جایگاه عرفه و رابطهٔ آن با عید قربان با
نگاه خاص به دعای عرفه و حماسهٔ عاشورا(۱)
اشاره: متن زیر گفتوگویی است که با روزنامهٔ خراسان در رابطه با اهمیت و جایگاه روز عرفه و اعمال آن و نیز در خصوص محتوای بلند عارفانهٔ دعای عرفه انجام گرفته است.
ایام، روزها و شبها بر اثر مناسبتها و موجودیتهایی که در خود پیدا میکند، قابل اهمیت و ارزش میشود. شب نهم ماه ذیالحجه، شب عرفه است. شب و روز عرفه، در میان ایام سال ارزش والا و اهمیت فراوانی دارد و همانطور که از نام آن پیداست، عرفه از معرفت است. معرفت، رویت حق و وصول به قرب الهی و کمالات انسانی است. شب و روز عرفه از کاملترین روزها و پربارترین ایام است. با آنکه عرفه عید نیست، از افضل ایام سال است؛ یعنی اگر بخواهیم مقایسهای میان اهمیت ایام داشته باشیم، میتوانیم تنها شب و روز عرفه را با «ایام البیض» یعنی نیمهٔ رجب (سیزدهم، چهاردهم و پانزدهم) مقایسه کنیم و در شبها آن را با شبهای قدر همسنگ بدانیم.
دعا، ذکر، نماز و مناجات در شب و روز عرفه چنان فراوان وارد شده که حتی میفرماید: «روزهٔ این روز را ـ که مستحب است ـ اگر باعث خستگی یا سستی شما در دعاها میشود، نگیرید؛ ولی دعاها، ذکر، مناجات، نماز و قرائت قرآن کریم را داشته باشید.» میبینید عرفه اهمیت بسیاری دارد؛ زیرا در شبها، شبهای قدر را داریم و در روزها «ایام البیض» و نیمهٔ رجب اهمیت دارد. پس هر کدام موقعیت مهم خود را دارد. در این شب و روز، در اهمیت دعا، مناجات، نماز، ذکر و قرائت قرآن کریم روایات بسیاری داریم و غسل روز عرفه و زیارت امامحسین علیهالسلام در این روز، بسیار حایز اهمیت است و ثواب هزار حج و عمره و هزار جهاد در راه خدا را دارد، و همینطور اعمال «امّ داود» که در نیمهٔ رجب داریم، باز در روز عرفه وارد شده است. اعمال این روز چنان فراوان است که از توان انسان خارج است و نمیتواند تمام آن را بهجا بیاورد؛ از اینرو میبینیم عظمتی که در شب و روز عرفه است، با این همه مناجات و اعمال، زیر یک حقیقتی قرار دارد و آن مسالهٔ «معرفت» است؛ ما باید ببینیم این معرفت چیست که اینقدر عظمت و اهمیت دارد و اینقدر والاست! وقتی میگویید «عرفه» از «عَرَف» است، علم با معرفت تفاوت دارد. «علم» امری کلی و مفهوم است. در واقع یک معلومات داریم و یک علم. معلومات، دانستنیهای عمومی است و علم، آن اندیشههای کلی است؛ ولی وقتی گفته میشود: «معرفت»، معرفت یک حقیقت است و تنها دانستنیهای عمومی یا اندیشههای کلی نیست. معرفت ـ آن هم معرفت حق ـ یعنی وصول به پروردگار، رویت الهی، قرب انسان به حق، وصول به کمالات معنوی و حقایق ربوبی است که در واقع برد بلند کمالات انسان را تامین میکند. ما یک عرفهای میگوییم، اما عرفه آنقدر عظمت دارد که دستوراتی که برای آن بیان شده است، این روز را در ردیف شبهای قدر و ایام بیض قرار میدهد.
