نور ام ابيها سلام الله عليها در ملكوت و ناسوت

 یکی از معضلات باب ولایت، حضرت زهرا علیهاالسلام است و هرگز ولایت کسی بدون شناخت ایشان، کامل و حتی سالم نمی‌شود. تمامی حب و بغض اسلام در تولی به حضرت زهرا علیهاالسلام و تبری از دشمنان ایشان است.

  مقامات معنوی و خلقی حضرت فاطمهٔ زهرا علیهاالسلام jتاكنون به‌درستي در جايي تبيين نشده است. سبب این امر آن است که این مقامات به سبب شدت ظهوری که دارد و به دلیل آن‌که در اوج نورافشانی است و کانون نور و نقطهٔ هستی می‌باشد، قابل رؤیت نیست و خفای آن از شدت ظهور آن است و کمال تجلی و نورافشانی آن است که سبب می‌شود کسی را یاری رؤیت این مقامات و توان تبیین آن نباشد. وانگهی هر دیده و نوری خود از آن حضرت است. وجود شیعیان، نور است و آنان از نور و گِل حضرات چهارده معصوم علیهم‌السلام خلق شده‌اند و پرتو نور نمی‌تواند منبع نور را به تمام و کمال درک نماید و بر این اساس، نمی‌توان از کسی انتظار داشت آن را توضیح دهد.

همچنين آیات و روایاتی که نسبت به مقام نورانیت و فصل نوری حضرت زهرا علیهاالسلام و باب ولایت ایشان در دست داریم، بسیار پیچیده است و ثقل کامل در آن وجود دارد و کسی که در این متون مطالعه دارد، در پرتگاه‌های سخت و نف‍س‌بری قرار می‌گیرد. آن حضرت در رأس مخفی و در باطن مخروط ولایت قرار دارند و رأس ظاهر آن، جایگاه جناب نبی مکرم اسلام صلی‌الله‌علیه‌وآله است. مقام ولایت حضرت زهرا علیهاالسلام از پیچیده‌ترین مباحث ولایت و از عمده‌ترین معضلات آن است و کسی که ولایت آن حضرت علیهاالسلام را نشناسد، در ایمان خود نه کمال دارد و نه حتی سلامت. در این زمینه نباید کم‌ترین شکی به خود راه داد که:

«الْحَقُّ مِنْ رَبِّک فَلاَ تَکونَنَّ مِنَ الْمُمْتَرِینَ»(بقره / ۱۴۷).

حضرت زهرا علیهاالسلام از اصحاب کسا، یعنی از خمسهٔ اولای وجود هستند؛ پنج تنی که اصل خلقت عالم می‌باشند و دیگران از پرتو نور آن حضرات علیهم‌السلام آفریده شده‌اند. برای نمونه، در روایات است که تمامی فرشتگان از نور امام حسن علیه‌السلام آفریده شده‌اند که فرزند حضرت زهراست. شهیدان عالم به نور امام حسین علیه‌السلام وابسته هستند که نور دیدهٔ حضرت زهراست و صاحب رزق عالم هستی، حضرت امیرمؤمنان علیه‌السلام است که همسر زهراست و صاحب «أَو أَدنی» در همهٔ هستی، تنها پیامبر خداست که پدر زهراست و ما از آنان به خمسهٔ اولی تعبیر می‌کنیم. خلقت دوم عالم هستی از «تسعهٔ ثانیه» است که نُه امام معصوم از نسل امام حسین علیه‌السلام هستند و آنان نیز فرزندان حضرت فاطمهٔ زهرا علیهاالسلام می‌باشند.

 امام حسین علیه‌السلام اصل معصومین هستند؛ چرا که ایشان آخرین پنج تن و پدر نُه امام معصوم می‌باشند: «وتسعة من ولد الحسین علیه‌السلام » و پنج تن آل عبا، اصل معصومین علیهم‌السلام به شمار می‌روند که: «فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَی بَعْضٍ». در مرکز پنج تن علیهم‌السلام حضرت فاطمهٔ زهرا علیهاالسلام قرار دارد که حدیث کسا بیان‌گر آن است. پدر، شوهر و دو فرزند آن حضرت علیهم‌السلام از یک نور هستند که همان نور حضرت زهراست و ایشان زهرهٔ زمین می‌باشد.

