محبوبان، کسانی هستند که خداوند آنان را برگزیده و جدا کرده است؛ از این رو، آنان پیشی گرفتهاند.
اینان کسانی نیستند که خود سیر داشته و تنها شدهاند؛ بلکه این خداوند است که آنان را سیر داده و تنها ساخته است.
خداوند، محبوبان را در سیر، حرکت، ظهور و وصول تنها کرده و قیامتشان را در بدایتشان قرار داده است. اینان هستند که مصطفی، مرتضی و مجتبی میباشند؛ کسانی که هنوز به دنیا نیامده بودند که خداوند آنان را برگزید و آنان هستند که از همه پیشی گرفتهاند. در سلوک، تنها اینان هستند که به منزل چهارم راه مییابند و با دست حق برای دستگیری از مردمان میآیند. اولیای کمّل در این گروه میباشند، نه از محبّان که معرفت و قرب را با زحمت میگیرند. آنان تا خداوند را از غیر جدا کنند، هیهات است و بسیار زور ریاضت و فشارِ سختی میبرد. آنان باید گریه کنند، بسوزند، اشک و آه و غصه داشته باشند تا شاید موقع پیری، بسان حضرت ابراهیم علیهالسلام به امامت رسند: «وَإِذِ ابْتَلَی إِبْرَاهِیمَ رَبُّهُ بِکلِمَاتٍ فَاَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّی جَاعِلُک لِلنَّاسِ إِمَاما.
امّا محبوبی، به یک اشاره و جذب خداوند، خداوند را از غیر جدا میکند؛ بدون آن که زحمت و سختی بر وی وارد شود. وی از آنانی است که خداوند ایشان را برای خود آفریده است و آنان را تنها نموده است؛ تنهایی و غربتی که خود هنگامه و عالمی دارد. آنان دارای غربت ذاتی هستند و گاه غربت عرضی نیز بر آن افزوده میشود؛ برخلاف محبان که بعد از مدتی سلوک، در راه غریب میشوند. خداوند گاه به کسی عنایت خاص و ویژه دارد که او را تنها میکند. از عنایات خداوند ـ که در قالب مصیبت، شکست، فقر، تنهایی و غربت است ـ نباید غافل بود؛ تا چه رسد به آن که کسی بر اثر سستی همت و نادانی و مستی خواب، از آن بیزار باشد.
محبوبان، از نطفه تنها هستند و کسی نمیتواند داعیه مسابقه با آنها داشته باشد؛ وگرنه مایوس و گمراه میشود و کار وی به شکست میانجامد؛ چرا که این خداوند است که پشت محبوبان قرار دارد و آنان از ناحیه اوست که برگزیده شدهاند. اولیای کمّلی که بلاکش عالماند و دم از محنت و بلا میکشند و دمار از روزگارِ درد در میآورند؛ کسانی که هر گوشه دلشان هزار شکن در شکن است. اگر تمامی عالم و آدم هم حرکت کنند، کسی به آنان نمیرسد و آنها همواره از خداوند پر شدهاند و برای همین از پیشیگرفتگان هستند. کسی که در سلوک، استادی محبوبی بیابد، سلوک با تمامی سختیهایی که دارد، برای وی مشکل نیست و استاد کارآزموده محبوبی، وی را در تمامی مشکلات به تعادل میرساند؛ اما اگر استاد از محبان باشد، چون خود به سختی پیدا کرده است، شاگرد را زجرکش میکند تا گزارهای را به او بیاموزد و گامی را برای رفتن به وی نشان دهد. محبوبان، معرفت را آسان و ارزان به دست آوردهاند و ارزان هم خرج میکنند؛ ولی نمیگذارند به کسی آسیب و آفتی وارد شود. اگر سالک محبی به استادی محب برسد، باید خود را برای سختیها آماده کند؛ اما استاد محبوبی ـ اگر وی را شایسته و قابل ببیند ـ بهآسانی عطا میکند و چنانچه زمینه و قابل، مشکل داشته باشد، هیچ اعطای غیر مناسبی از آنها سر نمیزند.
محبوبان وقتی به خدا میرسند، سرعت ندارند. خلق در راه و پشت سر آنها هستند و نیز آنان با حق هستند و دیگر جایی ندارند که لازم باشد بدوند! آنان نه همچون خلق مشکل دارند که لازم باشد بدوند ـ و کسی از پدیدهها نمیتواند از آنان پیشی گیرد ـ و نه از حقتعالی دور هستند تا لازم باشد برای وصول به او سرعت بگیرند: «لِمَنِ الْمُلْک الْیوْمَ لِلَّهِ الْوَاحِدِ الْقَهَّارِ». آرامش حق در قیامت و در دنیا، چهره اولیای خداست. غیر از اولیای خدا هیچ کس آرامش ندارد و همه مضطرب هستند و از استرس و تنیدگی رهایی ندارند. این مومن است که ایمن است و مامنی برای پناه دارد و در ایمان خود آرام میگیرد.
محبوبان مخصوص به ذکر خداوند هستند و خداوند ذکر را به آنان ویژگی داده است. برای همین است که ذکر خداوند سبب میشود سنگینی از آنان دور داشته شود و همواره ضدعفونی و سبک باشند.