اگر بخواهیم موقعیت روز عرفه را دریابیم، باید توجه داشته باشیم که این روز در نهم ذی الحجه قرار گرفته و روز بعد از آن، عید قربان است. عید قربان، یعنی وصول به عشق و رسیدن به تیغ و خون مومن. اگر گزارشی بخواهیم در این زمینه داشته باشیم، این است که ما وقتی میگوییم «علم» از امور کلی و کلیات است و «معرفت»، امری جزیی و حقیقی است، یعنی کاری شخصی است؛ یعنی ما داریم از حق، رویت حق و وصول حق صحبت میکنیم؛ از اینرو، در دعاها و ماثورات که وارد میشویم، میبینیم تمام زمینههای متفاوت را در این جهت دارد. در میان این اعمال فراوان که در کتابهای دعا آمده است، چشم و چراغ تمام آن را دعای آقا امامحسین علیهالسلام ـ دعای عرفه ـ میدانیم. دعای حضرت علیهالسلام شاکلهای عظیم و اهمیت فراوانی را در باب معرفت دارد. حضرت وقتی میخواهد وارد آن دعا شود، با حالتی عادی وارد نمیشود؛ یعنی آقا امامحسین علیهالسلام وقتی میخواست وارد دعای عرفه شود ـ همانطور که در روایات هست ـ از خیمهٔ خود بیرون میآید و زیر آسمان میرود. حتی گروهی از اهلبیت، فرزندان و دوستان را با خود همراه میکند؛ یعنی یک دعای جمعی است. این دعا یک دعای معرفتی و قربی است. مثل اینکه شما میخواهید نماز باران بخوانید. حضرت با جمعیتی وارد میشود و این دعا را به طور دستهجمعی میخواند.
حضرت، وارد این دعا میشود و عباراتی دارند که بسیار عظیم، معرفتی و سنگین است و از دعاهای عادی نیست. به فرازهایی از این دعا به طور خلاصه اشاره میکنم تا ببینید که این دعا در معرفت چه موقعیتی دارد. حضرت میفرماید: «اللهم اجعلنی اخشاک» = خدایا مرا انسان مومنی قرار ده که خشوع تو را پیدا کنم» یعنی عظمت تو را در خود مشاهده کنم؛ آنهم به گونهای که: «کانّی اراک» = یعنی مثل آنکه تو را میبینم»، نه اینکه تنها یک مفهومی در ذهن از خدا داشته باشم.
حضرت در ادامه میفرماید: «اللهمّ اجعل غنای فی نفسی = به من غنای در نفس را عطا فرما»، و نیز: «والیقین فی قلبی = دل مرا منبع یقین قرار ده»، «والإخلاص فی عملی = و صفا و خلوصی در عمل من قرار ده». حضرت در این دعا به یک شور و حالی میافتد که میفرماید: «یا من لا یعلم کیف هو إلاّ هو، یا من لا یعلم ما هو إلاّ هو، یا من لا یعلمه إلاّ هو»؛ در اینجا صحبت از ذات پروردگار، صحبت از هویت و وحدت پروردگار میشود، تا میرسد به این فراز که ظرف قرب و لقاست و شروع میکند به «انت، انت» گفتن. خدایا تو چنینی و تو چنانی. «یا مولای مَنْ انت؟ انت الذی انعمت، انت الذی اقسمت، انت الذی اجملت»؛ خدایا تویی که بر من منت گذاشتی، تویی که احسان کردی … .
عبارات و معانی بلندی در این دعا مطرح میشود و شور و عشق ادامه پیدا میکند و شروع میکند به «انا» سر دادن و میفرماید: «انا یا الهی المعترف بذنوبی، انا الذی اطمعت، انا الذی اخطات، انا الذی هممت». مثل عاشق و معشوقی که با همدیگر نرد عشق میبازند، از خدا و از خود میگوید، تا اینکه در این دعا به مقامی میرسد که دیگر نه «تو» میماند و نه «من»، و میفرماید: «لا إله إلاّ انت»؛ فقط تو هستی، «سبحانک إنی کنت من الظالمین، لا إله إلاّ انت، سبحانک إنّی کنت من المستغفرین»، نه، خدایا! «انا = من» نه، فقط تو.
