ولایت، مهمترین رکن دین میباشد که نمیشود نسبت به آن اهمال داشت و بحثهای علمی مربوط به ولایت، بسیار پیچیده، عالی و بلند است.
برای چیرگی بر این بحثها باید فلسفه و عرفان را به نیکی دانست.
در باب ولایت به تفصیل این مطلب فلسفی آمده است تمامی پدیدههای هستی ظهورات اهل بیت علیهمالسلام هستند و چنین نیست که این پدیدهها یکی یکی و همانند بارش دانههای باران از حقتعالی نمود یافته باشند، بلکه پدیدهها مجاری خاص نزولی دارند.
پدیدههای هستی تکثر و تنوع خود را به صورت مستقیم از حق تعالی که تمام هستی است نگرفته است، بلکه خداوند خلقت عام دارد که مصداق تمام آن را حضرات معصومین علیهمالسلام قرار داده است و در این خلقت عام، آن حضرات نور واحد میباشند که از هم باز، شکوفا و تعدد میپذیرند و و فتح و گشایش و ظهور دیگر پدیدهها از ایشان شروع و به آن حضرات ختم میگردد و پدیدههای هستی ظهور این مصداق عام است که به خود چهره تنزیلی خاص گرفته است.
در شکوفایی نور اهل بیت علیهمالسلام برای نمونه، انبیای الهی از نور مقام ختمی صلیاللهعلیهوآله آفریده شدهاند و امت آن حضرت و مصداق خاص ایشان در فصل نوری خود میباشند و امت هر پیامبری تنزیل همان پیامبر است و انبیا باز و شکفته میشوند و امت خود را ظهور میدهند و برای همین است که میان پیامبران و امت آنان تناسب است و موقعیت هر یک را میشود از دیگری به دست آورد و هم از امتها میشود انبیا را شناخت و هم از شخصیت انبیا میشود امتها را مورد شناسایی قرار داد.
نطق نوری مقام ختمی صلیاللهعلیهوآله علت غایت خلقت است. نباید غفلت داشت که علت غایی در مقام اندیشه علت برای علت فاعلی و غایت غایات است. علت غایی نطق نوری حضرات چهارده معصوم علیهمالسلام خلقت طینی و ناسوتی را ایجاد میکند و غایت طینی آدمی زاییده آن است. مقام ختمی صلیاللهعلیهوآله فرزند حضرت آدم علیهالسلام است به حیث نطق طینی و حضرت آدم علیهالسلام ظهور مقام ختمی صلیاللهعلیهوآله است به حیث نطق نوری آن حضرت صلیاللهعلیهوآله . تمام عالم و آدم ظهور حضرات چهارده معصوم علیهمالسلام به حیث نوری است. ظهور ناسوتی حضرات اهل بیت علیهمالسلام مرتبه طینی ایشان است که در شکل حضرت محمد پسر عبداللّه و حضرت علی علیهالسلام پسر ابوطالب ظهور مییابد، ولی برای آن حضرات فصل و نطق نوری است که ایشان را تمام مصداق ساخته است. تمام مصداق آیات ولایت و واژههای قرآنی همچون «صراط مستقیم» حضرات چهارده معصوم علیهمالسلام میباشند و اگر در روایتی، مصداق دیگری برای آن گفته شده است، آن مصداق از چهرههای تنزیلی حضرات چهارده معصوم علیهمالسلام است. تمامی روایات منقبت و فضیلت بر اساس این امر، دارای مصداق عامی است که تمام مصداق است. بر این پایه اگر مصداق عامی مانند جریان لیلة المبیت باشد، چون تمام معناست، مخصص معنای آیه میباشد که تمامی ایثار را در خود دارد؛ برخلاف مصداق خاص یعنی ایثارهای جزیی دیگران که به سبب نداشتن تمامیت، نمیتواند مخصص معنای آیه باشد و تمامی ظهور ایثار در مرتبه تمامیت آن است.
