پاسخ به پرسش‌هاي روزنامه خراسان در تحليل قيام كربلا

عظمت واقعهٔ کربلا ناشی از عظمت، شکوه و ستردگی حقیقت آن است؛ آن‌گونه که از محدودهٔ کیش و مسلک و مذهب فراتر رفته. این است که هر انسان آزاده‌ای بدان به چشم حیرت و عبرت نگریسته است. بنابراین، قداست آن امری نفسی و حقیقی است و صرفاً بازتاب تعصبات شیعیان نیست. در بازنگری به جنبهٔ تاریخی واقعهٔ کربلا می‌باید دو جهت را در نظر داشت: یکی جنبهٔ کمی آن و دیگر جنبهٔ کیفی و ماهوی آن. از قضا جنبهٔ کمی این واقعه که همان دیدگاه تاریخی است از منظرهای متفاوت و گاه متعارض بیان شده، ولی مهم‌تر از همه، جنبهٔ کیفی و ماهوی و تحلیل و بازیابی آن است و حیثیت‌های علمی، فرهنگی، اخلاقی، اجتماعی و عرفانی آن ، از اهمیت بیش‌تری برخوردار است و لازم است به آن نیز توجه کنیم.

چنین به نظر می‌رسد که شیعیان به واقعهٔ کربلا قداست فوق‌العاده‌ای بخشیده‌اند؛ آیا این امر باعث نمی‌شود که واقعیت تاریخی این واقعه در محاق قرار گیرد؟

شما می‌گویید: شیعیان به واقعهٔ کربلا قداست فوق‌العاده‌ای بخشیده‌اند؛ اما به گمان من نه تنها چنین نبوده، بلکه شیعیان در این زمینه اهمال نیز داشته‌اند. عظمت واقعهٔ کربلا ناشی از عظمت، شکوه و ستردگی حقیقت آن است؛ آن‌گونه که از محدودهٔ کیش و مسلک و مذهب فراتر رفته. این است که هر انسان آزاده‌ای بدان به چشم حیرت و عبرت نگریسته است. بنابراین، قداست آن امری نفسی و حقیقی است و صرفاً بازتاب تعصبات شیعیان نیست.

در بازنگری به جنبهٔ تاریخی واقعهٔ کربلا می‌باید دو جهت را در نظر داشت: یکی جنبهٔ کمی آن و دیگر جنبهٔ کیفی و ماهوی آن. از قضا جنبهٔ کمی این واقعه که همان دیدگاه تاریخی است از منظرهای متفاوت و گاه متعارض بیان شده، ولی مهم‌تر از همه، جنبهٔ کیفی و ماهوی و تحلیل و بازیابی آن است که آن‌قدر که شایستهٔ آن است، مورد توجه و عنایت قرار نگرفته و اگر کاستی و ضعفی در بازنگری ما دیده می‌شود در زمینهٔ تحلیل آن است. بنابراین، تنها جنبهٔ تاریخی واقعهٔ کربلا اهمیتی ندارد، بلکه حیثیت‌های علمی، فرهنگی، اخلاقی، اجتماعی و عرفانی آن است که از اهمیت بیش‌تری برخوردار است و لازم است به آن نیز توجه کنیم.

آیا برخورد عاطفی با واقعهٔ کربلا سبب نمی‌شود که امکان تحلیل درست آن وجود نداشته باشد و راه تحلیل عقلی آن بسته شود؟

در این مورد باید گفت: هرچند نگاه ما به این واقعه عاطفی است، این مسأله از ادراک عاطفی ما حکایت می‌کند. مردم ما مردم پرشوری هستند، بنابراین، برای این که ادراک منطقی در ما تقویت شود، نیاز به تمهیداتی داریم و به‌سادگی نمی‌توانیم چنین امری را احیا کنیم. توجه بیش از حد به جنبه‌های عاطفی مسأله، تا حد زیادی ما را از جنبه‌های عقلی آن غافل کرده است. این است که در این‌جا باید اعتراف کرد که به‌طور کلی ما نسبت به شهادت امام حسین علیه السلام بینشی عاطفی داریم؛ اما این بینش بازتاب موجودیت خود ماست. همین نکته باعث شده است تا جنبه‌های عقلانی آن ناشناخته باقی بماند و در این زمینه ضعف‌های آشکاری داشته باشیم. این است که استعداد ما در زمینهٔ عقلانیت، فعلیت نیافته است.

