در روش انس با قرآنکریم توصیه میشود قرآنکریم را به صورت بسته در مقابل خود بگذارید و در حضور آن با طهارت و رو به قبله بنشینید تا قرآنکریم، فهم آیات خود را به شما القا کند. راه وصول به معارف قرآنی قرب به این کتاب آسمانی است، نه حفظ آیات آن…..
ما در خانه یک رادیو داشتیم. رادیوی ما چراغهای زیادی داشت. پدرم فقط اخبار آن را گوش میداد و بعد آن را خاموش میکرد و در تاقچهای میگذاشت که دست من که کودکی سهساله بودم به آن نمیرسید. برای من جای تعجب داشت که چگونه زن و مردی که در رادیو صحبت میکردند، در این جعبه کوچک جا شدهاند. چراغهای آن نیز برای من جاذبه داشت. ما در خانه یک صندلی برای مراسم روضه ماهانه داشتیم. من این صندلی را برداشتم و کنار تاقچه گذاشتم و رادیو را از آن تاقچه برداشتم. آن را روشن کردم. هرچه پشت آن را نگاه میکردم تا بلکه گویندههای رادیو را پیدا کنم، چیزی نمییافتم. همان زمانها به قبرستان میرفتم و دنبال آن بودم که بدانم وقتی مردهها را دفن میکنند، چگونه نفس میکشند که زنده میمانند. در تابستان همان موقع، شبی به طرف قبرستان میرفتم. مردم در خانههایشان خوابیده بودند و کوچه خلوت بود. پولی دهشاهی را دیدم. آن را برداشتم. آن را در دستم گرفتم. نمیدانستم پول یعنی چه و چرا ارزش دارد؟ آن را به زمین انداختم و نگاهش کردم. دوباره آن را برداشتم و محکم به زمین زدم. فکر میکردم ممکن است صدای آن ارزش داشته باشد؛ اما میدیدم نمیفهمم ارزش پول به چیست؛ اما در همان کودکی قرآن کریم و آیات آن را میدانستم و میشنیدم. من قرآنکریم را از کودکی دوست داشتم. خدا بیامرزد مرحوم آقای الهی قمشهای را. او میگفت من از بچگی از حکمت و فلسفه و عرفان خوشم میآمد. بچه بودم که آقارضا درچهای در قمشه فلسفه درس میداد، من هم خوشم میآمد و با اینکه چیزی نمیدانستم، پشت در حجرهای که او در آن درس میداد مینشستم و حرفهای او را که نمیدانستم چه میگوید، گوش میدادم. من از اینکه او حکمت درس میداد خیلی خوشم میآمد. همانطور که مرحوم الهی قمشهای از بچگی یک کششهایی نسبت به حکمت در خود داشت، من نیز از همان بچگی به قرآنکریم کشش داشتم یعنی قرآنکریم جاذبهای داشت که مرا به خود میخواند و خود را برای من قرائت میکرد:
تا که از جانب معشوقه نباشد کششی
کوشش عاشق بیچاره به جایی نرسد
برای استفاده از قرآنکریم باید با آن رفیق شد و با این کتاب وحی انس گرفت. در روش انس با قرآنکریم توصیه میشود قرآنکریم را به صورت بسته در مقابل خود بگذارید و در حضور آن با طهارت و رو به قبله بنشینید تا قرآنکریم، فهم آیات خود را به شما القا کند. اگر کسی بتواند با قرآنکریم انس بگیرد، خود را در محضر حقیقت این کتاب آسمانی مییابد و از آگاهیهای آن بهرهمند میشود. در این صورت، قرآنکریم خویش را برای مونس خود قرائت میکند نه اینکه مونس به قرائت آن بپردازد. راه وصول به معارف قرآنی قرب به این کتاب آسمانی است، نه حفظ آیات آن. من خودم از این طریق بیش از هر راه دیگری استفاده کردهام. من قرآنکریم را روی قلبم میگذارم و با آن، احساس آرامش میکنم؛ همانطور که وقتی مادری فرزند خود را عاشقانه در آغوش دارد و قلب او را روی قلب خود میگذارد، چنین حسی دارد. هر وقت قرآنکریم را روی قلبم میگذارم، احساس میکنم این کتاب الهی مرا میخواند و مرا قرائت میکند. بعد وقتی سخن میگویم، ضمیری ناخودآگاهی معارف قرآنی را بر زبان جاری میگرداند؛ زیرا انس ایجاد شده است.
