دنیا و هرچه در آن است مظاهر خداوند متعال است. اگر نسبت به موجودات و اشیا، رفتار و عملکرد خاصی داری، مانند این است که با خداوند متعال چنین رفتاری را در پیش گرفتهای.
بنابراین انسان نسبت به موجودات و اشیا، نسبت به زمین که بر آن قدم میگذارد و فردا در خاک آن قرار داده میشود، مسؤول است. میگویند وقتی انسان را در خاک دفن میکنند، زمین، آنچنان او را فشار میدهد که تمام استخوانهایش شکسته و آرد میشود. زمین به انسان خطاب میکند که تو بر من متکبرانه قدم میزدی و مستانه معلق میزدی. انسان در پاسخ میگوید من در مکان دیگری سکونت داشتم و این قطعه از زمین قبرستان، مربوط به من نمیشود. زمین میگوید من یکپارچهام و هرجا باشم، مخلوق خداوند هستم. لابد انسان تعجب میکند که عجب! تو ای زمین، ناطقی و سخن میگویی و زمین میگوید آری! آگاهی و هوشمندی من از تو بسیار بیشتر است و من تو را به خاطر اعمال ناپسندت، عذاب میکنم و جسمت را تحت فشار قرار میدهم. به همین دلیل، در روایت آمده است که انسان، به زمین حرمت بگذارد و محبت و مهربانیاش را خرج زمین بکند؛ برای نمونه در هر قطعهای از زمین، نماز اقامه کند؛ زیرا در روز قیامت، همان قطعه از زمین، به نمازگزاردن انسان شهادت میدهد، اما گاهی زمین شهادت میدهد که فلان شخص، اعمال زشت و کثیفی را مرتکب شده، ولی در نقاط مختلف و متعددی، اقامه نماز هم کرده است. گاهی مشاهده میشود آدمهایی که ظاهرمدار هستند، چنین رویهای را در پیش میگیرند. در هر مکان مناسبی اقامه نماز میکنند. انگیزهشان هم شهادت و گواهی زمین به نمازگزاردن آنها در روز قیامت است. اقامه نماز، بر بخشی از زمین، به معنای اقامه نماز بر تمام سطح زمین است؛ زیرا زمین، یکپارچه و مسطح است و متعدد نیست. در واقع، کره زمین یکی است. زمین یک حقیقت است. خواندن دو رکعت نماز بر بخشی از آن، به معنای اقامه نماز بر تمام سطح آن است. اعمال خوب و بد دیگر نیز همین حکم را دارند. در ملاحظه امور، سادگی بیش از حد، صفت خوبی نیست و معرفت، غیر از این را ایجاب میکند. در واقع، معرفت باعث ارتقای سطح نگرش انسان و رسیدن او به این نقطه میشود. ما برای اولین بار به عتبات مشرف شدیم و به مسجد کوفه وارد گشتیم. اقامه نماز از صبحگاهان تا ظهر، آن هم در نقاط مختلف مسجد، از اعمال مسجد کوفه است. من این اعمال را انجام ندادم. احساس خستگی میکردم. همراهانم تکهای کیک را برای صبحانه خورده بودند و داشتند نمازهای متعدد آن را اقامه میکردند. من تنها دو رکعت نماز اقامه کردم، سپس فوت کردم و نیت کردم که این نماز، برای همه و برای تمام مقامات باشد. به واقع، من در مسجد کوفه، بیش از دو رکعت نماز، اقامه نکردم. با خودم فکر میکردم که من نه بیکارم و نه ساده! مقام، متعلق به هر کسی میخواهد، باشد، همین دو رکعت نماز را تقسیم کنند و برای همه باشد. همانطور که گفتم احساس خستگی میکردم و صبحانه نیز نخورده بودم. من غذای عراقیها را نمیتوانستم بخورم. من دیگر حس و حال اقامه نماز را نداشتم. گرسنه هم بودم و باید سیر و سیراب میشدم. آهسته و بی سر و صدا از مسجد خارج شدم و به سمت یک کبابفروشی رفتم. با صاحب کبابی بنای رفاقت گذاشتم و گفتم حاجی! من