مباهله ؛ محاجّه در باطن و قمار حقيقت

در میان آیات قرآن کریم و روایات دربارهٔ ولایت و جناب زهرای اطهر علیهاالسلام ادلهٔ فراوانی وجود دارد و در این میان، آیهٔ مبارکهٔ مباهله، حقیقتی عینی در باب ولایت است. آنچه در این آیه است چیزی برتر از ظاهری از باب ولایت است.

آیهٔ شریفه می‌فرماید: «الحق من ربّک فلا تکن من الممترین»( آل عمران / ۶۰)؛ حق از خدا و پروردگار توست، جای شبهه برای تو که نبی خاتم هستی نمی‌باشد.

بعد از بیان ظهور حق که: « الحق من ربّک فلا تکن من الممترین»، خداوند می‌فرماید:

«فَمَنْ حَاجَّک فِیهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَک مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَکمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَکمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَکمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَةَ اللَّهِ عَلَی الْکاذِبِینَ»(آل عمران / ۶۱).

پس هر که در این‌باره، پس از دانشی که تو را حاصل آمده با تو محاجه کند، بگو بیایید پسرانمان و پسرانتان و زنانمان و زنانتان و ما خویشان نزدیک و شما خویشان نزدیک خود را فرا خوانیم، سپس مباهله کنیم و لعنت خدا را بر دروغ‌گویان قرار دهیم.

آیهٔ مبارکهٔ مباهله، یک حقیقت عینی در باب ولایت است، که بعد از بیان حق و تبیین حقیقت و ظهور واقع، اگر کسی به آن اشکال نماید، دیگر جای بحث علمی نیست و باید مباهله نمود. مباهله به این معناست که هر کسی حقیقت را به میدان آورد و حقیقت را به دیگری بنمایاند. پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله نیز حقیقت را به میدان آورد و ظاهر نمود. حقیقت، عبارت بود از حضرت زهرا علیهاالسلام ، نفس شریف پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله ، حضرت امیرمؤمنان، حضرت امام حسن و حضرت امام حسین علیهم‌السلام . این‌جا دیگر جای دلیل لفظی و استدلال بحثی و جای سخن و کلام نیست و باید خود حقیقت را برای دیگری نشان داد و استدلال و استشهاد را کنار گذاشت. این‌جا جای حضور، عینیت، واقع و خارج است و این‌که هر کسی هرچه از حقیقت دارد، به میان آورد. مباهله، یکی از روشن‌ترین حقایق تاریخی است که کسی منکر آن نیست و شبهه‌ای جدی پیرامون آن طرح نشده است. با نزول این آیه، همگان منتظر بودند فردا چه کسانی به عنوان حقیقت، ظهور خواهند نمود و در برابر همگان عیان خواهند شد؛ به‌ویژه این‌که آیهٔ شریفه، عنوانی جمعی دارد و گروهی را در برمی‌گیرد.

