مردم ایران که بهجز عدهٔ محدودی همه اهل محبت و صفا هستند و حاضرند خود گرسنه باشند و دیگران را سیر کنند و این خصلت در ذات و قلب آنان نهفته است؛ ولی این خلق و خوی جوانمردی و انسانی بهخاطر بدیهای عدهای از رونق میافتد. برای نمونه، اگر کسی تمام زندگی دیگری را تامین نماید تا او بتواند تحصیل و سپس ازدواج نماید و او بعد از گذشت چند سال مسوولیتی بیابد، اما او وقتی سرپرست و منعم خود را میبیند به او اعتنایی نکند و بگوید: من تو را نمیشناسم! اینگونه برخوردها باعث بسته شدن شیر رحمت و خشکیده شدن محبت میشود.
اگر خصلت کمک به دیگران را از جهت روانشناسی در جزییات زندگی ایرانیها دنبال کنیم، خواهیم دید که فرزندان ایرانی پدر و مادر پیرشان را در خانهٔ خود نگاه میدارند؛ اگرچه امروزه خانهٔ سالمندان به وجود آمده، تعدادشان بسیار کم است و این خصلتها ریشه در اجداد پاک ما دارد و اگر این اخلاق و منش به وسیلهٔ بزرگان و رهبران دینی و سیاسی و دستاندرکاران رسانهای تبلیغ و تشویق نگردد کمکم از بین میرود و پاکی از ما رخت میبندد؛ هرچند عدهای هستند که هرچه بر آنها بگذرد، باز عشق کمک به دیگران در آنها از رونق نمیافتد.
در این بستر و با چنین فرهنگی است که دولت میتواند به جذب سرمایه از مردم بپردازد و از آنان در حل مشکلات اقتصادی مدد جوید. جلب سرمایه با حاکمیت محبت بر دلهای مردم آسان است. به عنوان نمونه اگر مسوولی وسیلهٔ نقلیه نداشته باشد یا مانند مردم عادی سوار موتور شود و دیوار ادارهٔ خود را با سنگهای تزئینی یا آجرنما یا شیشه و آینه زینت ننماید و در منزلی ساده زندگی کند، مردم سخن او را باور میکنند و به او ایمان میآورند. اگر خودروی خود را از وسایل نقلیهٔ رایج میان مردم عادی برتر نبرد و به خودرویی ساده و همگانی بسنده نماید و هزینههای بیمورد نداشته باشد و به مشکلات مردم رسیدگی نماید و هر ادارهای یک ساختمان مخصوص خود و پرسنل خویش درست نکند، و مجموعهای زیر یک سقف کار کنند، بسیاری از سرمایهها اضافه میآید و هزینهتراشیها پایان میپذیرد و آن زمان است که مردم باور میکنند که دولتمردان از خود آنها هستند؛ از این رو با تمام وجود به آنها کمک میکنند.
هنگامی که معلمی به روستا میرود، مردم خانه و امکانات زندگی در اختیار او میگذارند؛ ولی اگر طمع نماید و بهترین خانه و زندگی را بخواهد، توقع مردم نیز بالا میرود و از او برای تهیهٔ چنین منزلی پول طلب میکنند و مسیر کمکرسانی و خدمت به پول ختم و قطع میشود و این اولین گام برای بدبختی است؛ زیرا اگر مسیر کمکرسانی پولی شود، مردم به هیچ کس جز پول اعتماد نمیکنند و چون بسیار فریب خوردهاند، دیگر نه به ناله کنندهٔ پر فریب کمک میکنند و نه به افراد خوشفکر و فهمیده و نه به افراد نیازمند و تهیدست.
امروزه سیستم سرمایهداری بر بیشتر کشورهای جهان حاکم است. این سیستم سعی مینماید فرهنگ خود را هر روز بر تمامی جوامع بسط دهد تا بتواند به سود بیشتر که یکی از پایههای این سیستم است برسد. در چنین سیستمی همهٔ امور و مشکلات دنیوی با مال و ثروت است که حل میشود. باید دانست بزرگترین نقدی که بر چنین نظامی وارد است ناپایداری کارهایی است که با این تفکر انجام میشود و اثر و دوام چندانی برای کاری که با پول و سرمایه شکل میگیرد نیست و چند روزی بیش ادامه نمییابد. اگر پول در بُعد فرهنگ و ادب جامعهای هزینه شود، تاثیر آن تا زمانی هست که پول وجود دارد اما چنانچه این اعتقاد راسخ باشد که همراه با این فرهنگ گردد، آن را سالیان و قرنهای متمادی به صورت زنده و فعال پیش میبَرد، همچنان که حافظ، سعدی، مولوی و شمس هنوز زندهاند و شعر آنها تازه است؛ چون در کار آنها پول وجود نداشته است. همچنین در عرفان محییالدین و قونوی نیز این قاعده حاکم بوده و موجب ماندگاری آنان شده است. اگر در هر مسیری اصالت پول از صحنه کنار رود و اعتقادی راسخ در آن بماند، تداوم و مقدار حرکت سیر بیشتر میشود. حال به بحث خود که سالمسازی نظام اقتصادی است باز میگردیم. در اقتصاد نیز همین قاعده کارساز است. برای اصلاح و سالمسازی اقتصاد لازم نیست متخصصان و کارشناسان را با سرمایه و پول جذب کنیم؛ بلکه باید افراد متعهد و معتقد که به هدف آن سازمان ایمان دارند را استخدام نمود تا از تخصص آنان استفاده شود؛ هرچند در این مسیر نباید افراد ناآگاه اما دارای ایمان را به جای افراد متخصص اما بدون ایمان نشاند.