میبینیم که آن دعا با آن بلندی و رسایی که مراتب و مراحل عرفانی را بیان میکند ـ آنهم بدون کمی یا کاستی ـ میرسد به این فرازها: «یا من لا شریک له و لا وزیر»؛ خدایا تو آن کسی هستی که اصلاً شریک نداری، کمککار نمیخواهی، خودت هستی، «یا من ملک فقدّر، وقدّر وقهر». عباراتی در میان این دعا وجود دارد که وقتی دقت میشود، انسان تازه میفهمد عرفان یعنی چه و معرفت چه میباشد!
در جامعهٔ ما برخی از حقایق و معانی تحریف میشود و یکی از واژههای تحریف شدهٔ آن عرفان و معرفت است. عرفان به معنای سبیلهای بلند، کشکول و بوق و منتَشا و تکدی نیست؛ بلکه آقا امامحسین علیهالسلام است که در روز عرفه نرد عشق میبازد و معرفت را بزرگی و کمالات میداند و عرفان را بدون کاستی عنوان میکند؛ یعنی ما اگر بخواهیم به معنای عارف و معرفت پی ببریم، باید عرفان را از دیدگاه حضرات معصومین علیهمالسلام و پیغمبر عشق ـ که آقا امامحسین علیهالسلام است ـ دنبال کنیم.
در دعای عرفه با این عظمت و بلندی، حضرت سیدالشهدا علیهالسلام عرفان، مقامات عرفان، مراحل عرفان، عرفان کلاسیک، عرفان معنوی و عرفان ربوبی را مثل ریاضیات بیان میکند و آن را عین ریاضیات میریزد و میچیند، آن هم حرف نیست، بلکه عمل است. گاه در جامعهٔ ما از عرفان که گفته میشود، با کاستیها و انحرافاتی همراه است و و وقتی از «عرفان» یاد میشود مولوی، بایزید بسطامی و ابوسعید ابوالخیر به ذهن میآید.
بله، آنان دنبالهروی حضرات معصومین علیهمالسلام در عرفان بودهاند، اما به هیچوجه قابل مقایسه با آن بزرگوران نیستند. آنان را نمیشود و نباید در مقابل آقا امامحسین علیهالسلام ـ که پیغمبر عشق است ـ قرار داد.
روز عرفه روز معرفت است. روز دهم ذیالحجه روز عید قربان است. قربان یعنی چه؟ قربان یعنی از خود گذشتن، یعنی تیغ کشیدن برای بریدن هوای نفس به معنای مهار آن. ما اگر گوسفند قربانی میکنیم، در مکه به صورت واجب و در شهرها به طور مستحب، دو امر مهم از آن ظاهر میشود: یکیکه به خود انسان مربوط است، این است که انسان خون ببیند، تیغ ببیند، یعنی وقتی میخواهد این حیوان را قربانی کند، این مهم است که بتواند در راه حق خون داشته باشد و فدا کند؛ از اینرو، قربانی یعنی فدا کردن.