اصل و ریشه اسلام در روایات باب ولایت بیان شده است که اگر مورد بیمهری قرار گیرد، محتوایی برای اسلام نمیماند و بحث تفسیر به حقایق ورود نمییابد و به بیراهه میرود و مفهومگرای وهمی میشود که تفاوتی با بحثهای دیگران ندارد جز این که چیزی از حقیقت دین و حق در آن نیست؛ در حالی که آنچه اسلام را اسلام و قرآن را قرآن و نزول را نزول ساخته همین ولایت است. ولایت تمامی کمال است که هر کس به کمال رسید به نقطهای از آن و به مرتبهای از حضرات چهارده معصوم علیهمالسلام وصول داشته است که کمال پدیدههای هستی و غایت ثانی میباشند که پدیدهها در پدیداری خود از آن حضرات علیهمالسلام باز و شکوفا شدهاند.
پارهای از روایات تفسیری که فضایل اهل بیت علیهمالسلام را به صورت تمام مصداق برای مفهوم عام آیات بیان میدارد، توسط مرحوم علامه طباطبایی به عنوان «جری و تطبیق» خوانده شده؛ یعنی از باب ذکر یک مورد و یک مصداق است برای آیهای که لسان عام دارد و از باب تطبیقِ مورد، ادعا شده است.
دلیلی که مرحوم علامه میآورد عمومیت تشریع و هدایت عام و همگانی بودن قرآن کریم است و این که شأن نزول یا ذکر واقعه و موضوعی سبب حصر حکم بر مورد و تقیید آن به مصداق ذکر شده نمیشود و بیان مورد مخصِّص نیست تا با انقضای مصداق، حکم آن نیز پایان پذیرد. ایشان بحث از روایات جری و تطبیق را خروج از موضوع تفسیر میشمرد و غرض تفسیر را ذکر معانی عام بدون لحاظ مصادیق میداند و روایات جری و تطبیق سبب انحصار و تخصیص آیه به اهلبیت عصمت و طهارت علیهمالسلام نمیشود، بلکه روایات یاد شده چیزی جز سلیقه حضرات معصومین علیهمالسلام نیست که خیرات را به خود مصداق میدهند و دشمنان و معاندان خویش را مورد بدیها معرفی میکنند، وگرنه نه خیرات اختصاص به آن حضرات دارد و نه بدیها تنها در انحصار دشمنان ایشان است و این سلیقه اهل بیت علیهمالسلام ، از باب جری و تطبیق میباشد که دخلی در دانش تفسیر ندارد و برای همین است که علامه ذکر این روایات را در تفسیر خود ترک گفته است، آنجا که مینویسد:
«واعلم أنّ الجری و (کثیرا مّا نستعمله فی هذا الکتاب) اصطلاح مأخوذ من قول أئمة أهل البیت علیهمالسلام …، وهذه سلیقة أئمّه أهل البیت علیهمالسلام فإنّهم علیهمالسلام یطبقون الآیة من القرآن علی ما یقبل أن ینطبق علیه من الموارد وإن کان خارجا عن مورد النزول، والاعتبار یساعده، فانّ القرآن نزل هدی للعالمین یهدیهم إلی واجب الاعتقاد وواجب الخلق وواجب العمل، وما بینه من المعارف النظریة حقائق لا تختصّ بحال دون حال ولا زمان دون زمان ، وما ذکره من فضیلة أو رذیلة أو شرعه من حکم عملی لا یتقید بفرد دون فرد ولا عصر دون عصر لعموم التشریع. والروایات فی تطبیق الآیات القرآنیة علیهم علیهمالسلام أو علی أعدائهم أعنی: روایات الجری، کثیرة فی الأبواب المختلفة، وربّما تبلغ المئین، ونحن بعد هذا التنبیه العام نترک ایراد أکثرها فی الأبحاث الروائیة لخروجها عن الغرض فی الکتاب، إلاّ ما تعلّق بها غرض فی البحث. فلیتذکر» (تفسیر المیزان، ج ۱، ص ۴۱ ـ ۴۲٫)
وی در جایی دیگر، نمونهای از این روایات را آورده است:
«بحث آخر روائی. فی الفقیه وتفسیر العیاشی عن الصادق علیهالسلام قال: الصراط المستقیم أمیر المؤمنین علیهالسلام .
وفی المعانی عن الصادق علیهالسلام قال: هی الطریق إلی معرفة اللّه، وهما صراطان: صراط فی الدنیا، وصراط فی الآخرة، فأمّا الصراط فی الدنیا فهو الإمام المفترض الطاعة، من عرفه فی الدنیا واقتدی بهداه مرّ علی الصراط الذی هو جسر جهنم فی الآخرة، ومن لم یعرفه فی الدنیا زلّت قدمه فی الآخرة فتردی فی نار جهنم.
