از ماجراهای تاریخی، آنچه مثلزدنی شده و اما و چراهای گوناگون و تفسیرهای بسیار برتابیده است صلح امام حسن علیهالسلام با فردی چون معاویه و مبارزهٔ مسلحانهٔ امام حسین علیهالسلام با حکومت فرزند وی؛ یزید بوده است.
با این که امام حسن و امام حسین علیهماالسلام از یک خانواده و از یک تبار؛ یعنی هاشمی و برادر میباشند و هر دو از امامان معصوم شیعه و بهویژه از خمسهٔ طیبه علیهمالسلام هستند و دشمن آنان خانوادهٔ امیه بوده است، چرا این خانواده، دو رویکرد متفاوت برگزیدهاند؟ آیا اسلام که حقیقتی واحد است و این دو امام همام علیهماالسلام نمایندهٔ راستین و واقعی آن میباشند، چهرههای متفاوت و ابعاد مختلف دارد یا اصل اسلام و حقیقت آن واحد است و این که میان این دو برادر معصوم چنین اختلاف متباینی در برخورد وجود دارد و چنین دوگانگی آشکاری دیده میشود حکایت از معمایی در غیر از حقیقت اسلام دارد که برای کشف آن باید تلاش کرد؟
در جای خود مبرهن است: هیچ دین اصیلی که به پیرایهها و تحریفها نیالوده باشد با کمترین انحراف و کژی سازگاری ندارد و از سوی دیگر، این پدر و پسر که بیش از بیستوپنج سال بر مسلمانان حکم راندهاند، در زمان این دو معصوم مطهر علیهماالسلام اصل تمامی انحرافات در امت بودند و اسلام به هیچ وجه با پسران حاکم امیه که چهرهٔ مجسم باطل بودهاند سازگاری ندارد. اصل در دین همین است که با راهکاری خاص هر امری را به شکل طبیعی خود برمیگرداند.
حال دین این گونه است و امامان معصوم علیهمالسلام نیز آنگونه بودهاند؛ اما آیا میشود گفت ولایت و دولت امام معصوم علیهالسلام با همراهی مردم است که تحقق و تبلور مییابد و در واقع برخورد دوگانهٔ این دو امام برآمده از نوع تعاون و همراهی و همدلی امت اسلامی با آنان بوده است؟ بیشک، امامی که یاری ندارد هرچند روح وی بر تمامی عالم ناسوت چیره باشد و بر آن سیطره داشته باشد، چون باید در ظرف ناسوت به ظاهر عمل نماید و تابع شرایط عادی آن باشد، بدون در دست داشتن زمینهٔ مناسب و آماده و بدون کمک و مدد مردم نمیتواند قیام و حرکتی داشته باشد و افزون بر همراهی، به همدلی امت اسلامی نیاز دارد تا بتواند آنچه را در نیت خود دارد و طرح اسلام و برنامهٔ خداوند میداند پیاده نماید و با همدلی و سرسپردگی افرادی معدود نمیتوان اقدام و حرکتی اجتماعی که در خور باشد و تلفات و آسیبهای برآمده از مقابلهٔ مخالفان با آن به حد اقل برسد را به سامان رساند و کنترل و هدایت نمود. حرکت رهبران دینی همواره تابع حرکت تودهها و مردم است و قدرت آن نیز تمام مردمی میباشد و هیچ حرکت دینی که بهواقع دینی باشد و از اصول دینی انحرافی نداشته باشد هیچ گاه به کانونهای قدرت غیر مردمی مانند ثروت و سرمایه یا سیاست و حکومت وابسته نبوده و همواره چنین بوده که پیامبر یا رهبری دینی در حرکت اجتماعی خود در صورتی موفق بوده که توانسته باشد دارای امت گردد.
اصل در هر پیامبر یا ولی الهی علیهالسلام آن است که به کمک مردم با طاغوتها و کژیهایی که اصلاحپذیر نیست مبارزه داشته باشد؛ بنابراین صلح امام حسن علیهالسلام با فردی چون معاویه به سبب نداشتن ستون اصلی در قیام و حرکت بر علیه طاغوت؛ یعنی همراهی مردمی بوده و این حرکت امام حسین علیهالسلام است که با این اصل هماهنگ است و به دلیل همدلی چهل تن که در روز عاشورا با همراهی حر و همراهنش به بیش از هفتاد نفر رسیده، این قیام شکل گرفته و نتایج پرثمری را برای عالم اسلام موجب شده است.
مردمی که حریت داشته باشند و بتوانند سلحشوری را به میدان رزم بیاورند، زمینه را برای حرکت، قیام و اقدام رهبر دینی خود آماده میسازند و امام و رهبر دینی با در دست داشتن چنین نیرویی است که بر انجام اصلاحات اجتماعی توانمند میگردد و امام حسین علیهالسلام در آن زمان تنها با دستکم هفتاد مرد سلحشور و آمادهٔ رزم که برای جانفشانی حاضر و آماده بودند حرکتی ماندگار و تأثیرگذار در حیات دین را رقم زدند. حرکتی که نمیتوان در هیچ جای تاریخ بشری برای آن نمونهای آورد و حتی حرکت انقلاب اسلامی نیز چنانچه مسیر تاریخی خود را بگذراند و به دورانی برسد که سن آن را کامل بدانند، نمیتواند چنین تأثیر شگرفی بر تودهها داشته باشد؛ زیرا یارانی که بر گرد امام حسین علیهالسلام بودند حاضر شدند تمام هستی خود را فدا نمایند.
آنچه در حرکتهای اجتماعی مهم است این است که انسانهای بیشماری با یک هدف کنار هم جمع آیند و با هم هماهنگی کامل داشته باشند و مانند ید واحد عمل نمایند و در این میان، خواص که بعضی از تودهها را با خود دارند، کارشکنی و تفرقه؛ آن هم برای اهداف و مقاصد دنیامدارانه، منفعتطلبانه و سودانگارانه نداشته باشند.