جامعه ى بشرى در راه تحقّق آرمان هاى بلند الهى و حيات كامل انسانى، گذشته از انديشه، عقل و اصول درونى، نيازمند مربيان الهى است
برخورد نیکو و کمال عقل
«علی بن إبراهیم، عن أبیه، عن جعفر بن محمّد الأشعری، عن عبید اللّه الدهقان، عن درست، عن إبراهیم بن عبد الحمید قال: قال أبو عبد اللّه علیهالسلام : أکمل النّاس عقلاً أحسنهم خلقا».
ـ امام صادق علیهالسلام میفرماید: کاملترین مردم در عقل کسی است که اخلاق نیکوتری دارد.
بیان: در این فراز، یکی از نشانههای کمال عقل آمده است. اگر کسی بخواهد به دست آورد عقل وی به کمال رسیده است یا نه باید به اخلاق و رفتار و نحوهٔ برخورد خود با دیگران نگاه کند. کاملترین عاقل، خوش خُلقترین فرد است. کسی که شیرین و ملس، خندهرو و خوش برخورد است. افرادی که عقل بالایی دارند و پخته هستند، خوش اخلاق، خوش کار و در خانه و جامعه برخورد نیکویی دارند و حسن و کمال آنان در همه جا معلوم است.
افراد زیبارو یا قد بلند یا سنگین وزن را به نگاهی میتوان شناخت و فردی که به کمال عقل رسیده است نیز به حسن خلق او شناخته میشود. آنان خوش برخورد، خوش انضباط، خوش معامله، خوش حساب و خوش رفتار میباشند و این گونه نیست که تنها بخندند و خندهرویی به دیگران را خوش اخلاق بدانند. تبسم نیز در او هست ولی خوش حسابی نیز با او میباشد و کسی را در عبادات و معاملات خود ناراحت نمیسازد. انسان اگر سالم باشد و عقلی محکم داشته باشد زود جوش نمیآورد.
اگر کمال عقل باشد حسن خلق نیز همراه آن است و اگر حسن خلق باشد کمال عقل نیز با آن است. البته متاع ادب و عقل با درس و علم به دست نمیآید؛ چون امری اعطایی است و خداوند است که باید آن را به کسی ببخشد، از این رو باید آن را از خداوند خواست.
عقل هبهای است که خداوند آن را به هر کسی مقداری از آن را که میخواهد میدهد و میان مرد و زن در این مسأله تفاوتی نیست. مرد عصبی یا زن بد اخلاق غیر قابل تحمل است! گاهی مؤمنی زیارت عاشورا و نماز جماعت میخواند و اهل معصیت و گناه هم نیست، ولی بد اخلاق است، یعنی عقل وی اندک است؛ بنابراین اگر عقل انسان کم باشد به نماز، روزه، مسجد و زیارت عاشورا ارتباطی ندارد.
علم و ادب را با زحمت میشود به دست آورد و هر کس میتواند عالم شود، اما هر کس نمیتواند عاقل شود.
خردورزی اعطایی و ادبپروری کسبی
«علی عن أبیه، عن أبی هاشم الجعفری قال: کنّا عند الرضا علیهالسلام فتذاکرنا العقل والأدب، فقال: یا أبا هاشم: العقل حباء من اللّه والأدب کلفة، فمن تکلّف الأدب قدر علیه، ومن تکلّف العقل لم یزدد بذلک إلاّ جهلاً».
ـ ابوهاشم گوید: ما نزد امام رضا علیهالسلام بودیم و دربارهٔ عقل و ادب با هم بحث میکردیم که امام علیهالسلام فرمود: عقل بخشش و عطایی از خداوند است و ادب سختی و رنج است. کسی که ادب را با سختی به خود گیرد بر آن دست مییابد اما کسی که عقل را با رنج بگیرد چیزی جز نادانی بر او افزوده نمیشود.
با زحمت و سختی میتوان عالم شد ولی عقل با سختی به دست نمیآید بلکه اگر کسی در پی کسب عقلانیت باشد هرچه بکوشد جز بر ناآگاهی و جهل او افزوده نمیشود و دستاوردی ندارد و بیعقلتر میشود! این سخن بسیار سنگین است.
کسی که بخواهد ادای افراد عاقل را در آورد یا خود را به تعقل بزند چیزی به چنگ نمیآورد جز جهل و نادانی. اگر کسی مشکل عقلانی و معرفتی دارد نباید دست و پا زند که اگر چنین کند جاهلتر میشود.
فردی که عقل کم و اندکی دارد باید سراغ عاقلی که خداوند به او عقل فراوانی داده است را بگیرد و از او در کارهای خود مشورت و کمک بخواهد. انسان با چند تست و آزمایش میتواند خود را بشناسد که آیا عقل خوب و کافی دارد یا نه. اگر با عقلانیت و تعقل خود چند کار انجام داد و در آن موارد اشتباهاتی پیش آمد باید به فردی عاقلتر از خود مراجعه کند و با او مشورت نماید. برخی خیلی عاطفی هستند و کمتر عقلانی میاندیشند، چنین فردی باید با افراد عاقل مشورت کند و خود را اذیت نکند! کسی که زیاد اشتباه میکند یا در مشکلات هرچه میاندیشد راه برونرفت سالمی نمییابد نیاز به مشورت با فردی را دارد که خداوند به او عقل عطا کرده است و در این میان تفاوتی ندارد ظرف مشورت زن باشد یا مرد؛ چرا که خداوند همانگونه که به برخی از مردان عقل میبخشد به بعضی از زنان نیز عقل اعطا نموده است.