اگر دولتی برای رشد و ارتقای صنعت و تکنولوژی یا فرهنگ و دانش تنها به پول میاندیشد و با جذب سرمایه و سرمایهگذاری میخواهد منطقه یا صنعتی را اصلاح کند، باید گروهی را که طرحی بهتر و مدیریتی قویتر و کارآمدتر دارند برگزیند. اما در واقع این کدام فرد یا گروه است که طرح بهتری دارد؟ هنگامی که دولت طرح حساب شده و علمی برای اجرا در زمینهای نداشته باشد، بهطور حتم در این آشفتگی مدیریتی، این انسانهای متملق هستند که طرحهای ناشایست خود را شایسته و بهتر جلوه میدهند و آن را به مدیران دولتی قالب میکنند. متملق در جامعه کم نیست. متملقانی زبانباز که علمی ندارند و تنها به خاطر پول است که به این باب رو میآورند. از این رو یک واحد درسی باید به دروس اجتماعی به عنوان تملق و پاچهخواری افزود. برای درک بهتر ابن ادعا به مثال زیر توجه شود. اگر کسی به سردرد دچار شده باشد و وی با تفکر پولمحوری برای کار بهتر، صدهزار تومان پول در دست گیرد و در میدان شهر فریاد زند هر کس سردرد مرا درمان کند، این پول برای اوست. در این هنگام است که دکترنمایان بسیاری او را حلقه میزنند تا بتوانند این پول را از چنگ او در آورند و هر کس و ناکس ادعای فوق تخصص پزشکی میکند و نسخهای میپیچد و دکتر عاقل نیز در این آشفته بازار باید خود را مخفی کند؛ چرا که به غرور او بر میخورد به خاطر پول ناچیز با آن همه متملق درگیر شود تا بیمار را درمان کند و معلوم هم نیست سخن او پذیرفته است یا خیر. اما اگر پزشک یاد شده بتواند سردرد این مرد را درمان کند و صدها هزار نفر مانند او را که برای سردردی صدهزار تومان هزینه میکنند در بستری سالم هدایت کند تا سرمایهٔ خود را به صورت معقول مصرف نمایند و توانست آنها را جمعآوری و پولهای کلان آنان را در مسیر سازندگی و رفع فقر هدایت کند، در این صورت امید علاج جامعه وجود دارد. بنابراین باید چاپلوسان و متملقانی که در جامعهٔ پولمحور سر بر میآورند را شناسایی کرد. آنان همواره به دنبال طرحهایی میگردند که ظاهری فریبنده داشته باشد؛ مثل بیشتر کتابهای کنونی که با صفحه و طرح جلد بسیار زیبا چاپ میشود اما بهطور غالب محتوای علمی ندارد و نویسنده تنها به سودآوری آن اندیشیده است و نه به محتوای علمی آن. طراحان جامعه و متملقان روزگار از عناوین روزنامهها و بحثهای اجتماعی، موضوعی همهپسند را بر میگزینند و آن را به مسوولان امر ارایه میدهند و در نتیجه سرمایهٔ لازم را به نفع خود اختصاص میدهند و زمانی که موضوع آنان سرمایهٔ لازم را جذب کرد، تازه دنبال طرح موضوع پیشنهادی میروند که چه طرحی باید اجرا شود! چرا که آنان از ابتدا طرحی نداشتهاند. آنان به همین جهت تحت عنوانهای مختلف از عالمان و دانشمندان برای دادن طرح استمداد میجویند و با زیرکی فراوان وقتی طرح مورد پسند خود را ربودند، آن را به نام خود و همایشی که برپا داشتهاند ثبت میکنند. البته، چنان که طرح محققی بهگونهای باشد که قابل ربودن نباشد، آن را به نام وی چاپ میکنند؛ اما پیش از چاپ، همهٔ سرمایه را به عناوین مختلف مانند هزینهٔ تبلیغ، حق ماموریت، حق اولاد و غیره برای خود برمیدارند و مصرف میکنند.
نخستین هدف در جامعهٔ پول محور برای چاپلوسان جامعه، جذب سرمایه و سپس طرح موضوع برای جذب سرمایه است و اگر طرحی نباشد، برای تنوع و رفع بیکاری در جامعه انواع کنفرانسها، نشستها و همایشها را لازم میدانند و بالاخره بعضیها باید وقت خود را هزینه یا تلف کنند و برای این کار بودجه لازم است؛ اگرچه مملکت آباد نشود و بیت المال آن روزبهروز خالیتر گردد.