صبح‌گاهان با دیدن رسول اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله و خانوادهٔ ایشان، همه دریافتند که در این‌جا یک مباهله، آن هم با مسیحیان نجران وجود ندارد؛ بلکه مباهله‌ای مهم‌تر در میان است و آن، مباهله با مدعیانی است که در خانهٔ رسول اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله حضور دارند. رسول اللّه صلی‌الله‌علیه‌وآله در حالی که امام حسین علیه‌السلام را در آغوش گرفته بودند و دست مبارک آقا امام حسن علیه‌السلام را در دست داشتند با حضرت زهرای مرضیه علیهاالسلام و حضرت امیرمؤمنان علیه‌السلام در حرکت بودند، بدون آن‌که با جمعیتی که در ذهن مردم بود، سازگار باشد. در واقع، مباهلهٔ نجران، مقدمه‌ای بود برای مباهله با آنان که در خانهٔ رسول اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله قرار داشتند و مدعی بودند. در واقع آیهٔ مباهله بیان می‌دارد که آنان برای بیان حقیقت، چیزی ندارند. این‌گونه بود که عایشه طوفانی در خود می‌دید و این عقده‌ها بود که بغض در گلوها می‌آورد. عایشه خود را کسی می‌دید که از دوران کودکی از پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله دفاع کرده بود و از نونهالی به آن حضرت صلی‌الله‌علیه‌وآله علاقمند شده بود. آیات قرآن کریم را با شوق بسیار حفظ می‌نمود و مدیریت صنایع اسلحه‌سازی و شمشیرسازانی را که از ایران آمده بودند، در دست داشت و انتظار داشت رسول خدا او را با خود به میدان مباهله آورد و برای او جایگاه ارزشمندی قایل شود. این‌گونه بود که او بغض حضرت زهرا علیهاالسلام را در دل می‌پروراند. نجرانیان که در رسالت حضرت رسول اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله و در دین خاتم شبهه داشتند، با مشاهدهٔ پنج تن آل عبا، خمسهٔ طیبه علیهم‌السلام ، ایشان را همان رسولی دانستند که وعدهٔ آمدن او را در کتاب مقدس خود دیده بودند. آنان به‌خوبی دانستند اگر این جمعیت دست به دعا بردارند، کوه‌ها هم‌چون پنبهٔ زده شده، از هم می‌گسلد و چیزی بر جای خود نمی‌ماند. آنان در مصداق، شبهه داشتند و با مشاهدهٔ خمسهٔ طیبه علیهم‌السلام ، آنان را همان کسانی یافتند که در کتاب‌های انبیای گذشته، از آن‌ها یاد شده بود. نجرانیان، خود را در مقام کاذبین دیدند و از این‌که به نفرین خمسهٔ طیبه علیهم‌السلام هلاک شوند، به واهمه افتادند و با مشاهدهٔ تمام حقیقت در آن روز، نابودی خود را به عیان می‌دیدند. بلکه مسلمانانی که در خانهٔ پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله جای داشتند و حقیقت را نمی‌پذیرفتند، از بین می‌رفتند؛ اما عنایت ربوبی حق بر این بود که آنان بمانند؛ چرا که بر نبوت رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله شهادت می‌دادند؛ هرچند گواهی کسانی که در خانهٔ پیامبر اکرم و در غار بودند، صدق قولی داشت و از لحاظ اعتقادی، به آن باور نداشتند و آن را دروغ می‌پنداشتند. قرآن کریم می‌فرماید:

«إِذَا جَاءَک الْمُنَافِقُونَ قَالُوا نَشْهَدُ إِنَّک لَرَسُولُ اللَّهِ وَاللَّهُ یعْلَمُ إِنَّک لَرَسُولُهُ وَاللَّهُ یشْهَدُ إِنَّ الْمُنَافِقِینَ لَکاذِبُونَ»(منافقون / ۱).

چون منافقان نزد تو آیند، گویند گواهی می‌دهیم که تو به‌واقع پیامبر خدایی و خدا می‌داند که تو به‌واقع پیامبر او هستی و خدا گواهی می‌دهد که مردم دوچهره سخت دروغ‌پردازند.

منافقان کذب قولی نداشتند و زبانی به نبوت رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله قائل بودند، اما کذب واقع، اعتقادی، عملی و کذب در نیت داشتند و حقیقت و واقع را کذب می‌دانستند. در لسان قرآن کریم، کاذب به کسی می‌گویند که بی‌اعتقاد و بدون نیت است. منافقان، بسیار خوب و شیرین سخن می‌گفتند؛ اما دروغ‌پرداز بودند و به حرف‌های خود اعتقادی نداشتند و واقعیتی برای آن قایل نبودند. در باب صدق و حق، گفته می‌شود ملاک واقعیتْ حقیقت، نیت، قرب و اخلاص است، نه شیرین و درست سخن گفتن. مباهله نیز قمار عشق و قمار حقیقت است، نه قمار لفظ، حرف، شعرخوانی، نثرگویی و غزل‌سرایی. در زمان ما نیز بسیار سخن گفته می‌شود، اما صدق بسیار اندک است. آن سخنِ بسیار نیز نه تنها اثر خیری ندارد، بلکه بازخوردی عکس و سوء دارد.

برخی از مدعیان ظاهرگرا، بیش‌تر می‌گویند و پشت سر هم‌اندازی دارند و کم‌تر صدق دارند و پر از دروغ و آمیختگی حق و باطل می‌باشند. تنها عالمان حقیقی که قدرت مباهله دارند، اگر در مقام سخن بنشینند، سخن آنان صفا و ایمان می‌آورد. گفته‌های دیگران خاصیتی جز دعوا، یأس، بی‌اعتقادی، پریشانی و هذیان برای جامعه ندارد.