زن را میتوان امتحان کرد و چنانچه عقل خوبی دارد و از خداوند، آخرت، قناعت، آبرو و عزت سخن میگوید با او میتوان مشورت نمود و اگر زنی است که جز از طلا و لباس و دنیا سخن نمیگوید باید مواظب بود انسان را بهخاطر طلا و مال دنیا به گناه، معصیت و هزینههای اضافی نکشاند. البته مردی که عقل داشته باشد ممسک نیز نخواهد بود و برای خانه و زندگی و زن و فرزند هزینه میکند.
کسی که در چندین معامله اشتباه و ضرر میکند و تصمیمهای مهم زندگی وی آکنده از خطاست باید از فرد عاقلی کمک بگیرد و با او مشورت کند و این نیز مشکلی نیست چرا که هر انسانی بسیاری از چیزها را ندارد و همان گونه که برخی پول دارند و برخی وام و برخی سرمایه دارند و بعضی فقر، برخی نیز ممکن است عقل نداشته باشند و آنان باید در کارهای بزرگ و مهمی که دارند مشورت نمایند.
تقبیح مادهگرایی در کلام امیرمؤمنان علیهالسلام
حضرت امیرمؤمنان علیهالسلام نسبت به معرفی جهت مادی انسان و در تقبیح مادهگرایی صرف بیانی روشن و گویا دارند. آن حضرت علیهالسلام در فرازهایی که در نهج البلاغه است میفرمایند:
«ما لابن آدم والفخر، أوّله نطفة، وآخره جیفة، وما بینهما حامل عذرة. ضع فخرک، واحطط کبرک، واذکر قبرک».
«من کانت همته ما یدخل فی بطنه کانت قیمته ما یخرج من بطنه».
«مسکینٌ ابن آدم، مکتومُ الأجل، مکنون العِلَل، محفوظ العمل، تؤلمه البقة، و تقتله الشرقة، وتنتنه العرقة» .
حضرت علیهالسلام در بیان نخست میفرماید: آدمی را چه به فخر که آغازش نطفه و منی است و پایان وی مردار و مادهٔ متعفن و امروز او نیز حامل نجاست و کثافت است و همیشه چند پیمانه پلیدی را به سیر و گشت میگرداند.
حضرت امیرمؤمنان علیهالسلام در فراز بعد میفرماید: کسی که همت وی چیزی است که در شکم خود جای میدهد، ارزش وی به مقدار چیزی است که از گلوگاه زیرین او خارج میگردد.
این سخن به دست میدهد که آدمی بدون توجه به معنویات و امور روحی و روانی چیزی جز زیانباری، پستی و کوچکی نیست. فرازهای دیگری نیز در این رابطه وجود دارد که درصدد بیان آن نیستیم؛ ولی چیزی که مهم است این است که آن حضرت، حقیقت آدمی را چیزی برتر از ماده میدانند و ماده و دنیای ناسوت، تنها ترکیب بیان، ظهور و حقایق پنهان آدمی میباشد.
صراط مستقیم
در روایات اسلامی، معانی بسیاری برای صراط مستقیم آمده است؛ مانند: «معرفت الله» و «معرفت امام» و یا این که: «صراط دو راه دارد: یکی در دنیا و یکی در آخرت» و «هر کس در دنیا امام خود را بشناسد، در قیامت از صراط میگذرد» و یا این که: «هنگام عبور از صراط، بعضی چون «برق لامع» بهتندی تند و بعضی عدوا (دوان دوان) و بعضی ماشیا (با پای پیاده) و برخی معلقا (آویزان و گرفتار) میگذرند و عدهّای نیز در آتش خواهند افتاد» و همچنین «صراط پلی است به روی جهنم که «أدقّ من الشعر و أحدّ من السیف» است؛ از مو باریکتر و از شمشیر تیزتر است.
تمام این معانی و اوصاف با بیان ما ـ که صراط همان «عدالت» و «حد وسط» باشد ـ سازگار است؛ و میتوان گفت: این معانی مصادیق عدالت را بیان کرده است.
بنابراین، کسی که میگوید: نماز نمیخوانم و گناه هم نمیکنم، با کسی که نماز میخواند و گناه هم میکند، هر دو گناهکار میباشند. کسی که مکه نمیرود و ربا نمیخورد، با کسی که مکه میرود و ربا میخورد، هر دو گمراه هستند. آن که بدی میکند و آن که ترک خوبی میکند، هر دو باطل میباشند.
این است معنای «صراط مستقیم» و «صراط الّذین انعمت علیهم».
«مغضوب علیهم» و «ضالّین» نیز شامل «شیطان» و «یزیدیان» میشود و آنان که به اصل و نسب، پول، مال و منال خود مینازند، تمامی جزو طوایف گمراهان میباشند.
بهرهمندی از امکانات در شرایط عادی و بحرانی
مراتب بهرهمندی هر انسانی در رویارویی با شرایط عادی و طبیعی یا غیر عادی و بحرانی از امکانات و تواناییهای ظاهری و باطنی که باعث رسیدن او به اهداف و مقاصد مادی یا معنوی میشود، مسألهٔ بسیار مهمی است؛ زیرا انسان در شرایط مختلفی که پیش رو دارد، ممکن است از امکانات ظاهری و باطنی یکسانی برخوردار نباشد و در نتیجه نمیتواند به یک اندازه از آنها در جهت رسیدن به مقاصد خود بهره ببرد؛ از این رو ممکن است در شرایط گوناگون، برخورد و واکنشهای یکسان و هماهنگی نداشته باشد.