من پیش از اینکه مدرسه بروم و درسی خوانده باشم، حقیقت آیات قرآن را میشناختم. البته حقیقت آنها را نه صورت مکتوب و الفاظ نوشته شده آن را. من به حقیقت این احساس را داشتم و از قرآن کریم یعنی از حقیقت آن فهم و ادراک داشتم. بعدها که صورت نوشتاری قرآن کریم را شناختم، آن را روی قلبم میگذاشتم و میدیدم که در این حالت، از آن معنا استخراج میکنم. این برای زمان چهار سالگی من بود. من بسیار شده است که قرآنکریم را به صورت جلد بسته میگذارم و مدتها نگاهش میکنم؛ درست همانند معشوقی که نگاه به او جاذبه و لذت دارد. من عنوان «القران الکریم» روی جلد آن را در مدتی بسیار طولانی نگاه میکردم. وقتی قرآنکریم را روی سینهام میگذاشتم، نفسهایم عمیق و تند میشد. من از همان کودکی عاشق قرآنکریم بودم. وقتی قرآنکریم را از روی سینهام بر میداشتم. نفسهایم عادی میشد. من روش انس با قرآنکریم برای استخراج معنا و تفسیر آن را از همان کودکی یاد گرفتهام و کسی آن را به من آموزش نداد. روش تفسیری انس با قرآنکریم که تفسیر هدی را بر پایه آن نوشتهام و درس تفسیر قرآنکریم را بر اساس آن داشتم، کشف خودم بوده است. درس تفسیر ما را تعطیل کردند، وگرنه سالهای متمادی هرچه از قرآنکریم میگفتم، پایانناپذیر بود. تفسیر من، حاصل قرب و انس با قرآنکریم است، نه مطالعه این کتاب یا آن کتاب. حرفهای خودم در تفسیر، مخصوص خودم هست و آن را در جایی نمییابید و تمام نوآوری است. این سخنان، مویههای عاشقانهای است که با قرآنکریم داشتهام و حاصل حضور قلبی طولانی و مداوم و برآمده از همان به دل چسباندنهاست، نه صرف قرائت قرآنکریم. البته من فهم قرآنکریم را به این روش محدود نمیکنم، اما این روش را سریعترین روش و بهترین آنها در اخذ معارف قرآنی میدانم. متأسفانه حوزههای ما و بزرگان علمی ما از این مهم غفلت کردهاند و قرآنکریم همچنان در نزد بزرگان و عالمان دینی مهجور است و به آن، توجهی در خور صورت نمیپذیرد. خدا رحمت کند مرحوم سید احمد خوانساری را که با تسبیح استخاره میگرفت و میگفت من نمی توانم از قرآنکریم استفاده کنم؛ با آنکه در فلسفه چیره و در فقه خبره بود. آقای میرزا هاشم آملی نیز با اینکه از شاگردان آقاضیا بود، میگفت من نمیفهمم قرآن چیست و حتی سورهای را که در نماز میخوانم نمیتوانم حتی قرائت «وَلَمْ یکنْ لَهُ کفُوا أَحَدٌ » را به درستی بیاورم تا چه رسد به اینکه آن را فهم کنم. بعضی اینگونه روش اخذ معارف از قرآنکریم را از دست دادهاند. من بیشترین وقت خود را در حضور قدسی قرآنکریم بودهام. شاید بیش از پنجاه قرآنکریم را مستعمل کردهام. هر وقت که قرآنکریم را دست میگیرم، برایم تازگی دارد، بلکه هر وقت قرآنهایی با چاپهای متفاوت را نگاه میکنم، باز معانی متفاوتی را مییابم، بلکه باید بگویم به صرف اینکه از چند قرآن استفاده میکنم با اینکه یک چاپ دارد، اما به صرف تعدد، باز هم معنای دیگری القا میشود. برخی دیگر نیز این انحراف را دارند که حفظ تمامی قرآنکریم را تشویق میکنند؛ در حالی که حفظ قرآنکریم فرهنگ اهل سنت است، نه فرهنگ شیعه.