مباحث مربوط به حضرت زهرا علیهاالسلام و باب ولایت، پیچیدگی بسیاری دارد و ثقل و پیچیدگی کامل بر آن حاکم است و نمی‌توان ولایت حضرت و باب ولایت را به آسانی دنبال نمود؛ اگرچه در باب ولایت، رأس محور، جناب نبی مکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله است؛ اما رأس مخفی و باطن و خفای ولایت، زهرای مرضیه علیهاالسلام است. یکی از معضلات باب ولایت، حضرت زهرا علیهاالسلام است و هرگز ولایت کسی بدون شناخت ایشان، کامل و حتی سالم نمی‌شود. تمامی حب و بغض اسلام در تولی به حضرت زهرا علیهاالسلام و تبری از دشمنان ایشان است.

حضرت زهرا علیهاالسلام ناموس خداست و ناموس، عنوانی بالاتر از پیامبری یا امامت است؛ زیرا پیامبری بر قامت بلند آن حضرت علیهاالسلام کوتاه است. خداوند وقتی خواست مرتبه‌ای بالاتر از پیامبران و حضرات ائمه علیهم‌السلام بیافریند، حضرت فاطمهٔ زهرا علیهاالسلام را به عرصهٔ وجود آوردند.

از پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله می‌پرسند: علی علیه‌السلام را بیش‌تر دوست داری یا حضرت فاطمه علیهاالسلام را؟ ایشان در پاسخ می‌فرماید: «علی علیه‌السلام عزیزتر و فاطمه علیهاالسلام محبوب‌تر و خوشایندتر است.» حضرت زهرا علیهاالسلام به وجود آمد تا عالم، دور و حرکت داشته باشد و ساکن نگردد.

از نام‌های مخدرهٔ عالم، حضرت زهرا علیهاالسلام «أمّ أبیها»ست. پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله آن حضرت علیهاالسلام را به این صفت خوانده‌اند. چون پیامبر خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله ایشان را چنین خطاب نموده‌اند؛ پس به یقین آن حضرت علیهاالسلام «ام ابیها» می‌باشند. از آن‌جا که پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله برترین آفریدهٔ الهی هستند و عظمت و منزلت ایشان در صدر به عنوان گُل سرسبد آفرینش قرار دارد، پس مادر چنین پدری به اعتبار عالَم معنا و نیز با لحاظ عالَم خلق به همان‌سان عظمت و بزرگی دارند. حضرت صدیقهٔ طاهره علیهاالسلام به اعتبار این نام و به لحاظ روایت: «أنا و علی أبوا هذه الأمة»(بحار الانوار، ج ۱۶، ص ۹۵) مادر معنوی شیعیان می‌باشند که تحلیل آن، کتابی مستقل را می‌طلبد.

در شعب ابی‌طالب، مشرکان سختی‌های فراوانی برای پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله و تازه مسلمانان به وجود آورده بودند. پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله هنگام سرکشی به مسلمانان می‌دیدند که کسی روز خود را تنها با خرمایی گذرانده است، دیگری چیزی ندارد، زنی کودک شیرخوار خود را به دست گرفته است که از گرسنگی گریه می‌کند. مسؤول جیره نیز از کمبود غذا می‌نالد. پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله همهٔ این دردها را در دل می‌ریخت. وقتی به چادر خود باز می‌گشتند می‌دیدند حتی حضرت خدیجه علیهاالسلام نیز تاب و توانی ندارد؛ به‌گونه‌ای که بعد از تحمل مصایب شعب، جان سپردند. ولی تنها کسی که می‌توانست التیام‌بخش دردهای پیامبر خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله باشد، حضرت فاطمه علیهاالسلام بود و دیگران تاب آن را نداشتند. تنها فاطمه علیهاالسلام بود که مددکار پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله بودند و پدر را نوازش می‌کردند، تا آن‌که لقب «امّ ابیها» برای ایشان گفته شد.