أقول: وفی هذه المعانی روایات أخر، وهذه الأخبار من قبیل الجری، وعدّ المصداق للآیة».
این سخن درست است که شأن نزول و مورد مخصص نیست، ولی این قاعده در جایی مصداق دارد که گزاره تمام موضوع را بیان نکرده باشد، بلکه تنها یک مورد از موارد عام را آورده باشد. همچنین تمامی عالم هستی و پدیدههای آن که ظهور پروردگار است از صدر بدون اول تا ذیل بدون آخر، مصداق و مورد است و نیز قرآن کریم کتاب عام هدایت است و منحصر به فرد و خانوادهای نیست؛ زیرا واژگان آن برای روح معنا وضع شده است و ما با جناب علامه رحمهالله در تمامی این گزارهها همراه هستیم، اما آنچه راه ما را از ایشان متفاوت میسازد این است که حضرات چهارده معصوم علیهمالسلام مصداقی مانند دیگر مصادیق نیستند که یک موضوع و یک مورد دانسته شوند، بلکه آن حضرات علیهمالسلام تمام مصداق و عام مصداقی هستند و دیگر مصادیق خاص ظهور و تنزل ایشان میباشند. در این صورت تمام آیات قرآن کریم یا در شأن حضرات معصومین علیهمالسلام است که چنین روایاتی نمیتوان مصداق جری و تطبیق باشد و یا از دشمنان و بدخواهان ایشان میگوید که البته روایات این گروه از باب جری و تطبیق درست است و مورد مخصص نیست.
به هر روی، قرآن کریم بیانی عام دارد؛ به این معنا که مفهومی عام را بیان داشته و تمام عالم هستی مصداق است، ولی اهل بیت عصمت و طهارت علیهمالسلام مصداق عام و تمام مصداق و دیگر پدیدهها مصداق خاص و جزیی هستند و چنین نیست که تمامی مصادیق، یکسان و برابر دانسته شود.
این بسیار گمراه کننده است که حضرات چهارده معصوم علیهمالسلام با مصادیق خاص یکسان دیده شود؛ زیرا آن حضرات دریایی بیکران و پدیدهها هر یک ظرفی محدود است که از این دریا آب گرفتهاند و تمامی اسلام در همین دریا و در نطق نوری و مقام نورانیت آن حضرات است نه در ظرفهای محدود و آن ظرفها بدون این دریای بیپایان محتوایی ندارد وگرنه نزاع میان عقاید، دعوایی درون خانوادگی میشود که ثمرهای ندارد و حال این که نزاع به خروج از خانواده میانجامد.
ما برای تبیین نحوه کاستی این نظریه که باب ورود به حقایق را سد میسازد، در رابطه با نمونهای که به عنوان مثال جری و تطبیق از قول علامه آوردیم میگوییم: طریق، سبیل و صراط بر دو قسم نفسی (خلقی) و حقی است. این سه عنوان یک جهت ربی و یک جهت خلقی دارد؛ همانطور که حاکی ذهن و محکی خارجی و نیز عقیده با حقیقت دو امر متمایز است.
در هر یک از طریق، سبیل و صراط خلقی هر کسی بر مسیر خود میرود و بر اساس دادههای مغز یا دل خود سیر بر تعینی که دارد حرکت میکند و هیچ کس پا بر روی دیگری یا گام جای گام او نمیگذارد و تمامی پدیدهها در کشور خود و در مرز خویش و بر خاک خود و در ملکی که دارند میروند.
طریق، سبیل و صراط حقی نیز نزول الهی به شکل عوالم و تعینات است که تمامی طریقها، سبیلها و صراطهای پدیدهها از این صراط باز میشود. برای نمونه، حضرات معصومین علیهمالسلام صراط برای تمامی پدیدهها و پدر، صراط برای فرزند و استاد و مربی صراط برای شاگرد و ارتزاقات اندیشاری و تغذیهای هر کسی نوعی صراط برای اوست اگر صافی باشد وگرنه سبیلساز یا طریقپرداز میگردد. تمامی طریقها، سبیلها و صراطها از هم و در دست هم باز میشود و در هم قرار میگیرد؛ در حالی که تمامی ممتاز و دردانه است و بر دست هم مینشیند و روی دست هم بلند میشود و تمامی پدیدههای هستی با هم حرکت میکنند.