امر دوم این است که وقتی شما قربانی میکنید، خیرتان به مردم برسد. پس انسان، گوشت قربانی را در یخچال و برای مصرف شخصی نگذارد؛ بلکه آن را به مومنان و ضعیفان و فقیران بدهد. میبینیم آقا امامحسین علیهالسلام وقتی میگوید «عرفان»، یک عرفان تجسمی است، یک عرفان واقعی و حقیقی است، نه یک عرفان حرفی و ادعایی. آقا امامحسین علیهالسلام عرفه را دنبال میکند، شب عرفه را دنبال میکند، عید قربان را نیز دنبال میکند. همین دعای عرفه است و همین معرفت امامحسین علیهالسلام است که کربلا را بهپا میکند. این دعای عرفه است که عاشورا میشود. این عرفه است که معرفت میآورد. روز هشتم، ترویه است و حرکت میآورد. روز نهم، عرفه است و معرفت را دنبال میکند. روز دهم، قربان است و تیغ را برپا میکند. حضرت ابراهیم علیهالسلام برای ذبح حضرت اسماعیل علیهالسلام تا عید قربان آمد؛ ولی نه اسماعیل علیهالسلام ذبح شد و نه ابراهیم علیهالسلام فرزند خود را قربانی کرد و فقط او را تا قربانگاه برد؛ ولی دست و دل وی لرزید و خداوند از او گذشت. و اما آنکس که تا پایان راه بود، آقا امامحسین علیهالسلام بود که چون لحظهای تردید نکرد، خداوند قربانی او را پذیرفت و کربلا بهپا شد.
در واقع حضرت ابراهیم و حضرت اسماعیل علیهماالسلام شاگردان راه عشق و فرزندان راه عشق هستند. اگرچه امامحسین علیهالسلام فرزند حضرت ابراهیم علیهالسلام است، ولی ابراهیم علیهالسلام ، در حقیقت فرزند امامحسین علیهالسلام است؛ برای اینکه ابراهیم و اسماعیل علیهماالسلام تا قربانگاه بیشتر حرکت نمیکنند، کلاس آنها عید قربان است و ذبح از اسماعیل علیهالسلام تبدیل میشود و حیوانی بهجای او فدا میگردد؛ ولی میبینیم دعای عرفه و معرفتی که آقا امامحسین علیهالسلام دارد، به گوسفند ختم نمیشود. آن حضرت ذیحجّه را پشت سر میگذارند و محرم را میآورند و کربلا و عاشورا ایجاد میشود.
کربلا جایی است که امامحسین علیهالسلام تمام نرد عشق را بازی میکند و تمام جام عشق را سر میکشد و اینگونه است که ما ایشان را «پیغمبر عشق» مینامیم. اگر پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآله خاتم مرسلان است و اگر پدر ایشان حضرت امیرمومنان علیهالسلام امام اول و اساس ولایت است، آقا امامحسین علیهالسلام پیغمبر عشق است. کربلایی که امامحسین علیهالسلام دارد، نه برای پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله حاصل میشود و نه برای حضرت امیرمومنان علیهالسلام ، این مخصوص امامحسین علیهالسلام است که روز عاشورا آنطور عشقبازی میکنند که دیگر از هستی و از موجودی چیزی نمیماند؛ به طوری که آقا امامحسین علیهالسلام نسبت به تمام موجودی خویش قمار عشق را بازی میکند. این همان قمار عشق است که از آن به «پاکباختگی» تعبیر میکنند.
