محبوب حق ؛ آیت عشق و آزادگي موهبتي
به مناسبت بیستم دیماه، سالروز میلاد بابرکت ولی محبوبی حقتعالی، نابغهٔ بینظیر روزگاران، حضرت آیت الله العظمی محمدرضا نکونام (مدظله العالی)
پارسال، شب بیستم دیماه را به مناسبتی خدمت ایشان بودم که فرمودند امشب شصت و پنج ساله میشوم. از مدتها قبل در نظر داشتم برنامهٔ ملاقاتم با ایشان را طوری تنظیم کنم که حتما شب بیستم دیماه را با جمعی از دوستان خدمت ایشان باشیم و این شب مبارک را در حضور ایشان گرامی بداریم. اما امروز ـ نوزدهم دی ماه ـ ۹ روز است که خورشید جمال دلفروزش را پوشاندهاند. به یاد میآورم که روزی دربارهٔ جملهای از کتاب «دیوان ولایت» از ایشان سؤال کردم؛ جمله این بود: «ولایت معصومین (علیهم السلام)، قیامتِ همهٔ پدیدههاست.» گفتم: «منظور شما از این جمله چیست؟» فرمودند: «هرچه خوبی در عالَم است، از برکات ولایت محمد و آل محمد (صل الله علیه و آله و سلم) است. در قیامت، قبل از این که به حساب ایمان و کفر برسند، به حساب خوبیها و بدیهای مردم میرسند؛ حتی آنانکه مسلمان نیستند، به اندازهٔ خوبیهایشان نمرهٔ ولایت میگیرند؛ حتی اگر ندانند این خوبیها آثارِ برکاتِ ولایت است و آغاز و انجام همه پديدهها آنحضرات ميباشند!» گفتم: «مگر پدیدهها هم قیامت دارند؟ منظورتان از همهٔ پدیدهها چیست؟ آیا اجسام و جمادات هم در قیامت حضور دارند؟» فرمودند: «آری، حتی این دیوار نیز مزد نگاه داشتن سقف را مطالبه میکند.» این جمله را که فرمودند، ریتم تنفسشان عوض شد و گفتند: «من گاهی نیمه شبها صدای خِش خشِ جاروی رُفتهگرها را که میشنوم، میگویم اگر این آدم روز قیامت به من بگوید من کوچهٔ تو را جارو کردم، تو چه کار کردی، چه باید جواب بدهم؟! اما وقتی با خودم فکر میکنم میگویم در پاسخ او خواهم گفت: من هم یک عمر از تو حمایت کردم. من آنقدر از محرومان دفاع کردم که خودم هم جزو محرومان شدم.»
روزی به ایشان گفتم: «میخواهم از سخنان شما برای دانشآموزان دبیرستانی بگویم. به نظر شما کدام بخش از سخنان شما مناسب حال نوجوانان است.» فرمودند: «برای آنها فقط از حریت، آزادگی و آقامَنِشی بگو. کسی که این صفات را نداشته باشد، دین در وجود او به ثمر نمینشیند.»
به یاد دارم دوازده سال پیش به ایشان گفتم: «اگر بخواهم سلوک را از جایی شروع کنم، شما چه دستورالعملی دارید؟» فرمودند: «اولین گام، آزادگی است: درس نخست این است: به هیچکس سواری نده؛ تا این درس را تمرین نکردهای، سراغ درس دوم را نگیر.»
فرمودند: «هیچگاه جایی که سی هزار نفر جمع میشوند نرو و دنبال سر و صداها راه نیفتید، راه حق، رهروان فراوان ندارد، حرفهایی هم که ما میزنیم فقط برای این است راه گم نشود؛ وگرنه عملکنندگان به این حرفها زیاد نیستند.»
من از نخستین سالهای نوجوانیام در آرزوی عزت کشورم و سعادت هممیهنانم بودهام. دلم میخواست اسلام سربلند باشد؛ اما میدیدم که در عمل چنين نيست. همواره میشنیدم که اشکال از دین نیست، از دینداران است؛ اما به مرور زمانی دیدم که دین درگیر پیرایههایی است که آن را ناتوان ساخته است. دیدم که دین در گذر تاریخ مورد دستبرد، تجاوز و تحریف خلفا، شاهان و صاحبان زر و زور و تزویر قرار گرفته است؛ اما هیچگاه این توانایی را نیافتم که برای پیرایهزدایی از دین تلاشی کنم. شاید استعدادش را نداشتم و یا توفیقش را. روزی به استاد گفتم: «من نتوانستم در زندگی خود کاری انجام دهم؛ ولی حال که شما بحمدالله همهٔ اسباب و لوازم عملی، فکری و موهبتی این امر را دارید، میخواهم خودم را وقف شما کنم و کمک نمایم تا جامعهٔ ما و بلکه جامعهٔ انسانی از برکات علوم و افکار الهی شما بهرهمند شوند.»
به یاد دارم که روزی بر سر درس دربارهٔ امام حسین (علیه السلام) هم میفرمودند: «ایشان بسیار شیرین و شاد هستند.» به من هم میفرمودند: «یکی از مشکلات شما این است که شاد نیستید.» گاهی میفرمودند: «مگر نشنیدهاید که امیرالمؤمنین وقتی وارد خانه میشدند، مثل کودکان وارد میشدند، پس شما هم محیط خانهتان را با شوخی، و حتی لودگی، شاد نگه دارید.»
فراموش کردم بگویم که من اولین بار در سال ۱۳۸۰ با جناب استاد آشنا شدم. ایشان، هم خارج فقه تدریس میکردند، هم فلسفه و هم عرفان. من نتوانستم با ایشان ارتباط قلبی برقرار کنم؛ چون دیدم در هیچ یک از قالبهای شناخته شدهٔ من نمیگنجد. من توقع داشتم یک فقیه، شبیه فلان مرجع تقلید باشد و یک عارف، شبیه فلان عارفی باشد که من میشناسم. مدتها از ایشان فاصله گرفتم؛ اما سالها به تکتک جملهها، حرکات و حالات ایشان فکر کردم و دیدم همهٔ این تفاوتها، ریشه در دینشناسی عميق و موهبتي ايشان دارد. ايشان در فقه، در فلسفه و در عرفان هم شبیه هیچ کس نیست. ايشان در عناوين و القاب هم از ديگران متفاوت هستند و من ايشان را آيت عشق و آزادگي و صاحب علم ديني ميدانم اما نه با عناوين اعتباري که عناوين ايشان اعطايي و موهبتي از ناحيه خداوند و حقيقي است و هر عنوان اعتباري را بر قامت رشید ايشان کوتاه میبینم كه استفاده از آن ها به حسیب عرف رایج ، حرمت و بزرگي ايشان را تنزل می دهد. شيرينترين نام و عبارت و عنوان براي من كه آن را عنواني الهي ميدانم، بدون هيچ كمي و افزودهاي همين است و بس : محمدرضا نكونام.