برای نمونه: آدمی در برابر خوراک و خواب طبیعی، سرمای واقعی زمستان، گرمای واقعی تابستان و خواب واقعی نیمه شب ـ که حوادثی عادی است ـ برخوردی عادی دارد؛ زیرا در این شرایط میتواند بهترین و برترین بهره را از غریزه و گرایشهای طبیعی در راه رسیدن به اهداف و مقاصد مادی و معنوی خود ببرد، ولی در مواجهه با حوادث غیر عادی؛ مانند: زلزله، سیل، طوفان، نمیتواند حالت عادی از خود نشان دهد؛ بر این پایه آدمی نباید در برابر اینگونه پدیدهها بیتفاوت باشد و برای آنها برخورد لازم را پیشبینی نکند. چه بسا حادثهای غیر عادی در اندازهٔ بهرهبری از امکانات مادی و معنوی موجود، تأثیر منفی گزارد و انسان را از رسیدن به مقاصد مورد نظرش محروم سازد؛ از این رو امام سجاد « علیهالسلام » خواستههایی را در رویارویی با پدیدههای غیرعادی از خداوند درخواست مینماید و میفرماید:«وَاجْعَلْ أَوسَعَ رِزْقِک عَلَی اِذَا کبُرْتُ»؛ و بیشترین وسعت و گشایش در رزقت را که برای من مقدر کردهای، برای دوران پیری و سالمندیام ذخیره فرما.
مکارم اخلاق
معالیاخلاق، همان قلهها و فرازهای بلند اخلاقی است؛ همان کمالات و کرامتهای اخلاقی که آقا رسول الله« صلیاللهعلیهوآله » خود به آنها متخلق و پای بند بوده است تا جایی که حضرت حق، آن حضرت را مورد ستایش ویژهٔ «اِنَّک لَعَلی خُلُقٍ عَظیمٌ» قرار داده است و میفرماید: «همانا تو ای پیامبر« صلیاللهعلیهوآله »، دارای خلق بزرگی هستی» و حضرتش را به عنوان الگو و سرمشق کامل برای مؤمنان معرفی مینماید و میفرماید: «وَ لَقَدْ کانَ لَکمْ فی رَسولِ اللّهِ أُسوَةٌ حَسَنةٌ؛ بدرستی که پیامبر خدا برای شما الگوی خوبی است.»
حضرت نیز خود فرموده است: «إِنّی بُعِثْتُ لاتَمِّمَ مَکارِمَ الأخلاق؛ من از سوی حق تعالی برای اکمال و اتمام مکارم و کمالات اخلاقی و تحقق و تخلق و رسیدن شما به آنها بر انگیخته شدهام.» زیرا آن حضرت، نزدیکترین آفریدگان به حق است و اوصاف و خلقیات کمالی «أقرب خلق به حق» نیز از همهٔ آفریدهها به حق نزدیکتر باشد؛ چنانکه امام سجاد« علیهالسلام » میفرماید: «وَ إِنَّ أَقربَکم مِنَ اللّهِ أَوْسَعُکمْ خُلقا؛ هر کدام از شما اخلاقش نیکوتر باشد، نزد خدای تعالی مقرّبتر است.»
بنابراین بعثت آقا رسولالله« صلیاللهعلیهوآله » که سرآمد و خاتم کمالات همهٔ انبیاست، فرآیندی دارد که به مراتب برتر است از آنچه پیامبران پیشین به آن مبعوث بودهاند. در این حدیث، حضرت میفرماید: من برانگیخته نشدهام که تنها به بشریت بگویم: دروغ نگویید، دزدی، جنایت، قتل، آدم کشی، شرابخواری، تجاوز به دارایی و ناموس دیگران، حیله، نیرنگ، ریا و تزویر نکنید؛ چرا که پیامبران بزرگی مانند موسی« علیهالسلام » و عیسی« علیهالسلام » همهٔ آن را بیان کردهاند و من برای تکرار و بیان دوبارهٔ آن مبعوث نشدهام، بلکه من برانگیخته شدهام تا بگویم: شما در سیر انسانی خود در مرتبهای از توانایی و رشد و استعداد هستید که نه تنها میتوانید گناه نکنید، بلکه اندیشهٔ گناه و سرکشی حق را نیز از حریم ذهن و دل خود دور سازید؛ بنابراین چون در کلاس جهانی شریعت من، که در بردارندهٔ همهٔ کرامتهای اخلاقی است؛ حتی خیال و اندیشهٔ گناه هم ضد ارزش است و باعث لغزش و نرسیدن شما به معالی و مدارج قرب الهی میشود؛ چنانچه حقتعالی میفرماید: «یا أَیهاالَّذینَ آمَنوا إِجتنبوا کثیرا مِنَ الظَّنِ، انَّ بَعْضَ الظَّنِ إِثْمٌ؛ ای کسانی که ایمان آوردهاید، از بسیاری از گمانهای خود دوری کنید؛ چرا که بعضی از آنها گناه است.» همچنین در حدیث است: «حَسَناتُ الأبرارِ سَیئاتُ الْمُقَرِّبین؛» معنای حدیث به مقتضای بحث چنین میشود: کارهایی که برای امتهای گذشته روا بوده، برای شما ناروا و گناه است؛ البته بر پایهٔ روایتی، حضرت عیسی« علیهالسلام » حواریان خود را از اندیشهٔ گناه نیز بازداشته است، ولی چنانچه از روایت زیر به دست میآید، این حکم تنها به حواریان و خواص از اصحاب او اختصاص دارد؛ ولی این حکم، نسبت به امت پیامبر آخرالزمان« صلیاللهعلیهوآله » از تعمیم و شمول ویژهای برخوردار است.