طریق، سبیل و صراط خلقی در صورتی که با متن هستی و پدیدههای آن هماهنگ باشد، دارای حقیقت و درستی است، وگرنه امری نفسی و باطل است و چون مطابقت با واقع ندارد، حرمت و احترامی برای آن نیست و نمیشود گفت تمامی عقاید محترم است؛ زیرا چنین عقیدهای شخصی است و قابل ارائه، تثبیت و تطبیق نیست. طریق، سبیل و صراط حقی دارای حقیقت خارجی است که اگر نفسی آن با این هماهنگ باشد حقیقت دارد و به ایمان تبدیل میگردد و مؤمن به آن گرونده و چنگ زننده است و سرعت حرکت خود را به آن متصل و مطابق میسازد وگرنه چنانچه با حقیقت پیوند نداشته باشد، صرف عقیده، بلکه خرافه و پیرایه و جولان خیال و گرداب توهم و ذهنگرایی محض و مفهومبافی و ایدهآلیسم است که هیچ خاصیت و اثری برای آن نیست. کسی که با حقیقت هماهنگ است، سرعت خود را به سرعت حقیقت پیوند میدهد و برای همین است که صاحب قدرتهای ماورایی میشود و توان گرفتن وحی، معجزه، کشف و کرامت مییابد؛ چرا که توان وی با قدرت در هستی پیوند خورده است و او در هستی است که قدرت دارد. کسی که پیوند و قدرت تصرف در پدیدههای هستی را دارد بر مغیبات آگاه میشود و توان اعجاز و وحی پیدا میکند و صاحب ید و تصرف و توان رؤیت میشود.
باید توجه داشت پیوند با حقیقت، قدرتِ حقی میآورد و چنین توانی نفسی و برآمده از نفسانیت نیست. قدرت و اقتدار نفسانی از باب ارتباط با عالم هستی نیست و تمثلات ذهنی و تمسکات نفسی است که وعای خارج ندارد.
بسیاری از آنچه در کتابهای تفسیری آمده است حکایاتی است که محکی خارجی برای آن نیست و حقیقت ندارد؛ چرا که مفسران به مصداقها توجه نداشتهاند و در امور ذهنی خود غرق بودهاند. ذهنیاتی که خاصیت آینگی ندارد و مفهومهایی که به محکی و مصداق خارجی اشارهای ندارد. این در حالی است که معرفت پیوند با امر جزیی خارجی است و معرفت دینی یعنی شناخت مصداق. غرض اصلی معرفت، وصول به مصداق است؛ هرچند از آینه مفهوم باشد. معرفت باید مصداق را نشان بدهد و روایاتی که علامه آن را جری و تطبیق میداند مصداق خارجی و غرض اصلی آیه را نشان میدهد که برای بیان آن نازل شده است، ولی مفهومگرایی علمی که متأسفانه بر مراکز آن حاکم شده سبب گردیده چنین روایاتی که مهمترین منبع معرفتی در تفسیر آیات دانسته میشود به یک «سلیقه» تنزیل داده شود؛ در حالی که این روایت نوع خلقت و چگونگی حقیقت را بیان میدارد. بلندای معنای آیه در حقیقت همین مصداق است نه آن مفهومهای کلی که خاصیتی جز آینگی و بیان محکی ندارد. تفسیر آیات شریفه همان حقیقت خارجی است و این روایات بسیار صریح، همان حقیقت را آشکار ساخته است. این روایات نه بیان سلیقه است و نه شأن و مورد نزول، بلکه معنای مصداقی آیات و خلیقه و حقیقه را میآورد و خود را به حقیقت هستی پیوند میدهد و مخاطب و گفتهخوان را در حصار مفاهیم نگاه نمیدارد.
این روایات حقیقتی تکوینی را بیان میدارد، و هم تمام مصداق و هم مصداق اکمل و اتم را از نظام آفرینش آورده است؛ بهگونهای که تعدد بر نمیدارد و جای ادعای آن برای دیگری نمیماند و مصادیق دیگر که عمومیت دارند تنزل آن مصداق کامل و از سدنه آن است.