جریان مباهله، سندی از حقیقت است تا بی‌حقیقتی آنان را که در خانهٔ پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله بودند، بنمایاند و برای همین است که این آیه، در میان آیاتی آمده است که از زنان رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله سخن می‌گوید. در واقع، این آیه نیز خطاب به آنان است. در حقیقت، آیهٔ مباهله، مصداقی عینی از صدق ربوبیت بود که برای همگان ظهور یافت.

پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله زن‌هایی داشت که جزو یاران و از اصحاب بودند؛ ولی در جریان مباهله، آنان از معرکه بیرون شدند و بر همگان روشن شد که غیر از «اصحاب کسا» حقیقت کاملی وجود ندارد. اصحاب کسا یعنی کسانی که نفْس پیغمبر هستند و می‌توانند در فضایی قرار بگیرند که پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله در آن فضا وجود دارد و قدرت تصرف در باطن را دارند.

به تعبیر دیگر، مباهله، افزون بر این که حقانیت اسلام را برای اهل کتاب و دیگران ثابت می‌کند، ثمرهٔ دیگری نیز دارد که در رابطه با اهل‌بیت علیهم‌السلام و برای خود مسلمانان است، و آن ابلاغ این پیام است که: حقیقت کامل، اهل بیت علیهم‌السلام هستند.

البته، در بحث مباهله، این پرسش پیش می‌آید که پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله به عنوان شخصی که در رابطه با اسلام، بیش‌ترین زحمات را کشیده و رهبر نظام اسلامی است، چرا خود به‌تنهایی به میدان مباهله نرفت؟ آیا وجود خود پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله کفایت نمی‌کرد؟!

در این رابطه، نخست متذکر می‌شویم که مباهله یا «نبتهل»، به معنای دعا یا نفرین نیست؛ بلکه «ابتهال»، محاجّه در باطن و پرده‌نمایی برای یک‌دیگر است. مباهله، مثل کمرگیری در کشتی است؛ وقتی دو حریف نمی‌توانند کاری کنند، به کمرگیری مشغول می‌شوند. «ابتهال» در واقع کمرگیری است. «نبتهل» نیز جمع است. پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله به‌تنهایی به مباهله نرفتند؛ چون به ایشان امر شده بود با بانوان، فرزندان و نفس خویش به مباهله روند، و تمامی موارد آن جمع است و خداوند با این دستور، بر آن بوده است تا حقانیت اصحاب و اسلام واقعی را برای تاریخ نمایش دهد، نه اسلام صوری را. در واقع، خداوند با یک تیر دو نشان زده است: هم مسیحیت نجران را از لحاظ باطنی به زیر کشیده و هم به بیان این حقیقت پرداخته است که اسلام واقعی، منحصر در ولایت و اصحاب کساست، نه دیگران. آیهٔ مباهله در واقع آیهٔ ولایت است و اسلام واقعی را در هر دو زمینه معرفی می‌نماید.

ما، هم‌اینک نیز با این دو مشکل، مواجه هستیم؛ به تعبیر دیگر، برای این‌که جامعه و جهان گلستان شود، اگر اهل کتاب و اهل‌سنت نتوانند با ما به تفاهم، مباحثه، صفا و صداقت، کمال وحدت را دنبال کنند، برای احتجاج با مسیحیت و اهل سنت، باید کار را با مباهله پیش برد: «نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَکمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَکمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَکمْ» که در آیهٔ مبارکه آمده است. نهایت حقانیت اسلام، آیهٔ مباهله است؛ یعنی هر کس نتواند مباهله کند، در واقع ـ چه مسلمان باشد و چه غیر مسلمان ـ اسلام او صوری است که: «فَنَجْعَلْ لَعْنَةَ اللَّهِ عَلَی الْکاذِبِینَ».

کاذبان چه کسانی هستند؟ همان‌هایی که داعیهٔ خلافت دارند و نمی‌توانند برای اثبات حقانیت خود، در باطن تصرفی داشته باشند.