در قمار که وارد میشویم، دو گونه قمار داریم. به قول کسانی که قاب میریزند، گاهی فقط بازی میکنند و گاهی به اصطلاح قماربازها «دو سر دزدند»، یعنی قاببازی میکنند و قمار را که بالا میریزند، همهٔ دو سو را در این نرد قرار میدهند. میبینیم آقا امامحسین علیهالسلام چنین قماری میکند که ظهر عاشورا جمال مبارک ایشان ملکوتی میشود، آنقدر زیبا میشود که گویی حقتعالی را به زمین و به کربلا کشیده است. آن حضرت علیهالسلام با آنهمه دشمن و بعد از شهادت تمامی یاران و فرزندان، جملهای دارند که خیلی عجیب است. ایشان میفرماید: «یا سیوف خذینی = شمشیرها مرا را در بر بگیرید.» این همان دعای عرفه و عید قربان است! وقتی حضرت میفرماید: «شمشیرها مرا را در بر بگیرید»، خداست که در زمین کربلا قرار میگیرد. اینجا دیگر جای ابراهیم و اسماعیل نیست که «فدیناه بذبح عظیم»(۲) و گوسفندی و حیوانی فدا شود. در این روز، امامحسین علیهالسلام تمام عشق را در وجود خویش خالی میکند و حق را به تمام قامت در کربلا میکشاند. تمامی دعای عرفهٔ آقا امامحسین علیهالسلام در کربلا تجسم پیدا میکند. وقتی صحبت از عرفان و معرفت میکنیم، عرفان یعنی این بیان امام حسین علیهالسلام و راه ایشان علیهالسلام ، نه اینکه انسان دست به صورت، مو، کشکول، منتشا، بوق و مثنوی خود بکشد و شعر بخواند و خیال کند در اوج عرفان است. عرفان جایی است که انسان خون خود را در راه حق قرار دهد. متاسفانه گاهی حقایق را به بازی میگیریم. عرفان حقیقی را صاحبان عرفه و صاحبان معرفت دارند. معرفت ولایی را در کسانی باید یافت که در راه معرفت حق قدم بر میدارند و به مقامی میرسند که میفرمایند: «والیقین فی قلبی، والإخلاص فی عملی» و در ادامه نیز با «انت» و «انا» عشقبازی میکنند تا آنکه میفرمایند: «سبحانک یا لا إله إلاّ انت»، خودت هستی. همه چیز خودت هستی: «هو الخالق والمخلوق وهو العالم والمعلوم، هو الوارث، هو الباعث» همه را در چهره و جمال حق میبیند.
در جامعهٔ ما گاهی صحبت از عرفان و معرفت میشود؛ ولی این امور بیشتر لقلقهٔ زبان، شعر، کتاب و درس است. او درس میخواند، اما در مقابلِ ظلم، ستم و باطل چون حیوانی مطیع و تسلیم است و حاضر نیست بایستد و خون خود را در راه خدا قرار دهد. یک دسته از حقایق فقط به حرف، مفهوم و لفظ کشیده میشود و اگر به دنبال حقایق معنوی و ربوبی و معرفت و عرفان باشیم ـ بهویژه در روز و شب عرفه ـ دعاها، نمازها و ذکرهای آن نباید صرف لقلقهٔ زبان باشد. فرازهای این دعا، مدارجی عالی از عرفان و معرفت است و باید در حوزهها، دانشگاهها و مراکز علمی تدریس شود و آنان این درس را ـ که درس انسانسازی و کمالات انسانی است ـ داشته باشند تا به ارزش والای خود دست یابند؛ وگرنه اگر به لقلقهٔ گفتار و مفهوم باشد، گرچه خوب است، اما فایدهٔ چندانی ندارد.
اما نسبت به قربانی نیز توضیحی عرض کنم. یکی از کمالاتی که میتواند در انسان ظاهر شود، گذشت و احسان است. احسان، جداسازی و از خود رها کردن است. قربانی ـ همانطور که عرض شد ـ زمینهای نفسی دارد که میگوییم لازم است و زمینهای غیری که نسبت به جامعه است.
در قربانی خصوصیاتی لازم است که در روایات و در فقه به طور مفصل از آن بحث شده است. گوسفندی که قربانی میشود باید بهترین گوسفند باشد؛ یعنی بیمار و لاغر نباشد و نیز گوسفندی که سن زیادی دارد و زودپخت نیست یا کوچک بوده و سن کمی دارد نیز نباشد؛ بلکه پروار و عالی باشد و همچنین با پول حلال فراهم گردد. اما چرا این شرایط را گذاشتهاند؟ برای آنکه وقتی میخواهید قربانی را از خود جدا کنید و احسان، انفاق یا ایثار داشته باشید، خوبترین را از خود جدا کنید، نه بیمار یا ناقص آن را؛ زیرا آنچه قربانی میشود، تمثلی از خود انسان است، هم در جهت نفسی و هم در جهت غیری. وقتی فقه میگوید قربانی کن، باید پروار و سالم باشد و شکسته و پیر نباشد، انسان نیز باید این سلامت و عدم نقص را در خود پیدا کند؛ زیرا قربانی یک شبیهسازی و تعبیهٔ بدل است و میگوید این شرایطی که برای حیوان اعتبار شده، در خود فراهم آور؛ یعنی تو باید انسانی سالم، وارسته، موزون و کارآزموده باشی. انسان در قربانی باید خود را مجسم کند؛ به این صورت که ایثار کامل داشته باشد و با نیت خالص و برای عبادت، بندگی، گذشت و انفاق باشد، نه برای خودنمایی، ریا، تصنّع و ظاهرسازی. تمامی این شرایط برای ایجاد کمال در انسان است.