آنچه کتاب گرانقدر المیزان در این خصوص آورده برداشت نادرست و جعل اصطلاح در غیر مورد خود و محدود پنداشتن دریایی بیکران در اندازه کاسهای محدود و افزودن کاسهای بر جمع کاسههاست.
متأسفانه این بحث انحرافی که در تفسیر «المیزان» آمده است، در تفسیر «تسنیم» نیز مورد تأیید قرار گرفته است.
تفسیر تسنیم از سویی توجه داشته است آیه ۱۶۹ سوره نساء، اِنعامیها را چهار گروه دانسته و از سوی دیگر، به روایاتی نظر داشته که نعمتدادهشدگان را بر اهل بیت علیهمالسلام تطبیق داده است و برای آن که هیچ گونه تنافی و ناسازگاری میان آن روایات با آیه شریفه برداشت نشود، نظریه «جری و تطبیق» در روایات منقبت را بهترین راه برای ایجاد سازگاری دیده است و بر اساس آن، «أَنْعَمْتَ عَلَیهِمْ» مفهومی عام است که مصادیق خاص و یکسان دارد. این تفسیر مینویسد:
«ـ عن الصادق علیهالسلام قال: «قول اللّه عزّ وجلّ فی الحمد: «صِرَاطَ الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیهِمْ»؛ یعنی محمّدا وذریته صلوات اللّه علیهم» (بحارالانوار، ج ۱۰، ص ۶۱٫)
اشاره: آنچه در اینگونه احادیث یاد میشود، از باب جری و تطبیق است، نه تفسیر مفهومی آیه. گذشته از آن که خود اهل بیت عصمت علیهمالسلام همان راهی را میپیمودهاند که انبیای سلف طی کردهاند؛ یعنی رسول گرامی اسلام صلیاللهعلیهوآله و به تبع او اهل بیت طهارت علیهمالسلام تابع راهی بودهاند که خداوند، انبیای گذشته را به آن راه راهنمایی کرده است، نه آن که تابع انبیای گذشته باشند؛ چنانکه از آیه نود سوره انعام استنباط میشود.
تطبیق منعمعلیهم بر اهل بیت علیهمالسلام در روایات نیز از باب جری است، نه تفسیر و بیان معنا تا از آن انحصار استفاده شود» تفسیر تسنیم ، ج ۱ ص ۵۷).
گفتیم «أَنْعَمْتَ عَلَیهِمْ» مفهوم عام است در برابر یک مصداق عام که تمام مصداق است و دیگر پدیدهها مصادیق خاص و از تنزلات آن مصداق عام میباشند. مصداق عامی که تمام مصداق است و با فصل نوری خود تمامی پدیدهها را ظهور داده است و آفرینش از نور اهل بیت علیهمالسلام شروع شده است، نه از نور انبیا علیهمالسلام یا فرشتگان مقرب الهی. آفرینش هم از فصل نوری اهلبیت علیهمالسلام شروع میشود و هم به ایشان ختم میگردد و آن حضرات هم ختمی و هم بدوی و هم اول و هم آخر و هم علت غایی و هم علت فاعلی میباشند. کسی که اهل بیت علیهمالسلام را مصداق خاص برای مفاهیم عام قرآن کریم قرار میدهد فراوانی از روایات تفسیری را از تفسیر خود خارج کرده است و نمیتواند بحث از آن را تفسیر بداند. چنین کسی ریشه حقیقت و چشمه آفرینش را برای بحث از دست داده و اصل حقیقت را نادیده گرفته است، در حالی که اگر دقت شود مفاهیم عام قرآن کریم در جانب نیکوییها تنها یک مصداق دارد که تمام مصداق است و کمالی را فروگذار نکرده و اتم کمالات را داراست، باید تمامی این روایات در تفسیر بحث شود و بحث از آن ورود به تکوین و نحوه آفرینش و مطالعه بر حقایق هستی است. حقیقتی که نقطه عطف در میان پدیدههاست و نمودهای هستی از آن جریان یافته است و به آن منتهی میشود و غایت غایات است.