روایات مأثور در رابطه با جریان مباهله و در فضایل حضرت زهرا علیهاالسلام در کتاب‌های اهل سنت بسیار فراوان است و تمامی بر این‌که حضرت رسول‌اللّه صلی‌الله‌علیه‌وآله تا چه پایه نسبت به حضرت زهرا علیهاالسلام عظمت قایل بودند، دلالت دارد و میزان حرمت و حریمی که ایشان برای آن حضرت ترسیم نموده‌اند، حتی نسبت به آقا امیرمؤمنان علیه‌السلام نداشته‌اند. حضرت رسول اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله هرگاه می‌خواستند به جایی بروند، با آخرین نفری که وداع و خداحافظی می‌کردند، حضرت زهرا علیهاالسلام بوده است و هرگاه بازمی‌گشتند سراغ نخستین کسی را که می‌گرفتند حضرت زهرا علیهاالسلام بوده است. رفتارهای محبت‌آمیز و مهربانانهٔ پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله گاه اعتراض عایشه و حسادت او را برمی‌انگیخته است و عایشه به آن حضرت صلی‌الله‌علیه‌وآله اعتراض می‌کند که چرا این مقدار حضرت زهرا علیهاالسلام را می‌بوسد و زبان او را به کام می‌گیرد و آن را به عسل تشبیه می‌کند. پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله حضرت زهرا صلی‌الله‌علیه‌وآله را به بغل می‌گیرد و سینهٔ آن حضرت را می‌بوید و وقتی عایشه به آن حضرت صلی‌الله‌علیه‌وآله اعتراض می‌کند، پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله می‌فرماید: «من از زهرا علیهاالسلام بوی بهشت را استشمام می‌نمایم»(ر. ک : عیون اخبار الرضا علیه‌السلام ، ج ۱، ص ۱۱۵٫ امالی صدوق، ص ۳۰۵). حضرت زهرا علیهاالسلام در آیهٔ مباهله عِدلی ندارد و به تعبیر دقیق عرفانی، احدیت ولایت است. مقام احدیت ولایت جز به قامت بلند حضرت زهرا علیهاالسلام بر قامت دیگری راست نمی‌آید؛ از این روست که آن حضرت علیهاالسلام هیچ عنوانی ندارد و تمامی عناوین از نبوت و امامت بر وجود مبارک آن حضرت کوتاه است و مقام قدسی آن حضرت علیهاالسلام مجهول است. زهرا علیهاالسلام مفاتیح غیب و احدیت غیب است که هیچ عنوانی برنمی‌دارد و قامت هر عنوانی بر جمال و قامت حضرت زهرا علیهاالسلام کوتاه است و این‌گونه است که پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله مدهوش زهراست. در روایات است که در روز قیامت، نخستین کسی که وارد بهشت می‌شود، حضرت زهرا علیهاالسلام است. حتی در روایات اهل سنت است که آن روز، حضرت زهرا علیهاالسلام پیشاپیش حضرت رسول صلی‌الله‌علیه‌وآله حرکت می‌کند. اگر در روز مباهله، حضرت زهرا علیهاالسلام در پی حضرت رسول اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله است، از باب حجاب عصمت و وجود حرامیان بود؛ اما در قیامت، از باب شکوه و بزرگی حضرت زهرا علیهاالسلام ، به خلق آخرت امر می‌شود چشم‌ها را فرو اندازید و سرهایتان را پایین بگیرید که صدیقهٔ طاهره علیهاالسلام می‌خواهند وارد محشر شوند(امالی صدوق، ص ۷۰).

 

 حضرت زهرا علیهاالسلام در جریان مباهله در پی پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله و پیشاپیش حضرت امیرمؤمنان علیه‌السلام حرکت می‌نمودند؛ یعنی آن حضرت علیهاالسلام میان نبوت و ولایت قرار گرفته بودند؛ چرا که احدیت ولایت هستند. خوشا به سعادت شیعه که ولایت زهرا علیهاالسلام را دارد و خوشا به حال کسانی که در دل و روح و جان خود عاشق آن حضرت علیهاالسلام می‌باشند.