«عَنْ ابی عبدالله علیه السلام قال: «إِجتَمَعَ الحَواریونَ إِلی عِیسی علیهالسلام، فقالوا لَهُ: یا مُعَلِّمَ الخَیرِ أَرْشِدْنا، فقال لَهُم: انَّ مُوسی کلیمُ اللّهِ عَلَیهالسَّلامُ أَمرَکمْ أَنْ لا تَحلِفوا بِاللّهِ تَبارَک وَ تَعالی کاذِبینَ وَ أَنا آمُرُکمْ أَنْ لا تَحلِفوا بِاللّهِ کاذبینَ وَ لا صادِقین. قالوا: یا روحَ اللّهِ زِدْنا، فقال: إِنَّ مُوسی نَبی اللّهِ، عَلَیهالسَّلامُ، أَمرَکمْ أَنْ لا تَزِنوا وَ أَنَا آمُرُکمْ أَنْ لا تُحَدِّثوا أَنْفُسَکمْ بِالزِّناء فَضْلاً عَن أَنْ تَزِنوا، فَأَنَّ مَن حَدَّث نَفْسَهُ بِالزّناء کان کمَنْ أَوْقد فی بَیتٍ مُزوَّقٍ فَأَفْسَدَ التَّزاویقَ الدُّخانُ وَ إِنْ لَمْ یحْتَرِقِ الْبَیتُ؛(۱) امام صادق« علیهالسلام » فرموده است: حواریان، نزد عیسی« علیهالسلام » گرد آمدند و به او عرضه داشتند: ای آموزگار خوبیها، ما را راهنمایی کن؛ حضرت به آنان فرمود: موسی کلیم الله« علیهالسلام » به شما فرمان داده است که به دروغ، سوگند به خدا نخورید و من به شما فرمان میدهم که چه دروغ و چه راست، به خدا سوگند نخورید.
آنان گفتند: ای روح الله بیشتر بفرما؛ فرمود: موسی، پیامبر خدا« علیهالسلام » به شما فرمان داده است که زنا نکنید و من به شما فرمان میدهم که حتّی در درون خویش، اندیشهٔ زنا نیز راه ندهید تا چه رسد به این که زنا کنید؛ زیرا هرکه به زنا بیندیشد، مانند کسی است که در اتاقی نقاشی شده، آتش روشن کند که بر اثر دود، نقشهای آن از میان میرود؛ اگرچه اتاق آتش نگیرد».
وفا در اولیای الهی و حضرات معصومین علیهمالسلام
پدر، مادر، برادر، خواهر، دایی، عمو، خاله، عمه، دوست، رفیق، معلم و همکلاسی، هر کدام درجه و مرتبهای از وفا را دارند. حتی حیواناتی مانند سگ را باوفا میگویند. وفای حیوانات نسبت به انسانها بهقدری اندک و ناچیز است که به شمار نمیآید. وفای انسانهای بیگانه و حتی اقوام دور انسان در برابر وفای آنان به پدر و مادر خود بسیار اندک است که آن نیز به دیده نمیآید. وفای پدر و مادر در برابر وفای معلم و دانشمند راهنما و عالم نیز چنان ناچیز است که نمیتوان اسم وفا را بر آن گذاشت یا از آن برداشت نمود.
وفای عالمان دینی انتقال دانش و دین است. دانش و دین تمامی وجود عالِم است و علم بالاتر از غذا و پوشاک است. علم است که غذا، پوشاک و مسکن ساز است و انسان را پر میکند و از آشفتگی نجات میدهد.
با این وجود، وقتی انسان به وفای معصومان علیهمالسلام مینگرد و آن را درک میکند، وفای عالمان و هر آنچه در اوست رنگ میبازد. اگر انسان بهخاطر عظمت وفای حضرات چهارده معصوم علیهمالسلام بگوید وفایی در عالم نیست، سخنی دور از حقیقت نگفته است؛ چون این دو وفا به هیچ وجه قابل مقایسه نیست.
اگر به مادری که در حال وضع حمل است بگویند: یا تو باید زنده بمانی یا فرزندت، مادر حاضر است فرزند را قربانی خود سازد و خود زنده بماند. در فقه آمده است اگر زندگی مادر به زندگی فرزند برتری دارد باید او را نجات داد. این کاری عقلایی است و در این مواقع خطرناک، سخن از وفا نیست و این درجهٔ وفا را کسی ندارد؛ ولی حضرات معصومین علیهمالسلام این درجه از وفا را دارند و حتی در میدان جنگ نیز حاضر بودند خود تمام سختیهای سربازان را تحمل کنند، بجنگند و به جای آنان شهید شوند و شهادت یک سرباز آنان را ناراحت میساخت به گونهای که گویا چندین بار جان آنها به خاطر خبر شهادت سربازی از بدن خارج میگردد و اگر ضعف روحی داشتند دیگر جان به بدن آنها بر نمیگشت. هیچ فرمانده و مسؤول جنگی اینگونه نیست؛ مگر آنان که ائمهٔ معصومین علیهمالسلام را الگوی خود قرار داده باشد.