متن مورد بحث برای انبیای گذشته علیهمالسلام راهی را قرار میدهد که اهل بیت علیهمالسلام پیرو آن راه بودهاند نه پیرو انبیا علیهمالسلام . اگر چنین باشد همان راه انبیا راه کامل، بلکه اکمل است؛ زیرا راه چیزی جز مجاری فیض نیست و سرچشمه و اساس مجاری فیض، اهل بیت علیهمالسلام میباشند نه غیر ایشان و انبیا ظهورات ختمی هستند و آنان و راهی که میروند، کمالی یکسان دارد و آنکه تابع راه ایشان است در کمالات، تابع خود انبیا و متأخر از ایشان است و کسی که تأخر دارد نمیتواند اکمل باشد؛ در حالی که چنین سخنی با اعتقادات ولایی شیعه سازگاری ندارد؛ زیرا شیعه معتقد است تأخر اهل بیت علیهمالسلام از انبیای الهی علیهمالسلام تنها تأخر ناسوتی و در فصل طینی است، ولی آن حضرات علیهمالسلام دارای تقدم حقیقی در فصل نوری میباشند و این تقدم علت برای آفرینش پدیدهها و نیز غایت آفرینش است. آن هم غایت علمی که سمت فاعلی برای آفرینش دارد. غایت علمی خلقت همان مقام نوری اهل بیت علیهمالسلام است و نیز ایشان علیهمالسلام غایت خارجی آفرینش در مرتبه ناسوت میباشند. نمیشود در کنار «وبنا یختم اللّه کما بنا فتح اللّه» (ابن بابویه، الامامة والتبصرة، ص ۹۲) راه دیگری به نام راه انبیا قرار داد و آن را مجرای فیض دانست. این عبارت هرچند خود به نفی تبعیت اهل بیت علیهمالسلام از انبیای الهی علیهمالسلام تصریح دارد ولی نمیتواند تأخری که در آن است را نفی کند. در باب ولایت، این امر مسلم است که اهل بیت علیهمالسلام نه تابع کسی هستند و نه تابع چیزی مثل راه، بلکه خود آن حضرات علیهمالسلام راه را ایجاد میکنند.
کتاب تسنیم نظریه جناب علامه رحمهالله در باب جری و تطبیق را میپذیرد و در ادامه، نسخهای را نیز برای روایات زیر میآورد:
«عن الباقر علیهالسلام : «…ونحن من نعمة اللّه علی خلقه» (نورالثقلین، ج ۱، ص ۲۴) عن النبی صلیاللهعلیهوآله : «یعنی أنعمت علیهم بولایة علی بن ابیطالب علیهماالسلام » (تفسیر صافی، ج ۱، ص ۷۴).
اشاره: کاملترین نعمتی که خداوند پس از تبیین توحید ناب بر امت اسلامی ارزانی داشت، ولایت موحدان محض، یعنی اهل بیت عصمت علیهمالسلام است و آنچه به عنوان مصداق در این امت مرحومه مطرح است غیر از اطلاق یا عموم مفهومی آیه خواهد بود. بنابراین، آنچه در این گونه احادیث آمده است به عنوان جری و تطبیق مصداقی است، نه تفسیر مفهومی. احادیث مزبور شاهد گویایی است که مراد از نعمتِ مطلوب در سوره حمد نعمت معنوی و باطنی است، نه نعمت مادی و ظاهری» (تفسیر تسنیم، ج ۱، ص ۵۴۸).
چگونگی ناسازگاری این نظریه با باب ولایت و نیز برداشتهای خطایی را که در استفاده از روایات این باب میشود، توضیح دادیم و گفتیم که این نظریه چگونه راه هدایت و ورود به حقایق قرآن و هستی را سد میسازد و ایجاد بیراهه میکند. تکرار بحثی که المیزان از آن به عنوان «سلیقه» ذکر میکند، نادیده گرفتن حرمت باب ولایت است.