بحث ولایت، یکی از پیچیده‌ترین بحث‌هاست که تاکنون منطقی برای فهم آن نگاشته نشده و اصول و قواعد این باب، تبیین نگردیده است. گاه برخی در بحث‌های ولایت، چیزهایی می‌گویند که بیش‌تر احساسی و بر اساس محبت است و هیچ پشتوانهٔ منطقی ندارد و گاه برخی در این زمینه به بهانهٔ فرار از غلو، به تفریط گرفتار می‌آیند. ولایت، باطنِ نبوت و امامت است و حضرت رسول اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله و نیز حضرت امیرمؤمنان علیه‌السلام ، که در ناسوت دیده می‌شوند، ظاهر آن ولایت هستند. باید توجه داشت تفاوت درجهٔ پیامبران الهی به مرتبهٔ ولایت آنان بازمی‌گردد. حضرت ابراهیم علیه‌السلام با این‌که پیامبر و شیخ انبیاست و با این‌که نبوت بالاتر از امامت است، اما نسبت به حضرت امیرمؤمنان علیه‌السلام در مرتبه‌ای پایین‌تر است و این به لحاظ شدت ولایت حضرت امیرمؤمنان علیه‌السلام است. امامت نیز دارای درجات و مراتب است.

هم‌چنین این از ولایت رسول اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله است که آن حضرت را در تمامی عوالم و با تمامی امت‌ها قرار داده است. بنا بر اصل خلقت نوری، نمی‌شود حضرت خاتم صلی‌الله‌علیه‌وآله در عالمی باشند و در آن‌جا بدون امت و تنها باشند. پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله در هر جایی امتی دارند.

پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله و حضرت امیرمؤمنان علیه‌السلام چون ژرفای ولایت را داشته‌اند، هم دوستان باصفایی برای هم بوده‌اند و هم دوستان باصفایی داشته‌اند! به‌طور مثال باید از جناب مقداد بگوییم. دربارهٔ مقداد رحمه‌الله نوشته‌اند که ذوب در ولایت بوده و همواره چشم بر دهان مبارک پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله و حضرت امیرمؤمنان علیه‌السلام داشته است و همین ویژگی است که او را از سلمان، برتر نموده است. وی وقتی می‌دید که حضرت امیرمؤمنان علیه‌السلام با آن نابکاران مجبور به بیعت حقیرانه می‌شود، او نیز بیعت می‌کند و در این رابطه بحث نمی‌کرده است که زود بیاید یا دیر برود. او، هم نسبت به کارهای غرورآفرین، ولایت‌پذیر بوده و هم نسبت به کارهایی که تحقیر به همراه داشته است. عظمت مقداد به خاطر این است که در باب ولایت چنین فهم و درکی داشته است و حتی مشکلی که برای حضرت سلمان نقل می‌کنند ـ که برای بیعت دیر آمده و دل وی مضطرب بوده است ـ در مورد مقداد نیست(ر. ک : بحار الانوار، ج ۲۸، ص ۲۶۱).

در برابر، دشمنان آنان نیز عناد، کینه و بغض فراوانی داشته‌اند. در میان دشمنان رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله گویی بدتر از ابولهب نبوده است که حتی خداوند را نیز عصبانی می‌کند که می‌فرماید: «تَبَّتْ یدَا أَبِی لَهَبٍ وَتَبَّ»(تبت / ۱). او بسیار وحشتناک به پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله بغض داشته است. پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله او را دعوت می‌کند و برای او آب‌گوشت می‌گذارد؛ ولی تا رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله «بسم‌اللّه» می‌گوید، او فریاد می‌زند: «ای قوم! تا این مرد جادویتان نکرده است، بلند شوید!» و میهمانی آن حضرت صلی‌الله‌علیه‌وآله را این‌گونه بر هم می‌زند. او عموی پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله و بزرگ قبیله و فردی متنفذ و مهم بوده است و دیگران از او پیروی داشتند(بحار الانوار، ج ۱۸ ، ص۴۵). حضرت امیرمؤمنان علیه‌السلام نیز دشمنان خبیثی هم‌چون معاویه، عمر و عایشه داشته است. عایشه از همه بدتر بوده و حاصل جمع بغض عمر، ابوبکر و معاویه است. او نسبت به حضرت زهرا علیهاالسلام بغض شدیدتری داشته است.

چگونه ممکن است چهارده معصوم علیهم‌السلام به این اندازه منشأ تناقض و صفات متقابل شوند که یکی آن‌قدر علاقه داشته باشد و این یکی این‌قدر بغض و عناد؟

مطالب مرتبط