حضرات ائمهٔ معصومین علیهمالسلام در همهٔ صحنههای اجتماعی جلودار بودند. پیش از آنکه تیر به قلب و بدن سربازی اصابت کند، آن تیر به قلب و بدن آنان علیهمالسلام اصابت میکرد. آن حضرات علیهمالسلام از این مسائل بسیار دارند و از طرف دیگر قدرت روحی بالایی دارند که آنان را در این دنیا زنده نگاه میدارد.
ریشهٔ همهٔ وفاها از دین و حضرات معصومین علیهمالسلام است. هرچه بیوفایی است از شیطان و کفر است. امامان از طرف حق تعالی به ما وعدههایی دادهاند که اگر انسان از آموزههای آنان پیروی کند، آنها به عهد خود وفا میکنند و در برابر، شیطان نیز وعدههایی داده است که به هیچ کدام وفا نکرده و هرگز نمیتواند به آن وفا نماید.
برای نمونه، هنگام غضب عوامل چندی انسان را در اختیار خود میگیرد. نفس آدمی یا شیطان و یا هر دو با هم در این ماجرا حضور دارند و درصد حضور هر یک نیز تفاوت دارد. وقتی فردی عصبانی است و به اقدامی عجولانه دست مییازد و فرزند خود را به بهانهٔ تربیت کتک میزند، چنانچه فرزند معیوب شود وی تا آخر عمر از عصبانیت خود پشیمان میشود. شیطان در حال غضب است که به بیشتر انسانها وعده میدهد، بهطور مثال میگوید: باید او را اینگونه تربیت کنی و … ولی وی در آخر متوجه میشود نه فرزندی تربیت شده است و نه به خیری رسیده است و در این ماجرا نفس و شیطان وعدهای دادهاند که وفایی در آن نبوده است.
همانگونه که گذشت وفا را باید در دین و حضرات معصومین علیهمالسلام سراغ گرفت. آنان به تمامی وعدههایی که دادهاند وفا میکنند. بخشی از وعدههای دینی در این عالم است که انسان میبیند و اگر همین وعدهها را دنبال کند مییابد که آنها به وعدههای بعدی نیز عمل میکنند.
به طور مثال، وقتی قرآن کریم میفرماید: «إِنَّ الصَّلاَةَ تَنْهَی عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنْکرِ»؛ بهطور قطع همین گونه است. اگر انسان در پی نماز برود، به طور حتم از فساد باز میماند. نماز بالاترین حالات معنوی و روحانی انسان است و عشق و اتصال واقعی انسان در آن میباشد. نماز حقیقی و واقعی به هر میزان که به حقیقت نزدیکتر باشد به همان میزان انسان را از بدیها نگاه میدارد. اگر ما این حقیقت را با نماز خواندن یافتیم، میفهمیم وعدهٔ دین و قرآن کریم حق بوده و تحقق پذیرفته است. اگر انسانها وعدههای دین و پیشوایان دین علیهمالسلام را پی گیر باشند، مشکلات فراوانی که امروزه در دادگاهها دیده میشود به سراغ آنان نمیآید.
جامعیت در امور فردی و منزل
نحوه مدیریت خانواده توسط معصومین علیهم السلام در جامعیت ایشان در امور فردی و منزل دیده می شود. برای نمونه، پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله با تمامی گستردگی که از لحاظ امور اجتماعی دارند، از جهات خصوصی زندگی بهدور نمیباشند، بلکه در حد عالی از آن برخوردار است و گفته میشود زنان آن حضرت محدود به یکی، دو نفر یا چهار نفر نمیباشد: «یا اَیهَا النَّبِی، إِنَّا اَحْلَلْنَا لَک اَزْوَاجَک اللاَّتِی» (احزاب /۵۰)، تا جایی که میفرماید: «لاَ یحِلُّ لَک النِّسَاءُ مِنْ بَعْدُ وَلاَ اَنْ تَبَدَّلَ بِهِنَّ مِنْ اَزْوَاجٍ وَلَوْ اَعْجَبَک حُسْنُهُنَّ إِلاَّ مَا مَلَکتْ یمِینُک وَکانَ اللَّهُ عَلَی کلِّ شَیءٍ رَقِیبا» (احزاب / ۵۲)؛ دیگر برای تو کافی میباشد و زن دیگری برمگزین! و تبدل در میان آنها روا مدار. این سخن از بهرهمندی آن حضرت در این امور به حد کفاف حکایت میکند.
با آنکه حضرت دارای زنهای متعدد هستند، سخن از «بیوت» و «خانهها» است. این خانهها هرچه باشد، به روی همگان چنان باز است که قرآن کریم، آنها را از داخل شدن منع میکند و وسعت نظر نبی اکرم صلیاللهعلیهوآله را از آسیبپذیری محفوظ میسازد: «یا اَیهَا الَّذِینَ آَمَنُوا لاَ تَدْخُلُوا بُیوتَ النَّبِی إِلاَّ اَنْ یوْذَنَ لَکمْ» (احزاب / ۵۳).