نظریه «جری و تطبیق» در مورد منقبتهای حضرات چهارده معصوم علیهمالسلام که تمام مصداق و مصداق عام میباشند درست نیست. البته اگر روایتی منقبت شیعیان یا مذمت دشمنان را بیان دارد، از باب مفهوم عام و مصادیق خاص است و مورد ذکر شده مخصص نیست و مصداق عام در انحصار اهل بیت علیهمالسلام است و نظریه جری و تطبیق تنها در مصادیق خاص است که موضوع دارد و ما با جریان آن به روایات منقبت اهل بیت علیهمالسلام مخالف میباشیم؛ زیرا آن حضرات علیهمالسلام مصداق عام خیرات و مجاری خیر برای خلق میباشند. آن هم مجاری تمام و اتم فیض که نمیشود آنان را با هیچ پدیدهای قیاس کرد. تفسیر تسنیم این معنا را در پایان بحث میآورد، ولی در نظریهپردازی یا نقل نظریه برای روایات منقبت، آن را مغفول میگذارد. این تفسیر آنجا که از شراب تسنیم میگوید، چنین مینویسد:
«تسنیم، اشرف شراب فی الجنة یشربه محمّد وآل محمد صرفا ویمزج لأصحاب الیمین وسائر أهل الجنة» (بحار الانوار، ج ۸، ص ۱۵۰)
اشاره: آنچه در بهشت یافت میشود، اعم از نوشیدنی و خوراکی، از قذراتهای زیانبار مصون است، لیکن خلوص، صفا و ناب بودن مراتبی دارد و مراتب آن بر اساس خلوص ایمان، صفای اعتقاد و ناب بودن اعمالی است که مؤمنان در دنیا به آنها موفق شدهاند و چون عقاید و اخلاق و اعمال اهل بیت علیهمالسلام از هر نظر خالص بوده است، از این رو آنان از چشمه تسنیم برخوردارند که مقداری از آن چشمه در شراب ابرار و اصحاب یمین ممزوج میشود» (تفسیر تسنیم، ج ۱، ص ۵۵۰ ـ ۵۵۱).
تسنیم؛ شراب خالص برای اهل بیت علیهمالسلام است و این قدرت تحمل و پذیرش آن حضرات علیهمالسلام را میرساند که آن را به عنایت دارند و نه به اکتساب عمل ناب، و چون چنین تحمل عنایی برای دیگران نیست، آن را برای دیگران ممزوج به خود میسازند؛ زیرا خود، چشمه فیاض ظهورات هستند و غیر از آنان چیزی نیست تا قابلیت مزج داشته باشد؛ همانطور که آن حضرات در آفرینش افزوده و زیادی ندارند و روایت «وشیعتک خلقوا من فاضل طینتنا» (فتال نیشابوری، روضة الواعظین، ص ۲۹۶) به تأخری که در آفرینش آنان است اشاره دارد.
یادکرد از نوشیدن شرابِ اصل، اساس و اصل بودن خاندان عصمت و طهارت علیهمالسلام و پیرو بودن دیگران حتی انبیای الهی علیهمالسلام و تفاوت مراتب پدیدهها را میرساند و این امر، بیانگر آن است که نمیشود حضرات چهارده معصوم علیهمالسلام را با دیگران در مصداق خیرات برابر دانست و لازم است میان مجاری فیض و منبع فیاض آن با فیضگیرندگان تمایز قایل شد. ذکر روایتِ چشمه تسنیم و توضیح آن باید این تفطن را به دست میداد که نمیشود آن حضرات را با دیگران قیاس کرد و نباید میان مصداق عام با مصداق خاص خلط کرد و نیز لازم است به مجاری عام آفرینش از جمله خلقت راه و باز شدن آن از فصل نوری حضرات چهارده معصوم علیهمالسلام توجه داشت که «وبنا یختم اللّه کما بنا فتح اللّه» و از روایات منقبت اهل بیت علیهمالسلام نمیشود به جری و تطبیق یاد کرد که این روایات تمام حقیقت را بیان میدارد و از مجاری فیض الهی میگوید واین که تمامی پدیدههای هستی زمینه مصداقی و موردی نزول و برکت آن حضرات میباشند و حتی بدها ریزش جلالی و مظهر آن حضرات علیهمالسلام میباشند و برای نمونه، جلال حضرت امیرمؤمنان شر پدیدهها معاویه و جلال امام حسین علیهالسلام خبیثی چون حرمله را ظهور داده است؛ چنانچه باران با تمامی لطافت طبعی که دارد در شورهزار خس میرویاند.
با توجه به مجموع مباحثی که تاکنون گذشت بر کتابهای تفسیری باید این خرده را گرفت که چرا به این فراز بسیار مهم اهتمامی جدی نداشتهاند، بلکه تفاسیر معتبری همانند «المیزان» و «تسنیم» این بحث را بیراهه بردهاند.