ماه رمضانی در یک مراسم افطاری، من …. و پدرش را دیدم. در همان مجلس، آن كودك را آزمایش کردم. به پدرش گفتم او را به خانه ببرد و خود بیاید؛ زیرا نمیخواستم او از لحاظ روحی در آن سالها که کودکی بیش نبود، آسیب ببیند. وقتی پدرش آمد، به او گفتم بر اساس فشارهایی که شما برای حفظ به این کودک وارد کردهاید، توجه کن به پلکهای او و به روی گونهاش و به مژههای او. او میتواند روز قیامت از تو شکایت کند؛ زیرا تو با این کار، آینده او را که میتوانست درخشان باشد، خراب کردهای. طریق اخذ معارف، حفظ و تکیه بر معلومات نیست. البته پدرش و برخی از علمایی که آنجا بودند بهشدت به من حمله کردند؛ اما من خود را یک طبیب و روانشناس میدانم. کودکی که اینگونه با حفظ قرآن کريم بمباران میشود، شبها دچار حالاتی خاص میشود و در واقع به او ظلم شده است. متاسفانه وقتی انقلاب به پیروزی رسید، حوزههای علمیه و آموزش و پرورش نتوانستند روشهای تربیتی درست را پیش بگیرند و در این حوزه نیز با ظاهرگرایی، روشهایی را به بچههایی تحمیل کردند که برای آنها مناسب نبوده و از فرهنگ شیعی نبوده و برگرفته از فرهنگهایی انحرافی بوده است. آنها به جای این که فهم و قدرت تحلیل انتقادی را به بچهها القا کنند، برای حفظ سکه گذاشتند و بچهها را به جای تعلیم به مشقنویسیهای بیهوده کشاندند؛ درست مثل معلمی که برای مثال با خانمش دعوا کرده و حوصله تعلیم ندارد و برای سر کار گذاشتن دانشآموزان، به آنها میگوید بنشینید و یک بار از روی فلان درس، مشق بنویسید. نظام آموزشی بعد از انقلاب، چند نسل را با این اشتباهات فاحش، بهکلی تلف کرده است. من بایستههای نظام آموزشی و ترویج معارف قرآنی را تدوین کردهام، اما متاسفانه به غربت گرفتار شدهام و همین مقدار از نوشتههایم نیز که با هزار زحمت منتشر شد، همه را جمع کردند و با قصد قربت، خمیر نمودند. این فرجام جامعهای است که ارزشهای خود را چنان از دست داده است که دیگر حتی قدرت تشخیص ارزشهای خود را نیز ندارد و آنها را نمیشناسد. اگر روند چیرگان فعلی درست بود، چنین برخوردی سلبی و از سر زور با ما نمیشد و بهجای تعطیلی دروس تفسیر ما، از ما حمایت میکردند تا هرچه اشکال و نقد که در دنیا به قرآنکریم میشود، همه را جمع میکردند و به ما میدادند تا آنها را در درس خود بررسی و تحلیل کنیم و از ساحت قدسی قرآنکریم دفاع نماییم؛ اما امروزه همانند عمروعاص که قرآنها را به سرنیزه میکرد، هوسهای خود را ظاهر دینی دادهاند و آنها را بر نیزهها کردهاند و با امپراتوری رسانههای وابسته به خود، برای تودهها نمایش میدهند و خود را پشت نام شریعت و قرآنکریم پنهان ساختهاند؛ هرچند آنقدر دریده کار کردهاند که دیگر این روزها حتی وابستگان خود آنها از آن به «دغلبازی» تعبیر میآورند.