این فاطمه علیهاالسلام است که در عالم ناسوت چنین غوغا می‌کند. البته حضرت فاطمهٔ زهرا علیهاالسلام بُعد دیگری نیز دارند که غیر از فصل طینی آن حضرت است و فصل نوری خوانده می‌شود که در عالم نور خلق شده است. باید احادیث فصل نوری را از روایات فصل طینی از هم متمایز نمود و در هم خلط ننمود؛ چراکه احادیثی که از دنیا و عالم ناسوت بحث می‌کند و چگونگی زیست حضرات معصومین علیهم‌السلام در دنیا را تبیین می‌کند، غیر از احادیثی است که در مورد عالم نور سخن می‌گوید که نور محض است.

تعبیر «امّ ابیها» برای هیچ کسی نیامده است و معنای دقیق دارد. چگونه می‌شود دختری هم دختر پدرش باشد و هم مادر پدرش. حضرت زهرا علیهاالسلام نه تنها مادر پیامبر بوده است، بلکه مادر مادرش حضرت خدیجه علیهاالسلام و مادر مادر پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله حضرت آمنه علیهاالسلام نیز بوده است؛ چرا که آنان به نور حضرت فاطمه علیهاالسلام به دنیا آمده‌اند؛ همان‌طور که تمامی سلسلهٔ اجداد پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله و نیز فرزندان آن حضرت از نور حضرت فاطمهٔ زهرا علیهاالسلام می‌باشند و «إِنَّا أَعْطَینَاک الْکوْثَرَ» هر دو طرف، اعم از سادات بنی‌هاشم و غیر آنان را در بر می‌گیرد و این‌گونه است که ما آن حضرت علیهاالسلام را فرازمانی می‌دانیم و چنین اوصافی با گذر از زمان است که معنا می‌دهد.

در کتاب‌های اهل‌سنت آمده است: وقتی حضرت فاطمه علیهاالسلام به دنیا آمد، پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله فرمودند: «کسی به بدن آن حضرت علیهاالسلام دست نزند تا زن‌های بهشتی بیایند و او را از حضرت خدیجه علیهاالسلام تحویل بگیرند.»

حضرت فاطمه علیهاالسلام تا متولد شدند، سر به سجده گذاشتند و به حمد و ثنای خداوند مشغول شدند. ایشان همانند اطفالی که تازه متولد می‌شوند و به نظافت نیاز دارند، نبوده‌اند و طیب و طاهر به دنیا آمده‌اند؛ از این رو، به ایشان «طیبه» می‌گویند؛ یعنی کسی که در ذات خود پاک بوده است. هم‌چنین آن حضرت همانند زنان نبوده‌اند که خون ببینند. آن حضرت علیهاالسلام در دوران جنینی با مادر خود سخن می‌گفت و مادر را از آن‌چه که پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله برای مردم می‌گفت، باخبر و آگاه می‌نمود.

باید توجه داشت دختر دوست دارد با مادر خود سخن بگوید و با او رفیق شود و با او بازی نماید و مادران نباید در این زمینه‌ها نسبت به دختر خود بی‌تفاوت باشند و باید وقتی را بگذارند که با او سخن بگویند و بازی کنند. حضرت خدیجه علیهاالسلام نیز حتی در دوران جنینی با حضرت فاطمه علیهاالسلام صحبت می‌کرده است؛ اما این حضرت فاطمه علیهاالسلام بوده‌اند که به مادر خود درس می‌داده‌اند؛ همان‌طور که این مادر به نور دختر خود به آفرینش رسیده است.

حضرت زهرا علیهاالسلام زهره‌ای است که تاب مستوری ندارد و در هر عالمی ظهوری دارد. نهایت ظهور آن حضرت علیهاالسلام در ملکوت اعلاست که برخی از احادیث نبوی در مورد آن گفته شده است. اما حضرت زهرا علیهاالسلام ظهوری در عالم ناسوت دارند که بسیار پرمعناست.

حضرت زهرا علیهاالسلام زهره‌ای است که تاب مستوری ندارد و در هر عالمی ظهوری دارد. نهایت ظهور آن حضرت علیهاالسلام در ملکوت اعلاست که برخی از احادیث نبوی در مورد آن گفته شده است. اما حضرت زهرا علیهاالسلام ظهوری در عالم ناسوت دارند که بسیار پرمعناست.