شما در ادامهٔ سؤال خود می‌گویید: راه تحقیق عقلی بسته شده است، در این رابطه باید گفت: در بستر تاریخ، این راه با موانع و محدودیت‌هایی روبه‌رو بوده و مقتضی خود را به دست نیاورده است. گاه می‌گوییم: خصوصیات عاطفی مانع طرح مبانی عقلی شده و گاهی می‌گوییم: اساساً این مبانی اقتضای خود را نیافته است. ما می‌گوییم: مسایل عاطفی معتبر و مهم است، ولی عدم برخورد عقلانی ما با واقعهٔ کربلا ناشی از نگاه عاطفی ما نبوده، بلکه این امر برای ما اقتضای خود را نیافته است. ما به‌جای تخریب جهت عاطفی آن باید در مسیر بازگشایی راه‌های عقلانی آن اهتمام داشته باشیم. تا زمانی که صاحب دم، آقا امام زمان (عجل اللَّه تعالی فرجه الشریف) حضور نیابد و احقاق حق نشود، این عاطفه و انگیزه باقی است و بقای آن حیثیتی و طبیعتی منطقی دارد. این‌که می‌گوییم: عاطفی است، به این جهت است که مظلوم واقع شده‌ایم و به صورت قهری باید نسبت به این مظلومیت اظهار داشته باشیم و این که می‌گوییم: حیثیت آن حقیقی است؛ چون جنبهٔ احقاق حق دارد و اقتضای عدالت است.

پس این شور عاطفی که هر ساله به غلیان می‌آید مهم است؛ اما کافی نیست، بلکه می‌بایست تحلیل‌های عقلی نیز تعقیب شود.

به عقیدهٔ شما اکنون چه درس‌هایی می‌توان از واقعهٔ کربلا گرفت؟

واقعهٔ کربلا از گذشته‌های دور برای ما حاوی درس‌های فراوان بوده است. ما و جامعهٔ بشری، ظالم و مظلوم را می‌شناسیم و به گمان من در این شناخت، واقعهٔ کربلا سهم عمده‌ای داشته است. امام حسین علیه السلام ظهور یک مظلومیت و اسطورهٔ مقاومت در برابر ستم است. برد فکری جامعهٔ ما در آگاهی و شعور تاریخی و اجتماعی خود تا حد زیادی مرهون زنده نگه داشتن این واقعه است. در موقعیت کنونی، هر ستمگری می‌کوشد تا ستمگری خود را پنهان کند و حتّی عجیب‌تر این که می‌کوشد در هیبت یک ستم‌دیده ظاهر شود.

نفرت بی حد و شمار مردم از ظلم و ستم و ظالم و ستمگر به دلیل شناختی است که آن‌ها از رهگذر توجه به واقعهٔ کربلا کسب کرده‌اند.

اکنون باید از آنچه در کربلا گذشت سیستمی برای مبارزه با طاغوت بنا کنیم و روش عملی مقاومت را بیاموزیم. ما از واقعهٔ کربلا درس‌هایی آموخته‌ایم؛ اما این درس‌ها پراکنده و غیر سیستماتیک بوده است، حال وقت آن است که به این درس‌ها انسجام بدهیم و آن‌ها را روشمند کنیم.

نظر شما دربارهٔ برخورد مبلغان با واقعهٔ کربلاچیست؟

از این جهت که تبلیغ از شعایر دینی است و اظهار مظلومیت آقا امام حسین علیه السلام است، بسیار قابل توجه است و لازم است به‌طور مثبت و موزون و متین با شدت و حدّت پی‌گیری شود؛ نه این‌که این کار صرفاً جنبهٔ نمایشی داشته باشد و با ادا و اطوار و مضحکه همراه شود.

تبلیغ باید به‌گونه‌ای باشد که هر کس برخورد عاطفی ما را دید متأثر شود. در این مسیر باید برخورد عاطفی ما کنترل شود تا حالت تأثّر به خود گیرد. از سوی دیگر، تبلیغ نمی‌تواند صرفاً محدود به این برخورد باشد. واقعهٔ کربلا دارای جنبه‌های متفاوت عقلانی، فکری، فلسفی، اجتماعی و غیره است. این جنبه‌ها در محافل علمی و حوزه‌ها و به تبع آن در تبلیغ تعطیل مانده است. همه چیز کربلا را نمی‌توان به دست عوام سپرد.

به واقعهٔ کربلا باید همچون واقعیتی عینی نگریست و آن را همچون یک علم تحلیل کرد. این واقعه که شکوفهٔ حرکت انبیا و حاصل آن است (یعنی مقاومت در برابر ستمگری) باید جهت علمی خود را نیز پیدا کند. پس باید روش معقول و منطقی کربلا، ضمن این که عقلی می‌شود، اجتماعی شود و ابعاد گوناگون آن در ذهن و روح جامعه رسوخ پیدا کند.

گاه ممکن است آنچه دربارهٔ واقعهٔ کربلا گفته می‌شود با روش فقهی ما سازگار نباشد؛ چون روی این مسایل کار نشده است. اکنون اگر کسی از نظر علمی و فقهی اشکال و ایرادی وارد کرد، باید بتوانیم به‌درستی و با منطق به او پاسخ بدهیم.