وجود این زنها در زندگی چنان نیست که برای آنان سبب امتیازات مادی و آزادیهای عمومی بیشتر شود، بلکه محدودیتهای خاصی را نیز در پی دارد؛ چنان که میفرماید: «یا نِسَاءَ النَّبِی، مَنْ یاْتِ مِنْکنَّ بِفَاحِشَهٍ مُبَینَهٍ یضَاعَفْ لَهَا الْعَذَابُ ضِعْفَینِ، وَکانَ ذَلِک عَلَی اللَّهِ یسِیرا» (احزاب / ۳۰)؛ با زنهای آن جناب، چنان برخورد میشود که گناهانشان دو برابر همگان به حساب میآید و نه تنها از جزای عمومی مصونیت ندارند؛ بلکه این جزا درباره آنان از شدت بیشتری برخوردار است و سخن از «دو برابر شدن» آن پیش میآید. قرآن کریم به زنان پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله هشدار میدهد شما مانند زنان عادی نیستید و باید ملاحظه بیشتری داشته باشید و از محدودیتهای خاص خود آگاه باشید تا جایی که میفرماید اگر تحمل آن را ندارید، میتوانید زندگی خود را از زندگی پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله جدا سازید و این بار سنگین را در مقابل آن امتیازات معنوی، بر زمین گذارید.
اگر شما اهل دنیا هستید و همچون همگان میخواهید از آزادیهای عمومی برخوردار باشید، راه تازهای را در پیش گیرید: «یا اَیهَا النَّبِی، قُلْ لاِءَزْوَاجِک إِنْ کنْتُنَّ تُرِدْنَ الْحَیاهَ الدُّنْیا وَزِینَتَهَا فَتَعَالَینَ اُمَتِّعْکنَّ وَاُسَرِّحْکنَّ سَرَاحا جَمِیلاً» (احزاب / ۲۸).
در حالی که خداوند، آن حضرت و زنهای ایشان را از سوء استفاده و آزادیهای عمومی بر حذر میدارد، آن جناب را از محدودیتهای غیر ضروری و محرومیت از مواهب طبیعی باز نمیدارد و ایشان را با عنوان: «یا اَیهَا النَّبِی لِمَ تُحَرِّمُ مَا اَحَلَّ اللَّهُ لَک» مورد خطاب قرار میدهد.
همه این جهات و بسیاری از جهات دیگر از گستردگی و عمق روح آن جناب حکایت میکند و جامعیت آن حضرت صلیاللهعلیهوآله را روشن میسازد و در تمامی جهات، ایشان را سرآمد همگان قرار میدهد و با تمام گستردگیها، همراه با توازن و تعادل مطرح میسازد؛ در حالی که دیگران با اندک برخورداری از موقعیت و عنوان یا کمال و وصفی، خود را درگیر افراط و تفریط میسازند و تعادل و توازن خود را از دست میدهند و در این جهت تفاوت ندارد از کسانی باشند که به دنبال خوبیها هستند یا از آنهایی که در پی بدیها گام برمیدارند.
انسانهای عادی اگر موقعیت علمی به دست آورند، از دنیا میمانند و چنانچه به عبادت رو آورند، از علم میمانند و در صورتی که صاحب قدرت شوند، از هر دو بیبهره میگردند و اگر از تمامی این امور دور شوند، به خلوت میگرایند و خمودی و سردی، آنان را محاصره میکند و چنانچه در امور شهوانی حریص گردند، سر از پا نمیشناسند و عمر خود را در آن مصروف میدارند و بیخبر از تمامی حقایق و امور، خود را به آتش شهوت میسوزانند؛ اما حضرت رسول اکرم صلیاللهعلیهوآله در تمامی جهات حتی در امور زندگی و امر معاشرت با زنان، از تمامی افراد جامعه پیشتر بودند تا جایی که حق تعالی سخن از عفاف و کفاف سر میدهد.
اینگونه است که کسی نمیتواند آن حضرت صلیاللهعلیهوآله را به خمودی در امور شهوانی متهم سازد. آن حضرت صلیاللهعلیهوآله میفرماید: من با همه قوتی که در این امور دارم، عفاف پیشه کردهام، شما نیز باید چنین کنید. همینطور در تمامی امور، کسی یارای آن را ندارد که خود را در جهتی برتر و پیشتر از آن حضرت بداند تا بر او خرده گیرد و همین رمز موفقیت آن بزرگوار در زندگی است که در کوتاهترین زمان ممکن از عمر و دوران نبوت، بزرگترین موفقیت را داشتهاند تا جایی که گوی سبقت و خاتمیت را از همه پیشتازان ربودهاند.
صفای دل و گذشت اولیای الهی
یکی از ویژگی ها و خصایصی که خاندان اهل بیت علیهمالسلام دارند این است که از کسی که به آنان ستم روا داشته و بر آنان ظلم نموده است درمیگذرند و از او گذشت مینمایند.
کلمهٔ «اهل بیت علیهمالسلام » واژهای قرآنی است و به چهارده معصوم علیهمالسلام اطلاق میشود. به صورت نادر افرادی مانند سلمان فارسی و بالاتر از وی نیز که خردها از درک مقام آنان خسته و ناامید است از این خاندان شناخته میشوند. این خصیصه ویژه ی خاندان عصمت و طهارت علیهمالسلام و آشنایان به آنان؛ یعنی بزرگانی چون سلمان فارسی است و در جای دیگر یافت نمیشود. ویژگی و صفت یاد شده برای همهٔ ایشان است و چنین نیست که امام در مقام بیان ویژگی منحصر خویش باشند.