امروزه در این بیغولهای که مرا به بند کشیدهاند، نفس خود و معانی قرآن کریم را با آه میآورم. برای من چیزی غیر از قرآن کریم، آه سرد ندارد. در همان کودکی در جلسات قرآنکریم شرکت میکردم و قرائت و ترتیل داشتم. من از همان دهسالگی تجوید قرآن کریم را درس میدادم. صوت من در کودکی بسیار قشنگ و زیبا بود؛ اما از آن خاطرهای تلخ دارم. من نوجوانی بودم که قرائت قرآنم خیلی عالی بود و در تجوید بینظیر بودم. همانطور که گفتم من در آن سالها که یازدهساله بودم، کلاس آموزش تجوید داشتم. برای نمونه بابای آقای …. و بعضی از پیرمردهای آن زمان در این کلاس شرکت میکردند. من بابا و دایی آقای …. را از همان بچگی میشناسم و ماجراهای آنان را میدانم. به هر حال، هر وقت من قرآن میخواندم، این آخوند که جلسه را اداره میکرد، میگفت اَعِد؛ این در حالی بود که هیچ کسی به زیبایی و درستی من قرائت قرآن نداشت. من همان سالها در مسابقه بزرگ قرائت قرآن کریم با امثال آقای ذبیحی مسابقه داشتم که در رادیو، مردم در ماه رمضان با مناجاتهای زیبای او، سحری میخوردند و روزه میگرفتند. اما این آخوند به سلیقه مزاجی و شخصی خود، بلوغ را شرط قرائت میدانست و میگفت بچه نمیتواند قرآن بخواند. من از این سلیقه آخوندی او که قرائت مرا قبول نمیکرد خیلی اذیت شدم. به هر حال من در هشتصد نوشتهای که دارم، و در هر تحقیقی که داشتهام، نخستین منبع مراجعه من قرآنکریم بوده است. بر منبر نیز فقط از آیات قرآن کریم میگفتم که پرگفتن از قرآن کریم خوش است. من این توان را دارم که روانشناسی هر چیزی را از آیات قرآنکریم کشف و استخراج کنم. بر منبر نیز روانشناسی قرآن کریم را برای مردم بیان میکردم. من پیش از انقلاب، گاه در یک شهر، روزی سیزده چهارده منبر داشتم که برخی از مردم در بیشتر آن منبرها شرکت میکردند و من در هر منبری آیهای متفاوت را تفسیر میکردم تا مباحث آن تکراری نشود و برای این گروه از حاضران، دلزدگی نیاورد.
در میان کتابهای فراوانی که از ادبیات، فقه، عرفان، فلسفه، جامعهشناسی، اقتصاد، روانشناسی، فلسفههای مضاف و مانند آن تدریس داشتهام، هیچ کتابی برایم جاذبه نداشته است و تنها هرگاه که از قرآن کریم میگفتم، نشاط میگرفتم. من تاکنون بیش از پنجاه قرآن را استفاده و کهنه کردهام. قرآنکریم عشق من بوده است. من با اینکه اساتیدی چون نابغه ادبیات، ادیب نیشابوری و واصل وارسته؛ الهی قمشهای و ارسطوی عصر؛ مرحوم آقای شعرانی داشتهام که شرح حال آنها را در کتاب «حضور حاضر و غایب» آوردهام، ولی هیچ کسی برای من رنگ قرآنکریم را ندارد. قرآنکریم یک کتاب همیشه آنلاین است که به صورت پیوسته معنا نازل میکند و راهنمایی آن ثابت و به گونهای زنده و لایو انجام میشود. من نبوت انبایی و وحی تابع آن را ، از قرآنکریم دانستم. وحی البته وحی انبایی نه وحی تشریعی که برای مادر حضرت موسی نیز بوده است، تمامشدنی نیست. وحی به این معنا یک صفت انسانی است و مثل شعر است که در برخی ظهور مییابد. چنین نیست که شعر فقط برای حافظ باشد، بلکه صفتی انسانی است که میتواند به دیگران هم برسد و میشود شاعری ظهور یابد که دیوان حافظ را به حاشیه ببرد. وحی نیز بهویژه برای انسانهایی که فهم آنها میتواند روز به روز شکوفاتر شود، به مرور زمان رونق مییابد. همانگونه که علم خدا تمام نمیشود و کلمات الهی پایانناپذیر است، وحی یعنی سمت راهنمایی و هدایت انبایی نیز ختم نمیپذیرد. خاتمیت تنها در وحی تشریعی است و هر کسی که بیاید، تابع شریعت ختمی میباشد و هر کسی با هر قدرت کشف و شهود و توان وصول به غیب، از ذیول مقام ختمی میباشد.