ما در همه سال و در محرم و موقعیت‌های خاص روضه‌خوانی داریم، ولی آیا این همان شیوهٔ روضه‌خوانی است که امام صادق علیه السلام داشته؛ روضه‌خوانی ما به دست عوام افتاده است؛ به دست کسانی که نمی‌دانند «مقتل» چیست.

چرا باید روضه‌خوان‌های ما کسانی باشند که نقش بازی می‌کنند و صرفاً به کار خود به عنوان یک حرفه نگاه می‌کنند. این افراد تصنعی می‌گویند و به‌طور تصنعی به صدای خود حالتی حزن‌آلود می‌دهند. آنچه این افراد انجام می‌دهند کسب و کاری عامیانه است؛ لذا باید اعاظم در این مسیر وارد شوند و نگذارند که تبلیغ صرفاً جنبهٔ عامیانه به خود بگیرد. تنها با آواز و غزل و شوشتری و همایون نباید به استقبال محرم رفت.

حال لازم است اقشار علمی ما نقش واقعی خود را ایفا کنند تا ما بتوانیم مسألهٔ امام حسین علیه السلام را در بین جهانیان عاقلانه و منطقی جلوه دهیم.

این که یک نفر بپا خیزد و هستی و نیستی خود و حتّی طفل شیرخوار خود را به معرکهٔ نبرد بیاورد موضوع ساده‌ای نیست و نیاز به توجیه عقلانی دارد.

آنچه در کربلا گذشت، روش مردانگی و فتوت و راه مبارزه و راه سرافرازی و سعادت است، ولی در این جهات به اندازهٔ کافی کار نشده است.

حاصل سخن این که: این شور عاطفی که در مردم است به‌جای خود پسندیده است؛ اما کافی نیست و البته مردم ما در این میان مقصر نیستند. علما، دانشمندان و فلاسفهٔ ما باید به این ابعاد بپردازند و حاصل کار خود را به مردم ارایه دهند.

ما می‌بینیم که هر سال حرف و سخن‌های سال قبل تکرار می‌شود. مردم خود این‌ها را حفظ هستند. این تکرارهای بی‌پایان کی می‌خواهد خاتمه پیدا کند، هنوز نگفته «جوانان بنی هاشم …» مردم بقیه‌اش را می‌گویند، هنوز نگفته چنین، مردم چنانش را می‌دانند. این تکرار باعث می‌شود که روح عینی کربلا تحقق نیابد و در بوتهٔ قوه باقی بماند و به فعلیت نرسد.

افزوده بر این، پیرایه‌های بی‌شماری که به اصل واقعه افزوده شده است باید پیراسته شود و در اصطلاح، از این ماجرا باید «پیرایه‌زدایی» شود تا مردم بدانند چه چیز آن واقعیت دارد و چه چیز آن غیر حقیقی است. در فقدان چنین اهتمام‌هایی ما همچنان در اوّل راه خواهیم ماند و نخواهیم توانست از آن بهره‌ای ببریم. چرا یک مجتهد حاضر نیست روضه بخواند؟ یا چرا منبرهای ما بیش‌تر دربارهٔ مسایل دیگری است و بعد به اصطلاح، گریزی به صحرای کربلا زده می‌شود و چرا ما همیشه از کربلا یک سخن می‌شنویم؟

محققان و دانشمندان ما مثل این است که در شأن خود نمی‌دانند که به‌طور واقعی به این مسأله بپردازند. آن‌ها همیشه این امر را به دیگرانی که بضاعت کم‌تری دارند واگذار می‌کنند.

در نهایت نیز می‌بینیم که عده‌ای تنها از منظر اقتصادی به آن می‌نگرند. اما امام حسین علیه السلام به کربلا نرفت که بعضی اکنون از قِبَل آن نان بخورند و سود ببرند. ایشان به کربلا نرفتند که ما به ناهار یا شامی برسیم. هرچند این امور منافاتی ندارد اما نباید مهم جلوه کند و برای بعضی اصل قرار گیرد.

ما باید درصدد باشیم تا نتیجه‌های صالح از این حادثه برای دنیا و آخرت خود بگیریم. اگر انقلاب ما نتواند این مبانی را احیا کند، هجوم خارجی و مشکلات داخلی، ما را زمین‌گیر خواهد کرد. این واقعهٔ کربلاست که می‌تواند به روح و قلب ما جلا و تازگی دهد(۱).

 

  (۱)- روزنامهٔ خراسان، شمارهٔ ۱۴۹۴۹، سه‌شنبه ۷ فروردین ۱۳۸۰، اول محرم‌الحرام ۱۴۲۲٫

 

مطالب مرتبط: كتاب:  “چشمه‌ساران كوثر

 

مطالب مرتبط