دل فقیر و دردمند سوز و آهی دارد که غنی هیچ گاه از آن باخبر نمیگردد؛ پس چه خوب است که توانا و غنی خود را با فقر و ناداری صیقل دهد.
کسی که درد نمیشناسد، چیزی را نمیشناسد. وای به حال کسی که درد فقر را نکشیده یا دردی را تحمل نکرده است.
فقر داروی تمام دردهای ثروتمندان است و ثروت اگرچه برای فقیران داروست، داروی تمامی دردهای آنان نیست.
فقیری که اهل انفاق نیست، در حال دارایی و غنا نیز انفاق نمیکند و بر فرض که چیزی به کسی ببخشد، کار او بخشش نیست و معامله است. سخاوت فقر نمیشناسد و بخل ثروت. اینکه میگویند: «کرم داران عالم را درم نیست، درم داران عالم را کرم نیست» چندان کامل نیست؛ زیرا کرم داران عالم را اگرچه درم نیست، آنان را چیزهای بسیاری است که میتواند جای درم را پر نماید و درم داران عالم را کرم نیست و نه تنها کرم نیست؛ بلکه آنان را از بسیاری صفات خوب نیز بهرهای نیست.
دارایی و ناداری نیست که سبب انفاق و بخل میگردد. هر فردی که شبانگاهی بر سرش سایه افکند و انفاقی نداشته باشد، بیشک بخیل است. انفاق برای فقیرترین افراد نیز ممکن است؛ چرا که او میتواند دانهٔ بیقابلی را از میان راه بردارد و در کنار لانهٔ مورچهای گذارد و قصد انفاق داشته باشد. کسی هم که آه در بساط ندارد میتواند بیآهی خود را نثار خداوند نماید و بر حق انفاق کند؛ زیرا انفاق چنان بزرگ است که خداوند را خرسند میسازد. این میزان و بزرگی کالای بخشیده شده نیست که انفاق را مهم میسازد بلکه نیت وسیع و دلی دریایی و پر گذشت است که آن را ارزشی میسازد.
آیا تصور جان دادن از سر فقر و گرسنگی برای سیران عالم و دارایان ممکن است یا حتی از سخن گفتن در این رابطه نیز عاجز میباشند و تنها خیالی از آن را در ذهن دارند؟ آیا هر گرسنهای میتواند چنین حالتی را تصور کند؟ هرگز!
فقر و ثروت در زندگی انسان تأثیر کلی دارد و با وجود تمامی بدگوییهایی که از دنیای مادی میشود، فقر میتواند در رشد فرهنگی مؤثر باشد.
فقیران از فقر جان میدهند و ثروتمندان از فراوانی امکانات و اسراف. فقیران به خاطر فقر سپاس میگویند و ثروتمندان با وجود نعمت، ناسپاسی میکنند. بیچاره ثروتمندانی که بر جنازهٔ بیچارگان نوحه سر میدهند و بر آن نماز میگزارند.
فقیر همهٔ نداشتههای خود را میبیند ـ که البته بسیاری از این نداشتهها نداری هم نیست ـ و او داراییهای خود را کمتر میبیند و از آنها کمتر استقبال میکند.
فقر تمامی کمالات آدمی را بیمقدار جلوه میدهد؛ اگرچه خود کمالی برای اهل کمال است که کمالات بسیاری را در پی دارد.
فقر عالَمی است که جز فقیر نداند و حقیقتی است که با گفتن و شنیدن قابل انتقال نیست.
خماری و بیهوشی گرسنگان و مستی و مدهوشی سیران سیر یکسان نیست؛ اما عوارض مشابهای دارد.
فقر همانطور که میتواند روح آدمی را به زیر بکشاند، میتواند جان آدمی را آب دیده کند. این دو امر در گرو پستی و خواری یا برتری و آزادگی نفس آدمی است.
تحمل فقر و نداری بسیار سنگین است و هر کسی را توان تحمل آن نیست.
با آنکه عنوان برای فقیر کمتر یافت میشود، اما بسیاری از عناوین موجود برای تحقیر او کاربرد دارد.
فرد گرسنه خوش خوراک است و افراد سیر در خوراک خود اطفار میآیند.
شادمانی فقیر را رنج میدهد؛ همانطور که فقر، شادمانی را پژمرده میکند. فقر سبب میشود غرور، امید و شادمانی در افراد عادی متزلزل گردد.
چه بسیار بینوایانی که از سختی و نداری و گرسنگی میمیرند، بی آنکه ثروتمندان و سردمداران را گزندی و گزشی برسد.
آثار فقر در دل فقیر چیزی جز سوز، آه و حسرت نیست.
آن قدر که کم پولی و تنگ دستی غصه میآورد، بیعقلی غصه نمیآورد، در حالی که معنا و فهم آن کم پیدا میشود و هر کس به آن نیازمند است تا رنجور نگردد.
همدردی با فقیر از رنج او نمیکاهد و تنها اثری که دارد این است که آزار مضاعف نمیبیند.
سوز دل فقیر و آه دردمند با هم آشنایی دارند، همانطور که فریاد دردمند و سکوت گرسنه با هم خویش میباشند.
قرض و بدهکاری باعث کوتاهی عمر، پیری و پریشانی میشود.
عزراییل رفیق گرسنگی است. اگر کسی این سخن را تصدیق نکند، معلوم میشود گرسنگی نکشیده است.
فقر هیبت دارد و تحمل آن مرد میخواهد و جز فردی با ایمان نمیتواند آن را مهار نماید. فقر کمر افراد ضعیف و بیطاقت را میشکند و دمار از روزگار ضعیفان در میآورد، همانطور که ثروت، افراد سست عنصر را تباه و نابود میسازد.