در روایت است آن‌گاه که حضرت زهرا علیهاالسلام از آسمان‌ها به‌وسیلهٔ جبراییل و میکاییل نازل شد و به حضرت رسول اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله عرضه گردیدند، بهترین ظهور در بهترین میوه، آن هم میوهٔ بهشتی بودند و چون در قرار مکین جای گرفتند، اعلاترین ظهور ایشان بود؛ به‌طوری که در دوران جنینی با مادر گرامی خود علیهماالسلام سخن می‌گفتند و آن‌گاه که پا بر عالم ناسوت گذاردند، بهترین ظهور را نمود که وصف «أمّ أبیها» از آنِ ایشان گردید. زمانی که مشرکان مکه پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله را آزار می‌دادند، حضرت زهرا علیهاالسلام بود که از آن حضرت پرستاری می‌کرد و جای خالی مادر را برای ایشان پر می‌نمود و نوازش‌ها و مهر و محبت حضرت خدیجه علیهاالسلام در ایشان تجلی داشت.

زمان گذشت و روزگار ناسوتی سپری می‌شد تا آن‌که پیامبر خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله به ملکوت اعلا پیوست و خانهٔ موقت دنیا را رها کرد. در این هنگام، حضرت زهرا علیهاالسلام در ظهوری دیگر تجلی نمود؛ ظهوری از بی‌صبری به خاطر فراق پدر و ظهوری که پر از معنا بود؛ ظهوری که در آن ولایت بود. ولایت آرامش داشت، ولی حضرت زهرا علیهاالسلام نمی‌توانست نهان شود و آن‌چه را که از ولایت داشت و می‌دانست، پنهان نماید؛ پس طاقت نیاورد و با تعدادی از زن‌های مدینه به سمت مسجد پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله حرکت کرد. راه رفتن آن حضرت و گام برداشتن ایشان شبیه پیامبر خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله بود. فکر و اندیشه و خلق و خوی آن حضرت نیز از تجلی و ظهور خلق پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله پر بود.

حضرت علیهاالسلام تاب مستوری نداشت و هرچه در دل داشتند، باید می‌گفتند. صبر ایشان تمام شده بود. آن حضرت علیهاالسلام ، زهرا بود و تجلی زهرهٔ عالم، نمی‌توانست حقیقت ولایت را که پایمال شده بود، تحمل کند. ایشان می‌دید حق که روزی با حضور پدر صلی‌الله‌علیه‌وآله عزت داشت، به فرود آمده است و حضرت زهرا علیهاالسلام که ظهور ولایت کامل بود، این امر را طاقت نداشت. به سمت مسجد حرکت کرد، در حالی که روسری خود را به طرز خاصی به سر بسته بود و چادری به سر انداخته بود. ایشان وارد مسجد شد. همه این ظهور را دیدند و تجلی حق را یافتند. حضرت زهرا علیهاالسلام به کناری رفت و نشست و سر به زیر انداخت. بعد از مدتی، نگاهی به قبر پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله نمود. دوباره چشمان خود را به زیر انداخت. دوباره نظری به منبر پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله نمود و نگاه خود را چرخاند. این نگاه‌ها، ظهوری بود از بی‌صبری‌ای که تاب مستوری نداشت و خود را این‌گونه می‌نمود. هرچه قرآن کریم خواند و استدلال کرد و سخن گفت، اثری نداشت.

عاقبت، غاصب خلافت برخاست و آخرین سخنی که آن جفا پیشه در برابر آن استدلال‌ها به مردم گفت، این بود که «مردم، مرا قبول کرده‌اند.»