از شما چند سیخ کباب درست و حسابی میخواهم. از او خواستم مقداری گوشت از یخچالش بیاورد. آن را با چرخگوشت، چرخ و ریز کرد. سپس ظرفی را که از آن استفاده میکرد، با آب معدنی شست و شو دادم. در کشور عراق، آب آشامیدنی چندان پاکیزه و سالم نیست، به همین دلیل، ما از بطریهای آب معدنی استفاده میکردیم. صاحب کبابی، آن ظرفها را شست و شو داد و تمیز کرد. سپس از او خواستم ده سیخ کباب را آماده طبخ کند. او همین کار را کرد و بعد از آن، یک قوری چای داغ و دبش تهیه کرد. خلاصه اینکه، آن کبابفروش با من رفیق شد و بیاندازه احساس دوستی و رفاقت و ابراز محبت میکرد. بعد از آن، به مسجد بازگشتم و در همان مکانی که با همراهانم قرار گذاشته بودم نشستم. دوستان سر رسیدند و از انجام اعمال، پرسیدند. گفتم کار من تمام شده است. یکی میگفت من موفق به انجام تمام اعمال نشدم و دیگری میگفت من برای انجام بعضی از اعمال، دچار کمبود زمان شدم. یکی میگفت من بعضی از اعمال را با شتاب و عجله بهجا آوردم و نفهمیدم چهطور نماز خواندهام. گفتم اما من تمام کارهایم را آرام و با طمأنینه انجام دادهام و برای همه مقامات و صاحبانشان نماز گزاردم آن هم بدون هیچ شتاب و نگرانی و عجلهای. تمام عالم هستی، حقتعالی و مظهر اوست. اگر بر چهرهای محبت کردی و مهربان بودی، انگار محبتت را خرج تمام عالم هستی کردهای. مگر نه این است که میگویند: «مَنْ قَتَلَ نَفْسا بِغَیرِ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فِی الاْءَرْضِ فَکأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِیعا وَمَنْ أَحْیاهَا فَکأَنَّمَا أَحْیا النَّاسَ جَمِیعا»(۱) تفاوتی بین موجودات وجود ندارد و یک مخلوق، مساوی تمام مخلوقات حقتعالی است. در واقع، خداوند صحنه آزمونی را برای ما فراهم کرده است. رفتار و نوع عملکرد من نسبت به یک مخلوق، نشانگر همان رفتار من با تمام مخلوقات حقتعالی است. به همین دلیل، ما باید بیش از هر چیز دیگر به کیفیت و چگونگی اعمال توجه داشته باشیم. تمام عالم هستی، ظهورات پروردگار است. خداوند حاضر و ناظر است. تو خداوند را قصد کردهای و با او کار داری و او را عبادت و پرستش میکنی، پس همین رفتار نیکو و شایسته را با ظهور و مَظهر و ظاهر حقتعالی، یعنی دیگر موجودات در پیش بگیر! بهقول معروف: گلی را که قصد داری عاشقانه به سر خداوند بزنی، به سر مخلوقات محترمش بزن و البته تفاوتی نمیکند. حق ظاهر نمیشود مگر به ظهورش. این، صورت حق است. تمام عالم هستی صورت پروردگار است. تمام عالم را در آغوش بگیر و دوست داشته باش! خانه ی کعبه نیز همین حکم را دارد. در واقع خانه کعبه با ضریح امامزاده تفاوتی ندارد. ضریح امامزاده با سنگ و دیوار کعبه هیچ تفاوتی ندارد. میتوان دست بر همین دیوار گذاشت و گفت: السلام علیک یا الله و تو در حال طواف خدایی؛ زیرا حق اگر ظاهر شود همین صورت اوست. اما در مورد آثار و معجزات امامزادگان، میتوان گفت که منوط به معرفت امام معصوم است؛ زیرا پیکر تمام امامزادگان، همان پیکر امام معصوم است. در اصل، تمام عالم هستی بدن معصوم است. زمانی که ما به زیارت پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله یا امامان معصوم علیهمالسلام میرویم، به پیکر پاک ایشان دسترسی نداریم و دست ما فقط ضریح بارگاه ایشان را لمس میکند. عالم هستی نیز حکم همان ضریح را دارد؛ زیرا جهان آفرینش، بدن معصوم است. میگویند که مرقد امامان، خصوصیت و آثار دیگری دارد، اما به واقع، ما کمخرد و کمهوش و کماستعدادیم. به همین دلیل با دیدن مشبکها، بیشتر احساس حضور میکنیم، اما شخصی که عارف است و معرفت در جانش رسوخ کرده است، با لمس دیوار ساختمان مثلاً یک بیمارستان یا زندان، همان احساس لمس ضریح و مشبکها را دارد. اما خصوصیت زیارت مرقد ائمه از این حیث است که شخصی که معرفت ندارد و معنویات و حالات روحانی را احساس نمیکند نیز این امور معنوی را تجربه کند و حالات روحانی برایش تداعی بشود. در غیر این صورت، یعنی اگر معرفت نباشد، امام معصوم نه در کنار ضریح مشاهده میشود و نه در مکانی دیگر؛ در حالی که «اشهد انک تسمع کلامی و تردّ سلامی و تشهد مقامی». انسان اگر معرفت در جانش باشد و عارف به امور معنوی باشد، چنانچه در زیر زمین یا در زندانی هم باشد، از چنین خصوصیات و ثمراتی بهرهمند است. در روایت است: به پشتبام خانههایتان بروید و دعا بخوانید. به واقع، دلیل چنین امری چیست؟ ضمن اینکه، خانهها و حریم زندگی خصوصی مردم از پشتبامها هویداست. هدف از چنین دستورالعملی، تغییر فضای فکری و روانی انسان و رهایی او و در نتیجه وصول او به درک و معرفتی بیشتر است. در واقع، هدف، رفع مشکلات انسان در پرتو نگاهی دیگر است؛ نگاهی عمیقتر با رویکرد معرفتگرایانه. وگرنه دعا خواندن در معابد و مساجد که لحاظی ندارد. در واقع، زایرانی که از نزدیک و دور، امام را زیارت میکنند، در زیارتشونده تأثیری ندارند؛ زیرا او همیشه و در هر زمان و مکانی زایر را مشاهده میکند. اما وصول خود زایر در این نزدیکی و در حرم، بیشتر و کاملتر است و این وصول، بیشتر و بهتر برای او تداعی میشود. مانند اینکه نمازگزار، نماز را به جای خانه، در مسجد اقامه میکند و به همین دلیل بندگی او بیشتر تداعی میگردد. البته ممکن است نمازگزار غافل باشد و هیچ تداعی و توجهی برای او رخ ندهد، اما سفارشهایی که در روایات، در مورد زیارت مقابر شده است، هدفمند است و برای این است که قرب و حضور، بیشتر بشود. اینکه احساس و درک بیشتر و بهتری صورت بگیرد؛ وگرنه «فمن یمت یرنی» یا به قول شاعر: «چو با منی در یمنی پیش منی، چو بیمنی پیش منی در یمنی». این موضوع از این جهت، زیاد تفاوتی نمیکند و اعمال و عبادات، چنانچه با معرفت انجام بشود، ماهیت و حقیقت آن واحد است. اما از این جهت، موضوع تفاوت دارد و باید با معرفت و دانش معنوی، تصحیح شده و مترقی گردد. گاهی انسان هزار رکعت نماز در مکانهای مقدس مثل مقامات مسجد کوفه اقامه میکند. مجموع هزار نماز دو رکعتی، دو هزار رکعت است. این مقدار نماز، چهقدر ارزش دارد؟ اما شخصی دو رکعت نماز اقامه میکند، در حالی که ارزش آن، افضل من عبادت ثقلین است. به راستی، افضل من عبادت ثقلین است، چند رکعت نماز است که انسان قصد اقامه آن را بکند؟ موضوع عبادت و بندگی، معرفت، قرب و حقیقت است. حقیقت این است که تمام عالم هستی، مظهر پروردگار و صورت اوست. پس با تمام عالم هستی مانند آفریدگار رفتار کن و خوشا به سعادت کسی که با همه موجودات، مانند خداوند متعال رفتار بکند. اینکه انسان به هر موجودی، با عشق و صفا نگاه کند؛ نه با نگرانی، کدورت، زشتی، تندی، تیزی، تلخی، توهم و اتهام و خلاصه با همه زشتیها و بدیها. گاهی دل، آنچنان نکبت، آلوده و کدر است که آدمی هرچه نگاه میکند، تعفن و زشتی میبیند و مردم را بد و پلید مشاهده میکند و نمیتواند با کسی دوستی کند. اما گاهی دل، آنچنان مصفا و پاک است که هرچه میبیند، حق و پاکی و صفاست. آیا آقا امیرمؤمنان، بین ابن ملجم و امام حسن تفاوت قائل میشده است؟ ما این موضوع را چگونه تصور میکنیم؟ یا اینکه امام حسین، چه دیدگاهی نسبت به حضرت علیاکبر و شمر ذی الجوشن داشته است؟ واقعیت این است که ما از این موضوعات، اطلاع چندانی نداریم؛ زیرا دل ما آنچنان مصفا و نورانی نیست که بتواند، حقایق را در خود منعکس کند و از مسایل، آگاهی یابد و هر موضوعی را با ظاهرگرایی و بر اساس شکلکها تحلیل میکنیم. انسان خوب، رسول من الله است و انسان بد نیز رسول من الله است. آیا به واقع، میتوان گفت که امام حسین علیهالسلام ، نسبت به شمر ذی الجوشن بغضی در دل داشته است؟ هرچه که به انسان وارد میشود، از جانب خداست. البته بستگی به اقتضائات دارد، اما علیت آن مسأله، مربوط به خود ماست. ما نسبت به منش و روش زندگی قاتلان امامحسین آگاهی داریم، اما مسأله این است که خود ائمه اطهار علیهمالسلام چه دیدگاهی نسبت به آن افراد داشتند؟ درباره امام حسین داستانی را نقل میکنند که راست و دروغ آن را باید تحقیق کرد. میگویند وقتی امام حسین علیهالسلام در قتلگاه افتاده بودند، متوجه شدند که لبهای مبارک ایشان حرکت میکند. کسانی که در آن مکان حضور داشتند قصد کردند که از حرفهای امام، آگاهی پیدا کنند. سؤال این است که چه کسی اقدام به این کار کرده است؟ من معتقدم این داستان، دروغ و کذب است. میگوید گوشم را به لبان مبارک آقا امام حسین نزدیک کردم، تا سخنانشان را بشنوم. باز مسألهای طرح میشود که چه کسی شجاعت و جرأت ورود به آن منطقه را داشته است؟ باید به آن شخص گفت که آنچنان که امام حسین را به شهادت رساندند، تو را نیز به قتل میرساندند و این نشاندهنده این است که تو خبرنگاری حرفهای نیستی و بد دروغ جعل میکنی. نقل میکنند که امام حسین درباره امتش سخنانی میگوید و منظورشان این است که آن آقای بزرگوار، مهربان است؛ آنچنان که به دشمنانش نیز لطف و مرحمت دارد. البته این موضوع، درست است و صحت دارد؛ اما در معرکه کربلا، دشمنان قصد نابودی مکتب حسین را داشتند و به کسی اجازه و امکان چنین گزارشی را نمیدادند. اما حرف من این است که دروغ این داستانها نیز حقیقتی پشت خود دارد و راستین است. اینکه ائمه اطهار علیهمالسلام آنقدر آقا و بزرگوار بودند که بغضی نسبت به دشمنانشان نداشتند و با مرحمت و مهربانی به آنها نگاه میکردند، این یک حقیقت بزرگ و غیر قابل انکار است، اما لعن و نفرینهایی که از زبان حضرات معصومین علیهمالسلام در تاریخ نقل شده است، غیرت دینی نسبت به باطل است و دستور حضرت حق است که با بغض و کینه شخصی، نفسانی و هوسآلود تفاوت دارد.
۱٫مائده / ۳۲٫