جداسازی این گوسفند نیز برای رساندن به ضعیفان، فقیران، مستمندان و دیگران است؛ یعنی باید از خود شخص به دیگری سرایت کند. قربانی، انفاق مال و امکانات است، نسبت به دیگران و نسبت به خود نیز از خود گذشتن و قربانی کردن خواستههای نفس است که سبب سالمسازی انسان میشود.
وقتی اسلام میگوید تیغ بکشید و قربانی کنید، غرض دارد. برای تقریب معنای آن، به پزشک جراحی که تیغ میکشد مثال میآورم. دکتر برای معالجهٔ بیمار خود، گاهی به ارایهٔ دارو یا تزریق آمپول اکتفا میکند؛ اما گاهی عمل جراحی را تجویز میکند و دارو و درمان را کافی نمیداند. جراحی در حال حاضر، همان کشیدن تیغ است. انسان در برخوردهای فردی و اجتماعی به تیغ نیاز دارد تا بر خود بکشد و از خویش به دیگران خیر رساند.
اسلام در قربانی چنین هدفی دارد و این امر را مشخص میکند که شما باید نفس خودت را به تیغ بکشی؛ یعنی باید خود را با عمل جراحی، سالمسازی و ضدعفونی نمایی و این کار را با تعبیهٔ بدل و شبیهنمایی دنبال میکند. اینگونه است که قربانی مظهر کاملی از ایثار، گذشت، مبارزه با نفس، احسان و خیرات نسبت به دیگران است؛ از اینرو، این کار برای آنان که در حج نیستند نیز مستحب است و آنان میتوانند بیش از یک قربانی داشته باشند. با چنین مقایسههایی است که انسان به مشکلات نفسانی خود توجه مییابد و سعی میکند آن را با عمل جراحی بهبود بخشد و خیر خود را به جامعه برساند.
در قربانی حکمتهایی نهفته است و خیراتی وجود دارد که البته تمامی آن، زمینهٔ سالمسازی فرد و جامعه است؛ یعنی وقتی انسان وجود پیدا کرد، باید از خود و مال خویش بگذرد، تیغ بکشد و این خون را ـ یعنی خون نفس خود را ـ بِکشد؛ یعنی گناهان، میکروبها و ویروسها را از خود جدا کند. البته این نیست که خودکشی کند یا خونریزی و قساوت داشته باشد. طبیب وقتی جراحی میکند یا تیغ میکشد، چاقوکش یا آدمکش نیست؛ بلکه جراح است و عفونتها، بیماریها و ویروسها را جدا میکند؛ اما کسی که آدم میکشد، حیات را نابود میکند. قربانی همانند عمل جراحی، حیاتبخش است و چنین خیرات، کمالات و خصوصیاتی دارد که در روایات و شریعت تبیین شده و اهمیت و عظمت فراوانی دربارهٔ آن ذکر شده است.
۱٫ مصاحبه با روزنامه خراسان. متن حاضر از نسخهٔ منتشر شدهٔ آن گرفته نشده و از آرشیو نوارهای ضبط شده برداشته شده است.
۲٫ صافات / ۱۰۷٫