ویژگی یاد شده «گذشت» از فرد ستمگر است. بدیهی است در رتبهٔ نخست افرادی همپایهٔ خلفای سهگانه، معاویه، ابنملجم، شمر، حرمله و مانند آن به حضرت امیر مؤمنان علیهمالسلام، بیبی حضرت زهرا علیهاالسلام و آقا امام حسین علیهالسلام ظلم کرده است. منظور از ظلم، ستمهایی جزیی نیست؛ چرا که گذشت از آن به حضرات چهارده معصوم علیهمالسلام اختصاصی ندارد و دیگران نیز چنین گذشتهایی دارند. چه بسا ولی مقتولی که از قاتل پدر یا برادر خویش در میگذرد یا از کسی گذشت دارد که به وی تهمت زده و حیثیت و آبروی او را لکهدار نموده است. تمامی خانوادهٔ اهل بیت علیهمالسلام اینگونه هستند و زیر آسمان خانوادهٔ دیگری که تمامی آنان اهل گذشت باشند وجود ندارد و این صفای فراوان این خاندان را میرساند.
اما آیا اطلاق بخشش تمامی بنیامیه و بنی عباس را موضوع سخن قرار میدهد؟ در این صورت واقعیتهای خونینی که به دست آنان اتفاق افتاده است و حق و باطل و ظلم و عدالت و بهشت و جهنم چه میشود! آیا در این صورت با گذشت آن بزرگواران، جهنم به تعطیلی کشیده نمیشود. شاید بتوان گفت مشی و شیوهٔ این خاندان گذشت است اما این خداوند است و عدالت اوست که از دشمنان اهل بیت علیهمالسلام نمیگذرد. این خاندان با صرف نظر از امر الهی آمادهٔ گذشت از هر کسی میباشند و از حرمله یا شمر یا هر کس دیگری هیچ کینهای در دل ندارند و دل آنان صاف صاف است. رابطهٔ بنی امیه و بنی عباس با خداوند همانند کسی است که با خودروی خود فرزند کسی را کشته است و پدر وی از حق خود میگذرد اما قانون و نظام او را تنبیه میکند.
باید دانست در صورتی که گذشت اهل بیت علیهمالسلام نباشد، با توجه به حقوقی که بر مردم دارند کسی نیست که بتواند حساب بازپس دهد و ادعا کند که حق آنان را ادا نموده است. حتی شیعیان نیز گرفتار و بدهکار میشوند و چه بسا برخی عاق پدران معنوی و مادر معنوی خویش حضرت زهرا علیهاالسلام میگردند.
گذشت بسیار اهمیت دارد. گذشت در دلهایی وجود دارد که سرشار از صفا و پر از مهر است. این بزرگواری در هر کسی دیده نمیشود و هر کس را یارای آن نیست که از دیگران درگذرد. برخی خردههایی از دیگران میگیرند که مربوط به سالها پیش است اما دلی که از صفا پر است همهٔ بدیهایی که در حق وی روا داشتهاند را فراموش میکند. باید گذشت را تمرین نمود و از خطاهای کوچک درگذشت تا گذشت از خطاهای بزرگ برای انسان نهادینه گردد.
اولیای خدا، عالمان ربانی و مؤمنان راستین، هر شب دل خود را با دیگران صاف میکنند و رو به خداوند میگویند: خداوندا، ما از کسی دلگیر نیستیم، اگر کسی از ما دلگیر است، بهگونهای دلش را به دست آر و او را از ما خرسند ساز. خدایا ما را بدهکار کسی قرار مده. دل انسان باید چنان شفاف بشود که بگوید: خدایا، در دل من از هیچ کس دلگیری نیست. خدایا، توفیق ده آزار و گزندی از من به مردم نرسد.
موقعیت اجتماعی مقام جمعی
یکی از لوازم مقام جمعی انسان کامل داشتن موقعیت های اجتماعی گسترده است. برای نمونه، می توان به مقام جمعی حضرت رسول اکرم (ص) اشاره نمود. با آنکه درباره حضرت رسول اکرم صلیاللهعلیهوآله ، سخنها سراییده شده است، از عمق و ژرفای وجودی آن حضرت کسی آگاهی دقیقی به دست نخواهد آورد و تنها باید از دور نظارهگر وجود گسترده ایشان بود. چیزی که بسیار نیازمند دقت است و باید در جهت جامعیت آن حضرت مورد توجه خاص قرار گیرد، این است که آن بزرگوار چگونه در کمترین مدت، بیشترین موقعیتهای اجتماعی را به دست آورده است؟
با آنکه عمر نبوت پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله و عمر شریف ایشان نسبت به حیات دنیوی انبیای گذشته و مدت نبوت آنها قابل مقایسه نیست، موقعیتهای آن حضرت از چنین نسبیتی برخوردار است. تعداد آیات مکی و نیز آیات مدنی و گستردگی قرآن مجید و اعجاز ماندگار آن، و نیز عمری در حدود شصت و سه سال و رسالتی در حدود بیست و سه سال، با تمامی پیشامدهای فراوان شاهدی گویا برای تبیین این امر است! در این صورت، چگونه باید نتایج بیپایانی که وجود آن حضرت صلیاللهعلیهوآله برای جامعه بشری داشته است را توجیه کرد و در مقایسه با حضرات انبیای گذشته، آن را عنوان نمود و با توجه به ثمرات مستمری که دین اسلام به عنوان خاتمیت همراه دارد و آن حضرت، خاتم انبیا و آخرین پیامبر میباشد و سلسله رسالت با وجود آن حضرت تکمیل میشود و تکامل مییابد، با این حال چگونه باید این امر؛ یعنی گستردگی مناصب و موقعیتهای اجتماعی آن حضرت صلیاللهعلیهوآله را تبیین کرد؟
پاسخ این پرسش دقیق در همین سوال نهفته است. موجودی کامل و انسانی جامع نمیتواند موقعیت خود را در جامعه، در هر شرایطی ایجاد نکند و جامعیت چنین فردی شرایط تحقق آن را فراهم میسازد.