هرگاه که بخواهم از منزل بیرون روم، بهحتم قرآنکریم را در دست دارم. برای منبرهای خود فقط یک جلد قرآنکریم در دست داشتم و با قرآنکریم به کتاب دیگری نیاز نداشتم. البته قرآنکریم کتابی است که باید برای انس با آن، معلمپذیر بود و کسی بدون ولایت امیرمؤمنان به رفاقت با آن، توفیق نمییابد و بدون اهلبیت عصمت و طهارت علیهمالسلام نمیتوان از آن استفاده کرد. متأسفانه قرآنکریم حتی در حوزههای علمیه کتابی مهجور و دارای درسی فرعی و تضمنی میباشد؛ نه درسی اصلی. اساتید مدعی این درس نیز به صورت غالبی توان انس با قرآنکریم را ندارند و اهل این کار نمیباشند. به هر حال، من از همه دنیا و آخرت، تنها یک چیز را انتخاب میکنم و آن، قرآنکریم میباشد و با آن، دیگر به هیچ چیزی احتیاج ندارم. قرآنکریم کتابی نامحدود و بیمرزی است که هر چیزی را در خود دارد و به تعبیر من «شناسنامه هر چیزی» است. قرآن کریم حقیفتی زنده است که میشود آن را بر روی قلب گذاشت یا به دل برد. به تعبیر خود قرآنکریم: «وَنَزَّلْنَا عَلَیک الْکتَابَ تِبْیانا لِکلِّ شَیءٍ وَهُدًی وَرَحْمَةً وَبُشْرَی لِلْمُسْلِمِینَ»(۱). هر کتاب دیگری زمینهای محدود و پایانپذیر دارد و نیز دارای عصمت در ارایه حقیقت نمیباشد و نیز زمانی میباشد و به مرور زمان کهنه و فرسوده میشود؛ اما قرآنکریم کتابی فرازمانی است که همیشه دارای فعلیت و زمینه میباشد و همواره نو هست و در تمامی زمانها برای کسی که با آن انس دارد، نسخه مینویسد و توان ویزیت دارد. به هر حال، متأسفانه قرآنکریم مهجور است و ما دانشکده علوم قرآنی و وحیانی نداریم، بلکه ما اسیر پیشدبستانی علوم قرآنی میباشیم. ضمن آنکه با کثرت کارهای سطحی که به نام قرآنکریم توسط افراد نابلد انجام میشود، اشتهای جامعه نسبت به این کتاب آسمانی کور میشود؛ زیرا با شنیدن دادههای آنان که همانند معماها گره کور دارد و وقتی گشوده میشود نیز چیزی در آن نیست، دلزدگی میآورد. جامعه قرآنی ما هماکنون مشکل محتوا دارد و چیزی بیش از قرائت و ترتیل و حفظ رونق ندارد. البته حوزههای علمیه نیز در محتوا مانده است و ریشه جامعه قرآنی در اینجاست.
بیشترین کاری که من بر قرآن کریم کردهام، استخراج بحثهای روانشناسی این کتاب وحی است. نوشتههای روانشناسی که در این زمینه دارم و سبک روانشناسی مداراگرا نامیده میشود، به بیش از پنجاه جلد کتاب میرسد. شما حتی در اروپا ودر دنیای غرب نمیتوانید کسی را پیدا کنید که روانشناسی علمی به این گونه داشته باشد. روانشناسی ما افزون بر مسایل روانی، به روح انسانها نیز ناظر است.
۱- نحل / ۸۹٫