این حرف، مثل آتشی آن حضرت علیهاالسلام را از جا کند؛ چه کند؟ کجا رود؟ ناسوت تاب تحمل تجلی نور خدا را ندارد. زهراست و نمی‌تواند نور حق‌گویی خود را خاموش کند. باید تلاش نماید و پروانه‌وار بسوزد. به خانه آمد. امیرمؤمنان علیه‌السلام را که دید، عقده‌گشایی نمود و بر آن حضرت نهیب زد: «علی علیه‌السلام از چه نشسته‌ای؟! تو هم سکوت کرده‌ای، مگر نمی‌دانی ولایت چیست؟! مگر تو برای ظهور حق نمی‌سوزی؟!» انکار علی علیه‌السلام انکار حق است! اما آن حضرت علیهاالسلام می‌داند که علی علیه‌السلام باطن است و به ظاهر نمی‌آید. امیرمؤمنان علیه‌السلام بر آن است تا باطن دین را حفظ کند و این زهراست که باید به ظهور ناسوتی آید. این زهراست که می‌تواند تمامی ناسوت و لحظه لحظهٔ آن را با نور حق‌خواه خود روشن نماید و راه حق و راه امیرمؤمنان علیه‌السلام را که در باطن است، برای همیشه در ظاهر، روشن و شناخته‌شده نگاه دارد.

در آخرین روزهای عمر حضرت زهرا علیهاالسلام ، آن حضرت علیهاالسلام این نور روشن‌کنندهٔ طریق ولایت را در ناسوت بر جای گذاشتند. باید قبرش مخفی شود تا حق روشن بماند! این سوختن و ساختن چه عظمتی دارد؟ حضرت زهرا علیهاالسلام با آن‌که زخم از میخ در دید و ضربهٔ قنفذ بر بازوان او آمد، اما از آن شهید نشد؛ حضرت زهرا علیهاالسلام از شهادت پدر بود که نیمه‌جان شد و از ریسمان ناسوت بر گردن حقِ مطلق ـ علی ـ بود که سوخت. چرا حق باید عقب رود و نور آن به خاموشی گراید؟ حق یک قدم عقب رفت و دنیا به دست دنیاخواهان افتاد؛ اما نور حق، روشنای حق‌خواهان گردید و به شدت سوخت تا از ناسوت پر کشید و این بر امیرمؤمنان علیه‌السلام چه سخت، مشکل و جان‌سوز بود! علی علیه‌السلام که حق بود و ظهور و نور خانه و نور وجود خودش و نور وجود حق را از زهرا علیهاالسلام می‌دید، باید این نور و ظهور حق را از دست می‌داد! شگفتا از صبر علی علیه‌السلام ! بردباری و شکیبایی علی چه ستودنی است! صبری که از فاطمه علیهاالسلام گرفت و فاطمه علیهاالسلام بردباری را به علی علیه‌السلام سپرد و رفت! زهرا علیهاالسلام چگونه می‌ماند وقتی چراغ علی علیه‌السلام را شکسته می‌دید!

فاطمه علیهاالسلام با آن‌که ناراحتی و درد جسم و سقط محسن را دید و با آن‌که میخ در و ضربات غلاف شمشیر بر جسم مبارک آن حضرت علیهاالسلام وارد آمد، اما از آن نبود که جان سپرد؛ بلکه شهادت ایشان از ریسمانی بود که به گردن حق افتاده بود و علی را تا قعر چاه ناسوت به زیر کشیده بود. زهرا علیهاالسلام از این هنگامه بود که تاب نیاورد و این سو و آن سو رفت و چون یاوری دستگیرش نشد و از سوی دیگر چون نمی‌توانست حق را شکسته و قامت‌خمیده ببیند، پس سوخت و جان به جان‌آفرین سپرد. اما غربت علی علیه‌السلام با شهادت زهرا علیهاالسلام دوچندان شد. صبر علی علیه‌السلام چه بود؟ افزون بر این، بیست‌وپنج سال استخوان در گلو و خار در چشم، آن‌چه را که می‌دید، تحمل می‌کرد! این چه صبری است؟ حق در پس پرده نمی‌تواند بماند. ظهور حق رفت و علی علیه‌السلام در پس پرده ماند، در سکوت مطلق، در لباس کشاورز و کارگر؛ سکوتی که غوغا در آن بود، سکوتی که فریاد داشت، علی علیه‌السلام چه بود؟ عجب صبری! چه بردباری‌ای که عالمی در آن متحیر و سرگردان است!

مطالب مرتبط