ذکر در صورتی برای محبان سلامت دارد که آنان را سبک کند و عفونتهای ایشان را پاک سازد؛ امّا اگر ذکر سبب ریا، تکبر و غرور شود، ذکری نادرست و بیماریزاست! کسی که در این دنیا با ذکر سبک شده است در روز قیامت نیز سبک محشور میشود و دوندگی ندارد؛ چنانچه محبوبان آنقدر جلودار میباشند که روز قیامت نمیدوند؛ بلکه آرام آرام هستند! آنان آرام آرام هم که بیایند، هزاران فرسنگ از دیگران جلو میباشند. محبوبان در دنیا سرعت بالایی دارند؛ ولی در آخرت تمامی پدیدهها را پشت سر خود دارند و فرسنگها از آنان جلو هستند! از این رو، دیگر نمیدوند؛ چون قیامت، محل ظهور حقتعالی است، نه جای سرعت.
محبوبان برای یافتههای خود تلاشی نداشتهاند. اولیای محبوبی خدا از باب «وَاَنْ لَیسَ لِلاْءِنْسَانِ إِلاَّ مَا سَعَی» رشد نکردهاند. آنان تمامی کمالات و معارف خود را پیش از تولد و گام نهادن بر ناسوت، داشتهاند. اولیای کمّل و حضرات چهارده معصوم علیهمالسلام جملگی از محبوبان هستند. آنان دارای خلقت نوریاند. فصل نوری ایشان تمامی کمالات را پیش از ناسوت، ملکوت و عالم مثال نزولی، عالم ذر، عالم عقول و ارواح و فیض منبسط و پیش از اسما و صفات، داشته است. آنان کسانی هستند که بلا را شیرین میبینند؛ برخلاف محبان که با سختی راه میروند و مشقتهای مسیر را به خود نسبت میدهند. محبوبان، تیغ تیز شقیترین انسانها را فوز و رستگاری میبینند و این روحی است که به آنان به صورت اعطایی دادهاند. چرایی و چگونگی این امر را در کتاب «خداانکاری و اصول الحاد با نقد و تحلیل» توضیح داده و در آنجا گفتهایم چرا برای نمونه زمینی که برای بنای ساختمان انتخاب شده است، جایی از آن برای پذیرایی در نظر گرفته میشود و جای دیگر آن برای سرویس بهداشتی. تمام حکمت را باید ملاحظه کرد تا به چرایی این امر پی برد. در آن صورت فهمیده میشود که گندم باید از گندم بروید و جو ز جو!
محبوبان در آیه مبارکه تطهیر معرفی شدهاند: «إِنَّمَا یرِیدُ اللَّهُ لِیذْهِبَ عَنْکمُ الرِّجْسَ اَهْلَ الْبَیتِ وَیطَهِّرَکمْ تَطْهِیرا». «إِنَّمَا» برای حصر است و انحصار اراده خداوند، طهارت ذاتی اهل بیت علیهمالسلام را میرساند. همچنین است آیه «إِنِّی عَبْدُاللَّهِ آَتَانِی الْکتَابَ وَجَعَلَنِی نَبِیا». حضرت عیسی در بدو تولد خود چنین میگوید، بی آنکه سعی و تلاشی برای یافتن نبوت و کتاب داشته باشد. آنان از کسانی نیستند که در راه چیزی پیدا کنند؛ آن هم چیزی که بسیار جزیی است.
افزون بر معرفت و عرفان محبوبی، که اعطایی است، برخی از استعدادها و نیز نیروی خردمندی انسانها نیز اعطایی است؛ چنانکه در روایت است:
عن ابی هاشم الجعفری قال: کنّا عند الرضا علیهالسلام فتذاکرنا العقل والادب فقال: یا ابا هاشم! العقل حباء من اللّه والادب کلفه، فمن تکلّف الادب قدر علیه، ومن تکلّف العقل لم یزدد بذلک إلاّ جهلاً.
سابقه و پیشینه هر کسی در نحوه آفرینش و حرکت ناسوتی وی بسیار موثر است. کسی مسیری دارد که طاهر و پاک به دنیا میآید و دیگری از مسیری آمده است که بوی منجلاب را با خود دارد. انسان در دنیا ظهوری از داشتههای پیشین خود در دیگر عوالم است. هر کسی هرچه هست، از پیشینه و سابقه خود دارد. جبری هم در کار نیست؛ چرا که همه چیز به عشق نقش زده شده است و عشق جای جبر و اختیار نیست. بحث جبر، بحثی استعماری برای فریفتن تودههاست که خلفای جور، صحنهگردان و مروّج آن بودند و آیه «سعی» نیز تنها در پارهای از کارها موضوع دارد. البته آدمی نسبت به آینده خود اراده و اختیار نسبی دارد. یکی از سوابق برخی پدیدهها، نطفهای است که از آن آفریده شده است. انسانی ضعیف به دنیا میآید و سعی وی مناسب با ضعفی است که دارد و یکی قوی است و متناسب با توان و وقت خود در ناسوت همت دارد و کار میکند؛ امّا نه قوه و نه ضعف، از سعی و تلاش نیست و ریشه در پیشینه فرد دارد. آدمی نسبت به آینده میتواند به صورت جزیی موثر و کارآمد باشد؛ اما از گذشته خود تنها متاثر و منفعل است. هر فکر و حرکتی خلاصهای از گذشته آدمی است که ظاهر میشود؛ گذشتهای که پدر و مادر، محیط و جامعه، تنگی و گستردگی عالَم، سرما و گرما، خاک محل زندگی و لقمه و نیز ارواح طیبه یا خبیثه در آن اثر داشتهاند