موقعیت آن حضرت صلیاللهعلیهوآله در «جامعیت» ایشان است و جامعیت، زمان و مکان را چندان اصل نمیداند و خود مناسبت ایجاد میکند؛ اگرچه جامعیت فردی خود موقعیت زمانی و مکانی را نیز همراه دارد و طفره ممکن نیست؛ چرا که فرد کامل در غیر شرایط لازم تحقق نمییابد.
جامعیت پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله ، خود حکایت از مناسبت زمان و مکان و وجود شرایط میکند و همیشه مناسبتها با هم رابطه مستقیم دارد و ملازمتهای وجودی در تمامی جهات فردی و اجتماعی حاکم است.
در اینجا به خلاصه از جامعیت آن حضرت از دیدگاه قرآن کریم نظری میافکنیم. البته این مهم، بحثهای دقیقتری را لازم دارد.
قرآن کریم در توصیف رسول اکرم صلیاللهعلیهوآله میفرماید: «یا اَیهَا النَّبِی إِنَّا اَرْسَلْنَاک شَاهِدا وَمُبَشِّرا وَنَذِیرا» (احزاب / ۴۵). در این آیه شریفه، حضرت رسول اکرم صلیاللهعلیهوآله آشکارا مورد خطاب حق تعالی قرار میگیرد و رسالت ایشان همراه با گواهی و شهود آن حضرت مطرح میگردد و به آن جناب، وسعت نظر عطا میگردد و نسبت به افراد جامعه و خوبیها بشارتدهنده و نسبت به بدیها، انذار و بیمدهنده معرفی میشوند که دارا بودن صفات خوب و دوری از صفات ناشایسته را برای آن حضرت همراه دارد. البته، دارا بودن این صفات در آیه بعد با دارا بودن «ولایت» همراه میشود و میفرماید: «النَّبِی اَوْلَی بِالْمُوْمِنِینَ مِنْ اَنْفُسِهِمْ» (احزاب / ۶). نبوت حضرت رسول اکرم صلیاللهعلیهوآله با ولایت کامل همراه است و منحصر به اخبار، انذار و تبشیر که در آیه پیشین از آن سخن گفته شد نمیباشد. ایشان از چنان وسعت ولایتی برخوردارند که از خود مومنان به آنها قرب بیشتری دارند و این منتهای اقتدار آن حضرت صلیاللهعلیهوآله را میرساند.
آیهای دیگر، وسعت ولایت آن حضرت را به همراه گستردگی رحمت بیان میدارد: «وَمَا اَرْسَلْنَاک إِلاَّ رَحْمَهً لِلْعَالَمِینَ» (انبیاء / ۱۷). چون ولایت آن حضرت صلیاللهعلیهوآله با رحمت عمومی برای همگان همراه است، نمیتواند به دیکتاتوری و حاکمیتهای شیطانی آلوده شود.
البته رحمت عمومی آن حضرت صلیاللهعلیهوآله با خشونت و سختگیری تمام با دنیای کفر و سران الحاد و با معاندان حق منافاتی ندارد و حق تعالی تمامی مومنان را در آن جهت بر میانگیزاند: «یا اَیهَا النَّبِی حَرِّضِ الْمُوْمِنِینَ عَلَی الْقِتَالِ إِنْ یکنْ مِنْکمْ عِشْرُونَ صَابِرُونَ یغْلِبُوا مِائَتَینِ وَإِنْ یکنْ مِنْکمْ مِئَهٌ یغْلِبُوا اَلْفا مِنَ الَّذِینَ کفَرُوا بِاَنَّهُمْ قَوْمٌ لاَ یفْقَهُونَ» (انفال / ۶۴).
حرکت با سیر نوری حضرات معصومین علیهمالسلام
معصوم علیهالسلام مظهر جامع اسمای الهی است؛ از این رو، هم جمال دارد و هم جلال و به تعبیر دیگر، مظهری کمالی است. معصوم کامل علیهالسلام ، با جمال، مهر و عطوفت میورزد و با جلال، پزشک جراح است که گاه ممکن است حتی استخوان سر انسان را بشکافد تا تومور مغزی هوا و هوس و بسیاری دیگر از امراض روحی انسان را که در ناسوت به آن دچار میشود، از انسان بزداید. گاه معصوم علیهالسلام در جراحی خود بهناچار تا جایی پیش میرود که در انسان، دست و پا و سری برای شکافته شدن باقی نمیگذارد و هنگامی که انسان به این مقام رسید، امام معصوم علیهالسلام دست و پا و سر او میشود و این شخص با سیر نوری حضرات معصومین علیهمالسلام سیر میکند و با سیر عاطفی و احساسی آنان میجنبد، تا آنکه با ایشان داخل بهشت شود؛ بهشتی که حوض کوثر در آن قرار دارد و این کوثر، حضرت فاطمه علیهاالسلام است.
اینگونه است که عالم ناسوت برای چنین فردی آخرتی میشود و پایانی است که بینهایت سیر و حرکتی دایمی در آن است و پایان سرگردانیها میباشد؛ هرچند عدهای به خاطر مشکلات فراوان، تاب و تحمل آن را ندارند و قالب تهی میکنند و همچون همّام، که قطرهای از کوثر امام علی علیهالسلام را نوشید، جان میسپرند. چه بسیارند افرادی که در این جرگه قدم نمیگذارند؛ زیرا از شکستن دست و پا وحشت دارند و اگر هم بروند متزلزل میشوند.